یکشنبه 10 مهر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

منازعه دزدان در آوردگاه، و رندی دزد سوم! محترم مومنی روحی

احتمالا داستان دو دزدی را که خری را که بار گرانبهائی بر روی گرده اش بود را دزديدند شنيده ايد. آنها پس ازدزديدن خر و آن بار گرانبها، به خرابه ای در بيرون از شهر رفتند؛ تا مال دزدی را ميان خودشان تقسيم بکنند. در حال قسمت کردن آن مال، چون به توافق نمی رسيدند دعوايشان شد؛ در حال منازعه با يکديگر، چنان غرق دعوا و منفت طلبی گشتند؛ که نفهميدند دزد سوم خرشان را ربود و رفت!!

نتيجه منطقی اين داستان که ريشه در حقيقت دارد از اين قرار بود: ستمگران حکومت اسلامی، که برجسته ترين صفاتشان آدم کشی و استبداد ذاتی ايشان، به همراه دزد بودن و ناجوانمردی و ....... بقيه خصوصيت های زشتی که هر فردی می تواند داشته باشد چنين است. مشام تيزاين ستمگران حکومتی خبردارشان کرده، که به زودی پايه های سست و پوسيده کاخ ظلم و بيدادشان در هم شکسته و فرو خواهد پاشيد. همانگونه که آنها می دانند اين فروپاشی مترادف سرنگونی حکومت غاصبشان خواهد بود؛ به اين فکر افتادند که يا راه حلی برای جلوگيری از فاجعه بيابند؛ و يا فکری به حال روزگار پريشان خود بنمايند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


شايد هم پنداشته بودند، حال که در خطر سقوط قرار گرفته اند؛ پس ديری نخواهد پائيد که به زودی بايد آنچه را که اشغال نموده اند؛ به صاحبان اصلی اش برگردانند. برای کسب چنين نتيجه ای، تصميم گرفتند که تا نگذارند خيلی زياد کلاه سرشان برود و با دست خالی دمشان را روی کولشان بگذارند و بگريزند!

به همين خاطر جلسه محرمانه ای برای يک دزدی نان و آب داربسيار کلان، که برای تا ابد ايشان کفايت بکند را، تشکيل دادند. با هم قرار گذاشته بودند که چگونه و چه وقت و در کجا، هر گروه يا هر عضوی از شرکای باند افرادی که در چنان شرايطی مجبور به فرارخواهند شد؛ دست به يک دزدی کلان بزنند. سپس بعد از آن بار و بنديلشان را ببندند و بگريزند. نقشه ها با نظارت کارشناسان کارکشته اقتصادی طراحی شدند و گام به گام به مرحله اجرا درآمدند..

در نزديکی های انتهای کار، وقتی همه چيز به خوبی پيش می رفت؛ و موقعی که سارقان با ترفندهای سياسی اقتصادی همدستان خويش، در حال خالی نمودن گاو صندوقهای مورد نظر بودند؛ جاذبه اموالی که روی گرده خر دزدی شده بود؛ شرکا را وسوسه نمود تا هر يک ادعای بيشتر و بالاتری برای سهم خويش داشته باشد! اما حجم و مقدار و مبلغ سوژه به سرقت رفته شده، چنان بالا بود که هيچيک از طرفين رضايت نمی داد که سهمش کمتر از آن ديگری باشد!

آرام آرام، اختلافات دامنه وسيعتری پيدا کردند؛ و حرص آزمندان هم گسترش افزون تری يافت. در اينجا بود که شريکان زياده طلب، شروع کردند به کشيدن شاخ و شانه برای يکديگر، و تهديد نمودن آن ديگری جهت لو دادن شريک خود به ملت، که مردم در ارتباط با قضيه آن دزدی تاريخی و بی همتا و کم مانند، همه چيز را بشنوند و بدانند و قضاوت کنند!

به اين قسمت نمايشنامه که رسيدند؛ چون هيچيک از مدعيان کوتاه نيامده بودند که تا مقدار کمتری از آن يغمای افسانه ای را داشته باشند؛ يک نيم پرده از گوشه سن نمايش را به کناری کشيده، و موضوع اختلافشان را در قالب ديگری سر زبانها انداختند!

با اين کار، هم رقيب را می ترساندند، هم او را برای پذيرفتن پيشنهاد شريکش تحت فشار بيشتری قرار می دادند؛ که تا او را برای کمتر گرفتن سهم خودش، به مرحله رضايت اجباری برسانند؛ هم آنکه آندک اندک گوشهای مردم را از يک موضوع پيچيده و مبهم پر می کردند؛ که چه نشسته ايد ميان مهره های بالائی هرم حکومتی ، يک اختلاف بزرگ بروز نموده و يکی از اين دو ابر سياستمدار!! برای برداشتن آن ديگری از سر راه خودش، می خواهد خطاهای وی را لو بدهد!

