دوشنبه 28 آذر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جشن‌های ملی ما، زير تيغ بی‌دادگر تبعيض، به‌مناسبت يلدا، شکوه ميرزادگی

شکوه ميرزادگی
در اين نکته ترديد ندارم که مردمان سرزمين ما، با مدد همين فرهنگ، که پاشنه‌ی آشيل حکومت‌های بی‌دادگر بوده است، از شر اين حکومت نيز رها خواهند شد و سرود باشکوه پيروزی‌شان بر تاريکی و بی‌داد سراسر سرزمين‌مان را به وجد خواهد آورد ـ چه مغرضان يا بی‌خبران بخواهند و چه نخواهند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


هر بار که در آستانه ی جشن يا مراسمی ملی قرار می گيريم، چهره ی غير انسانی تبعيض فرهنگی حکومت اسلامی بيش از هميشه نمودار می شود؛ چهره ای هر سال زشت تر و هراسناک تر. چرا که، به طور طبيعی، و به موازات اوج گرفتن هر نوع ديکتاتوری مذهبی، رويکردهای ضد فرهنگی آنها نيز بيشتر و گسترده تر می شود.

در اين که حکومت اسلامی مسلط بر سرزمين مان، از ابتدای دست يافتن رهبرانش به قدرت، مظهر و نماد تبعيض بوده شکی نيست. اين تبعيض نه تنها در تار و پود قانون اساسی اين حکومت، و نه تنها در تمامی قوانين قضايی، حقوقی، سياسی، و اجتماعی آن، بلکه در تمامی رفتارهای وابستگانش حضوری دايمی دارد. در چارچوب قوانينی غير انسانی، سال هاست که ما انواع و اقسام تبعيض ها را نسبت به قشرهای مختلف جامعه، از زنان گرفته تا کارگران و معلمين و دانشجويان، و اقوام مختلف ديده ايم. اما يکی از انواع تبعيض که در اين حکومت گستردگی بسيار داشته «تبعيض فرهنگی» است؛ تبعيضی که مستقيماً با «مذهبی بودن» اين حکومت ارتباط دارد.

نسبت به عملکرد حکومت های ديکتاتوری موجود در جهان، تبعيض فرهنگی در سرزمين استبداد زده ی ما در رده ی اول قرار دارد. در ديگر ديکتاتوری ها فشارهای وارده بر جامعه بيشتر به زمينه های مربوط به روابط سياسی، يا مادی ـ انسان نهاد، يا زمينی ـ مربوط می شود؛ فشارهايی که امکان اصلاح يا تغييراتی در آن هميشه ميسر است، در حالی که فشار ناشی از تبعيض فرهنگی از جانب حکومتی مذهبی آنقدر شديد و عميق است که امکان هر گونه تغيير بنيادينی را در آن غير ممکن می سازد.

ما در سرزمين مان، به خاطر حضور هزاران ساله ی انواع مذاهب، سنت ها، زبان ها، قوم ها، نژادها، رنگ ها، دارای فرهنگی هستيم که در آن «تبعيض» در کمرنگ ترين شکل خود بچشم می خورد؛ به طوری که اين فرهنگ می تواند همزمان با پيشرفت و تمدن بشری مدام در حال نو شدن و به روز شدن باشد. اما همين سرچشمه ی نوشونده ی زندگی اکنون گرفتار وضعيتی به شدت تاثرآور شده است. به اين ترتيب که عاملان يکی از عناصر غير ايرانی، اما خودی شده ی اين فرهنگ، که مذهب تشيع اثنی عشری باشد، بر صدر نشسته و تيغ بيداد و حذف را بر پيکر ديگر بخش های اين فرهنگ فرود می آورند. اين صدر نشينان بيداد، همه ی امکانات و بودجه های سازمان های دولتی را (که متعلق به تمامی مردمان ايران با هر نوع مذهب و مرام و در هر کجای ايران است) تنها صرف اجرای مراسم و بزرگداشت های مذهب بخشی از جمعيت کشور می کنند و، در همان زمان، ديگران را از ساده ترين حقوق خود در اين زمينه محروم می سازند.

اگرچه چنين حکومت استوار بر خرافات و بيدادی می تواند با نيرنگ ناتوانی ها و فساد خويش در ارتباط با فقر و گرسنگی و بيکاری را به گردن «سرنوشت» بياندازد و مردمان ناآگاه و رنج ديده را وادارد تا، به جای رويارويی و مبارزه با او، به خدا و پيامبران و قديسين متوسل شوند، اما نمی تواند ممنوعيت شادی کردن، جشن گرفتن روزهای ملی، و يا نيايش کردن به مذهبی ديگر، و اصولاً توجه به نشانه های مختلف فرهنگی ما را به گردن سرنوشت بياندازد. و اين دو گانگی و دروغ هر روز بيشتر از روز پيش چهره خود را نشان می دهد.

و چنين است که می بينيم مردمان و به خصوص جوان های کشورمان، نه تنها روز به روز به نشانه ها و پديده های مربوط به «مذهب بر صدر نشسته» بی تفاوت می شوند، بلکه متاسفانه، کار به «جوک کردن» ها، و «مسخره کردن» ها نيز رسيده است. و اين طبيعی ترين واکنش مردمانی است که از ساده ترين و انسانی ترين حقوق خود، که برگزاری جشن ها، مراسم، و شادمانی های ملی و فرهنگی شان است، محروم می شوند.

