گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
6 دی» سرانجام سرمايهداری (بخش سوم)، احمد فعال28 آذر» تضادها و بحرانهای نظام سرمايهداری، احمد فعال 21 آذر» آيا سرمايه داری بی بديل است؟ (بخش نخست)، احمد فعال 21 آبان» چگونه فوتبال به نماد فروپاشی نظام اجتماعی بدل میشود؟ احمد فعال 23 مهر» تحليل سازمانی فساد، احمد فعال
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آيا نظام اقتصادي بازار متضمن حقوق انسان است؟ احمد فعالهيچ حوزهاي از آزادي انسان وجود ندارد كه متضمن رابطه ثنوي و وجود منافع متقابل باشد. بنا به اينكه منافع هر رقيب متضمن نقض يا محدود كردن منافع ديگري است، آزادي هر فرد مكمّل آزادي ديگران است. اين امر كه آزادي هر فرد محدود به آزادي ديگري است، تعريف آزادي در بيان قدرت است. واقع اين است كه قدرت هر فرد محدود به قدرت ديگري است. چنين تعريفي در آزادي، نقض آزادي است.ویژه خبرنامه گویا (قسمت چهارم) در ادامه بحثها در باره نظام سرمايهداري، بيمناسبت نیست تا موضوع نوشتهاي را كه چند سال پيش از اين به مطالعه گذاشتم1، بار ديگر و از نگاهي ديگر به مطالعه بگذاريم. طرفداران نظام بازار، نظم موجود در اقتصاد بازار را بيبديلترين نظم اقتصادي ميشمارند. زيرا اين نظم هم متكي بر انتخاب داوطلبانه انسان است و هم آنكه از روشهاي كاملاً علمي و رياضي شده تبعيت ميكند. حاصل آنكه، بنا به ماهيت رقابت آميز بودن، اقتصاد بازار فضاي مناسبي براي پيشرفت و توسعه جامعه پديد ميآورد. اقتصاد بازار يك دستگاه سه ضلعي است كه اضلاع آن خطوط زماني گذشته، حال و آينده را در واقعيتي چون انسان پيوند ميدهد. يا به بياني ديگر، اقتصاد بازار آن نوع اقتصادي است كه در سه ساحت اصول و پايه راهنما، روش و هدف، پا بر شانههاي حقيقتي چون انسان نهاده است. در اين سه ساحت خواستگاه اقتصاد بازار ريشه در حقوق انسان دارد، روش آن متكي بر رخدادهاي علمياي است كه برآمده از حقيقت زندگي انسان است و پيامد آن، هدفي است كه انسانها و جامعهها بنا به سرشت تكاملي خود تعقيب ميكنند. به عنوان مثال، مبنای اقتصاد بازار امیال و سائقهای ذاتی انسان در مالاندوزی، در منفعتپرستی، در رقابتطلبی و در علاقه انسان به ذات خويش است. روش اقتصاد بازار، تحلیل علمی و ریاضی مناسبات عرضه و تقاضاست. و سرانجام هدف اقتصاد بازار، رشد و توسعه جامعه ملی، اشتغالزایی و افزایش رفاه عمومی است. به این عبارات توجه کنید : «مخالفان قسم خورده اقتصاد رقابتی، بزرگترین فضیلت این نظام یعنی آزادی انتخاب را آماج حملههاي خود قرار میدهند و آن را به عنوان بدترین رذیلت یعنی خودخواهی و بیاعتنایی به حقوق و سرنوشت دیگران معرفی مینمایند. آنها شادمانه در انتظار فروپاشی این نظام "بیبند و بار" به پایکوبی برمیخیزند غافل از اینکه هرآنچه امروزه تمدن بشری از ثروت و رفاه دارد مدیون این نظم مبتنی بر آزادی و حق است1». با اين وصف، اقتصاد رقابتی نظمی مبتنی بر آزادی و حق توصیف میشود. در مقالهای که پیشتر از آن یاد کردم بحث مبسوطی درباره تضاد آزادی و رقابت ارائه دادهام، در این سطور خلاصهای از آن بحث را ارائه خواهم داد. اما پیش از ورود به بحث لازم می دانم تا توجه خوانندگان محترم را به نقد مفروضاتی که طرفداران اقتصاد بازار ادعای خود را بر آن استوار میسازند، جلب کنم. این مفروضات عبارتند از : 1- جهان واقعی، جهانی است برآمده از روابط قدرت. جهان بدون قدرت تصور کردنی نیست. 2- جهان واقعی، یک جهان رقابتی است و بیرون از رقابت هیچ نظم منطقیای قابل تصور نیست. 3- علم اقتصاد بر اصل کمیابی استوار است 4- نظم بازار و رقابت از قواعد اعتباری و کلی تبعیت میکند، همان قواعدی که آدام اسمیت برای بازار و رقابت توصیف میکند. 