سه شنبه 6 دی 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سرانجام سرمايه‌داری (بخش سوم)، احمد فعال

احمد فعال
اگر امروز نه، اما افق‌هايی بس روشن وجود دارند، که سرانجام جهانيان عليه نابرابری‌ها و محدوديت‌ها خواه از جنس سيادت سرمايه‌داری و خواه از جنس سيادت بنيادگرايی، برخواهد آشفت، و جهانی دگر در بيان حقوق و آزادی انسان در وجود خواهند آورد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


تضادهای ناشی از بحران هويت
بحران‌ هويت که امروز سراسر غرب را فراگرفته و بعضی از نظرمندان ظهور پست‌مدرنيزم را از زاويه بحران‌های هويتی به مطالعه می‌گذارند، در نتيجه تضاد ميان فرد و جامعه و تضاد ميان انسان با محيط زيست پديد می‌آيد. عصيان و سرکشی توده‌های محروم و بزهکار در انگلستان که می‌تواند پيش‌زمينه ظهور جنبش وال استريت تفسير شود، در نتيجه اين تضادها پديد آمدند. جوامع سرمايه‌‌داری از دو سو در تهديد دائمی بحران هويت زندگی می‌کنند. يکی استحاله انسانی که در نظام مصرفی، هويتی جز کالاهای مصرف شده ندارد. قوای شنيداری و ديداری خود را از دست داده و گفتمانی جز برابر دانستن ارزش يک لنگ کفش با همه آثار شکسپير (قول آلن فينکل کروت) ندارد. در ساليانی که مدرسه‌ها و کليساها هويت می‌ساختند، انديشه‌های انتقادی گوش‌هايی برای شنيدن می‌يافت و چشم‌هايی برای ديدن. گفتمان انتقادی فرانکفورتی‌ها و سارتری‌ها حاصل بدهکاری چنين گوش‌ها و چشم‌هايی بود. اکنون نظام کالايی در بدترين تجسم خود يعنی در سرگرمی‌ها و سکسواليته به صنعت هويت سازی بدل شده‌ است. ديگر نه چشمی برای ديدن وجود دارد و نه گوشی برای شنيدن. سکسواليته آزاد کردن جنسيت نيست، بی‌دفاع کردن و سرکوب بدنی است که جداره هويت خود را از دست داده و چيزی برای دفاع از خود، جز به نمايشگاه ابژه قدرت بدل شدن، ندارد. عنصر جنسيت در نظام کالايی به جزئی از مصرف و دامن زدن به ذائقه مصرفی جامعه تبديل می‌شود. رابرت جی دان بر اين باور است که بحران سوژه ذهنی در غرب در نتيجه بحران هويت در پديد آمده است. چه آنکه نظام کالايی تنها به بيگانه کردن و تبديل انسان به شيئی جنسی يا شيئی کالايی مبادرت نمی‌کند، بلکه به يک صنعت پيشرفته و پيچيده هويت سازی تبديل شده است. صنعتی که ديگر با پرولتاريای با نام و نشان و با هويت سروکار ندارد، بلکه با تبديل آن به ابژه محض قدرت سروکار دارد.
