یکشنبه 29 آبان 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سیاست سوزی آقای روشنفکر قلمرو عمومی، علیرضا کیانی

alireza-kiaee.jpg
اخلاق روشنفکری، خلق و خویی ست که نمی تواند خلق و خوی سیاست ورزانه را برتابد. تعارضی که اکبر گنجی درگیر آن شده است و این قلم بر آن است که ریشه این مشکل در خلط دو حوزه روشنفکری و سیاست ورزی توسط وی است. گنجی بر حسب روشنفکری اش، وظیفه گراست و بر اساس آیتم های اخلاقی، اسرائیل را محکوم می بیند اما سیاست ورز قبل از اینکه به محکومیت اخلاقی این و آن بیندیشد، در پی منافع ملی مردم کشور خویش است و برای بهزیستی آنان تلاش می کند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

انگار قرار است همیشه از طرف برخی روشنفکران ایرانی -در باب مسائل مبتلابه کشور-، شاهد گزاره‌هایی باشیم که فارغ از تیزبینی و درک صحیح موقعیت، نیروهای درگیر در یک مسأله را به سادگی هرچه تمام‌تر و با صف کردن مواعظ اخلاقی، به دو دسته‌ی آشتی ناپذیر تبدیل کنند و با ایجاد این صف‌بندی‌های کاذب، مسئله‌ی اصلی به فراموشی سپرده شده و جای آن را نبردهای فرسایشی قلمی که مشحون از اتهام و نسبت های نارواست، بگیرد و از جمله‌ی مصادیق این بحث، داستان تازه برآمده‌ی "همراهی با اسراییل" به روایت "اکبر گنجی" ست.

جالب است وی در نوشته جات اخیر خود، در حالی اتهام همراهی با اسراییل را مطرح می‌کند که دیده نشده است در بیانیه‌هایی که از طرف نیروهای تحول‌خواه منتشر و امضا می شود(و به نوعی می توان آن ها را برایند تحلیل نیروهای معترض و مخالف دانست)،دیدگاه همراهی با اسراییل اساسا مطرح شود و یا از آن حمایت گردد. اکثر نیروهای تحول خواه با برنامه های بلند پروازانه و اتمی جمهوری اسلامی مخالفند و آن را بر خلاف منافع ملی ایرانیان می دانند و از آن طرف اسرائیل نیز بنا به منافع ملی اش مخالف برنامه ی اتمی حکومت ایران است و این دو منفعت در یک نقطه ی مشترک به هم می رسد. آیا باید از اشتراک این دو دیدگاه -در برایند تحلیلی شان از موضوعی واحد به نام برنامه ی اتمی رژیم- ، چماقی به نام همراهی با اسراییل ساخت و شب و روز به این و آن تاخت و یا در ابتدا باید به "فرایند" تحلیل ها نظر افکند و با عنایت به آن سرفصل ها و پیش فرض ها، "برایند" تحلیل را به نقد و نظر نشست؟

بر نوشته ی اکبر گنجی نقدهای دیگری نیز وارد است و از این جهت در این یادداشت سعی می کنیم که در دو بعد تئوریک و پراتیک، مسئله ی اسراییل و نوع نگاهی که باید به آن داشت را مورد بازخوانی قرار دهیم. بارز است که نگاه این قلم در اینجا از منافع ملی ایرانیان سیراب می شود و با عنایت به آن، نقدها در معرض خوانش قرار می گیرند.

