گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 فروردین» بازخوانی "کلاغ و گل سرخ"، روايتی مردانه از زندانها و زندانيان جمهوری اسلامی (بخش دوم و پايانی)، روحی شفيعی24 فروردین» بازخوانی "کلاغ و گل سرخ"، روايتی مردانه از زندانها و زندانيان جمهوری اسلامی، روحی شفيعی 12 آبان» "آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد" پاسخی به "دکتر احمد صدری"ها، مهدی اصلانی و ايرج مصداقی 9 آبان» پاسخ احمد صدری به منتقدانش 7 آبان» هان ای شرم! سرخیات پيدا نيست، درباره نامه آرامش دوستدار به يورگن هابرماس و واکنشها به آن، مهدی اصلانی - ايرج مصداقی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! دزدی؟ آنهم روز روشن؟ مهدی اصلانیبر من دانسته نيست جناب پدرام فرزاد با چه منطقی اين عمل را مرتکب شدهاند. مطلبی که عمدهی آن کپی متن نوشتاری کس ديگری است و هنوز در همان تارنما در دسترس خوانندهگان میباشد چه هدفی را تعقيب میکند؟"سرقت ادبی عبارت است از نسبت عمدی تمام يا بخش قابل توجهی از آثار و نوشتههای ديگران به خود يا غير ولو به صورت ترجمه" به نقل از قانون مطبوعات ايران يکی از شاخصههای حقوق شهروندی و مدنی رعايت حق مؤلف و اثر است. با فراگير شدن اينترنت در سطح جهان روز به روز شاهد سرقتهای بدون کنترل و نوشتاری بر روی نت هستيم. در نمايشگاه کتاب لندن در سال گذشته عنوان شد که طبق محاسبه و آمارِ رسمی در حال حاضر در روسيه حدود ۸۰ درصد از نوشتههای اينترنتی به نوعی سرقت ادبی محسوب میشوند. اين امر تنها محدود به اينترنت نشده و دامن سرشناسترين افراد و برخی کتب منتشره را نيز گرفته است. به عنوان نمونه در خبرها آمده بود که: در بخشهايی از کتاب خاطرات “لحظات تصميمگيری” اثر جورج بوش مطالب و حکاياتی نقل شده که بوش آنها را کش رفته و پيشتر در ديگر کتابهای خاطرات، نشريات و مجلات اين کشور چاپ شده است. به ويژه بخش جنجالبرانگيز کتاب مرتبط با رياست جمهوری حامد کرزای بود. بوش به عنوان شاهد در خاطرات خود نقل کرده است که: هنگامی که کرزای وارد سالن سنگپوش میشود، فرمانده تاجيک ارتش افغان از وی میپرسد: همراهی نداريد؟، کرزای در پاسخ میگويد: "البته که همراه دارم ژنرال. همه شما مردم افغانستان همراهان من هستيد" حال آنکه بعدتر دانسته شد اساسا جرج بوش خود در اين مراسم حضور نداشته است. خواستم از اين مقدمه کوتاه پلی زده باشم به اندر احوالات و رفتارهای فرهنگی برخی هموطنان نسبتاً محترم. امروز صبح زود رفيقی از استراليا زنگ زد که فلان فلان شده تو که داشتن اسم مستعار را مذموم میشماردی و اين امر برايت از کفر ابليس هم بدتر بود چرا خودت با نام مستعار آن هم با اين فاصله چندروزه مطلب تکراری منتشر کردهای و چرا رطب خوردی و منع رطب کردی. قسم و آيه که من اين عمل را مرتکب نشدهام. از من انکار از وی اصرار. اول صبحی گويی شيطان در جسمام حلول کرده باشد. کورمال کورمال خودم را رساندم پشت مونيتور و سری به محل اکتشاف جرم در تارنمای "گويا" زدم. ديدم ای دل غافل چه نشستهای که حق با رفيقمان است. هنوز يک هفتهای از انتشار نوشته من تحت عنوان: دروغ میفرماييد شما با اعدام مخالف نبوديد" در شرح ديدار مهدی خزعلی و موسوی اردبيلی در تارنمای