اما، به باور من و متاسفانه، در کار نفی اين حقوق ساده و انسانی ميليون ها انسان در جامعه ما، تنها حکومت اسلامی عامل منفرد نيست بلکه بخش بزرگی از اپوزيسيون اين حکومت، چه مذهبی و چه سکولار، نيز مقصر است؛ اپوزيسيونی که درک نمی کند که، در دنيای امروز، فرهنگ يکی از مهمترين نقش ها را در زندگی مردمان يک جامعه ايفا می کند ـ همان که در همه ی گنجينه های لغت دنيا متشکل است از: «دانش، ادب، معرفت، شناخت، تعليم و تربيت، سنت، زبان، و آثار علمی و ادبی و تاريخی يک ملت». اپوزيسيون حکومت اسلامی هنوز درک نمی کند که، بدون توجه به اين مجموعه، هر نوع دمکراسی، هر نوع آزادی، و هر نوع تفکر سياسی لنگ می زند. و نيز درک نمی کند که در اين مجموعه روزهای ملی و جشن های ملی و سنت های ملی شادی آفرين (که قابليت به روز شدن و امروزی بودن را داشته باشند) اهميتی خاص دارند، زيرا می توانند در آرامش جان و روان انسان ها، و در آمادگی دادن به آن ها برای مبارزه با هر نوع بيداد، نيز اثری مثبت داشته باشند.

متاسفانه، برخی از اهالی اپوزيسيون آنقدر تنگ نظرند که تصور می کنند اگر، مثلاً، از يلدا يا نوروز بگويند، يا از جشن ها و مراسم شادمانه ی فرهنگ ايرانزمين، بخاطر ريشه های باستانی اين پديده ها محکوم به داشتن تمايلات ارتجاعی (بازگشت کننده) می شوند. برخی نيز، با ديدی معوج، تاريخ باستانی ايران را صرفاً تاريخ شاهان می دانند و همين امر در آنها بی رغبتی ايجاد می کند. در جايی ديدم که يکی از ايشان گفته است: «تاريخ ما از اسکندر به قبل، تا اسکندر به بعد، و از قبل از اسلام و تا بعد از اسلام، تاريخ کشتار است» (نقل به مضمون). چگونه است که اين جماعت برخاسته به ستيز با تاريخ سرزمين مان نمی دانند که مردمان هيچ کشوری در جهان نمی توانند ادعا کنند که تاريخ شان از جنگ و کشتار خالی بوده است؟ و کجای تاريخ جهان اصولاً، و تا عهد رنسانس، بدون جنگ و کشتار بوده است؟ اما آن چه که مردمان کشورهای جهان به آن افتخار می کنند، دهش هاشان به به جامعه ی بشری است و ما در سرزمين و در تاريخ خود از اين داده ها کم نداشته ايم.

يکی از اين دهش ها، فلسفه ی نهفته در پساپشت جشن های ملی ما است. آنها همگی بر بنياد با هم بودن، شاد بودن، و به محيط زيست و به طبيعت پرداختن و، مهم تر از همه، مقابل بيداد و زشتی و تاريکی ايستادن ساخته شده اند. با نگاهی مختصر به جهان بينی و فلسفه ای که فرهنگ ما بر آنها بنا شده، می بينيم که در سرآغاز مدنيت و در کنار کشورهايی که بيشترين مردمان آنها گرفتار توحش، عقب ماندگی و بدبختی بودند، انسان ايرانی همان مفاهيمی خردامندانه را شناخته بود و بر آنها ارج می گذاشت که هم اکنون، در زمانه ی ما، نيز آن ها را می توان به عنوان مفاهيمی با ارزش برای بهتر زيستن زندگی آدميان به روز کرد و به کار گرفت. به راستی چند کشور در دوران باستان و حتی در قرون وسطا وجود داشته اند که مردمانشان، هم از نظر مذهبی و هم از نظر قوانين عرفی، موظف به احترام و پاسداری از مهر، دوستی، پيمان (قرارداد)، نظم و قانون باشند و، در کنار آن، باور داشته باشند که بايد مقابل بيداد و تاريکی ايستاد؛ چرا که اين ايستادگی بی شک به پيروزی روشنايی و نيکی و آرامش خواهد انجاميد؟

اين اصل که «روشنايی هميشه بر تاريکی پيروز می شود»، همچون سرو هميشه سبز و سرفرازی که قبل از اسلام با مراسم يلدا همراه بوده، قرن های قرن است که مردمان ما را سرپا و مقاوم نگاهداشته است؛ مردمانی که بی توجه به حکومت هايی چون حکومت اسلامی، و بی توجه به آن هايی که با تخريب فيزيکی يا فکری تاريخ هزاران ساله سرزمين مان سعی در تحقير و کوچک کردن آن را دارند، اين فرهنگ شادِ انسان مدار و، مهم تر از همه، ضد تبعيض را بدون پشتيبانی زورگويان و قدرت مندان تا به امروز کشانده اند.
در اين نکته ترديد ندارم که مردمان سرزمين ما، با مدد همين فرهنگ، که پاشنه ی آشيل حکومت های بيدادگر بوده است، از شر اين حکومت نيز رها خواهند شد و سرود با شکوه پيروزی شان بر تاريکی و بيداد سراسر سرزمين مان را به وجد خواهد آورد ـ چه مغرضان يا بی خبران بخواهند و چه نخواهند.

يلدای مهر و روشنايی بر شما خجسته باد

shokoohmirzadegi@gmail.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016