الف) ایستگاه واقعیت

1- اخلاق روشنفکری، خلق و خویی ست که نمی تواند خلق و خوی سیاست ورزانه را برتابد. تعارضی که اکبر گنجی درگیر آن شده است و این قلم بر آن است که ریشه ی این مشکل در خلط دو حوزه ی روشنفکری و سیاست ورزی توسط وی است. گنجی بر حسب روشنفکری اش، وظیفه گراست و بر اساس آیتم های اخلاقی اسرائیل را محکوم می بیند اما سیاست ورز قبل از اینکه به محکومیت اخلاقی این و آن بیندیشد، در پی منافع ملی مردم کشور خویش است و برای بهزیستی آنان تلاش می کند. روشنفکری وظیفه گرا بدون توجه به موقعیت، به دنبال جاگیر و فراگیر کردن اصول اخلاقی ست و رفتار و کردار را با آن بایدها و نبایدها می سنجد و البته این تا زمانی که در مدار روابط بین افراد می ماند مشکل چندانی حاصل نمی کند و بلکه مشکل در آن است که بخواهیم این باید و نباید ها را به دنیای هزارتوی سیاست نیز تعمیم دهیم و در آنجا نیز بر حسب بایست و نبایست اخلاقی تصمیم بگیریم.بارز است که مقوله ی "انعطاف" برای یک روشنفکر وظیفه گرا، در نقد اخلاقی او بر قدرت مطرح نمی شود در حالیکه یک نیروی سیاسی، انعطاف را باید به عنوان یک ابزار کارآمد-که بایستی در جای خودش نیز استفاده شود- همیشه در اختیار داشته و آن را به موقع به کار گیرد.

2-شکی نیست که اسراییل اعمال ضدّ حقوق بشری انجام داده و بر فلسطینیان ظلم بسیار روا داشته است و بیشتر از آن شکی نیست که باید از حقوق حقه ی فلسطینیان دفاع کرد و با صدای بلند، خواست های آنان را فریاد زد. اما به نظر می رسد این موضوع بیشتر از آن که وظیفه ی استراتژیست های سیاسی باشد بر عهده ی روشنفکران است که می توانند وجدان بیدار یک جامعه باشند و بی عدالتی ها را یادآوری کنند و نه سیاستمداران و نیروهای سیاسی که به مثابه ی تصمیم گیرندگان، منافع جمعی را دنبال می کنند و در پی بیشینه کردن لذت اتباع یک کشور هستند. این سرشت سیاست ورزی مدرن است که منافع ملی را می جوید و بنا بر مدرن بودنش، از ابزاری به نام "دیپلماسی" بهره می گیرد و اگر منافع کشور بطلبد، حاضر است با خودِ دشمن نیز مذاکره کند تا بلکه بتواند از این راه فواید بیشتری را برای بهزیستی ملت خود بجوید. در واقع می توان اینگونه گفت که غایت گرایی یک نیروی سیاسی در تحلیل او از مسائل(بر حسب اخلاق فایده گرا)، این مجال فکری را به وی نمی دهد که بخواهد به صورت پیشینی، خود را درگیر در باید و نباید های اخلاقی کند. او در پارادایم غالب زمانه که گفتمان دموکراسی و توسعه است (و البته حاوی بعضی پیش فرض های کلان و جهان گستر اخلاقی و حقوق بشری)، سعی بر آن دارد که از حداقل فرصت ها، حداکثر بهره ها را بجوید و این که اگر جمعی از ایشان بر حسب تحلیل به این نتیجه رسیدند که ایران اتمی نه به نفع ایرانیان است و نه به نفع جهانیان و دست بر قضا اسراییل نیز منفعت خود را در ایران غیراتمی می بیند، ساده انگارانه است که این را به حساب همراهی آنها با اسراییل و سیاست ورزان آن کشور گذاشت.