هويت‌ها در گذشته ريشه در جان فرهنگ داشتند. فرهنگ‌ها برآمده از زندگی روزمره نبودند، مجموعه‌ای از تجربه‌های تاريخی تحقق يافته و تخيل‌ها و ايده‌ها و هدف‌های تجربه نيافته در شعر و ادبيات تا کشکمش‌های دينی و سياسی، همه در جويباری ازفرهنگ آبکشيده و يا به بند کشيده می‌شدند. اين هويت‌ها درست يا غلط به شخصيت افراد و جامعه‌ها اعتبار و اعتنايی در خور معنا می‌بخشيدند. در دوران اوليه سرمايه‌داری نظام توليد و مصرف با وجود گسستن از زوائد آريستوکراسی (اشرافيت‌گرايی)، و گسستن از نظام سلسله مراتب آداب اربابی، اما هنوز جان در ريشه‌هايی از فرهنگ داشت که هويت از شخصيت افراد و جامعه حراست می‌کرد. بورژوازی در ابتدا يک طبقه انقلابی بحساب می‌آمد. اين طبقه برآمده از دو انقلاب بزرگ در خردگرايی، برابری خواهی و آزادی بود. تنها تمرکز سرمايه و صنعت بود که بوروازی را به يک طبقه ضد انقلابی تبديل کرد. با اين وجود تا پيش اقتصاد مصرف محور، هويت‌ها و فرهنگ‌هايی که در جامعه پديد می‌آمدند، برآيندی از توليد بودند. خواه توليداتی که در سطح انديشه رخ می‌داد و خواه توليداتی که در سطح تکنولوژی و روابط توليد رخ می‌داد، همه برگرفته از نوعی خرد بورژوازی انقلابی بودند. بورژوازی‌ای که با تکيه بر ايده‌هايی چون تکثرگرايی، فرد گرايی، ليبراليزم، خردگرايی، دموکراسی، ايده‌های خود را به پيشانی تاريخ حک کرده بود، مدعی فرجام تاريخيت بشر گرديد. فرهنگ والا که به موجب آن بورژوازی در وقت فربه شدن و باليدن، خود را پايان تاريخ می‌شمرد از همين هويت سرچشمه می‌گرفت. اما از آن زمان که روند اقتصاد از محور توليد به محور مصرف روی آورد و نيروی محرکه بورژوازی پاشنه در بازار مصرف چرخاند، و از آن زمان که نظام کالايی و بازار و جريان مصرف به صنعت هويت سازی بدل شدند، پديده‌هايی چون اغتشاش هويت و بحران هويت سررشته و سرمشق توليدات فرهنگی در جوامع بورژوازی بطور خاص و جوامع جهانی بطور عام گرديدند. اين واقعيت که توليد يک امر متداوم در زمان و مکانی است که در آن انديشه به جريان می‌افتد، واقيعت مصرف يک امر منقطع و گسسته در جسمانيت آميان است. آدميانی که در جسمانيت خود و در التذاذ ناشی از مصرف هم از خويشتنی گسسته و منقطع می‌شود و از ديگری. بدين‌قرار است که وقتی جريان توليد در فرهنگ‌سازی و هويت‌سازی به حيطه مصرف منتقل می‌شود، انقطاع مصرف با نو به نو کردن و دانمی کردن مصرف و تحريک دم به دم ذائقه‌های مصرفی، فضاهای خالی و بريده بريده شده و منقطع شده خويشتنی را پر می‌کند. مصرف تنها به صنعت هويت سازی بدل نشده است، مصرف و نظام کالايی بنياد مرجعيت فکری و روانی در دنيای بورژوازی است. مصرف کنندگان امروز با مصرف کردن و غوطه ور شدن در مصرف به وحدت روانی می‌رسند، به همان تسلی‌ای که عرفا در خلسيدن به وحدت وجود می‌رسند. روزگاری که انسان در فرهنگ‌های توليدی خواه توليد کشاورزی و خواه توليد صنعتی هويت می‌جست، امروز در نو به نو شدن مصرف، فرهنگ و هويت می‌جويد. اغتشاش و بحران هويت از همينجا آغاز می‌شود. اين است که به قول کلنر «سرمايه داری بايد پيوسته بر دامنه بازارها، سبک‌ها، مُدها و سبک‌های زندگی بيافزايد تا مصرف کنندگان را هميشه غرق در گرداب رويه‌ها و سبک‌های زندگی فرآورده خويش نگاه دارد۱».