5- بنا بر اصل کمیابی، رابطه عرضه و تقاضا و سایر مؤلفههای وابسته به بازار از یک نظم و قاعده ریاضی تبعیت میکنند. مدل اقتصادی وقتی به زبان ریاضی تبیین میشوند، به مدلهای علمی و غیر قابل تردید تبدیل میشوند. اقتصاد بازار از این حیث علمی است که به زبان ریاضی بیان میشود. 1- آیا جهان بدون قدرت محال است؟ طرفداران اقتصاد بازار، جهان بدون قدرت را محال میشناسند. جهان واقعی، جهانی برآمده از روابط قواست. بیرون از روابط قوا، هیچ نظمی شکل نمیگیرد. بیانها و راه حلها درباره انتظام امور انسان و تمشیت امور جامعه، در هر سلک و سیاقی که باشند، جز اشکال گوناگون بیان قدرت نیستند. همه بيانها در بيان قدرت سامان ميگيرند و همه سازمانها در سازمان قدرت بيان ميشوند. تلاش انسان و اندیشهورزانی از جامعه، براین بوده و هست که از میان بیانهای قدرت، بیانی انتخاب شود، که اقتدار مشروع، قانوني و حقوقمدار ایجاد میکند. بیانی که اشتیاق انسان و جامعهها را به منافعجویی، لذتپرستی و کسب قدرت، به همزیستی مسالمتآمیز و فراتر از آن به پیشرفت معطوف میکند. چنین جهانی با همه زشتیها و زیباییها و با همه ستمها و تبعیضها و با همه دردها و رنجها، جهان واقعی انسان است. تنها در گرو مشروع و قانونی کردن قدرت است که از تألمات انسان کاسته و بر رفاه و آسایش وي افزوده میشود. با اين وجود، جهان واقعي زماني ميتواند در قدرت و فقط در قدرت تعريف شود، كه سامان زندگي بشر را فقط برآمده از روابطي بشناسيم كه روابط قدرت است. بيرون از روابط قدرت، هيچ سامانهاي براي زندگي بشر قابل تصور نيست. زمانی میتوانیم جهان بدون قدرت را محال و جهان واقعی را جهانی بشناسیم که محل رابطههای برآمده از رابطه قدرت است، که در چنين سامانهاي قدرت اصيلترين واقعيت جامعه و انسان شمارده شود. به عبارتی، انسان بدون قدرت و جامعه بدون قدرت مساوی است با انسان بدون انسان. و يا جامعه بدون قدرت، مقتضي یک زندگی غير اجتماعی است. ولی آیا واقعاً چنین است؟ قدرت واقعیت نیست، امرواقعي برآمده از انرژيهاي رواني سركوب شده در ناخودآگاه است. به سخني ديگر، انرژيهاي رواني كه به موجب محدوديتهاي زندگي اجتماعي و به موجب قواعد و سنن فرهنگها به ناخودآگاه واپس رانده ميشوند، مانند ميل به آزاد زيستن، ميل به عشقورزي، ميل به صلح و عدالت و... در وضعيت از خود بيگانگي انسان، در لباس قدرت ظاهر ميشوند. قدرت واقعيت نيست، امر واقعي است. عناصري است كه از پس زمينه تاريك ناخودآگاه به پس زمينه تاريك واقعيت راه پيدا ميكنند. قدرت انرژي نهفته در درون انسان نيست، انرژيهاي نهفتهاي است كه راه خود را در واقعيت گم ميكنند و در امر واقعي به زور تبديل ميشوند. از اين نظر، قدرت مَجاز است و دنیایي که قدرت میسازد دنیای مَجازی است. جهانی که قدرت میسازد، نه تنها واقعی نیست، بلکه یک جهان مجازی شده و بیگانه با آزادی و حقوق انسان است. قدرت