دوشنبه 13 تیر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

توحش در پرتو غرور، فرشيد ياسائی

"...در حکومت های تئوکراسی فرمان روايان از نوع مردمان متعصب خواهند بود؛ چون متعصب اند ، سخت گير خواهند بود؛ و چون سخت گيرهستند ، عده ای با آنها مخالفت خواهند کرد و چون با آنها مخالفت کردند، سخت گير تر خواهند شد. ميل به قدرت در آنها حتی پيش چشم خودشان در ردای شور و شوق دينی پديدار خواهد شد. بنابراين مهارش نخواهند کرد. از اينجاست که چوبه دار و پشته هيزم آدم سوزی پديد می آيد..." . برتراند راسل
مقدمه : در آميختن عبارات و مفاهيم متضاد يکی از وسائل حکومت های خودکامه و سوداگر است. بدين طريق است که خود را در برابر انتقادات و اعتراضات معترضين صيانت می کنند. وسيله ديگر تبليغات ضد بيگانه و خلق دشمنان موهوم و القای اين تفکراست که : تنها از طريق آمادگی جامعه برای جنگ به حفظ صلح کمک ميشود! و با اين شيوه نگرش جامعه را در حالت جنگی ( نمونه اين اقدام در سوريه بيش از چند دهه است که حاکم است...) قرار ميدهند و اين خود ازميان بردن هرگونه اعتراض و سرکوب معترضين است. وسيله ديگر احساس غروری است کاذب و فخر به داشتن ايدئولوژی و يافتن حقيقت، حصاری از تعصب کوته نظری بخود پيچيده و در پرتوی همين غرور ، توجيه اعمال خشونت آميز ، تقديس خشونت و دشمنی و حذف دگرانديشان را برخود صواب ميداند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


معمولا اشاعه و فراگيری اعمال خشونت آميز در تشکل و انجمن های سری ومخفی صورت می پذيرد که با سرکوب ديگرانی که " مرتد " و يا غير از آنان در جمع " خودی " ها می انديشند؛ آغاز ميشود. چنانکه اين رهبران (سازمان های مخوف) با داشتن تصور حذف رقيب و يا مخالف، موفق به تسخير قدرت سياسی شوند... ( در بعضی موارد سخت گير تر و دقيق تر...) از گذشتگان ( زندانبانان و شکنجه گران...) خويش خشن و شنيع تر با مخالفان خويش برخورد می کنند (ما در کشور شاهد هستيم که چگونه همان زندانيان رژيم سابق به زندانبانان عصر خويش تبديل شدند...!). با نگاهی کوتاه به زندگينامه مسئولين درجه اول حکومت اسلامی در ايران متوجه اين موضوع خواهيم شد که اکثر آنان زندانی ( کوتاه و يا طولانی مدت) رژيم گذشته بودند. مقدمه را با کلامی از برتراند راسل تمام می کنيم:
" ... پس از سقوط ناپلئون ، ايتاليا پراز انجمن های سری شد و مردم به دليل نظريات انقلابی به آن ها تمايل نشان دادند و پاره ای هم به سائقه جرم و جنايت. در روسيه نيز با بالا گرفتن موج تروريسم همين وضع پيش آمد. کمونيست های روسيه و فاشيست های ايتاليا هر دو عميقا از طرز تفکر انجمن های سری متاثر بودند. نازی های آلمان هم آنها را سرمشق قرار دارند. وقتی تنی چند از رهبران آنها زمام دولت را به دست گرفتند، بر کشورشان با همان روحيه ای حکومت کردند که پيش از آن بر حزب خود حکومت کرده بودند . بدينگونه رهبران در سراسر جهان از پيروان خود می خواستند که به رسم انجمن های سری از آنها اطاعت کنند..." . برتراند راسل
آغاز : بر شکاف ميان واقعيت و تزويرنمی توان پلی زد. جا دارد دلسوزان جامعه با ترديد بدين موضوع نگاه نکنند. حتی به عنوان مراحل لازم در تکامل يک فراگرد تاريخی. واقعيت و تزوير مفاهمی است که هرکدام جايگاه خود را در نگرش سياسی – اجتماعی دارد. ما اکنون در جامعه ای زندگی می کنيم که مسئولين آن زر و زور و تزوير را شعار محوری خويش قرار داده و منطق اين شعاررا بعنوان واقعيت به خورد جامعه ميدهند و در پرتو اين مفاهيم دچار توهم و غرور شد ه و برای اثبات حقانيت خويش به وحشی گری روی آورده اند.
