آیا اقتصاد بازار متضمن حقوق انسان است؟ (بخش پنجم)، احمد فعال
بعضی از مدافعین اقتصاد بازار چنان از ماهیت جادویی و انتزاعی بازار سخن میگویند که گویی، این اقتصاد با دفاع از حق طبیعی انتخاب، و به مثابه تنها بدیل تمشیت امور معیشتی انسان، مدافع حقوق انسان است. ولی آیا چنین است؟
مقدمه
نقد اقتصاد بازار این شائبه را به وجود میآورد که نویسنده با هر نوع بازاری مخالف است. اگر هیچ نوع بازاری وجود نداشته باشد، پس مبادله اقتصادی در کجا صورت میگیرد؟ خرید و فروش مردم، ارتزاق روزانه مردم در کجا باید انجام شود؟ پاسخ ساده است، نویسنده نه با نفس وجود بازار، بلکه تنها اقتصاد بازار را مورد نقد قرار داده است. اما رقابت را در هر شکل عامل تضاد، تبعیض و عامل از خودبیگانگی انسان میشناسد. اینکه رقابت در اشکال مختلف آن در واقعیت وجود دارد، و جوامع بشری ناگزیر از پذیرفتن آن هستند، پاسخ به این انتقاد نیز ساده است. مگر ظلم و ستم در سراسر زندگی بشر وجود نداشته است؟ مگر تبعیضها و بیچارگیها در سراسر زندگی بشر وجود نداشتهاند؟ آیا هر امر واقعی و هر امر مستمری در واقعیت، دلیلی بر اصالت و حقانیت آن میشود؟ تصدیق ظلم و ستم و تصدیق تبعیض، مانند تصدیق وجوب اقتصاد بازار، مستقل از واقعیتی است که به حضور یا وجود آنها مربوط میشود. آیا طرفداران اقتصاد بازار میتوانند بگویند، با ظلم و ستم و با تبعیضها موافقند؟ آیا نظامهای متکی بر اقتصاد بازار بر آن نیستند تا حتیالامکان با کم کردن تبعیضها و ستمها از تألمات بشر بکاهند؟ آیا دفاع از حقوق بشر، باهدف کاستن از تضیقاتی نیست که استبداها علیه جوامع بکار میبندند؟ آیا مدافعین حقوق بشر، به پایان تضیقات حقوق انسان و جامعهها، هر چند حرکتی گام به گام و تدریجی داشته باشند، نمیاندیشند؟ بنابراین، انتقاد نویسنده به پدیده رقابت و نقد اقتصاد بازار، آنگونه که یکی از خوانندگان محترم میگوید، نه تنها «توهمات بیدرو پیکر» نیست، بلکه با تمیز دادن واقعیت از مَجاز، وجود اقتصاد بازار به عنوان امر مجازی در واقعیت زندگی انسان تحلیل میشود.