گويا و برخی سامانههای اينترنتی نمیگذرد. متن آقای پدرام فرزاد با عنوان: "آقای اميرارجمند ... لطفا بیخيال" را يکبار تا آخر خواندم. ابتدا تصور کردم مسئولين گويا يا به اشتباه به بازچاپ متن من اينبار اما با نامی ديگر مبادرت کردهاند و يا از سر دلسوزی برایمان نام و شهرتی ايرانی گزيدهاند. شادمان از آنکه بالاخره ما هم صاحب اسمی شيک و غيرمذهبی چون پدرام شده و تازه نام فاميلمان هم شده فرزاد که اين شناسنامه جديد و تغيير سجل در رسانهی معتبری چون گويا خودش نور علی نور است. هميشه به مادرم غر میزدم که اين هم اسم بود برايم انتخاب کرديد: مهدی هم شد اسم. بابا يک داريوشی، کوروشی، بابکی، مزدکی، يا دستکم هوخشترهای و يا پدرامی چيزی میگذاشتيد که اين همه شرمنده امت هميشه در صحنه نباشم که مدام عربده میکشند "مهدی بيا مهدی بيا" و ما هم هی ناز کنيم. اما خواندن تا انتهای متن آقای فرزاد، آب سردی بود بر پندارهای خوشخيالانهام. دزدی يا به لفظ محترمانه سرقت ادبی آن هم روز روشن. اما هرچه فکر کردم برای اين کار که خيلی هم بیادبانه است و از ادب در آن نشانی نيست منطقی در خور نيافتم. برای آنکه يکطرفه به قاضی نرفته باشم با هم بخشهايی از دو نوشته من يعنی مهدی اصلانی و سايهی خيالیام يعنی آقای پدرام را که خوشبختانه هر دو هنوز در گويا به روز است مرور میکنيم. برای تفهيم اتهام؟! و مقابله با اطناب کلام. در زير آنچه از خود میآورم را با مهدی و آنچه جنابِ کپیکار نوشته با پدرام مشخص میکنم. مهدی: تمامی کسانی که از اعدامهای سال ۶۷ مطلع بودند و به هر دليل مقابل آن سکوت کردند به ميزان سهمِ موقعيتشان در جنايت مشارکت داشتهاند" مهدی: هيچکس و مطلقا هيچکس دست کم پس از پنجم فروردين ۶۸ و انتشارِ نامه آيتالله منتظری دربی بی سی نمیتواند مدعی شود "خبر نداشتم" [...] اردبيلی در آستان نود سالهگی. [...] مهدی: آنچه از معنای "عرض کردم" و "فرمودند" گفتنهای بالاترين مقام قضايی کشور به دست میآيد آنکه مخاطب موسوی اردبيلی در مکاتبات ادعايیاش شخص خمينی میباشد. مهدی: ميرحسين موسوی: نظرتان در باره اعدامهای سال شصت و هفت چيست؟ چرا از من میپرسيد. برويد اين سئوال را از مسئولين قضايی بپرسيد. [...] "گفته میشود در زمانی که آن اعدامها صورت گرفت من نخستوزير کشور بودم و کاری نکردم! بايد توجه کنيم که مسئله تفکيک قوا در کشور از ابتدای انقلاب وجود دارد. میتوانيد از من راجع به عملکرد قوه مجريه در دوران جنگ سوال کنيد و من با شفافيت، صراحت و صداقت پاسخ خواهم داد. نمیشود بدون نگاه به موقعيتها، ظرفيت زمانی و وقايع مختلف اين سوال از من پرسيده شود. سوال مربوط به من را بپرسيد، حتما پاسخ خواهم داد" نتيجه: ميرحسين از اعدامها مطلع نبوده است (نقش نداشته است) بر من دانسته نيست جناب پدرام فرزاد با چه منطقی اين عمل را مرتکب شدهاند. مطلبی که عمدهی آن کپی متن نوشتاری کس ديگری است و هنوز در همان تارنما در دسترس خوانندهگان میباشد چه هدفی را تعقيب میکند؟ اگر حتا آقای پدرام همين متن نوشتاریشان را با دادن رفرنس و ذکر منبع منتشر میکرد نيز بايد به حسن انتخابشان نمره تجديدی میداديم، اما دستکم ايشان در درس اخلاق مردود نمیشدند. در همين زمينه: Copyright: gooya.com 2016
|