قسم دوم بحران هويت، واکنش‌هايی است که هم اکنون از ناحيه خُرده فرهنگ‌ها و حتی خرده گروه‌هايی بروز پيدا می‌کنند که آهسته آهسته دريافته و درمی‌يابند، که بدن عريان شده و سرکوب شده آنان خواه در قالب جنسيت و خواه در قالب جزئی از مصرف شدن، در مجاز است که نام آزادی بخود گرفته، زيرا نه فرآورده کنشگری آنها و به رسميت شناختن آنها در مقام سوژه انتخابگر، بلکه در مقام ابژه محض قدرت شدن است که آزاد شمرده می‌شوند. جنسيت به جزئی از نظام مصرف بدل شده است. جزئی که بدون عرصه آن، ماشين ارزش افزوده سرمايه‌‌داری در دم از کار می‌افتد. اين خرده گروه‌های برآمده از تبعيض و نابرابری‌ها و برآمده از سرکوب اشکال ديگری از جنسيت است که چندان تفاوتی با طالبانيسم جنسيت ندارد. زيرا هر دو نوع تفسير جنسيت، جز واکنش يکديگر بودن، فاقد کنش حقوقمدار انسانی هستند. هر دو جزئی از روابطی هستند که خواست و اراده قدرت در مرکز تصميم گيری ذهن اجتماعی، فرمان به قبض و بسط جنسيت صادر می‌کنند.
نظام کالايی و بازار مصرف به مرکز تصميم‌گيری و هويت‌سازی جامعه نفوذ می‌کند. گروه‌های هم مصرف جانشين طبقه، فرهنگ و مناسبات می‌شوند. به موازات کمرنگ شدن نقش مناسبات اجتماعی و نقش فرهنگ در شکل‌گيری هويت جمعی و فردی، هويت‌هايی که از راه مصرف و تبليغات و سرگرمی‌ها شکل می‌گيرند، بسيار آشفته، سيال و در معرض تهديد و بحران دائمی قرار دارند. حاصل آن رشته‌ای طول و دراز از تضادهای جديدی است که هم تجربه فرد را در خودشکوفايی و با خود بودن و در خودزيستن از ميان می‌برد و هم آنچه که نظام‌های آموزشی و مدرسه‌ها در پی تجربه اجتماعی شدن فرد بودند، به بحران می‌کشانند.
هويت‌هايی که از راه نظام کالايی و سرگرمی‌ها شکل می‌گيرند، هر چند موجب اغتشاش و فروپاشی نظام هنجاری جامعه می‌شوند و بيش از همه عنصر چسبندگی و قوام يک جامعه را در معرض تهديد قرار می‌دهند، اما امروزه درک هويت‌ها نسبت به نابرابری‌های‌های برآمده از نظام کالايی و نظام بازار بيش از گذشته شده است. دانسته شده که بحران هويت ناشی از بحران تبعيض‌ها و نابرابری‌ها و تضادهايی است که حاصل سرمستی و سرخوشی سرمايه‌‌داری است. اين نابرابری‌ها در تمام وجود زندگی هم به ابزار تسلط و هم به ابراز بحران و تهدديد سرمايه‌‌داری بدل شده است. جلوتر اشاره خواهم کرد که چگونه اين درک وقتی از سطح افکار عمومی به وجدان جهانی برکشيده شود، بديل خود را خواهد يافت و سرانجام نظام سرمايه‌داری را به پايان تاريخيت خود پيوند خواهد داد.