واقعی نیست، زیرا از خود هستی ندارد. قدرت برآمده از رابطه تضاد و تبعیض و نابرابری در جامعه است. قدرت به وجود نمیآید، زیر وجود ندارد که در وجود بیاید. چیزی که فاقد هستی است، نه میتواند به هستی درآید و نه میتواند هستی آفرين باشد. تضاد و تبعیض و نابرابریها ویران کننده جامعهاند. قدرت بر ویرانیها شکل میگیرد و ویران کننده است. قدرت در وجود نمیآید، بلکه وجود را به تصرف در میآورد. در بحثی که رولان بارت درباره اسطورهها شرح داده است، او اسطوره را چونان پرنده سیاهی میشناسد که بر گرد هر چيز آنقدر میچرخد تا به درون آن نفوذ كند. اسطورهها در فضاي خالي كه در پديدهها به وجود ميآيند نفوذ ميكنند و به تدريج و گاه به يكجا، تمامت آن را به تصرف در میآورند3. چنين اسطورهاي كه رولان بارت از آن ياد ميكند، از نقطه نظر اين قلم جز پديده قدرت نيست. در واقع، اين قدرت است كه در اشكال گوناگون خود گرد هر چيز آنقد ميچرخد تا به محض مشاهده يك فضاي خالي در همانجا فرود آمده و سپس تمامت آن را به تصرف خود در آورد. بنا بر اينكه هر پديده و يا هر رخداد يك متصله زمان- مكاني است، هرگاه به موجب تجزيه زمان (از خود بيگانه شدن در زمان و يا از دست دادن يكي از زمانهاي گذشته، حال و آينده = حافظه، خرد و تخيل) و يا به موجب تجزيه مكان (از خود بيگانه شدن در مكان = بيهويت شدن در فرهنگ، در اقتصاد و در سياست) فضاهاي خالي در تفكر انسان و يا در انديشه جمعي پديد آيد، اسطوره قدرت در همانجا فرود ميآيد و تمامت انسان و جامعه را به تصرف خود در ميآورد. در اين وضعيت، فضايي كه به وجود ميآيد، فضاي حقيقي انسان و جامعه نيست. فضاي مجازياي است كه قدرت در تاريكخانه آن جا خشك ميكند. فضايي كه حاصل روابط از خود بيگانه انسان و جامعه است. با اين وجود، هنوز تا اين مرحله، كانونهاي قدرت خواه در شكل سياسي و خواه در شكل فرهنگي و خواه در شكل اقتصادي، داراي وجود نيستند. ناوجودياند كه به موجب تخريب انسان و جامعه و از خود بيگانه كردن آنها به ظاهر وجود مينمايند. ناوجودي كه چشمها و عقول آدميان به واسظه رابطه غير مستقيم با واقعيت، مجاز بودن آن را نميتوانند ببينند. بسياري از امور واقع، امرهاي مجازياند كه با تصرف و ويران كردن واقعيت، در واقعيت رخ بر ميتابند. به بيان آنچه كه رولان بارت ميگويد، بسياري از امور واقع اسطورههايي هستند كه به موجب نفوذ و تصرف انديشه جمعي و از راه مسحور كردن چشمها و ذائقههاي مصرفي جامعه، خود را واقعيت نشان ميدهند. آنچنان كه گاه اين اسطورهها خود را واقعيتر از واقعيت نشان ميدهند. مانند تصاوير ديجيتالي و چند بعدي كه از شدت وضوح، آنها را واقعيتر از واقعيت مشاهده ميكنيم4. ارنست كاسيرر به خوبي در كتاب خود نشان ميهد5 كه يكي از نقشهاي مهم دولتها همين است كه به موجب ايجاد رابطه سلطه، افسانهها را به واقعيت تبديل ميكنند. در جهان مجازي و اسطورهاي كه قدرت پديد ميآورد، رابطه انسان و جامعهها با واقعيت، رابطهاي مجازي و اسطورهاي ميشود. آدميان فكر ميكنند با واقعيت در تماس هستند، اما اگر نيك به انتخابهاي خود بنگرند و نيك در احوال خود نظر بياندازند، خواهند يافت كه تماس آنها با واقعيت غيرمستقيم و از خلال كانونهاي قدرت صورت گرفته است. دروني شدن كانونهاي قدرت در فرهنگ، در هويت، در ايجاد پليس ذهني و در ايجاد انواع منابع سانسور، همه در غير مستقيم كردن رابطه انسان با واقعيت نقشي بس تعيين كننده دارند. بدينترتيب، پرسش درباره اينكه آيا جهان بدون قدرت محال است و يا ممكن، به اين پرسش باز ميگردد كه آيا بازگشت جهان و انسان و جامعهها به واقعيت، و تماس مستقيم با واقعيت محال است يا ممكن؟ پاسخ به اين پرسش به فرصتي ديگر نياز است، اما اشاره به اين حقيقت تا همين اندازه لازم است كه از بناي باطل نميتوان نتايج حق استخراج كرد. اقتصاد بازار بدون رابطه قوا شكل نميگيرد. تضادها، نابرابريها و تبعيضهايي كه در اقتصاد بازار ميان عرضه كنندگان و متقاضيان كالا وجود دارند، فرآورده رابطهاي است كه بنياد اقتصاد بازار را شكل ميدهد. اقتصاد بازار اين روابط را طبيعي ميشناسد و بر اين گمان است كه سامان خود را بر امور طبيعي بنا نهاده است. اما همچنانكه توضيح دادم، رابطه قوا نه تنها طبيعي نيست، بلكه جز از راه مجازي كردن و تخريب طبيعت در وجود نميآيد. با اين وجود، خوانندگان حق دارند بپرسند كه نويسنده نقد اقتصاد بازار را از نقطهاي آغاز كرده است، كه اولاً اگر هم درست باشد، نقد همه انديشهها و راه حلهايي است كه از غرب تا شرق وجود دارند و لذا از اين نظر، نقد نويسنده نقدي بياثر و نافرجام است. ثانياً، اقتصاد بازار مدعي نيست كه تضادها را از ميان ميبرد و جهاني را بر اساس بهشت خيالي برقرار ميسازد. زيرا بنا بر تجربهها، به درستي دانسته شده كه انديشه ساختن بهشت، جز با جهنمي كردن حيات بشر ممكن نميشود. اقتصاد بازار تنها مدعي است که اگر عرضه و تقاضا و انتظام امور بازار بنا به طبيعت رقابت انجام گيرد، حقوق انسان و جامعه را برابر با انتخاب و شايستگياي كه به خرج ميدهند، تأمين خواهد كرد. تا اينجا با پرسشي روبرو هستیم كه خوانندگان محترم مطرح ميكنند، اما اگر از اين فرض به مفروضاتي ديگري كه اقتصاد بازار بر آن بنا نهاده شده است، وارد شويم، خواهيم يافت كه دو فرض اقتصاد ندرت و رقابت اتفاقاً در جهان مجازياي مطرح ميشوند كه به موجب نقشي كه كانونهاي قدرت و به ويِژه تسلط نظام سرمايهداري پديد آوردهاند، فضايي جز تخريب و تجاوز براي تمامت بشر بجا نميگذارند. تا آن اندازه كه پيشرفتها در توسعه حيات اقتصاد (با فرض اينكه پيشرفتها مرهون اقتصاد بازار باشند) جز به وضعيتي كه جهان را به يكباره به نيستي كامل تهديد كند، سرنوشتي براي بشريت باقي نگذاشته است. 2- آیا رقابت به آزادی انتخاب منجر میشود؟ این توضیح لازم میآید که ماهیت قدرت رقابتآمیز و ستیزهجوست. متقابلاً هیچ شکلی از اشکال آزادی انسان، نه رقابتپذیر است و نه ستیهنده. ماهیت مبارزه برای آزادی، با ماهیت ستیهندگی قدرت کاملاً متفاوت است6. قدرت شریکپذیر نیست، و هیچ قدرت سیاسی، اقتصادی و قدرتهای حزبی و گروهی جز در نقطهای که به ضعف روی میآورند، حاضر به شراکت با دیگری و تسهیم قدرت با دیگری نیستند. از این نظر، بحث درباره تعادل قوا در جايي كه رابطهها، رابطه قدرت هستند، سخني بیاساس و بیهودهای است. تعادل قوا جز تعادل ضعفها نیست7. به محض از میان رفتن ضعفها، شراکت در قدرت از میان میرود. همچنانکه بارها توضيح داده شد، عدهای باید فاقد قدرت باشند تا عدهای دیگر واجد آن باشند. اما وضع آزادی بشر به گونه دیگری است. در وضیت آزادی، به میزان آزاد شدن هر فرد، دیگری نیز آزاد می