نکته دیگری که لازم است در این مقدمه اشاره کنم، این است که نویسنده این یادداشتها هر چند ممکن است با مسائل اقتصادی تا اندازهای آشنا باشد، اما تخصصی در اقتصاد ندارد. با این وجود، اقتصاد مانند سایر علوم دیگر، از ایدههایی بهره میبرد که به حوزههای علمی دیگر مربوط میشوند. از این نظر، نویسنده تنها پارهای از مفاهیم اقتصادی که به حوزه کاری وی مربوط میشوند، مورد توجه قرار داده است. بنابراین نه تنها نقد نظام سرمایهداری، فراتر از آن، نقد اقتصاد بازار و روابط ناشی از سلطه بازار، چیزی نیست که به تخصص اقتصادی نیازمند باشد، این آن مفاهیمی است که در این مجموعه مورد توجه و نقد نویسنده قرار گرفته است. بعضی از مدافعین اقتصاد بازار چنان از ماهیت جادویی و انتزاعی بازار سخن میگویند که گویی، این اقتصاد با دفاع از حق طبیعی انتخاب، و به مثابه تنها بدیل تمشیت امور معیشتی انسان، مدافع حقوق انسان است. ولی آیا چنین است؟
آیا اقتصاد بازار و رقابت از قواعد کلی و اعتباری تبعیت میکنند؟
یکی از مدعیات اقتصاد بازار، اصل انتزاعی بودن و اعتباری بودن نظام بازار است. بازارهای موجود در جهان از نظر یک رمانتیسیست لیبرال، بازارهای انضمامیاند و هیچیک از قواعد اعتباری بازار تبعیت نمیکنند. دخالت دولتها و قوانین، این آن چیزی است که اعتبار بازار را از اصول انتزاعی خود جدا میکند. وقتی دولت و قوانین به بازار منضم میشوند، بازار نقش واقعی و اعتبار خود را از دست میدهد. نخستین بار آدام اسمیت بود که با اشاره به اصل «رقابت کامل» به توصیف قواعد انتزاعی و اعتباری بازار پرداخت. از نظر آدام اسمیت، رقابتهایی که در اقتصاد بازار وجود دارند، فاقد ویژگیهای رقابت کامل هستند. رقابت کامل، رقابتی است که عرضه و تقاضای هر کالا نسبت به عرضه و تقاضای واقعی، قطرهای در مقابل دریا محسوب میشود. در شرایط انحصار، عرضهکنندگان کوچک و واقعی یک کالا نمیتوانند عرض اندام کنند. زیرا، در برابر دولت یا بنگاههایی که با اتکاء به منابع قدرت و استفاده از رانت، بر عرضه یک کالا چنگ انداختهاند، نمیتوانند به رقابت ادامه دهند. در نتیجه، تولیدکنندگان واقعی رقابت را به سود انحصار ترک میکنند. هر متقاضی نیز به همین ترتیب در یک رقابت کامل، قطرهای از دریا محسوب میشود. دومین قاعدهای که آدام اسمیت در بیان رقابت کامل بیان میکند، اطلاع یکسان تولیدکنندگان و مصرفکنندگان از شرایط حاکم بر بازار و اطلاع از وضعیت عرضه و تقاضای یک کالاست. اگر عدهای از تولیدکنندگان در تولید یک کالا از اطلاعاتی برخوردار باشند که سایر تولیدکنندگان بیاطلاع باشند، رقابت کامل ایجاد نمیشود. متقابلاً، اگر بعضی از متقاضیان یک کالا با دسترسی به منابع قدرت و دسترسی به منابع اطلاعاتی، اطلاعات خاصی درباره نوسانات قیمت یک کالا در بازار داشته باشند، رقابت کامل از میان میرود.
اقتصاددانان مکتب شیکاکو با افزودن اصطلاح «انتظارات عقلانی» یک قاعد کلی دیگر به قواعدی اعتباری نظام بازار افزودند. بنا بر قاعده انتظارات عقلانی، در یک بازار یا یک رقابت کامل، هم عرضهکننده و هم متقاضی منافع ناشی از سود و زیانی که در انتخاب یک کالا کسب میکنند، به خوبی میشناسند. به عقیده جان کوکران اگر کسی بخواهد این وسط کلک بزند بقیه مردم میفهمند و دست او را رو میکنند. چون مردم در مجموع آیندهنگر هستند و در تصمیم جمعی نسبت به وضعیت نوسانات و تغییرات قیمتها و منافع خود، به خطا نمیروند. کلمه «حباب» که بعد از بحران ۲۰۰۸ از حوزه تخصصی اقتصاد به حوزه عمومی راه پیدا کرد، به خاطر همین بود که نشان دهند، بحران واقعیت نیست و ارتباطی با ذات نظام اقتصاد بازار ندارد. این واژه میخواست بگوید که حادثه پدید آمده در اقتصاد بازار، چونان حبابی میماند که روی آب پدید آمده است، با یک موج فرا میآید و با یک نیشتر فرو مینشیند. افرادی هم مانند راگورا راجان وقتی با این پرسش روبرو میشوند که در بحرانهای اخیر چیزی هم از انتظارات عقلانی باقی مانده است، یا خیر؟ اشکال کار را نه در انتظارات عقلانی، بلکه در اقتصادی میدانند که عقلانی کار نمیکند. به عقیده راگورا راجان: «خطای اقتصاد کلان زیاد مربوط به انتظارات عقلایی نبود، این فرضیه ابزار خوب و مفیدی است. مساله عدم توجه به زیرساختها بود. اقتصاددانها تا مدت زیادی به اینها بیتوجه بودند چون مشکلی نیافریده بود. وقتی مشکل آفرید، تازه همه متوجه شدند که وامها در بازارهای پاک و سالم پرداخت نمیشده است. گاهی مواردی پیش میآید که هیچ کس حاضر نیست به هیچ قیمتی به کسی وام بدهد. این دیگر زیاد به انتظارات عقلایی مربوط نیست که به نظرم ابزار خوبی بود. مشکل این بود که ما فکر میکردیم اقتصاد معقول کار میکند و میتوانیم جزییات نهادی را نادیده بگیریم. حالا فهمیدهایم که اشتباه میکردهایم۱».
آقای دکتر موسی غنینژاد با تصدیق و اهمیت شمردن کارآیی نظام بازار، قواعد تازهای برای نظام بازار وضع میکند. به این عبارات از او توجه کنید: «واقعیت این است که اقتصاد آزاد رقابتی، نظم مبتنی بر مبادلات داوطلبانه افراد جامعه است و به هیچ وجه نظم سازماندهیشده از سوی فرماندهی متمرکز نیست. نظم بازار برخلاف نظمهای سازمانی (تشکیلاتی) دارای مضمون انضمامی و ملموسی نیست. بازار دارای نظمی کلی و اعتباری است به این معنا که شکلگیری و عملکرد آن مستلزم رعایت برخی قواعد انتزاعی و همهشمول است، مانند قاعده مالکیت شخصی، الزام به ایفای تعهدات و آزادی انتخاب فردی۲». آقای غنینژاد در حالی از این قواعد یاد میکند که قاعده انتظارات عقلانی را با این ادعا که بحران اقتصادی آمریکا در نتیجه «توهمات خریداران» ایجاد شد، خواسته یا ناخواسته مورد تردید قرار میدهد.
هنوز ممکن است قواعد دیگری در خصوص نظم انتزاعی بازار وجود داشته باشند، که از مطالعات محدود نویسنده در این باره خارج باشند. اما آنچه امروز بیش از همه مورد توجه اقتصاددانان لیبرال است، نظریاتی است که در دانشگاه شیکاگو بیان میشوند. انتقادات فراوانی متوجه این قواعد هستند. بعضی از این انتقادات از ناحیه کسانی ابراز میشوند که تعلقات واثقی به اقتصاد بازار دارند. این مسئله که اطلاع خریداران و مصرفکنندگان نسبت به مناسبات عرضه و تقاضا تا چه اندازه است، تا این مسئله که رفتار خریداران در بازار تا چه اندازه عقلانی و آیندهنگرانه است، با انتقادهای اساسی به چالش گرفته میشوند. از نظر اقتصاددانان شیکاگو، یکی از دلایل مهم کارآیی اقتصاد بازار از این روست که اطلاعات شفافی در اختیار خریداران قرار میدهد. بطوریکه، اگر یکی یا جمعی از خریداران در انتخاب خود مرتکب اشتباه شوند، ممکن است آنها در بادی نخست اشتباه کنند، اما در نهایت تحت تأثیر مبادله آزادِ اطلاعات و ترجیحات، شایستهترین اطلاعات را که به نظم عقلانی خریدار کمک میکند، بر میگزینند. همین سخنان را از زبان آقای موسی غنینژاد برجستهترین مدافع اقتصاد بازار در ایران بخوانید: «مکانیسم قیمتها در بازار رقابتی در حقیقت یک نظام بسیار کارآمد اطلاعرسانی