دوشنبه 23 آبان 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پرتگاهی که محسن رضايی می‌گفت، مجتبی واحدی

مجتبی واحدی
گفت‌وگوی تلفنی تيرماه ۸۸ احمد با من در زمانی صورت گرفت که در دوبی اقامت داشت. او می‌خواست در مورد مقاله‌ای که با نام "بالاتر از پرتگاه" نوشته بودم سخن بگويد. مقاله مزبور به سخن محسن رضايی در هنگام اعلام رسمی کانديداتوری برای انتخابات رياست جمهوری اشاره داشت که گفته بود: "ادامه کار دولت احمدی‌نژاد کشور را به پرتگاه می‌برد"

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مجتبی واحدی ـ ويژه خبرنامه گويا

احمد رضايی را برای اولين و آخرين بار در دی ماه ۱۳۸۱ در ونکوور کانادا ديدم. يک بار هم پس از انتخابات رسوای خرداد هشتاد و هشت با من تماس گرفت تا در خصوص مقاله انتقادی من نسبت به محسن رضايی، توضيحاتی ارائه نمايد. آن مقاله را روز چهارم تيرماه هشتاد وهشت و يک روز پس از انصراف محسن رضايی از شکايت انتخاباتی نوشته بودم.

زمانی که احمد رضايی را در کانادا ديدم جوان آرامی به نظر می رسيد که دلی پُر درد داشت. او در ميان درد دل های خود، از سخت گيری های مذهبی پدر می گفت که ظاهراً مهم ترين خاطره به جامانده برای او از مرخصی های کوتاه مدت محسن رضايی از جبهه بود. اما آنچه بيش از آن سخت گيری ها احمد را رنجانده بود طعنه های فراوان در مدرسه و از همکلاسی هايی بود که نمی دانستند او فرزند محسن رضايی است. می گفت در خانه از بسياری از امکانات اوليه محروم بوديم اما در مدرسه ادعاهای فراوانی از ثروت های پدر می شنيدم. می گفت مسئوليت پدر در جبهه آنقدر سنگين و حضور او در تهران آنقدر کوتاه بود که او فرصت رسيدگی به بسياری از مسائل عادی خانواده را نداشت اما هر روز در مدرسه ناچار بودم خبرهای دروغی از ازدواج های مکرر پدر بشنوم.

. او در کانادا برايم توضيح داد که قبل و بعد از ترک ايران ، با چه بحران هايی مواجه بوده است .
به هرحال فشارهای فراوان که بخشی از آنها به خاطر روش های محسن رضايی در وادار کردن فرزندان به شعائر مذهبی و بخشی ديگر ناشی از نيافتن پاسخ برای سؤالات مربوط به رسوايی های حکومت و سکوت پدرش در برابر آنها بود احمد را در شرايطی بحرانی قرار داد و فرار پُر سر وصدای او از ايران را موجب شد. چند سال بعد از پناهندگی ، احمد به ايران بازگشت اما همزمان با روی کارآمدن احمدی نژاد ، پيام های تهديد آميز برای او و پدرش ، باعث شد بار ديگر ايران را ترک کند .