3- همانطور که آمد، سیاست ورزی مدرن و روشنفکری بنا به خاستگاه های متباین اخلاقی، در هم حل پذیر نیستند و این که چگونه می توان تعارض بین این دوگونه ی مدرن کنشگری را حل کرد، بحث دیگری ست. اما عجالتا می توان گفت که به نظر می رسد راه حل آن در تفکیک این حوزه ها از یکدیگر است. البته کاملا بارز است که در پی منافع کشور خویش بودن، لزوما به معنای تعارض با ایده های حقوق بشری نیست بلکه کشورها و سیاست ورزان آنها بر آنند که در چارچوب ارزش های پذیرفته شده ی جهانی حرکت کنند و در این پارادایم غالب، اهداف خود را پیش ببرند اما باید در نظر داشت که ارزش ها نیز باید به صورت قانون در بیایند تا برای کشورها، ضمانت اجرایی ایجاد کنند و پروژه های سیاسی آنها را تحدید در این ارزش های قانونی شده سازند. اما این هم نافی ادعای پیش گفته نیست که در چارچوب سیاست ورزی مدرن(که دقیقا بنا به جاگیر شدن همان ارزش ها ست که مدرن است)، این منافع ملی هستند که اولویت دارند و نه ارزش های اخلاقی و بلکه تجربه نشان داده است که ابزارهای سیاست ورزانه، بهتر می توانند ارزش های اخلاقی را نهادینه سازند تا دغدغه ها و مقالات روشنفکرانه.

4-پس باید به هوش بود که روشنفکری و سیاست ورزی را در هم نتابید و ضمن حفظ حق روشنفکر برای نقد سیاستمداران و برنامه های سیاسی، آنها را از برنامه ریزی سیاسی بر حذر داشت. وگرنه ورود گزاره های این دو گرایش متباین فکری- سیاسی- اخلاقی در یکدیگر، به اعوجاجی می انجامد که امروزه جناب گنجی در آن درگیر است و آن صدور باید و نباید های اخلاقی برای آن بخش از نیروهای تحول خواه است که بر این اعتقادند سیاست خارجی آلترناتیو نظام جمهوری اسلامی، باید منافع ملی ایرانیان را دنبال کند و نه منافع ملی دیگر ملت ها را. اینکه اسراییل امروز در موضعی قرار دارد که ما هم قرار داریم، دلیل بر همراهی با اسراییل نیست، که چگونه می توان به صرف مخالفت با برنامه ی اتمی جمهوری اسلامی، مخالفان این نظام، از اسرائیل تا نیروهای رنج برده ی آزادیخواهی و عدالت طلبی را، یک کاسه کرد و همانطور که در بالا آمد به پیش فرض های آن ها توجه نکرد؟ سران جمهوری اسلامی نیز غرب را نقد می کنند و خود جناب گنجی نیز به نقد غرب بر می خیزد. آیا کسی این هم‌نظری را به پای همراهی اکبر گنجی با جمهوری اسلامی می نویسد؟

ب) بازخوانی یک رابطه به مثابه ی یک آلترناتیو

1-در بعد پراتیک چگونگی برخورد با مساله ی اسراییل، جالب است نگاهی به رابطه ی ترکیه و اسرائیل بیندازیم و آن را مورد بازخوانی قرار دهیم تا فراز و نشیب این رابطه را بسنجیم و دریابیم که ترکیه به عناون یک کشور مسلمان-که اکنون در بین بیست اقتصاد برتر دنیا جای گرفته است- چگونه روابط خود را با اسراییل تنظیم کرده است تا هم منافع خود را تامین کرده باشد و هم در جای خود از حقوق فلسطینیان دفاع کرده باشد و با ایجاد بالانس بین این دو، یکی را فدای دیگری نکند که ترکیه می دانست و می داند که دفاع از حقوق فلسطینیان، تنها یک تکلیف اخلاقی نیست که باید انجام شود بلکه از این حمایت هم می توان بهره های سیاسی را به نفع کشور خود برد.

