دوشنبه 30 خرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آقای اميرارجمند ... لطفا بی‌خيال! پدرام فرزاد

بگذاريد مردم، ميرحسين موسوی را با عيوبش بشناسند و راه نقد را باز بگذاريد، آن هم با پذيرش واقعيات. اين راه، بهترين راه برای نماياندن يک انسان واقعی به مردم واقعی است. با ادعای بی‌خبری مهندس موسوی از اعدام‌های زنجيره‌ای سال ۱۳۶۷ تنها باعث نزديک‌تر شدن وی به بسياری اتهامات ديگر می‌شويد و بس

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در خبرها داشتيم که اردشير اميرارجمند گفت: قبلا درباره اعدام‌های ۱۳۶۷ با ميرحسين موسوی صحبت کرده و او از بی‌خبری دولت، خبر داده است.
مشاور ارشد ميرحسين موسوی و سخنگوی شورای هماهنگی «راه سبز اميد» از بی‌خبر بودن نخست‌وزير وقت ايران از اعدام‌های سياسی سال ۱۳۶۷ خبر داده و خواهان پاسخ قانع‌کننده‌تر او در اين باره شده است.
وی که در موسسه فناوری ماساچوست، MIT، در آمريکا سخنرانی می‌کرد گفت: آقای موسوی بنا به گفته خودش از اين اعدام‌ها بی‌خبر بوده و خواهان تشکيل هيئت تحقيق در اين باره شده بود.
شايان ذکر است،‌ هزاران نفر از زندانيان سياسی در ايران در تابستان ۱۳۶۷ درحالی که مشغول گذراندن دوران محکوميت خود بودند، با رای يک هيئت ۳ نفره، دوباره محاکمه و اعدام شدند.
گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل متحد شمار اين اعدام شدگان را ۱۸۷۹ نفر اعلام کرد. آيت‌الله منتظری (قائم مقام سابق آيت‌الله خمينی و مرجع تقليدی که مخالف دولت احمدی‌نژاد و رهبری خامنه‌ای بود و سال ۱۳۸۸ در حصر – در شهر قم - درگذشت) اين رقم را در خاطرات خود ۲۸۰۰ يا ۳۸۰۰ نفر عنوان کرده و گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی نيز فهرستی از اسامی ۴۴۸۱ نفر از اعدام‌شدگان را منتشر کرده‌اند.
ميرحسين موسوی، پيش از اين در سخنانی به اين نکته اشاره کرده بود که دولت او در آن زمان از اعدام‌های دسته‌جمعی زندانيان سياسی بی‌خبر بود، ولی از اين رخداد (که در زمان رهبری آيت‌الله خمينی روی داد) انتقادی نکرد.
موسوی ۱۳ مردادماه سال گذشته در ديدار با گروهی از روزنامه‌نگاران گفت: مسئله سال ۶۷ را بايد در منظر تاريخی خود بررسی کرد و بعد هم بايد ديد که آيا دولت در اين زمينه اطلاعی داشته است؟ نقشی داشته است؟ آيا اصلا مکانی برای دخالت داشته است؟ آيا در احکام و اسناد نامی از دولت وجود داشته است؟ دولت که نقشی در اين مسئله نداشته است، خيلی از کسان ديگر هم اطلاع نداشته‌اند. اما برای مطرح کردن اين مسائل با جزئيات هم محذوراتی دارم.
اردشير اميرارجمند در سخنان خود گفت: آقای موسوی در آن هنگام نخست‌وزير بوده و عضو قوه قضاييه نبود. بنا به گفته خودش بی‌خبر بوده و حتی تقاضای تشکيل هيئت تحقيق داده بود. ولی اين تقاضا نيز کفايت نمی‌کند. او ادامه داد که آقای موسوی ظاهرا در پی باخبر شدن از اعدام‌های دسته‌جمعی استعفا داده است.
در اين حال، اميرارجمند خواهان پاسخ قانع‌کننده‌تر آقای موسوی در رابطه با اين موضوع شد.
اردشير اميرارجمند گفت: ايشان (ميرحسين موسوی) بايد قطعا در هنگامی که معذوريت‌های فعلی را نداشت، پاسخ روشن‌تری بدهد. ولی بايد يک مسئله را به فال نيک گرفت و آن اين که جنبش پذيرفته که بايد گذشته را نقد کند و من اميدوارم اين نقد منصفانه باشد.