است که از طریق آن تولیدکنندگان از ترجیحات مصرفکنندگان آگاهی مییابند و برای تامین منافع خود تلاش میکنند [تا] مطابق این ترجیحات کالا و خدمات تولید کنند. واضح است که در این سیستم اطلاعرسانی کارآمد، تصمیمگیران «چه تولیدکنندگان و چه مصرفکنندگان» به آسانی و به سرعت اشتباهات خود را اصلاح میکنند. اما اگر عوامل بیرونی، مانند دولت در مکانیسم قیمتها مداخله کند و در نتیجه اطلاعات نادرست درباره ترجیحات مردم از یک سو و کمیابی منابع از سوی دیگر را در اختیار تصمیمگیران اقتصادی قرار دهد، تصحیح اشتباهات دیگر به آسانی امکانپذیر نخواهد بود و در واقع جامعه با انباشت ارزیابیهای نادرست مواجه خواهد شد۳». آقای غنینژاد ممکن است توهم خریداران را ناشی از مداخله دولت بشناسد. اما او دیگر نمیتواند از انتظارات عقلانی یاد کند. انتظاراتی که با یک مداخله عقل از کف میدهد و با مداخلاتی کهگاه و بیگاه در زمره کارکرد روزمرگی دولتهای سرمایهداری محسوب میشوند، دیگر نمیتوانند عقلانی باشند. چه آنکه قاعده عقلانی، قاعدهای است که قادر به پیشبینی رویدادها باشد. جلوتر نشان خواهم داد که پیشبینی مداخله دولت، چندانه دور از عقل نیست.
در مصاحبه مبسوطی که جان کاسدی با هشت تن از برجستهترین صاحب نظران مکتب شیکاگو بعمل آورده است، وی کوشش میکند تا هر یک از این نظرمندان را در برابر دو پرسش اساسی که بنیاد مکتب اقتصادی شیکاگو است قرار دهد. «ایده انتظارات عقلانی» و «کارآیی» دو فرضیه مهم مکتب شیکاگو است. جان کوکران در برابر این پرسش که «با توجه به دو بحران بزرگ در دهه اخیر اقتصاد آمریکا آیا بازهم فکر میکنید این اقتصاد کارایی دارد»، پاسخ میدهد: «آنچه این فرضیه میگوید این است که قیمتهای امروز، حامل اطلاعاتی هستند که امروز درباره آینده داریم. آن هم به خاطر وجود رقابت. اگر عقیده دارید که فردا قیمتها بالا خواهد رفت خوب عملیاش کنید و همین عمل شما فردا قیمتها را بالا میبرد. مردم میگویند: «هیچ کس انتظار بحران را نداشت» خوب بازار کارآ دقیقا یعنی همین این، یعنی هیچ کس نمیتواند بگوید که فردا چه خواهد شد. کارآیی بازارها تضمین نمیدهد که بازارها هیچ وقت به هم نمیریزند و بیشک نمیگوید که میتوان نهان آنها را دید۴». جان کوکران در همین عبارت از تناقضهایی که میگوید بیاطلاع است. زیرا، اگر قیمتهای امروز حامل اطلاعاتی است که از قیمتهای آینده داریم، و اگر انتظارات عقلانی، نوع انتظاراتی است که خریداران و تولید کنندگان از طریق ترجیحات خود نسبت به نوسان قیمتهایی که یک کالا و یا یک خدمات در آینده پیدا میکنند، چگونه است که هیچکس به انتظار بحران ننشسته بود؟ اگر بنا به گفته آقای دکتر غنینژاد، سیستم اطلاعرسانی بازار یک سیستم کارآمد است و همین سیستم است که اقتصاد بازار را کارآمد نشان میدهد، چگونه است که هیچکس نمیتواند فردا را پیشبینی کند؟ بنا به قاعده، یک امر یا یک رخداد زمانی عقلانی است که بتوان با مطالعه مقدمات به پیشبینی نتایج و پیامدهایی که برای آن پیش میآید، پرداخت. شاید از همین روست که جیمز بوکانان در برابر ایدهای که اقتصاد را علم انتخاب مینامد، از ایده رفتار اقتصادی حمایت میکند. زیرا مسئله «انتخاب» نمیتواند موضوع علومی باشد که ابطالپذیر و قابل پیشبینی باشد. تحویل علم اقتصاد به رفتار از این روست که رفتار عقلاً ابطالپذیر و پیشبینیپذیر است، اما چنین پیشبینی و چنین عقلانیتی برای انتخاب وجود ندارد. این استدلال جیمز بوکانان است.