سرانجام همه چيز عليه سرمايه‌داری
با وجود تضادهای نظام صنعتی/سرمايه‌داری و بحران‌های پياپی که اين نظام از پشت سرگذاشته و می‌گذارد، به دلايل مختلف اين نظام تا کنون يکی از مستحکم‌ترين نظام‌های سياسی / اقتصادی در جهان بشمار می‌آيد. طرفداران ليبرال دموکراسی وجود مکانيزم‌های تعادلی بازار و وجود دموکراسی را از يک سو و فقدان يک بديل کارآمد را از سوی ديگر، محکم‌ترين دلايل استحکام نظام سرمايه‌داری می‌شمارند. دموکراسی‌ها موجب می‌شوند تا قدرت از راه مسالمت‌آ‌ميز دست به دست شود، بدون آنکه هيچ نيازی به دگرگونی بينادی وجود داشته باشد. مکانيزم‌های تعادلی بازار موجب می‌شوند تا استعدادها مدار بسته طبقاتی را درنورديده و جابجايی طبقات اجتماعی، بدون شورش يک طبقه عليه طبقات ديگر عملی شود. سرانجام فقدان يک بديل کارآمد، پای انتقادگران چپ را از حرکت دگرگون‌ساز بازمی‌دارد. اينها همه دلايل محکم و موجهی هستند، اما اين دلايل هرگز از تضادها و بحران‌های نظام صنعتی/سرمايه‌داری نکاسته‌اند. طرفداران نظام سرمايه‌داری هرگز از دلايل ناموجهی که سرمايه‌داری را روی پا نگاه داشته است، ياد نمی‌کنند. همچنان که پيشتر اشاره شد، يکی از اين دلايل وجود سرگرمی‌هاست. تبديل سرگرمی به فرهنگ (قول آلن فينکل کروت) يکی از موفق‌ترين راه‌کاره‌ها در بی‌اثر کردن جريان انتقادی و بديل‌سازی در جوامع غربی است. در بيان اين دليل توضيح زير لازم می‌آيد که: جهان را سراسر تحت يک يا چند نقشه از پيش طراحی شده ديدن ناقض تلاش‌ها در دفاع از حقوق انسان است، اما اينکه گمان ببريم هيچ نقشه‌ای در کار نيست، سراسر نابخردی است. توسعه سرگرمی‌ها و صنعت هاليود و برنامه‌ريزی‌ها در مؤسساتی چون اينترپرايز آمريکن و دهها کانون پرروش فکری ديگر، همه از وجود نقشه جهانی سرمايه‌‌داری با هدف هدايت و کنترل جوامع توسعه نيافته و بی‌اثر کردن انتقادها و بديل‌سازی در خود جوامع سرمايه‌داری، حکايت دارند. نويسندگان دام جهان‌گرايی به خوبی نشان داده‌اند که چگونه امروز اغلب بنگاه‌های توليدی تا حتی بانک‌های بزرگ و شرکت‌های بزرگ بيمه، کسب و کار خود را تعطيل و به توليد و توسعه وسايل اسباب بازی و سرگرمی‌ها روی آورده‌اند.
يکی از هدف‌های سرگرمی زائل کردن آگاهی طبقاتی است. امروز بورژوازی به کمک صنعت سرگرمی‌سازی طبقات فرودست را با کمترين هزينه چنان سرگرم نموده که احساس طبقاتی خود را از دست داده‌‌اند. الگوی زندگی آمريکايی، بيش از هميشه فرديت جامعه‌ها را تهديد کرده است. يکی از دستآوردهای بزرگ دوران جديد، تولد انسان در مقام فرديت بود. امری که فلاسفه و جامعه‌شناسان از آن به عنوان سوژه کنشگر، سوژه شناخت و يا سوژه آزادی ياد می‌کنند. فرآيند کالايی شدن فرهنگ به تدريج در حال از ميان بردن مهمترين دستاوردهايی است که روزگاری جوامع ليبرال دموکراسی بدان می‌باليدند. تمام دوران مدرن روايت تحقق يافتن فرد بود. گمان می‌رفت که نظام بازار نه تنها موجب رشد و گسترش فرديت می‌شود، بلکه دست‌های جادويی وجود دارند، که هويت‌های گوناگون را با حفظ وحدت و انسجام درونيشان در منافع ملی يا چيزی چون هويت ملی يکپارچه می‌کند. اما ديری است که فرديت به پايان خط رسيده است. نظام کالايی نه تنها يکپارچگی و انسجام فرديت را از ميان بُرد، بلکه تصور و استباط فرد از خود را به ترديد کشاند. هويت‌های برآمده از نظام کالايی چنان سيال، آشفته، مغشوش و بی‌سامان هستند که هيچ ملجاء و پناهگاهی برای حراست از هويت فردی بجا نمی‌گذارند. سرگرمی‌ها و رسانه‌های تصويری تنها ملجاء و پناهگاه افراد باقی می‌مانند.
