خودکشی، اعدام و ديگر هيچ، بهزاد مهماندوست
يک
ديرزمانيست که خيابانهای شهر هايمان نمايشگاه اعدام شده اند. تنها نمايشی که برای تماشای آن نه بليط و مجوز لازم است و نه تجمع برای تماشای آن خللی در "نظام" ايجاد می کند.
عادت کرده ايم به تماشای به دار آويخته شدن مجرمينی که "بالفطره" مجرم نبوده اند و ارتکاب بزه توسط آنان حاصل يک پيش آمد يا اتفاق و محصول انواع مختلف "معضلات" اجتماعيست. ناخود آگاه با سخن راندن از "معضل اجتماعی" پای حاکميت نيز به ميان می آيد. هرگز نمی توان حاکميت را در وقوع ناهنجاری های اجتماعی بی تقصير دانست. به عبارتی و از منظر جامعه شناسی ، وقوع جرم ، سر باز کردن زخمی بر پيکره جامعه است که عامل اين زخم ، حاکميت و کمبودهای تحميل شده به جامعه از طريق حاکميت می باشد.
حقيقتی که در اين بين مغفول واقع شده است ، عدم دقت در يافتن ريشه های جرم و همت در اقدام پيشگيرانه می باشد. هيچيک از دستگاههای اجرايی مربوطه ، همتی در جهت اين مهم از خود به نمايش نگذاشته اند . صرفا نمايش رايگانی که در بالا اشاره گرديد ، اقدام صورت گرفته ايست که شايد بتوان آن را با هدف تنبيه افکار عمومی در جامعه توجيح نمود. ترساندن جامعه از ارتکاب جرم ، در شرايطی که تمام بستر های وقوع آن حی و حاضر است ، اقدامی بی فايده محسوب می گردد. در اين مقال ، هدف نه دفاع از مجرمين و بزه کاران که نقد و نگاهی منتقدانه به بی توجهی به ريشه های پيدايش جرم است.
در واپسين روز های صدارت "سيد شاهرودی" بر مسند قضا ، شاهد صدور بخشنامه ای بوديم که آن را بايد بی ترديد يکی از قابل تامل ترين اقدامات صورت گرفته از جانب قاضی القضات کشور دانست. بخشنامه ممنوعيت اجرای حکم اعدام در ملا عام ، اقدامی بود که ميتوانست به فال نيک گرفته شود. فعالين حقوق بشر اميد بدان داشتند که احتمالا سيد القضات ، هم بر شکسته شدن قبح اجرای چنين احکامی آگاه گرديده است و هم احتمالا نيم نگاهی بر ريشه يابی جرم – که در آن روزها به شدت رو به رشد بود – داشته است. آنچه سيد شاهرودی درک کرد و شايد بدان وادارش کرد که دست به صدور چنين بخشنامه ای بزند ، اين بود (احتمالا) که ديگر اقدام تنبيهی در جامعه فاقد اثر گذاری بوده و يا از اثر گذاری کمتری برخوردار بود. کشاندن دامنه خشونت به جامعه از طريق تماشای رايگان همان نمايشی که در بالا نيز بدان اشاره گرديد ، خود جامعه را نيز در معرض خشونت بيشتری قرار خواهد داد و به نوعی برای جامعه "مضر" ارزيابی می گرديد.
به هر حال آنچه در اين مقطع زمانی می توان بدان دل خوش داشت اينست که سيد شاهرودی به اين حقايق پی برده بود و با اين انگيزه مبادرت به صدور بخشنامه ای بدان شرح نمود. حقيقتی که از ديد فرزند آيت الله هاشم زاده آملی پنهان ماند و مجددا و با پايان گرفتن عمر صدارت آيت الله شاهرودی ، آن بخشنامه را فاقد موضوعيت و گردونه را به همان سوی قبلی باز گرداند.
دو
خبر خودکشی چند فعال سياسی و دوستانشان ، اگر چه در نگاه اول و به محض شنيدن خبر تاسف انگيز است و موجب غلبه غم بر دلها می گردد ، اما در حقيقت آن را بايد نمونه کوچک و ناچيزی از حقيقتی فراگير در جامعه امروز دانست. حقيقت حاکميت احساس ياس و نا اميدی در جامعه و علی الخصوص نسل جوان. در سال هايی که وجود انگيزه و استغنای مادی (حداقل به طور نسبی) ، ميوه اش وقوع انقلاب بود ، هر چه بود و هر آنگونه که بود ، ميل به زندگی و اميد به فردای روشن ، جوانان اين سرزمين را به خيابان ها کشاند و ميوه آن انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بود.
نسلی که به آينده ايمان داشتند ، نسلی که می خواستند به استقبال تغييری مثبت در حيات خود بروند ، صرف نظر از آنچه بعد ها پيش آمد و خوشايند بخشی از آنان نبود ، اين بار با همتی بالا موجوديت خود را اعلام داشتند و پايه های سلطنت را به لرزه در آوردند و فصل جديد تاريخ اين مرز و بوم را رقم زدند. اما امروز ، حس پژمردگی در جامعه بيش از هر زمان ديگری نمايان است. بی ميلی به "تصور " آينده و تامل در ابعاد دروغهای تحميلی در اين سال ها ، شادابی ، نشاط و اعتقاد به تغيير را از جوانان می گيرد.
فرصت بزرگی که در خرداد ۱۳۸۸ رخ داد ، فرصت احياء نسل جوان و بازگشت آن به عرصه جامعه بود که آن نيز به راحتی از دست رفت . حالا ديگر در کنار نمايش رايگان اعدام در کوی و برزن اين شهر ، خبر خود کشی هم ديگر اتفاقيست که با گوش و جانمان انس گرفته است.
نه فقط آن عده ای که تحت تاثير فشار های روانی ناشی از مجادله ای سياسی دست به خود کشی می زنند ، بلکه آن بخشی از جامعه که از هراس نمايش "اعدام" جرات دست آلودن به بزه را ندارند نيز ، پايان حيات خويش را ، راه مناسب پايان دادن به معضلات خويش می دانند.
اگر منصفانه بنگريم ، دولت بزرگترين عامل موثر و مقصر در هر دو نمايش بالاست. دولتی که با تکيه بر سياست های عوام گرايانه ، نه تنها عامدانه دست به ناديده گرفتن نسل جوان و نياز های آنان زد و حس ترقی خواهی و ترقی جويی را در آنان سرکوب نمود ، بلکه با کنار رفتن پرده های دروغ از رفتار و کردار عوام پسندانه اش ، بخشی از جامعه را که به زعم خود و تا پيش از انتخابات ۱۳۸۸ ، آقای "رئيس جمهور" را به خاطر کاپشن چرکی و ظاهر عادی اش دوست داشتند را نيز از خود راند و حلقه خدماتش به نزديکان "حقيقی" خود محدود گرديد.
باز يابی هويت اثر گزار و انقلابی نسل جوان ضرورتيست انکار ناپذير. نسلی که اگر چه همينک با دو واقعيت اعدام و خودکشی خو گرفته و ناچارا در کنجی آرميده است ، اما می تواند و می بايد سازنده حماسه های بزرگی باشد.
شايد بر افروختن چراغ آگاهی و خرد، گامی در اين جهت باشد.