2- ترکیه با آن که در سال 1947 با تاسیس دولت اسراییل مخالفت می کند اما دو سال بعد به عنوان نخستین کشور مسلمان، اسرائیل را به رسمیت می شناسد. از دهه ی پنجاه میلادی، روابط دوکشور نضج می گیرد و با افت و خیزهایی ادامه پیدا می کند و حتی حمایت ترکیه از فلسطینیان در طی دهه ی هفتاد میلادی، نیز در راستای منافع ملی این کشور بود تا بتواند در ازای حمایت از فلسطین، حمایت کشورهای عربی را بر سر قضیه ی قبرس جلب کند. در دهه ی هشتاد و با روی کار آمدن دولت "تورگوت اوزال" روابط دوکشور به حالت عادی بر می گردد و در دهه ی نود، روابط دوکشور اوج می گیرد تا جایی که اولین قرارداد نظامی میان دو کشور بسته می شود و با خرید و فروش های ادوات نظامی و تعهدات نظامی-امنیتی متقابل، دو دولت سعی می کنند که منافع خود را تامین کنند و این مساله به بهترین وجه خود را در سال 1996 نشان می دهد که اسراییل متعهد می شود به ترکیه در برابر شورشیان کرد یاری برساند. در سال بعد از آن نیز ترکیه از اسراییل اقدام به خرید موشک های "دلیلا" با برد 500 کیلومتر می کند تا بتواند در برابر استقرار موشک های اس 300 قبرس جنوبی، سپر حفاظتی مطمئنی برای خود بسازد.(1). جدای از روابط نظامی، روابط اقتصادی ترکیه و اسراییل نیز، رشد خود را پی می گیرد و ترکیه در این فاز نیز با اسراییل وارد معامله و رابطه ی بیشتر می شود. در ژانویه ی 2000 است که اسرائیل و ترکیه توافقنامه ی تجارت آزاد را امضا کرده و گفتنی ست که ترکیه به عنوان اولین کشور مسلمان، چنین توافقنامه ای را امضا کرد.(2) با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه در سال 2002، روابط اسراییل و ترکیه، مسیر تنش را می پیماید و این بیشتر از همه چیز ناشی از سیاست جدید اسرائیل در قبال کردها و همکاری این کشور با بخش کردستان عراق بود که ترکیه از لحاظ امنیتی، آن را برای خود مطلوب قلمداد نمی کرد و از قوت گیری کردهای شورشی ترکیه می هراسید. در سال 2004 و اندکی پس از ترور یاسین و رنتیسی رهبران فلسطینی توسط حماس، نخست وزیر جدید ترکیه، اردوغان موضع سختی در برابر اسرائیل می گیرد و آن ها را به تروریسم دولتی متهم می سازد. اما دیری نمی پاید که روابط دوکشور دگربار بهبود پیدا می کند و با سفر عبدالله گل وزیر امورخارجه ی ترکیه به اسرائیل، این بهبود به صورتی بارز خود را نشان می دهد. در همین سال بود که موافقتنامه های نظامی بسته می شود و به عنوان نمونه، ترکیه اقدام به خرید ده فروند هواپیمای جاسوسی و دیگر ادوات نظامی به مبلغ 183 میلیون دلار می کند.(3) هواپیماهایی که دولت ترکیه اکنون از آن ها در جنگ با شورشان کرد نیز بهره می جوید. با حمله ی نظامیان اسراییلی به کشتی مرمره در می 2010 که منجر به مرگ نه تبعه ی ترک شد، نقطه ی عطف جدیدی در رابطه ی دوکشور ایجاد می شود که منجر به حملات لفظی شدیدی بین سران دو کشور شده و خشم ترکیه را برمی انگیزد و کار را به تهدیدات متقابل می کشاند، اما جالب اینجاست که باز با تمام این اوصاف در نیمه ی اول سال 2011 ، تجارت میان ترکیه و اسراییل، در مقایسه با شش ماه گذشته اش از ششصد میلیون دلار به ششصد و نود و پنج میلیون دلار افزایش می یابد. (4) و ترکیه را به عنوان بزرگترین شریک اقتصادی اسراییل مطرح می سازد.(5)