تجزيه هويت‌ها در جهان سرمايه‌داری به ويژه در آمريکا، علاوه بر تجزيه افراد در ذرات اتمی مغشوش شده، جزايری از سبک‌های جديد زندگی (قول رابرت بلا) پديد آورده است. رابرت جی دان در کتاب خود از کتاب "عادات دل" نوشته رابرت بلا نقل می‌کند که چگونه جريان فردگرايی و خودشيفتگی در زندگی مردمان آمريکا بلاگير رشته‌ای از تضادهای اجتماعی با ديگران می‌شود :"هر اجتماعی بر آن است تا حد امکان فراگير باشد و در همين راستا وابستگی متقابل و زندگی خصوصی و عمومی متقابل وظايف همگان را می‌ستايد. حال آنکه شيوه زندگی از بنياد تکه تکه و صد پاره است و خودشيفتگی برخاسته از مشابهت را ستايش می‌کند. اين موضوع معمولاً به نحو آشکار متضمن تقابل و تضاد با ديگرانی است که به لحاظ سبک زندگی با شخص اشتراک ندارند...۲".
سياست‌ورزان و استراتژيست‌های نظام سرمايه‌داری با سرافرازای و خوش‌خيالی تمام تا همين جای کار را خواند‌ه‌اند. تا همينجا که نظام سرگرمی‌ها، و سبک‌های مصرف، با از ميان بردن تمايزات طبقاتی و از آنجا با از ميان بردن آگاهی طبقاتی، هيچ گوشی برای شنيدن و هيچ چشمی برای ديدن، در وجود نخواهد آمد. واقع اين است که تا همين امروز، سياق زندگانی۰ به همين ترتيب بوده که خوش‌خيالی نظام سرمايه داری سپری می‌کرد. آنچه نزد روشنفکران و منتقدين، تل انبوهی از نقدها و انتقادات و خيل گسترده‌ای از روشنفکران و انديشه‌ورزان در جهان غرب ديده می‌شود، هيچيک از آنها نزد جامعه‌ای که در سبک‌های زندگی مصرفی غوطه‌ور هستند، ديده نمی‌شوند. هابرماس، ژيژک، لاکان، ژان بودريار، چامسکی و صدها و هزاران نيروی انتقادی و انديشه‌ورزی، تنها در چشم روشنفکران، جامعه کتابخوانان و پرسشگران و آزاديخواهان است که تا اين اندازه بزرگ نشان می‌دهند، اما همينکه از جامعه کتابخوانی و آزاديخواهی به سطح واقعی جامعه حرکت کنيم، يعنی آنجا که با نظام سرگرمی‌ها و سبک‌های زندگی مواجه می‌شويم، هيچ نامی و هيچ اثری از اين منتقدين و انديشه‌ورزان به چشم نمی‌آيد. امروز اسطورپرستان بورژوازی مطمئن هستند که صدای ناشی از انفجار و التهاب کلوپ‌های سرگرمی‌، صداهای ديگر را در طنين خود بی‌فرجام خواهد گذاشت، و سرانجام صداها همه در دستگاه هاضمه بورژوازی، از يک حنجره خارج می‌شوند.