***

بدون تعارف بايد گفت، تمامی کسانی که از اعدام‌های سال ۶۷ مطلع بودند و به هر دليل مقابل آن سکوت کردند، برحسب موقعيتشان در آن جنايت مشارکت داشته‌اند.
بنا به نوشته مهدی خزعلی (فرزند آيت‌الله ابوالقاسم خزعلی) رئيسِ وقتِ قوه قضا (آيت‌الله موسوی اردبيلی) هم می‌گويد: من مخالف بودم! حتی سه بار نامه نوشتم، فرمودند: که اينها دروغ می‌گويند و سر موضع هستند. من عرض کردم: من به اين مطلب نرسيدم. فرمودند: ما رسيده‌ايم! و نهايتاً با «حکم خاص» به «افراد خاص» کار انجام شد! من در آن اعدام‌ها دخالتی نداشتم
برحسب ظاهر بايد از معنای «عرض کردم» و «فرمودند»هايی که بالاترين مقام قضايی وقت کشور بر زبان آورد، بفهميم که مخاطب وی شخصی جز آيت‌الله خمينی نبوده و نمی‌تواند باشد.
هيچ‌کس حداقل پس از پنجم فروردين ۱۳۶۸ و انتشارِ نامه آيت‌الله منتظری در BBC نمی‌تواند مدعی شود که «خبر نداشتم».
اين آيت‌الله (موسوی اردبيلی) در دهه نهم عمر خويش همچون ديگر صاحبان مناصب در دهه ۶۰ و ۷۰ نظام جمهوری اسلامی، سعی در منزه جلوه دادن خود از آن لکه ننگ ابدی دارد و انگشت اشاره به سوی ديگران دراز می‌کند.
بدن به دار کشيده‌شدگان که هنوز گرم بود، داخل کاميون‌های يخچال‌دار حمل گوشت انداخته و شبانه در گورهای دسته‌جمعی خاوران پنهان شدند؛ البته فقط تعدادی از اين تقريبا ۴ هزار نفر. بقيه اين کشتگان به غضب غيب، کجايند و چرايند؟ کس نمی‌داند يا آن که می‌داند،‌ نمی‌گويد.
نمی‌دانم کسی يادش هست يا نه: «روز نهم شهريور سال ۶۷ شورای عالی قضايی به رياست آيت‌الله موسوی اردبيلی از کليه داد‌گاه‌ها و دادسراهای انقلاب خواست که در مورد گروهک‌های محارب و ملحد با قاطعيت عمل کنند و در برخورد با آنها سعی شود اشداء علی‌الکفار باشند».