3- با مرور این رابطه، می توان دریافت که آنچه که برای ترکیه اولویت دارد راهبردهای کلان آن کشور در خاورمیانه و منطقه است و نه شعارهای دهان پرکنی که به هیچ کار نمی آیند، که ترک ها خوب می دانند بخشی از این منافع را به واسطه ی دوستی با اسراییل و یا حداقل مماشات با آن کشور می توانند تامین کنند. منافع استراتژیکی که از دورنمای اروپایی شدن ترکیه و از دست ندادن حمایت آمریکا(که نقشی کلیدی و مهم برای پیشبرد منافع ترکیه بازی می کند) آغاز می شود و تا دست بالا را داشتن در تحولات منطقه ای و همچنین، تعهد به قواعد نظم بین الملل از سوی سیاستمداران ترک ، را در بر می گیرد.(6 ) اگر ترکیه الگوی دموکراسی خاورمیانه ای ست(که توافقی اکثری بر سر آن وجود دارد) و اگر تجربه ی دموکراتیزاسیون در کشورهایی چون ترکیه است که می تواند روشنگر بسیاری از معضلات فکری و سیاسی پیش روی دموکراسی خواهان ایران باشد، چرا سیاست خارجی این کشور و نوع رابطه ی آن با اسراییل نیز به مثابه ی سیاست خارجی آلترناتیو، حداقل مورد مطالعه و تعمق قرار نگیرد؟ ترکیه ای که اگر نخست وزیر آن، رییس جمهور اسراییل را در "داووس" مورد خطاب قرار می دهد و جنایات آن ها را در غزه سرزنش می کند، "شنیده" می شود. ترکیه ای که شدیدترین حملات لفظی را علیه اسراییل به کار می برد اما در کنار این، از منافع اقتصادی خود نمی گذرد و بلکه روابط اقتصادی خود با این کشور را ارتقاء می بخشد. کسانی چون اکبر گنجی که دغدغه های روشنفکرانه دارند بایستی دگربار این رابطه را بازخوانی کنند تا بر حسب احترام به منافع ملی هم که شده، دریابند که اگر چه در جایگاه روشنفکر بایستی اسراییل را نقد کرد اما نباید آن را سرفصل سیاست خارجی آلترناتیو اپوزیسیون انگاشت. روشنفکرانی که به حسب مرام روشنفکرانه شان به درستی اسراییل را نقد می کنند، اما متاسفانه آن را به مثابه ی دستور العمل استراتژیک در عرصه ی سیاست نیز تجویز می کنند و توجه ندارند که روابط بین الملل روابطی ست که بر اساس منافع متقابل سیاسی-اقتصادی-نظامی شکل می گیرد و نه گزاره های روشنفکرانه و ایده آلیستی و از این رو به جاست که نیروهای تحول خواه سیاسی نیز در تعیین و تنظیم سرفصل های برنامه های سیاسی شان، منافع ملی را در نظر بگیرند و از انگ همراهی با این و آن نهراسند.

ج) خود را "همه" پنداشتن؟!

1- اکبر گنجی در مقاله ی "همراهی با اسراییل؟!"(7) بر آن است که نیروهای تحول خواه سیاسی که اکنون در زندان های ایران به سر می برند، از دیدگاه وی دفاع می کنند. یعنی آنان نیز بر این اعتقادند که هرکه با جمهوری اسلامی و برنامه ی اتمی اش مخالف است، در عین حال باید نگران این نیز باشد که مبادا منافعش در راستای منافع اسراییل قرار بگیرد و بایستی مدام مواضع خود را با مواضع اسراییلی ها چک کند تا مبادا این دو در نتیجه، یک هدف را دنبال کنند! اولاَ روشن نیست که اکبر گنجی چگونه توانسته است از این دیدگاه ها آگاه شود و ثانیا پیدا نیست که اکبر گنجی چگونه از این مسئله برای خود برگ برنده می سازد؟ فرض می گیریم که تمام زندانیان سیاسی ایرانی با این نوع موضع گیری گنجی و ادعاهای او همراه باشند اما آیا این می تواند حقانیت نظری برای ایشان و اکبر گنجی ایجاد کند؟ شکی نیست که زندانی شدن و حبس کشیدن در راستای عقاید و اهداف دموکراسی خواهانه، امری ست بسیار با ارزش و فرد زندانی از این رو شایسته ی احترام بسیار، اما این چه ترازویی ست که بخواهیم قوت تئوریک و پراتیک آراء افراد را بر حسب زندانی بودن آنان بسنجیم و ارزیابی کنیم که اگر اینگونه بود مجاهدین خلق-که بیشترین هزینه را در ذیل نظام جمهوری اسلامی پرداخت کرده اند-، محق ترین گروه سیاسی موجود در اپوزیسیون می بودند. اما آیا واقعا این گونه است؟