اما آيا جوامعی که در سيطره سرمايه‌داری هستند و جهانی که امروز در تب نابرابری‌ها می‌سوزد، همواره و تا آينده‌ای ناپيدا بر همان پاشنه‌ای می‌چرخد که بحران‌ها و تضادهای نظام صنعتی کفش‌هايی به قامت پای بورژوازی دوخته است؟ امروز در جوامع سرمايه‌‌داری آزادی به حد اعلای آن وجود دارد، تا آن حد که روشنفکران و آزاديخواهان سراسر جهان به درستی، غبطه کمترين حد آن را در جامعه‌های خود می‌خورند. امروز تندترين و مهيج ترين نقدها به تمدن بورژوازی و ايدئولوژی بورژوازی، در دامن همين بورژوازی پرورده می‌شوند. نقدهای که نقد بنيادگرايی را به مدنيت غرب، به سخافتی چون مشق کودکان و انشای ابلهان نشان می‌دهد. اما از آنجا که رابطه افراد و جامعه‌ها با واقعيت، يک رابطه مجازی است و همواره از خلال تکنولوژی‌های رسانه‌ای و دنيای مجازی است که با واقعيت سروکار دارند، سرانجام به يمن سرگرمی‌ها، ديگر هچ گوشی برای شنيدن نقدها وجود ندارد. تا آن حد که آلن تورن در نقد با ارزش خود از مدرنيته می‌نويسد : «ديگر هيچکس به ندای عقل گوش نمی‌دهد۳». و تا آن حد که روشنفکر بزرگ و دردشناسی چون اسلاوی ژيژک دموکراسی را بزرگترين دشمن انسان می‌شناسد۴.
اکنون پرسش اينجاست که آيا سرگرمی‌ها همواره در گرم کردن سرها راه ابدی در سرای بورژوازی می‌پيمايند؟ آيا نظام‌های کنترلی و تکنولوژی‌های انضباطی (قول فوکو) و رسانه‌هايی که همواره افکار عمومی را به مرگ وجدان عمومی می‌خوانند، سايه‌ای بس سنگين بر سرها می‌گسترند؟ سايه‌ای بس گسترده که هر قدر در زمان پيش می‌رويم، سنگينی آن بس فزونتر و ناگسسته‌تر می‌نمايد؟
اکنون در شرايطی بسر می‌بريم که جهان در آستانه يک تحول اساسی است. و ديری نيست که روابط بين‌الملل و مناسبات زندگی در آستانه يک انقلاب اساسی قرار گيرد. تهديد محيط زيست از ناحيه کارخانه‌های دود کشی نظام سرمايه‌داری (اصطلاح آلوين تافلر) فضايی جز مجتمع مولوکولهای سرطانی برای بشريت قرار نداده است. رفاه نابرابر در برابر وضعيت سرطانی برابر، حتی برای فرزندان سرمايه‌داری هم ديگر قابل تحمل نخواهد بود. تغيير اين وضع جز با تغيير بنيادی در بنيادهای اداره زندگی ممکن نيست. دير يا زود جهانيان خواستار تغيير اين وضعيت خواهند شد. واقعيت اين است که به يمن عمومی شدن اطلاعات و دسترسی جهانيان به منابع ارزان اطلاعات و به يمن شبکه‌های اجتماعی، و به يمن اين حقيقت که هيچگاه حيات انسان بی‌هدف رها نشده و رها نخواهد شد، سرانجام جامعه‌ها و افراد در خواهند يافت که چگونه بيرون از شبکه‌های مجازی بورژوازی با يکديگر ارتباط بجويند. جنبش وال استريت و جنبش‌های خرده فرهنگ‌ها در سراسر قلمرو سرمايه‌‌داری، نشان داده‌اند که مردم رفته رفته به دنيای مجازی خود آگاه می‌شوند، به نابرابری‌ها و تبعيض‌ها آگاه می‌شوند، به از ميان رفتن و رنگ باختن صوری تمايزات طبقاتی آگاه می‌شوند. بنا به بيان انديشه‌گر موازنه عدمی، انسان امروز هر چند زندانی قدرت است، اما امر مهم اين است که رفته رفته دارد به زندانی بودن خود آگاه می‌شود. جامعه‌ها در می‌يابند که نابرابری‌ها و تبعيض‌ها چسان به مدد زيست در يک جهان مجازی، تصويری دروغ از برابری در آگاهی‌ها ايجاد کرده است. و مردمان رفته رفته و آرام آرام در می‌يابند که چسان صاحب امتيازان بورژوازی از راه گرم کردن سرها در سرای سرگرمی‌ها و سرمستی‌های شورانگيز، تصوير دروغی از بی‌تمايزی طبقاتی در اقشار مختلف جامعه ايجاد کرده‌اند. آگاهی‌ها به تدريج بازمی‌گردند