با این وجود، ممکن است پاسخ گفته شود که تغییر قیمتها و ترجیحات انتخابی خریداران و تولیدکنندگان قابل پیشبینی است. آنچه پیشبینیپذیر نیست، بحرانهایی است که نه از طبیعت اقتصاد بازار، بلکه به موجب دخالت دولت پدید میآیند. آنچه بوکران درباره پیشبینیناپذیری بازار میگوید، وجود همین دخالتهاست. دخالتهایی که معلوم نیست، کجا و چگونه از اراده دولتها سرچشمه میگیرد و آسیب آن متوجه اقتصاد میشود. اما این اقتصاددانان نمیگویند که چگونه و چرا نباید دخالت دولتها را پیشبینی میکردند؟ مگر دولتها و به ویژه دولتهای سرمایهداری بنا به اراده خودسرانه خود در اقتصاد دخالت میکنند؟ مگر نقش نظام سرمایهداری و نقش اقتصاد بازار نیست که نقش مداخلهجویانه را به دولت میدهند؟ مگر دولتها و به ویژه دولتهای سرمایهداری برآمده از روابط و مناسباتی نیستند، که روابط و مناسبات سرمایهداری است؟ مگر سلطه سرمایه در بازارها و سلطه بنگاههای تولید کننده در جامعه و در رسانهها نیست، که به ایجاد روابطی میپردازند، که دولتها اغلب از این روابط نمایندگی میکنند؟ دولتهای سرمایهداری و به ویژه دولت ایالات متحده آمریکا دارای نقشهای سراسری هستند. نقشهای سراسری دولتها بخشی از نقش فراملی سرمایه در توسعه بازار و در پدید آوردن تقاضاهای بیشتر و مصرف بیشتر است. پیرو همین نقشهاست که میلیتاریزه کردن جامعه (نظامی کردن جامعه) و میلیتاریزه کردن جهان بر عهده این دولتها قرار میگیرد. حضور ناوگانهای آمریکا در خلیج فارس با عنوان دفاع از منافع ملی صورت میگیرد. چه کسی نمیپذیرد که این منافع جز منافع بنگاههای سرمایهداری نیستند؟ آیا ساختار اقتصادی دولتهای سرمایهداری مستقل از ساختار اقتصادی است که سرمایهداری و بنگاههای تولیدکننده زیر ساخت آن را پدید میآورند؟ آیا وجود واسطهگران سرمایهداری و استراتژیستهای سیاسی و نفوذ آنها که با هدف حفظ ساختار سیاسی و ساختار اقتصادی جامعههای سرمایهداری انجام میشود، در شکلگیری دولتهای سرمایهداری، محض رضای خدا صورت میگیرد؟ اگر چنین نیست، تا کنون کدامیک از این بنگاهها متعرض نقش مداخلهجویانه و نقش میلیتاریزاسیون (نظامیگری کردن) دولتهای سرمایهداری شدهاند؟ نقش مداخلهجویانه دولتها در بازار بخشی از نقشی است که این دولتها بنا به طبع گسترشخواه دولت در اقتصاد، در سیاست و در تعیین سرنوشت جوامع خود و جوامع بینالملل ایفا میکنند.