بدين گونه، دامنه منازعه ی آقايان، از محيط فردی و شخصی خودشان، به ميان هواداران و نزديکانشان هم کشيده شد. در اينجا بود که بسياری از ساده انگاران جامعه، حتی خيلی از کسانی که خودشان را در امر سياست از نخبگان می دانند؛ به زعم خودشان از ماجرا سر در آورده بودند و اظهار فضل هايشان را به سمع و نظر اهالی فن سياست و اقتصاد می رسانيدند!

شادی اين گروه از کشف موضوعی تا بدين پايه از اهميت، کوتاه مدت و بی جان شد؛ چرا که در اين ميانه رندی از ديگر رنود، که اسرار هر دو طرف و پرونده هايشان را در دست داشت؛ هنگامی که آقايان با دعواهای زرگری و حيدری نعمتی خودشان درگير ماجرا بودند و با يکديگر چانه می زدند؛ ايشان که دزد سوم بود، خيلی راحت خر را با آن بار گران، در معده اش جاسازی نمود و به جائی گريخت که دست دو دزد اولی به او نرسد!!

آنگاه روزگار آقايان دزدها را هم، از خدعه ای که به وسيله نوکرشان بر آنان وارد شد؛ تيره و تار نموده و روانی ساخت. کار به جائی رسيد، که ديگر نتوانستند از بالا رفتن سرپوش، از روی آن افتضاح سياسی اقتصادی رسوا کننده جلوگيری نمايند و موضوع را خاتمه بدهند!!

اگر هم می توانستند از مطرح شدن موضوع جلوگيری بکنند؛ اما منافعشان اجازه انجام دادن چنين اشتباه بزرگی را به ايشان نمی داد. مدتهای مديد برای اين کار نقشه کشيدند و برايش وقت گذاشته بودند؛ حال يکی از کارشناسان اقتصادی خودشان، که جاده اين سرقت کلان را برايشان صاف کرده بود؛ قمار کازينوی زياده طلبی آنها را، به گونه ای اداره نمود که کارت برنده در دست خودش باشد و سر آنها بی کلاه بماند!!

در اين نمايشنامه کمدی تراژدی، يک پرده ملودرام هم هست؛ در اين پرده می توان حدس زد که دزد سوم، با تبانی دو دزد نخست به اين عمل دست زده باشد!

يعنی اينها خودشان می خواسته اند که آن مال دزدی، توسط اين فرد سوم، در ظاهرامر دزديده بشود! نقشه شان هم اين بوده، که به فرد سوم امر کرده اند تا وی همه تقصيرات را بر عهده بگيرد؛ تا اينگونه اذهان عمومی را به سوی خويش جلب نمايد؛ سپس بعد از فرو خوابيدن ماجرا، هر کدام به ميزان و اهميت نقشی که در اين رابطه ايفا نموده باشد؛ به سهم خود برسد.

با چنين انگيزه ای، وقتی که سناريوی دزدی، با ايفای نقش دزد سوم، از مسير عادی خودش، به جهتی ديگر سوق داده بشود؛ نمايشنامه می تواند مفهوم پديد آمده در بعضی از بدبينی های مردم نسبت به موضوع را، از حوزه پيرامون دزدان نخستين، به طرف دزد سوم سوق بدهد؛ محصول نقشه نيز اين خواهد شد؛ که در چنين صورتی آن هر سه دزد را، به جهت اين همکاری پربار و شايسته ای که با همديگر داشته اند؛ تا آخر عمرشان از بيم و هراس مادی برهاند؛ و به ايشان فرصتی بدهد؛ که يک عمر از اين مبلغ گزاف و باد آورده، با همه اهل و عيال و اقوام دور و نزديک، بخورند و بنوشند و کامروائی بکنند!

ولی فراموش کرده اند که درآن سوی سکه، کسانی از قماش خودشان که يارانشان هم هستند؛ دست از ماجرا بر نخواهند داشت؛ آنها از اين لباس پيراهن عثمان خواهند دوخت و بر تن ايشان خواهند پوشانيد. که هرگز نتوانند حتی يک لقمه از نان پولی که با اين همکاری دزدانه تهيه می کنند؛ به راحتی از گلويشان پائين برود؛ و يک شب سر آسوده بر بالين بگذارند. اميد که چنين شود تا اين بزرگ ترين مرگ آفرينان تاريخ ايران، هرگز رنگ آسايش به خود نبينند؛ و جز تيره روزی و ادبار، هيچ نصيبی از زندگی آتی خود نداشته باشند.

پائيز ۱۳۹۰ هلند
محترم مومنی روحی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016