و اگر تا ديروز سخنان ادگار مورن انديشمند کهنسال فرانسوی شنيده نمی‌شد، از هم اکنون بايد مترصد نشست که سرانجام جهان گوش‌هايی برای شنيدن پيدا خواهد کرد. او که اينک در آستانه ۹۰ سالگی قرار دارد معتقد است : «الگوی غرب شکست خورده است و شب آبستن است تا چه زايد سحر». ادگار مورن که با روزنامه لوموند گفتگو می‌کرد می‌افزاديد : «حرکت بسوی فاجعه‌ها، در ده سالی که از سال ۲۰۰۱ شروع می‌شد، شتاب می‌گيرد. کوری انسان خرد‌گرا که خرد‌گرائيش فاقد جامعيت است دارد به کوريانسان ديو خو» می‌پيوندد که برده نفرت‌ها و خشم‌های خويش است.... غربی کردن دنيا، از اين پس، با انحطاط غرب، همراه شده است۵». اما مردمی که امروز در سايه سيطره رسانه‌ای بورژوازی قرار دارند، به تدريج خواهند يافت و زين پس با شتاب بيشتر و روزافزونتری خواهند ديد که نظام سرمايه‌‌داری نه تنها پايان تاريخ نيست، بلکه به يمن گسترش مصرف و مصارف تخريبی، جز مصيبت و انحطاط برای خود غرب باقی نخواهد گذاشت. سالها پيش از جنبش وال استريت برای اينجانب روشن بود که بحران محيط زيست و تراکم انفجاری جمعيت، تحرک و تغيير ترکيب‌های جمعيتی، بحران راه‌حل‌ها و آگاهی جامعه‌هايی که ديگر مايل نيستند تا بدين وضع ادامه دهند، دير يا زود جهان را دستخوش دگرگونی‌های بنيادی خواهد نمود. چه کسی حتی در رؤيای خويش تصور می‌کرد که جهان عرب، مردمانی که به عيش و نوش جاهلانه شهرت يافته بودند، اينچنين بر تارک وجدان جهانيان در فرياد آزادی و حقوق انسانی خويش بدرخشند؟ طرفداران تکنيکی شدن جهان تنها به "تکامل به توان مجهول" (قول سروان شرايبر در کتاب تکاپوی جهانی) سرعت تکنيکی جهان می‌انديشند، اما از درک سرعت به توان مجهول آگاهی‌ها و بازگشت جامعه‌ها به حقو‌ق‌مداری غفلت می‌کنند. سرمستی قدرت، خواه در قالب سرمايه و خواه در قالب دولت‌های اقتدارگرا و خواه در قالب ذهنيت‌های بنيادگرا، در همينجاست. در همينجا که چنين تحولی را در رؤيای خود هم نمی‌بينند. اکنون سرعت تحولات و درک حقوقمداری انسان تا تمامت جهان راه درازی در پيش نگذاشته است. جنبش وال استريت موفق شود و يا با شکست مواجه شود، آغاز راه است. روزنامه لوموند ديپلماتيک در مقاله‌ای به قلم jeff Goodvin می‌نويسد : «جنبش اشغال وال استريت (OWS) در واکنش به يک قانون و يا تصميم‌گيری مشخص دولتی‌ای شکل نگرفت، بلکه بيان محکوم کردن توده‌ای قدرت سرمايه‌داری مالی در تمام اشکال آن، اقتصادی و يا سياسی، بود. اعلاميه اشغال شهر نيويورک که توسط فعالين جنبش اشغال وال استريت نوشته شده بود آينده جنبش را با روشنی کامل ترسيم می‌کند: «ما می‌نويسم تا تمام کسانی