آقای موسی غنینژاد از ترجیحات خریداران و نظام اطلاع رسانی شفاف بازار سخن میگوید، و کارآیی نظام اقتصاد بازار را به همین اطلاعرسانی شفاف نسبت میدهد. او چنان از ترجیحات خریدران یاد میکند که گویی ترجیحات بنگاههای تولید کننده در درجه ثانی و تنها حمل بر ترجیحات خریداران و مصرف کنندگان میشود. اما او از ترجیحات بلامرجح بنگاههای تولید کننده هیچ سخنی یاد نمیکند. و از همین روست که به خود حق میدهد تا انتخاب و آزادی فردی را به مثابه یکی از پیش فرضهای انتزاعی اقتصاد بازار بحساب بیاورد. ترجیح بلامرجح بدین معناست که بنگاههای تولیدکننده با انتخاب ترجیحات خود، به ترجیحات خریداران و مصرف کنندگان تعیّن میبخشند. بنگاههای تولید کننده از راه تکنولوژیهای رسانهای و از راه تبدیل فرهنگ به سرگرمی، و از راه تحریک ذائقه مصرفی و حتی تولید ذائقه مصرفی جدید، ترجیحات خود را به لحاظ ذهنی در ترجیحات مصرف کنندگات پدید میآورند. در اقتصاد بازاری که سرمایه مسلط است و ترجیحات منافع گسترشخواه سرمایه نقش مسلط ایفاء میکند، مصرف کنندگان جز ابژههای انتخاب نیستند. مصرف کنندگان جز واکنش و تعیّنپذیری، نمیتوانند کنش واقعی در بازار داشته باشند.
مفهوم نظام اطلاعرسانی شفاف، خود به اندازهای ناشفاف است که معلوم نمیکند که سمت و سوی اطلاعات در سود کیست؟ آیا مردم و جامعه خریدارن و مصرفکنندگان آنچنان به اطلاعات شفاف دست پیدا میکنند که ترجیحات خود را کنشگرانه انتخاب میکنند؟ خریداران اطلاعات خود را از کجا بدست میآوردند؟ آیا نظام سرمایهداری بنا به طبع خود که در پی حداکثر کردن سود است، چنین نیست کهگاه لازم میدانند تا اطلاعات غلط در اختیار خریداران قرار دهند؟ ممکن است در یک نظام رقابتی هرگاه یک تولید کننده بخواهد اطلاعات غلط در اختیار خریداران قرار دهد، تولیدکنندگان دیگر با در اختیار گذاشتن اطلاعات درست، تولید کننده نخست را بیاعتبار و در نتیجه از گردونه رقابت خارج میکنند. این پاسخ زمانی به کار میآید که موضوع اطلاعات به صور عینی یک کالا مرتبط میشود، مواردی چون کیفیت کالا، ارزش واقعی کالا و... اما ارزش ذهنی کالا مانند تحریک ذائقه مصرفی برای افزایش مصرف، ایجاد نظام توقعاتی و انتظاراتی غلط مانند، انتظار زیستن در شیوه زندگی متعیّن، ذائقههای ذهنی متعیّن شده، و جریان نو به نو کردن مصرف و... اینها چیزهایی نیست که بازار، اطلاعات شفاف و روشنی در اختیار مصرفکنندگان بگذارد. آیا بنگاههای سرمایهداری و تولیدکننده به کمک نظام رسانهای در ایجاد چنین توقعات غلطی سهم جدی ندارند؟ همین بحرانی که در آمریکا اتفاق افتاد تنها ناشی از اطلاعات غلط بنگاههای مالی (بانکها و مؤسسات مالی) نبود. تنها بنگاههای مالی نبودند که درباره ریسک ارزیابی داراییها اطلاعات بهنگام به خریداران ارائه ندادند. کوششهای نظام رسانهای و اطلاع رسانی نظام سرمایهداری در تغییر نظام توقعات و ایجاد یک توقع در زندگی کردن به شیوهای متعیّن، نقشی بیچون چرا ایجاد کرد و میکند؟ معاملات پر ریسکی که دربازارهای مالی صورت میگیرند، از خریداران میخواهد که یا گوش به زنگ اقتصاددانان باشند، تا ریسکهای ناشی از معاملات را با محاسبات پیچیده ریاضی برآورد کنند و یا آنکه از مردم میخواهد که چونان یک ماشین محاسباتی دقیق عمل کنند.