***

* نظر ميرحسين موسوی: چرا از من می‌پرسيد؟ برويد اين سوال را از مسئولين قضايی بپرسيد. گفته می‌شود در زمانی که آن اعدام‌ها صورت گرفت من نخست‌وزير کشور بودم و کاری نکردم! بايد توجه کنيم که مسئله‌ تفکيک قوا در کشور از ابتدای انقلاب وجود دارد. می‌توانيد از من راجع به عملکرد قوه‌ مجريه در دوران جنگ سوال کنيد و من با شفافيت، صراحت و صداقت پاسخ خواهم داد. نمی‌شود بدون نگاه به موقعيت‌ها، ظرفيت زمانی و وقايع مختلف اين سوال از من پرسيده شود. سوال مربوط به من را بپرسيد، حتما پاسخ خواهم داد.
* زهرا رهنورد: آقايان موسوی و خامنه‌ای از کشتارهای سال ۱۳۶۷ آگاهی نداشته‌اند.
* آيت‌الله موسوی اردبيلی: من مخالف بودم. من در آن اعدام‌ها دخالتی نداشتم.
* محسن کديور: اشتباهی که در سال ۶۷ اتفاق افتاد آن بود. وزير اطلاعات وقت که صحنه‌گردان اصلی بود، رفت اين اجازه (اعدام‌ها) را از رهبر انقلاب گرفت.
* اردشير امير‌ارجمند: آقای مهندس موسوی در آن هنگام نخست وزير بوده و عضو قوه قضاييه نبوده‌اند. بنا به گفته خودشان بی‌خبر بوده و حتی تقاضای تشکيل هيئت تحقيق داده بودند. ولی اين تقاضا نيز کفايت نمی‌کند. من اين سوال را از مهندس موسوی پرسيدم که با توجه به اينکه مطلع نبوديد، چرا پس از اطلاع استعفا نداديد؟ ايشان ظاهراً استعفا داده بودند ولی همچنان سرکار بودند...
يعنی در دستگاه عريض و طويل جمهوری اسلامی به غير از آيت‌الله و سيداحمد خمينی، فقط محمدی ری‌شهری و سه قاضی دادگاه مرگ از آن همه اعدام باخبر بودند؟
چه کسی اين را باور می‌کند جناب آقای اميرارجمند؟
چه پنداشته‌ايد ديگران را؟