که احساس می‌کنند توسط شرکت‌های چندمليتی فريب داده شده‌اند، بدانند که ما متحدان آنها هستيم . همچون خلقی متحد ما واقعيت را می‌بينيم : آينده بشريت همکاری همه اعضای آنرا الزام می‌دارد؛ قدرت يک دولت دمکراتيک وابسته به توده‌هاست اما شرکت‌ها از هيچ کس برای استثمار خلق‌ها و کره زمين اجازه نمی‌گيرند؛ هيچ دمکراسی واقعی‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد اگر شرايط حيات آن توسط قدرت‌های اقتصادی ديکته شود. ما در شرايطی به شما روی می‌آوريم که دولت‌ها تحت تسلط شرکت‌های چند مليتی‌ای قرار دارند، که سودآوری برايشان بيشتر از انسان‌ها ، منافع بيش از عدالت و به بردگی کشاندن بيشتر از برابری، الويت دارد۶». همين مقاله از قول ماکس روسو می‌نويسد، که اين جنبش تنها به شهوت ناشی از ثروت معترض است، نه به اصل خود سرمايه‌داری. اما خيلی هوشمندی نمی‌خواهد که دانسته شود قول ماکس روسو تناقض آميز است، زيرا گسستن از شهوت ناشی از ثروت نمی‌تواند نافی اصل نظام سرمايه‌داری نباشد. نظامی که به روايت مدافعين آن، استوار بر عنصر از خود بيگانه منافع پرستی آدميان است. با اين وجود، فرض می‌گيريم هنوز جنبش کاملاً ماهيت ضد سرمايه‌دارانه به خود نگرفته است. هنوز فرض می‌کنيم که صاحبان سرمايه با نوعی عقلانيت محاسبه‌گرانه و با ابراز همدردی و فهميدن جنبشگران، مانند آنچه که جان استامپف رئيس هيئت مديره گروه مالی ول فاگو می‌گويد :«وحشت و خشم تظاهرکنندگان قبل فهم است» و يا آنچه که جفری ايملت رئيس هيئت مديريه جنرال الکتريک می‌گويد که «پيام آنها را شنيده است» سرانجام بتوانند مهار جنبش را بدست بگيرند و نظام سرمايه‌داری همچنان تا ساليانی ديگر بر سرير قدرت به سروری خود ادامه دهد. اما آنچه بيش از هر چيز روشن است اين است که جريان آگاهی‌ها به موجب يک رشته تغييرات و انقلابات دائمی و گسترده، در فروپاشی‌ها و فراسازی‌های نظام اطلاعاتی و نظام دانايی به شدت در معرض تغييرات ناگهانی قرار دارند. اگر امروز نه، اما افق‌هايی بس روشن وجود دارند، که سرانجام جهانيان عليه نابرابری‌ها و محدوديت‌ها خواه از جنس سيادت سرمايه‌داری و خواه از جنس سيادت بنيادگرايی، برخواهد آشفت، و جهانی دگر در بيان حقوق و آزادی انسان در وجود خواهند آورد.

Ahmad_faal@yahoo.com
www.ahmadfaal.com

فهرست منابع:
۱- کتاب نقد اجتماعی پست مدرنيزم نوشته رابرت جی دان،‌‌‌ ترجمه صالح نجفی، شرکت نشر شيرازه ص ۳۳۴
۲- همان منبع ص ۱۷۹
۳- برای مطالعه بيشتر به کتاب نقد مدرنيته نوشته آلن تورن، ترجمه آقای دکتر مرتضی مرديها مراجعه شود.
۴- کتاب "به برهوت حقيقت خوش آمديد، نوشته اسلاوی ژيژک، ترجمه فتاح محمدی، انتشارات هزاره سوم صفحات ۹۵ به بعد و همچنين به مقاله اضطرار اقتصادی دائم، نوشته همين نويسنده مراجعه شود
۵- مصاحبه ادگار مورن با روزنامه لوموند ديپلماتيک، ۸ ژانويه ۲۰۱۱
۶- مقاله وال استريت در مرکز حمله، نوشته جف گودوين رونامه لوموند ديپلماتيک ترجمه شروين احمدی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016