اما آنگونه که ریچارد پوسنر میگوید: «اگر به معاملات بازارها نگاه کنید خیلی روشن است که مردم ماشینهای محاسباتی بیعیب و نقص نیستند، که یکریز در حال برآورد سود آینده شرکتها باشند۵». پتر کوی دبیر اقتصادی بلومبرگ در نوشتهای با عنوان چرا اقتصاددانان در پیشبینی بحران ناکام ماندند؟، بخشی از انتقادها و سرزنشهایی که متوجه اقتصاددان است از قول بعضی از صاحب نظرات نقل میکند. هر چند وی اضافه میکند کهگاه این انتقادها اغراق آمیز هستند. به زعم او: «بیشتر پیش فرضهای اقتصادی بر این پایه است که انسانها مانند اسطورههای اقتصادی رفتار میکنند؛ به شدت عقلایی و واقف به همه چی هستند». بدینترتیب، وقتی فرضیههای انتظارات عقلانی و کارآیی اقتصاد بازار، آدمیان را چونان اسطورههای اقتصادی و یا ماشین محاسباتی تفسیر میکنند، بیش از آنچه که پل ویلمت، متخصص امور مالی و سرمایهگذاری میگوید، نمیتوان گفت. به زعم او، این دسته از اقتصاددانان «اهمیت جوهر انسانی را از یاد بردهاند۶».
کوشش جیمز بوکانان از تغییر ایده انتخاب به ایده رفتار تنها بدان رو نبود که موضوع انتخاب در مقوله فرضیههای علمی و ابطالپذیر جای نمیگرفت، چه آنکه به عقیده او، به موجب انتخاب، رفتار انسان تعیّن ناپذیر میشود. به همین دلیل است که در اقتصاد، بنا به ایده ریاضی شدن و علمی شدن رویدادها، این تمایل وجود دارد، که رفتار کنشگران اقتصادی، تعیّنپذیر و قابل پیشبینی باشند. رفتارهای پیشبینیناپذیر، مانند آنچه که در کنش انتخابی وجود دارد، خیلی مورد توجه و علاقه علمی اقتصاددانانی که از کارآیی اقتصاد بازار دفاع میکنند، نیست. بوکانان پس از نقد نظریه انتخاب محض و غیر علمی خواندن آن، از سودمندی چیزی به نام منطق انتخاب یاد میکند. او سپس وقتی منطق انتخاب را در یک فضای تجربی مورد توجه قرار میدهد، آن را به سطح تعامل انتخابگران تقلیل میدهد. با چنین دوربرگردانی است که بوکانان، سرانجام منطق انتخاب را به مثابه شکلی از رفتار که به محدود کردن انتخابگران منجر میشود، دست مییابد. زیرا در صورتبندی کردن چنین نظریهای است که «انتخاب محض» به «انتخاب محدود» بدل میشود. بدینترتیب بوکانان پس از انتقاد از آنچه که به انتخاب محض یا انتخاب حقیقی مربوط میشود، او از انتخاب محدود بنا به اینکه مبتنی بر رفتار است، دفاع میکند لذا: «آنچه اکنون رو در روی خود میبینیم، رفتار است، نه انتخاب - و رفتاری است که از قوانین عقلا پیشبینیپذیر پیروی میکند. ذاتی که دست به عمل میزند و رفتار میکند، این کار را در تطابق با الگوهای تحمیل شده به واسطه اصول موضوعه علم نظری انجام میدهد. گویی کنشگر برنامهریزی شده است، تا در پاسخ مستقیم به محرکها رفتار کند۷». ملاحظه میکنید که تفسیر بوکانان از خریداران چیزی جز ماشین برنامهریزی شده نیست. ماشینی متعیّن که توسط بنگاههای سرمایهداری برنامهریزی میشود. از یک نظامی که نظام کالایی است و همه کوشش آن در تبدیل فرهنگ به سرگرمی و از خودبیگانه کردن انسان در مصرف است، انتظارات عقلانی جز انتظار افول عقلانیت (قول آلن تورن) نیست.