چنانکه ميدانيم زندگی انسان ها و روابط آنان بغرنج تر از آن شده است که بتوان با فرمول ها و راه حل های معين و خاص ، خصوصا مذهبی ؛ حل کرد. تلاش برای منطبق ساختن انسان ها و جادادن آنان در قالب های ذهنی و ايدئولوژيک های خاص وحتی به ظاهر " عقلانی " هرچند که انگيزه و نيت خيری را همراه داشته باشد! منجر به خونريزی خواهد شد( شده است...!). گرچه بخشی از انسان های ايدئولوژی زده را ياری ميرساند که خود را رها حس کنند. اما اين رهائی به بهای اسارت و کشتار بسياری از آدميان در اجتماع است ( رجوع شود به تاريخ سی ساله حکومت اسلامی).
حکومت مذهبی – سياسی با رهبران متعصب به خوبی نشان دادند : فدا کردن زمان حال جهت آينده ای موهوم و مبهم و به تباه و نابودی کشاندن انسا ن ها پای آرمان های انتزاعی، فريبی بيشتر نيست. تحمل مصيبت امروز جهت فردائی " درخشان " ، موجه ساختن استبداد و مشروعيتی است جهت خونريزی در زمان حال. اين معاد سياسی ساخته و پرداخته ( نشان دادن گذشته طلائی...) مستبدان است که زندگی بشر را از دوقرن گذشته به اينطرف به مخاطره انداخته اند.
متعصبان دينی در عصر ما با نقشه ساخته و پرداخته ميخواهند بشر را به زور وارد قالب ذهنی خود جای دهند و اصرار هم دارند که اين قالب يگانه درمان درد بشريت است! اين تفکر زمين مساعدی برای رشد بذر خشم و تنفر و در نهايت خونريزی در جامعه است. سپردن اختيار افراد به متعصبانی که خود باعث پاشيدن تخم نفاق و تفرقه در اجتماع هستند ودر بوجود آوردن فضای نامتعادل و تخريب در جامعه متهم هستند. در واقع تامين و تهيه و تنظيم عرصه ای برای جولان دادن افراد و نيروهای نيست گرا خواهد بود.
" اگر مردمان می توانستند... جای آزاد کردن بشريت، خود را آزاد کنند، کمک زيادی به آزادی بشر می کردند..." الکساندر هرتسن
خطری که ما را تهديد می کند اين است که جامعه به تسخير آرمان پرستانی درآمده است که با سرمشق گرفتن از ماموران تفتيش عقايد قرون گذشته که کشتن و سوزاندن مخالفان و دگرانديشان را فريضه دينی خود می پنداشتند...! بدون آنکه فکر و وجدان خود را ناراحت کنند. مخالفان خود را نابود و اين عمل را غرورآفرين و در اجرای ماموريت ديگر روزشماری می کنند. جانثاران و مجذوبان ولايت فقيه که اصرار دارند شخصيت و منزلت ولايت فقيه و بارگاهش را در زمره مقدسات جلوه دهند ( اصرار در دلباختگی ديگران را نيز از ولايت فقيه دارند!) با پديده های عصر جديد بيگانه اند و شايد نمی دانند که با داشتن اين افکار مبلغ بازگشت به عصر برده داری شدند تا به ارزش ولايت فقيه حياتی تازه بخشند.
کوشش اين است که مردم به بردگی خويش اذعان داشته باشند و داوطلبانه از مسئولين بخواهند که آنان را برده و اسير خود کنند ( حکايت مجذوبان ولايت....!). در بازداشتگاه های هيتلر و استالين کوشش براين مورد بود که اسيران ( خصوصا يهوديان ) انسانيت خود را فراموش کنند و اقرار به حيوان بودن خود کنند. خوشبختانه در بلند مدت نتوانستند اين عمل و نيت شوم را ادامه دهند. برای رسيدن به نيت واقعی و اثبات " انديشه ولايت مداری " بايد نقش و هدف واقعی جامعه گم شود. تا انديشه مذکور در صحنه اجتماع قادر به ايفای نقش مخرب خويش شود. غافل از اينکه اين انديشه اشرافی ( در رژيم گذشته نيز تجربه و شکست بدی خورد... يک ملت ، يک رهبر...!) ديگر نفوذی در جامعه مدنی و شهروندی ندارد و تنها برافکار و انديشه فريب خوردگان ايدئولوژی حاکم است.