شود و لذا شریک شدن در آزادی نه تنها ممکن، بلکه ضرورت زيستن در آزادي است. زیرا هر قدر ماهیت قدرت تراکمی است، ماهیت آزادی انبساطی و ضد تراكمي است. فرد قدرتمدار با کسب قدرت در خود و در پیرامون خود متراکم میشود. در وضعیت تهدید حالت انقباضی قدرت تشدید پیدا میکند. اما هر قدر آزادی انسان و جامعه بیشتر میشود، وضعیت انبساطی انسان و جامعه بیشتر و بیشتر میشود. حاصل بحث این است که جریان رقابتآمیزی قدرت نمیتواند ستیهنده نباشد، و رقابتها خواه در اقتصاد و خواه در سیاست، بنا به ماهیت ستیهندگی نمیتوانند متضمن حقوق و آزادی انسان باشند. يكي از ويژگيهاي ماهوي رقابت، وجود رابطههاي ثنوي و دوگانه است. تمام رقابتها از حوزه مسابقات ورزشي گرفته تا داد و ستد كالايي در بازار داراي همين ويژگي دوگانه و وجود منافع متقابل است. متقابلاً هيچ حوزهاي از آزادي انسان وجود ندارد كه متضمن رابطه ثنوي و وجود منافع متقابل باشد. بنا به اينكه منافع هر رقيب متضمن نقض يا محدود كردن منافع ديگري است، آزادي هر فرد مكمّل آزادي ديگران است. اين امر كه آزادي هر فرد محدود به آزادي ديگري است، تعريف آزادي در بيان قدرت است. واقع اين است كه قدرت هر فرد محدود به قدرت ديگري است. چنين تعريفي در آزادي، نقض آزادي است. اما مهمترين قسمي كه آزادي و رقابت متقابل و ناقض يكديگر مينشينند، اهدافي است كه آزادي و رقابت براي خود برميگزينند. هدف از رقابت چيرگي است. هدف از رقابت، تصرف بازار از راه توزيع نامساوي اطلاعات و ابزارهاي تبليغاتي و تكنولوژيهاي رسانهاي است. در رقابت، بنابر دانستن يك طرف و ندانستن طرف ديگر است. اگر دانستهها و اطلاعات و زمينههاي توليد و رقابت در هر دو طرف كاملاً يكسان شوند، برآيند آنها يا صفر ميشود، يا به انهدام كامل دو طرف منجر ميشود. بدين معنا، يا هيچ كالايي در بازار توليد و عرضه نميشود، و يا همه توليدات به دليل نداشتن مشتري يكجا منهدم ميشوند. چرايي و چگونگي اين امر به طبيعت رقابت و رابطه سلطه ميان رقبا باز ميگردد. يك بنگاه اقتصادي در وقت توليد تا عرضه كالا، بايد از يك سو به حبس و انحصار اطلاعات بپردازد و از سوي ديگر به خنثي كردن اطلاعات رقيب اقدام كند. نيرويي كه به منظور جريان حبس و خنثي كردن استفاده ميشود، در صورت مساوي بودن به خنثي كردن جريان توليد و عرضه كالا منجر ميشود و در صورت عدم تساوي به انحصار و تسلط يك رقيب بر رقباي ديگر. جلوتر با ذكر يك مثال به اين بحث باز خواهم گشت. اما در كجا، و در كدام رويكرد آزاديمدار ميتوان هدفي به نام چيرگي جستجو كرد؟ آيا ميتوان به يك مثال اشاره كرد كه هدف آزادي چيرگي است؟ حاصل آنكه، بناي قدرت بر اين امر ناحق استوار است كه : ديگران نبايد داشته باشند تا من داشته باشم. ليكن بناي آزادي استوار بر اين امر حق است كه: ديگران بايد داشته باشند تا من نيز داشته باشم. چنين بنياد حق و ناحقي است كه آزادي را به توحيد و رقابت و قدرت را به چيرگي انسان بر انسان ميخواند. وقتي موضوع هدف را پايه جستجو در ماهيت رقابت قرار دهيم، هدفها به ما ميگويند كه چه تعارض سختي ميان رقابت و حقوق انسان وجود دارد. از اين نظر، رقابت سالم و غیر سالم تقسیم بندی دروغی است. رقابت با هدف موفقیت در دانشگاه، یا ر قابت احزاب و گروههای سیاسی با هدف کسب قدرت، يا رقابتها برای بهترین