2- این که ادعایی را مطرح کرده و به واسطه ی آن ادعا برای خود سنگری درست کنیم و با یارکشی، دودستگی های خصمانه بیافرینیم و به منتقدان فکری- سیاسی مان-که در تحلیل وضع موجود مانند ما فکر نمی کنند-، انگ همراهی با اسراییل را بچسبانیم، چه چیزی را می تواند ثابت کند؟ این رفتار نشانگر چیست؟ روزگاری حزب توده، در مباحث فکری – سیاسی، هرکه را که مانند ایشان فکر نمی کرد، آمریکایی و عامل امپریالیسم تلقی کرده و آن ها را دشمن خلق و توده های زحمتکش می خواند. همانطور که دوره ی این حزب و ادبیات این حزب به سر آمده است، به جاست که رفتارهای پروپاگاندایی آن حزب نیز به فراموشی سپرده شود و این میراث نامیمون یک بار برای همیشه در گورستان تاریخ محزون ما دفن شود. فراموش نکنیم که مخاطب این تحلیل ها در دست آخر مردم کوچه و خیابان هستند. یعنی این جهد فکری-سیاسی انجام می گیرد تا بلکه باری از درد مردمی که رنج می برند، کاسته شود. مردمی که کشته و زخمی و زندانی دادند تا به جمهوری اسلامی بفهمانند که "انرژی هسته ای" حق مسلم آنان نیست و بلکه "زیست انسانی" حلقه مفقوده ی زندگی روزانه شان است. مردمی که ظلم می بینند و حقوق حقه شان در روز روشن پایمال می شود، و گرچه وطن دوست هستند اما بیگانه ستیز نیستند که اگر این گونه بود، از اوباما نمی خواستند که تعیین موضع کرده و نوع رابطه اش را روشن کند که آیا با دشمن این مردم-حکومت جمهوری اسلامی-، سرّ سیاست رد و بدل می کند و با این که با جنبش ایشان همدل است؟ پس به حرمت همین مردم به ایجاد فضایی سالم کمک کنیم و جوّی بیافرینیم که همه بتوانند در آن نفس بکشند و نقد و نظر خود را مطرح سازند تا بلکه ایرانیان بتوانند به انتخابی صحیح تر دست یازند نه این که سعی کنیم با برچسب هایی مشحون از انگ و ننگ و رنگ، منتقدان فکری- سیاسی مان را ازدایره ی بازی به بیرون برانیم.

1- http://www.hurriyetdailynews.com/h.php?news=turkey-israel-to-co-produce-long-range-missiles-1997-10-14

2- https://en.wikipedia.org/wiki/Israel%E2%80%93Turkey_relations#Military_collaboration

3- http://www.hurriyetdailynews.com/n.php?n=rift-with-israel-may-hinder-turkey8217s-anti-terror-fight-2011-09-04

4- http://www.bloomberg.com/news/2011-09-02/turkey-halts-israel-military-accords.htm

5- http://www.bloomberg.com/news/2011-09-02/turkey-halts-israel-military-accords.htm

6- http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/09/110918_l39_alpour_turkey_israel.shtm

7- http://news.gooya.com/politics/archives/2011/11/131255.php


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016