شايد بتوان در کوتاه مدت اين انديشه را در جوامع روستائی و نيمه روستائی اشاعه داد. اما فراموش نکنيم که اکثر اختراعات و اکتشافات و نو پرداری در شهرهای بزرگ و جامعه شهروندی رخ ميدهد يعنی جائی که امکان رشد و توسعه باشد. در جوامع شهروندی امروز فرصت دل بستن به تخيلات و موهومات( کمتر...) نخواهد بود و قدرت سياسی مجبور است خود را در راستای واقعيت موجود آرايش کند. اين يکی از مشکلات رژيم سياسی در ايران است که با افکار به غايت ارتجاعی و خشن کوشش دارد جامعه مدرن متمايل به پيشرفت را هدايت کند. چون قادر نيست ، دست به خشونت ميزند و چون دست به خشونت ميزند تخم تنفر را ميکارد.در جوامعی که رژيم های سياسی از درک افکار عمومی غافل هستند و رهبران آنان با زمان پيشرفت نمی کنند وبه نوعی خود را با گذشته ( بيشتر از حال ) سرگرم می کنند. مردم در اين جوامع( با تکيه به دانش و فن آوری اطلاعاتی در سطح گسترده...) از مسئولين که بيش از حد به سنت پايبندی ( ظاهرا ) از خود نشان ميدهند، عبور می کنند و معمولا نقطه تلاقی مردم و حاکمان در خيابان ها و خشونت آميز خواهد بود. ( نمونه های ايران... سوريه.... ليبی....مصر...تونس...يمن ....).
جمهوری های مادام العمر. حکومت های مستبد دينی ، سرکوب و جلوگيری از اشاعه اطلاعات و اخبار. انحصار وسائل ارتباط جمعی...دخالت مستقم دولت و حکومت در کليه شئونات اجتماعی . نابودی مخالفان ...حتی ممنوع فکر کردن دگرانديشان... مواردی است که نشان از دوربودن افکار مردم با حکومت ها است که اگر فکر اساسی در موردش نشود؛ دير يا زود به برخورد جدی و خونين منتهی خواهد شد؛ که شده است.
انسان ها ( نسل ها ) را نميشود فدای اعقاب و يا آيندگان خود کرد و اعتنائی به زمان حال نداشت. انسان ها بايد بدانند که جدول و نقشه خاصی در کائنات وجود ندارد. اين شور و اراده و نبوغ آنان است که آينده را ترسيم می کند. نه تئوری هائی که پشت آن برای جلوگيری از اختيار و حقوق انسان ها ساخته شده است. راه آينده را نبوغ بشری باز می کند. بايد فراگيريم که واقعيات را نبايد فدای انتزاعات کرده و بار مسئوليت امروز را بر شانه آينده نهاد.همانطور که بايد از ستمکاران هراس داشته باشيم. بايد به آزاد کنندگان نيز دل نبنديم. چون همين آزاد کنندگان می توانند به ستمگران فردا تبديل شوند.
در کشور ما متاثر از ايدئلوژی مذهبی ، انسان های ژوليده و بی رحم و خشن با چکمه و نعلين ، تمدن و حقوق بشر را لگدمال می کنند و باور خود را با غرور به رخ دنيا می کشند. يعنی نسلی که به قدرت سياسی دست يافته است . نسلی است که دوران جوانی خويش را با ايدئولوژی مسموم و تباه کرده لذا به طبقه بندی هائی رسيده که نهايت آن به خشونت انجاميده است . چون معتاد مقولاتی شده که چکمه و اسلحه را برکانت و شکپير ترجيج داده است. در نتيجه راه حل هائی که تجويز و ارائه ميدهد، تباهی را بشارت داده است.چون به انقلاب خونين و خشن معتقد است ؛ لباس روحانيت را با لباس رزم ( زره) معاوضه کرده که نتيجه اين اعمال در برابر ما قرار دارد.
دوپيام جداگانه در جامعه ما به موازات يکديگر به سمع جامعه رسيده است: از هر طرف فرياد دادخواهی شهروندان ساکن شهرهای بزرگ کشور را می توان شنيد. از سوی ديگر فرياد نيروهای افراطی و خشن جهت انتقام و ستم که به پا خاسته اند . اين تضاد می تواند هزاران انسان را به جان هم اندازد و يا نابود کند. برای تحليل و توضيح اين روند دوگانه بايد بينش غريبی داشت تا موقعيت جاری را ارزيابی کرد.