***

برگرديم به جايی که يکی از عناصر دست پايين نظام همچون عطاء‌الله مهاجرانی پس از ۲۳ سال معترف به «دانستن و سکوت» می‌شود: همه ما که در برابر کشتار جوانان در سال ۱۳۶۷ ساکت مانديم گمان می‌کرديم شرايط جنگ و تهديد خارجی می‌تواند مجوزی برای چنان جوان‌کُشی باشد، که در تاريخ ما کمتر نظيری برای آن می‌توان يافت.
جناب آقای اميرارجمند، مگر مدعی نيستيد که مهندس موسوی از اعدام‌ها مطلع نبوده؟ پس چگونه وی به موضوعی که از آن بی‌اطلاع بود، اعتراض داشت؟ سايه درگيری وی با خامنه‌ای که به وضوح تمام در چرخه‌ هشت ساله تقابل قدرت ميان او و خامنه‌ای قابل مشاهده می‌باشد، آيا دليل استعفا، اين امر نبود؟
جناب آقای اميرارجمند، اگر فقط قرار باشد ری‌شهری (وزير اطلاعات وقت) بنشيند به سخن گفتن درباره آن قتل عام و سخن از کسانی به ميان بياورد که امروزه شما از برائت آنها دم می‌زنيد، چه خواهيد کرد؟
مگر می‌شود مردم کوچه و بازار از اين اعدام‌ها در همان موقع باخبر شوند، ولی احدی از اعضای حفاظت و حراست نخست وزيری بی‌اطلاع بماند؟
مگر می‌شود وزير اطلاعاتی که بر حسب‌ وظيفه خود، گزارش‌هايش را بايد به شخص نخست وزير هر روز صبح ارائه می‌کرد، خبر از اين شبه نسل‌کشی داشته باشد ولی نخست وزير که مقام مافوق اوست، بی‌خبر بماند؟
آقای اميرارجمند عزيز، هر «امير»ی لزوماً «ارجمند» نيست اما اشخاص «ارجمند‌» اگر نمی‌توانند خوب دفاع کنند، لااقل ساکت می‌نشينند، به خدا سر سوزنی از ارجمندی‌شان کم نخواهد شد. با اين دفاع بدی که از مهندس موسوی کرديد، فقط و فقط آب به آسياب امثال کيهانيان و حسين شريعتمداری و رجانيوز و روزنامه ايران و ... ريختيد و بس.
تابوی حمله به رئيس جمهوری که در زمان رياست جمهوری خاتمی (بر اثر بی‌لياقتی و از دست دادن فرصت‌ها) شکست. تابوی حمله به دانشگاه‌ها نيز.
درآوردن «ادا»ی رياست جمهوری مبادی آداب، پوشيدن «ردا»ی دانای کل با مطرح کردن فرضيه گفتگوی تمدن‌ها و در آخر کسب عنوان مردی با «قبا»ی شکلاتی که تبديل شد به رئيس جمهوری مورد تمسخر دانشجويان و داغ اين غصه، ره‌آورد آن هشت سال جانسوز بود و بس.
احمدی‌نژاد نيز خواه ناخواه، برحسب تکليف يا نداشتن شعور کافی، با بست‌نشينی و بچه‌بازی ۱۱ روزه‌اش، تابوی مخالفت با رهبر انقلاب را نيز شکست. گلی به گوشه جمالی که ندارد.
تمسخر و تحقير مراجع تقليد نيز در زمان احمدی‌نژاد نقل مجالس بود و هنوز نيز هست تا جايی که حتی مصباح يزدی (بزرگ‌ترين حامی احمدی‌نژاد در دولت نهم و اوايل دولت دهم) نيز دچار همين حملات شده است.
«هاله نور»، «مکتب ايرانی»، «سفيانی» و ... نيز فدای يک تار موی مرحومه «هاله سحابی» و مرحوم «عزت‌الله سحابی» که «عزت»اش «هاله»ای از تقدس بر چهره خادمان واقعی اين مملکت پاشيده بود و بالاخره رفت. همان بهتر که هر دوی آنها به ديگر سحابی معروف (يدالله) و نماندند و نديدند اين دفاع‌های بدتر از محاکمه را.
اما...
«مقدس‌نمايی» بدترين نوع خودزنی در نظامی ايدئولوژيک همچون جمهوری اسلامی ايران می‌باشد.
يادتان باشد خامنه‌ای تا زمانی که خود را در حد نايب امام زمان (و حتی اين اواخر خود خدا) بالا نبرده بود، ته مانده آبرويی برای خود باقی گذاشته بود و پس از استفتای عجيب و غريبی که در سايت فارس به نقل از وی انتشار پيدا کرد و بعد از دو ساعت از صفحه اول آن سايت محو شد و ديگر اثری از آثار آن يافت نشد، تازه فهميد چه گندی بالا آورده و نيز بعد از آن که در جلسه نمايندگان معترضان به انتخابات با گفتن «ما کريميم و به شما يک دقيقه وقت می‌دهيم» به نماينده يکی از معترضان، کرامت نداشته خود را به نمايش گذاشت و صفتی را که ما متعلق به خالق يکتا می‌دانيم، متعلق به خود کرد، از چشم اهالی دين و ديانت افتاد و ديگر به جايگاه خود بازنگشت که نگشت. بگذريم که از اول نيز اين قبا برای آن هيکل دوخته نشده بود.
جناب آقای اميرارجمند، اگر بخواهيد عيوب مهندس موسوی را در قالب سفسطه و رد کردن بديهيات تبديل به نقاط مثبت وی نماييد، بدترين دفاع را از او کرده‌ايد.
بگذاريد مردم، ميرحسين موسوی را با عيوبش بشناسند و راه نقد را باز بگذاريد، آن هم با پذيرش واقعيات. اين راه، بهترين راه برای نماياندن يک انسان واقعی به مردم واقعی است. با ادعای بی‌خبری مهندس موسوی از اعدام‌های زنجيره‌ای سال ۱۳۶۷ تنها باعث نزديک‌تر شدن وی به بسياری اتهامات ديگر می‌شويد و بس. با روح و روان والدين و فرزندان آن کشته‌شدگان به دست نمايندگان بدلی خدا بر روی زمين، لطفا بازی نکنيد که بازی بس کثيفی است و همچون تفی سر بالا، صاف بر روی صورت خودتان فرود خواهد آمد.
آقای اميرارجمند، ارجمندی نموده، لطفا اين يک قلم را بی‌خيال شويد. ‌آيا می‌توانيد؟

پدرام فرزاد


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016