گفتگوی تلفنی تيرماه هشتاد وهشت احمد با من در زمانی صورت گرفت که در دوبی اقامت داشت. او می خواست در مورد مقاله ای که با نام «بالاتر از پرتگاه» نوشته بودم سخن بگويد. مقاله مزبور، به سخن محسن رضايی در هنگام اعلام رسمی کانديداتوری برای انتخابات رياست جمهوری اشاره داشت که گفته بود: «ادامه کار دولت احمدی نژاد ، کشور را به پرتگاه می برد» . سؤال اصلی مقاله از محسن رضايی اين بود که «چه شرايطی پيش آمده که او همه ادعاهای خود در خصوص تقلب را زير پا گذاشته و با تن دادن به رياست جمهوری احمدی نژاد، می خواهد شاهد رفتن کشور به سوی پرتگاه باشد؟» در آن مکالمه، حس کردم که او نيز نسبت به انصراف پدرش از شکايت انتخاباتی، گله مند است اما شايد چيزهايی در مورد فشارهای وارده به پدرش می دانست که من از آنها بی خبر بودم. احمد می خواست مرا قانع کند که موضوع را «کِش» ندهم. برای او توضيح دادم که از روز سيزدهم ارديبهشت هشتاد وهشت که محسن رضايی به صراحت اعلام کرد «ادامه کار دولت احمدی نژاد، کشور را به پرتگاه می برد» تا پنجشنبه بيست و هشتم خرداد همان سال که در گفتگوی تلويزيونی از «ريخته شدن آرايی به ميزان حدود يک و نيم برابر دارندگان حق رأی در بسياری از حوزه های انتخابيه» سخن گفت تنها هفت هفته گذشته بود و از روزی که پدر احمد حفاظت از آرای ناديده گرفته شده مردم را همچون حفاظت از ناموس خود دانست تا روزی که ناگهان ، از پيگيری شکايت انتخاباتی خود منصرف شد کمتر از ده روز فاصله بود. از احمد پرسيدم آيا تو و پدرت گمان می کنيد به فرض سکوت من و امثال من، مردم هم به راحتی موضوع را فراموش خواهند کرد؟

بيست ماه و بيست روز پس از تنها مذاکره تلفنی من با احمد، خبر مرگ مشکوک او در دوبی را شنيدم. اکنون محسن رضايی در کنار همسرش داغدار است؛ مانند والدين بسياری که در دوره فرماندهی رضايی در جبهه، به شهادت رسيدند يا همانند پدران ومادرانی که سکوت و حتی حمايت تلويحی رضايی در برابر قتل فجيع فرزندانشان در حوادث پس از انتخابات، داغ آنها را صد چندان می کرد. به خصوص آنکه قتل اين مظلومان، به دست زيردستان سابق رضايی در سپاه يا به دستور آنها انجام شده بود اما کسی نشنيد که رضايی به آن قتل ها اعتراض کرده باشد. البته ناگفته نماند که اگر چه داغ فرزند برای هر پدر ومادری سخت است اما شايد داغ محسن رضايی افزون تر باشد زيرا کسانی که فرزندانشان برای دفاع از آب و خاک خويش جان دادند يا آنها که تنها جُرم فرزندشان «دفاع از رأی خود» بود همراه با داغداری، احساس غرور و سربلندی هم دارند اما مرگ تأسف انگيز احمد حسرت را در کنار داغ بر دل پدر و مادر نشانده است .

امروز اخلاق ايرانی و احکام اسلامی به من ديکته می کند که به جای شماتت رضايی به او و خانواده داغدارش تسليت بگويم و برای روح فرزند رنج کشيده اش آرامش ابدی مسئلت نمايم. در عين حال وظيفه خود می دانم از اين مقام پُر نفوذ سياسی - نظامی بخواهم لختی بينديشد که چرا فرزند او بايد در ديار غربت به مرگ مشکوک جان بسپارد و خانواده اش را داغدار کند؟

محسن رضايی روز سوم تيرماه هشتاد و هشت ـ سالگرد اولين انتخاب احمدی نژاد به رياست جمهوری ـ شکايت انتخاباتی خود را پس گرفت و علت اين اقدام را حفظ نظام دانست . اما نتيجه اين انصراف، به نفع کسی بود که محسن رضايی تداوم رياست جمهوری او را موجب «رفتن کشور به سمت پرتگاه» می دانست. آيا پايه های نظامی که بايد آن را به قيمت «رفتن کشور به سوی پرتگاه» حفظ کرد آنقدر سست و لرزان است که حتی فرزند محسن رضايی نمی تواند در سايه آن نظام زندگی کند و ناچار است در غربت جان بسپارد ؟ اينها را ننوشتم تا بر داغ محسن رضايی بيفزايم اما اگر او کمی بينديشد قاعدتاً می تواند گام هايی بردارد که شادی روح پسرش را به دنبال داشته باشد . اين گوی و اين ميدان ! روزهای آينده ثابت خواهد کرد که اين فرمانده ارشد جنگ ، تنها به حفظ نظام می انديشد حتی اگر دولت، کشور را به سمت پرتگاه ببرد يا امنيت واقعی ايران و آسايش حقيقی ايرانيان ، نيز برای او مهم است؟


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016