در مقدمه توضيح آن رفت که درآميختن عبارات و مفاهيم يکی از شگردهای حکومت اسلامی است . درآميختن عبارات و زبان تبليغات در حکومت اسلامی در واقع بی اثر کردن سخنان معترضين و مخالفان است. اين زبان گرچه ميخواهد به ظاهر روح سازگاری را در جامعه تعميم دهد اما بکار بردن عبارات توهم آميز آغشته به تزوير وريا به بازدارندگی سياست و انديشه، ياری رسانده و روز به روز عمق تماس خود را با جامعه عميق تر کرده و قدرت جاذبه خويش را از دست داده است.
به طور کل سياست تبليغاتی حکومت اسلامی بدينقرار است که با مفاهيم و جملات اغوا کننده بدون آنکه به اثبات امری بپردازد، بلکه مستمعين را در حالتی قرار می دهند که در باره عبارات و مفاهيم ( در مطلب گذشته بدان رجوع شده است...) به قضاوت و قياس بنشينند. اين عمل را با جملات و مفاهيم ساختگی و نامفهوم و اشاعه دروغ به مردم القا می کنند. گرچه مردم را در جامعه مستقيم مورد خطاب قرار نمی دهند. اما غير مستقيم آنان را به عقيده ای که بدان معتقدند ملزم می سازند. اين روياهای تماما فريب و تزوير با سخنان تحميق کننده ، تکراری ومشمئز کننده تنها برای استهلاک جامعه از سرزندگی و نشاط و جلوگيری از روح تغيير در جامعه و کشتن فرديت است.
مهم نيست تا مردم اين سخنان را باور دارند. کافی است نتيجه تبليغات جامعه را به تعجب و از گفتار و پندار وکردار و حماقت مسئولين به خنده وادارد. کوشش اطاعت کورکورانه حتی با تمسخر و استهزاء مسئولين حکومت باشد. مهم نيست رياست جمهوری و يا امام جمعه ای مورد تمسخر قرار گيرد ( رجوع شود به سخنان اخير سردار قاسمی...) .خود طرفداران حکومت در جائی که لازم باشد اين عمل را انجام ميدهند.
مورد دومی که از اهميت زيادی برخورد دارد نقش بيگانه ستيزی در راستای توجيه خشونت و وحشيگری قدرت حاکم است. معمولا با بروز هر بحران و اعتراضی با تبليغ بيگانه ستيزی در مطبوعات و صدا و سيما برای جلوگيری از اشاعه اعتراض به وضع موجود و منحرف کردن افکار عمومی ، ماشين تبليغاتی حکومت خودکامه فعال و معمولا خارج از کشور مورد نظر قرار می گيرد. توطئه بيگانه... تحميل خارجی.... مواردی است که تقريبا يکسان عمل می کند. فرقی نمی کند اين ناآرامی در کجای دنيا در ايران ... آمريکای جنوبی .... و يا آفريقا باشد . روش ها مشابه يکديگر است.اين بيگانه است که مسئول ناآرامی و توطئه گری است..! شهروندان کشور هميشه در هر شرايطی يارو و ياور حکومت های بومی بوده و هستند! رويدادهای ايران ... سوريه .... ليبی...مثال های جالبی است از اين نمونه تبليغات حکومت های خودکامه که متاسفانه به قيمت ماندن يک اقليت ناچيز در قدرت، مردم خود را به قتل ميرسانند و کشور خويش را به نابودی می کشند. و گفتنی است که رژيم هائی مانند چين و روسيه که در سازمان ملل موقعيت ويژه ای دارند به قيمت از دست رفتن جان صد ها شهروند در اين کشور ها، طرف حکومت ها و افراد خودکامه را ميگيرند و بيشرمانه بدون رجوع به وجدان خويش ، از استبداد ( مانند عصر کلونياليسم...!) با تمام قدرت طرف داری می کنند. يادمان باشد که اين حکومت ها ( چين و شوروی سابق ) زمانی معبود هزاران جوان در جهان بودند! اکنون در يوزگی و سراسيمگی از عقب افتادن از منافع اقتصادی دل به ديکتاتورهای کوچک و خونخوار خوش کرده اند! اوائل ماه ژوئيه ۲۰۱۱
توضيح : در خاتمه بعضی از هموطنان بمن ايراد گرفته اند که چرا نتيجه گيری در مطالب نميشود. عرض شود نتيجه گيری را در اختيار خوانندگان محترم گذاشته و تنها به طرح مفاهيم بيشتر عنايت شده است. ارائه بديل را در يد قدرت خود ندانسته بلکه وظيفه متخصان امور ميدانم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016