انتخاب در مصادر سیاسی كشور، همچنين رقابتها در مسابقات ورزشی با هدف کسب پیروزی و نشان دادن برترین استعدادها در عرصه ورزش و سرگرمی، و سرانجام رقابتها در عرصه داد و ستد کالایی با هدف انتخاب بهترین و با صرفه ترین کالا، همه از اساس ماهیت تخریبی و قدرتمدار دارند. نکته با اهمیت اینجاست که طرفداران رقابت ابتدا بنای باطلی می گذارند و سپس استدلال خود بر آن استوار میکنند. یکی از این بناها اصل کمیابی است که جلوتر توضیح خواهم داد. اما براي پاسخ روشنتر به مباحثي كه گذشت، لازم است تا توجه خوانندگان را به چند مثال در حوزههاي مختلف جلب كنم: 1- توضيحي را كه چند سال پيش در مناظره مكتوب با آقاي مزروعي آورده بودم، عيناً در همينجا نقل ميكنم: «فرض كنيم يك كالا به نام "الف" در بازار وجود دارد. چند توليد كننده مبادرت به توليد اين كالا ميكنند. هر يك از توليدكنندگان با كيفيتهاي مختلف اقدام به توليد اين كالا ميكنند. يك يا چند تن كه توليد كالاي آنها در سطح بسيار نازلي باشند، از گردونه رقابت خارج ميشوند. آنها ممكن است كار خود را تعطيل كنند و يا به توليد كالايي مانند "ب" مشغول شوند كه مزيت نسبي آنها بالاتر است. در كالاي "ب" عدهاي ديگر به توليد مشغول هستند. آنها بايد يا جاي بعضي از ديگراني كه در توليد اين كالا مشغول هستند اشغال كنند و يا از راه "تحريك ذائقه مصرفي جامعه به گسترش مصرف"، حجم مصرف را افزايش دهند. يك راه ديگر ايجاد ابتكار و كاهش هزينه توليد است، تا از راه آن با گسترش حجم مصرف، جاي خود را در توليد اين كالا پيدا كند. اكنون مطالعه خود را به روي دو كالاي الف و ب متمركز ميكنيم. بر ميگرديم به كالاي الف. با حذف چند توليد كننده، ساير توليد كنندگان به رقابت خود ادامه ميدهند. آنها نيز سعي ميكنند بازار رقابت را از راههايي چون: 1- بهبود كيفيت 2- تنوع در توليد كالا 3- كاهش هزينههاي توليد 4- تحريك ذائقه مصرفي جامعه به گسترش مصرف، موقعيت خود را در بازار تثبيت كنند. سرانجام دو وضعيت براي جمع توليدكنندگان به وجود ميآيد، يا يك و چند تن از آنها موفق نميشوند، حداقل شرايط چهارگانه رقابت را تامين كنند. در اين صورت از گردونه رقابت حذف ميشوند و يا آنكه شرايط يكسان برقرار ميشود و وجود همه توليد كنندگان ضروري ميشوند. در صورت اول وقتي عدهاي حذف ميشوند و همينطور در ادوار بعد، جريان حذف در حذف به انحصار كامل منجر ميشود. اين همان روند تمركزگرايي قدرت و سرانجام محتوم اقتصاد رقابتي در بازار داد و ستد كالايي است. سرانجامي كه جز با حذف و تخريب متمركز نميشود. ولي اگر تمام توليد كنندگان تمام شرايط يك رقابت را رعايت كردند، توليد كنندگان با مازاد سود خود چه ميكنند؟ آنها يا بايد خود را در همان عرصه گسترش دهند و يا به عرصههاي ديگر دست بياندازند. گسترش در همان عرصه مساوي است با حذف بخشي از توليد كنندگان و سرانجام جريان انحصار از راه ديگري بازتوليد ميشود. و فرض كنيم او هم مازاد سود خود را از توليد كالاي "الف" به سوي توليد كالاي "ب" سرازير خواهد كرد. در اين صورت او بايد حضور و جايگاه خود را در توليد كالاي "ب" يا با حذف بعضي از توليد كنندگان و يا با "تحريك ذائقه مصرفي به گسترش مصرف"، تثبيت كند. ملاحظه ميكنيد كه در اينجا و در تمام قلمروهاي توليدي با دو روند ثابت مواجه هستيم كه در هر يك از قلمروهاي توليد، عيناً تكرار ميشود. يكم حذف و انحصار و دوم "تحريك ذائقه مصرفي از راه گسترش مصرف". در واقعيت هم در تمام بازارهاي رقابتي و به ويژه آنچه در جهان سرمايهداري وجود دارد، با اين دو روند ثابت روبرو هستيم8». 