گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
31 مرداد» زنان و قدرت، لاله حسين پور21 بهمن» نوزادان اينترنت، اکنون جوانانی بالغ شده اند، لاله حسين پور 5 آذر» تجاوز، جرمی بدون مجازات! برگردان از لاله حسين پور 8 آبان» به نسرين ستوده! لاله حسين پور 17 مرداد» از "تاکتيک چهره به چهره" چه خبر؟ لاله حسين پور
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! کلاس درس انقلاب، به وسعت ميدان ها! لاله حسين پورچه تفاوتی می کند در کدام ميدان جمع شويم. در قرن بيست و يکم، اين ميدان ها هستند که علم دار انقلاب شده اند، نه اتاق های بحث تاکتيک و استراتژی. اکنون ميدان ها سازمان گر شده اند. حقيقتی انکارناپذير که در تاريخ به ثبت خواهد رسيد. امواجی که در همين ميدان ها حرکت می کنند و سرازير می شوند، چه در تحرير باشد، چه آزادی و چه در مقابل ساختمان های وال استريت، کليه مسيرهای از پيش تعيين شده نظام حاکم برجهان را برهم می ريزند. امواج انسان های له شده که روز به روز افزون می شوند، با قدرت يک سونامی تمامی معادلات و قرارهای جهان طبقاتی- مردسالار را تغيير می دهند. آن ها خروشان بر بستری ديگرکه توسط قدرت های حاکم تعيين نشده، جاری می شوند. انسان هايی رنگارنگ، متفاوت و دگرگونه که در يک امر تفاهم و توافق دارند. دربرهم زدن نظم حاکم، در شکستن اراده مطلقی که خويش را بر فراز قرارداده و تازيانه های مرئی و نامرئی را بر سر خيل انسان ها فرود می آورد. آن ها در امر تغيير، اراده واحد دارند. به آن ها لقب آنارشيست، شورشی و نادان می دهند. مهم نيست، آن ها هر آن چه حاکم است را فاسد می دانند و می خواهند همراه با هم ريشه فساد را بزنند. آن ها از هر نوع انحصاری در رنجند. از انحصار ايدئولوژی و مذهب، انحصار پول و ثروت و امکانات، انحصار ايده و نگرش و باورها. اکنون انسان ها حق تعيين سرنوشت خود را می خواهند و عاصی اند از هر مفهومی که بدون اراده شان به آن ها ديکته می شود. بياييد کمی درباره مفاهيم انديشه کنيم. دنيايی داريم پر از ارزش ها و ضد ارزش ها، پر از قوانين و مجازات ها، دنيايی با معيارهای غلط و درست، اشتباه و صحيح، نرمال و غيرنرمال... اين مفاهيم در طول تاريخ توسط قدرت های حاکم تعيين شده، درکتاب ها نوشته شده و به انسان ها تلقين می شود. اگر مفهومی کاربرد خود را در يک زمانه از دست دهد، چه باک، جامعه طبقاتی- مردسالار مفهومی مشابه از آستين خود در می آورد. چه کسی تعيين می کند که کدام راه درست است، که با رفتن به کج راهه نفرين ابدی می شويم؟ چه قدرتی اين راه تعيين شده از پيش را در جلوی پای مان گذاشته که با کوچک ترين انحراف از آن، منحرف قلمداد می شويم. منحرف کسی است که لگد به معيارهای کنونی زده و راه ديگری را در پيش گرفته است. چرا به کسی که برخلاف ايدئولوگ های تاکنونی فکر می کند، مارک خائن، خاطی و ضد انقلاب زده می شود؟ مگر نه اين که انقلاب می خواهد نظم موجود را برهم زده و از نو بسازد؟ و مگر نه اين است که اين نظم با کمک همين مفاهيم و ارزش های من درآوردی، قوانين و مجازات های تخطی از آن و به ياری همين مذهب، اخلاق و عرف حاکم، برقرار است؟ اگر مفهوم "درست" و "صحيح" منافع نظم حاکم را تأمين می کند، پس بياييد "اشتباه" کنيم. در دنيايی که اکنون زيست می کنيم، اشتباه، خود انقلاب است. پرت می گويم؟ اشتباه می کنم؟ درست است! با مفاهيمی که تاکنون به ما ديکته شده است، معلوم است که اشتباه می کنم. اين مفهوم "اشتباه" است که بايد از چهارچوبی که دنيای کنونی برايش تعيين کرده، درآيد. اشتباه، عملی است که اين جهان نمی پذيرد و به آن مارک خطا می زندو آن که را که دگرگونه می انديشد، خاطی و کج انديش می شمارد. سئوال می شود، با اين "اشتباه" به کجا می رسيم؟ سئوالی کليشه ای که برخی در رابطه با جنبش وال استريت و يا از جنبش جوانان در سراسر دنيا می پرسند. هدف چيست؟ آيا موفق می شوند؟ بر اساس نظم موجود و دانسته های ديکته شده، کليشه می بايست تکميل شود. آری جنبش بسيار خوب است، اما به کجا می رسد؟ آيا اميدی هست؟ آيا يک شورش کورکورانه نيست؟ آيا نقشه ای دارد؟ می داند که چه می کند؟... سئوالات بسيار جالبی است که اگر به پاسخ ها فکر کنيم، می بينيم که نظم حاکم عجيب فکر همه چيز را کرده است. از انقلابيون ميدان تحرير استقبال می کند و برای آنان کف می زند و فورا مهره مبارک را برداشته و بازی را به مرحله بعدی می برد و حال که تحرير دوباره می جوشد، حتما با لباس مبدل، شعله را پايين می آورد.......... پاسخ "چه خواهد شد؟" و "به کجا خواهد رسيد؟" را از جيب خود درآورده و تلاش می کند آن را به نوع ديگری ديکته کند. در طول تاريخ مشاهده کرده ايم، هرجا که جامعه طبقاتی- مردسالار در حال ضربه خوردن است، به سرعت آلترناتيو خود را علم کرده و تبعيض و سوءاستفاده از آن را به نوع ديگری سازمان داده است. نه شاه، نه شيخ، نه ديکتاتور و نه حکومت، هيچ کدام نقش فانی ندارند. همه می توانند بروند و سرنگون شوند. مهم تبعيض است که بايد بماند. باقی همه وسيله ای برای ابقای تبعيض هستند. سازمان دهی هيرارشی و اطاعت، حاکميت شماری اندک بر گستره عظيم انسان ها، تسلط ثروت بر فقر و آب و رنگ زدن به فجايع، فساد و بی عدالتی با توسل به رأی اکثريت...... اين ها همه ترفندهای بازيگران اصلی جامعه طبقاتی- مردسالار هستند. آن ها شبانه روز در حال نقشه کشی و برنامه ريزی بوده و آلترناتيوهای جديدی برای سئوال "چه خواهد شد؟" و "هدف چيست؟" خواهند يافت. نوانديشی ودگرانديشی نه فقط مهم است، بلکه اکنون يک ضرورت است و آينده و دنيای دگر را می سازد. برای مشکلات و معضلات جهان حاضر ديگر نمی توان و نمی بايد با مفاهيم و قراردادهای حاکم راه حل يافت. می بايست طور ديگری انديشيد و ساز ديگری زد. عمل و تجربه مستقيم انسان ها راه را نشان می دهد و هر کس را به مقصد خود می رساند. اما راه تا بی نهايت ادامه دارد. همانند اعدادی که هم چنان به شمارش می آيند، اما هرگز پايانی بر آنان متصور نيست. انسان ها می مانند و جاده های بی انتها و ناهموار!(*) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|