2- يكي از مثالها شاقي كه اظهار ميشود، مثال رقابت در تحصيل دانش است. دانش و تحصيل دانش، قلمرو حقوق است، نه منافع. از همين رو دانشها مكمل يكديگر و اسباب آزادي انسان هستند. در اين ديدگاه، دانش هر فرد اسباب رشد و توسعه دانش ديگران خواهد شد. اما وقتي دانش ميان تهي ميشود و به جاي مكمل آزادي انسان، به ابزار استيلاء و قدرت تبديل ميشود، از حقوق به منافع تبديل ميشود. اتفاقاً در چنين وضعيتي است كه وقتي دانش از راه رقابت تحصيل ميشود، دانشمندي در گرو بيدانشي ديگران تحقق پيدا ميكند. مثال ساده تنافي دانشها در رقابت، رقابت در كنكور است. در كنكور (رقابت) بايد يك عدهاي به دانش پاسخ نگويند، تا عدهاي ديگر به هدف دست بيابند. 3- پس از نوشتن مقاله آزادي و رقابت يكي از دوستان اهل فضل و دانش انتقاد كردند كه پاسخ شما به "مسابقه در خيرات" كه در قرآن و دستورات ديني بدان اشاره شده است، چيست؟ به ايشان يادآور شدم كه مسابقه در خيرات رقابت نيست. به عنوان مثال، اگر دو فرد الف و ب در يك امر خير مثلا كمك به زلزلهزدگان و يا انتقال دانش مسابقه ميدهند، چنين نيست كه وقتي الف فلان مقدار كمك ميكند، فرد ب براي سبقت گرفتن و يا با هدف سبقت گرفتن بيش از او كمك كند. و يا اگر او ميتوانست بنا بر بضاعت خود بيشتر كمك كند، چنين نيست كه اولاً موجب ناخشنودي فرد الف شود و يا فرد ب از باب سبقت و يا دست بالا داشتن، بخواهد كمك بيشتري به خرج دهد. در مسابقه خيرات طرفين و يا طرفهاي مسابقه نه تنها هيچ يك در مبناي مسابقه و يا در هدف مسابقه، ديگري نميشود، بلكه مكمل ديگري شمرده ميشود. اكنون خواننده محترم ميتواند پرسشهاي بسياري را مطرح كند، از جمله اينكه بگويد، اين سخنان همه درست هستند، اما درستي آنها تنها در ذهن است تا در عالم واقعيت. ثانياً، هنوز واقعيتها و مثالهايي وجود دارند كه حقانيت و درستي رقابت را تصديق ميكنند. ثالثاً، مسئله اصلي رقابت اصل كمبود و محدوديتها در منابع توليد و مصرف است. اگر جوامع انساني با چنين محدوديتهايي مواجه نبودند، نيازي به اصل رقابت وجود نميداشت. مانند دوراني كه به عصر ميوه چيني شهرت داشت. در آن عصر نه نياز به تلاش بود و نه نياز به سبقت گرفتن. پاسخ به اين سه قسم انتقاد را، در يك قسم توجه خوانندگان را به مقالات اشاره شده ارجاع ميدهم. قسم دوم، به بحث نظريهاي مربوط ميشود كه صرفاً در خصوص تناقض رقابت با حقوق انسان به لحاظ نظري، مورد بحث قرار گرفته است. طرح اين نظريه از آن روست كه عدهاي مدعي نباشند، رقابت متضمن حقوق انسان است. آنها تنها ميتوانند با فرض اضطرار و يا استدالهاي ديگر، به اثبات رقابت بنشينند. ليكن طرح نظام بازار از منظر دفاع از حقوق انسان و جامعه يك ادعاي بيربطي است كه حداقل به لحاظ نظري قابل دفاع نيست. در خاتمه، قسم آخر پاسخ را به ادامه همين بحث موكول ميكنم. فهرست منابع : ۱. براي مطالعه بيشتر به مقاله "رقابت و آزادي" اثري از همين قلم، به سايت گويا نيوز و يا آدرس وب سايت نويسنده مراجعه شود. Copyright: gooya.com 2016
|