جهت اطلاع خوانندگان این توضیح لازم میآید که نه تنها اقتصاددانان، بلکه در هر ساخت نظری و علمی میتوان، فرضیاتی بر یک رشته قواعد اعتباری بنا نمود. قواعدی که تنها در یک جهان فرضی و یا یک جهان منطقی میتوانند صادق باشند. قواعد اعتباری میتوانند به مثابه «شرایط آرمانی» در هر جهان فرضی و یا در هر ایده انتخابی، مفروض شمرده شوند. این شرایط آرمانی، هم میتوانند موقعیت یک شرایط اتوپیایی و ناکجآبادی پیدا کنند، که تنها در ذهن صادق باشند، مانند آنچه که به صورتبندیهای بعضی از هندسههای فضایی مربوط میشوند، و یا بعضی از نظریههایی که بنا به یک رشته اگر و مگرهای ذهنیای که جهان بنیادگرایی برای خود میسازد، و یا میتوانند مفروضاتی از شناخت سرشت طبیعی انسان و طبیعت باشند. قواعد فرضی که در صورت دوم اعتبار میشوند، به ناکجا آباد تعلق ندارند، بلکه میتوانند در شرایط برگرداندن امور انسانی و طبیعی به طبیعت خود، تحققپذیر و یا حداقل به مثابه الگوی آرمانی پیشنهاد شوند. اما آنچه که در هر دو قسم از این قواعد اعتباری پیداست، جدا شدن این قواعد از آن قسم از انتظارات عقلانی است که به موجب سود و زیان اقتصاد نظام بازار اعتبار میجویند. به عبارتی، نگاهی که قواعد اعتباری دیگری را به مثابه ایدهالیسم و یا ذهنیتگرایی از پهنه علمی بودن طرد میکند و نظریات خود را بر نوعی آمپریسم بازاری شده (تجربه بازاری شده) قرار میدهد، نمیتواند، مدعی طرح چنین قواعد اعتباری باشد. مضاف بر آنکه دیدیم و دانسته شد که این قواعد با فرض درست بودن و قابل تحققپذیر بودن، دولتی را به مثابه دولت سرمایهداری فرض میگیرد که بطور مسلم ناقض این قواعد فرضی و اعتباری است.
یکی از اشتباهات بزرگ اقتصاددانانی که به کارآیی اقتصاد بازار باور دارند این است که معمولاً موضوع اقتصاد را در شرایطی که اجزاء آن در اجزاء کانونهای قدرت پیوندهای سازوارهای (ارگانیک) یافتهاند، موضوع تخصصی کردن یا حرفهای کردن اظهارنظرات اقتصادی میگردانند. این خطا تنها به اقتصاددانان مربوط نمیشود، اساساً ویژگی اغلب علوم آکادمیک (دانشگاهی) بر تمایزگذاری و تفکیک مسائل و موضوعات مختلف علمی از یکدیگر است. واقعیت این است که نه اقتصاد و نه هیچ حوزه علمی دیگر، وجود ندارند که چه در نظریه و چه در عمل سر در سودای حوزههای علمی دیگر نداشته باشند. جدا کردن و تجریه علوم به اجزاء بسیار ریز، کمک شایستهای به گسترش حوزههای مختلف علمی نموده است. تا آن حد که علوم میتوانند پهنای زندگی اجتماعی را تا پهنه طبیعت، تا کرانههای بسیار دور دست درنوردند. اما همین علوم بنا به ماهیت جزئینگر و تکه تکه شده خود، از پیوند دادن اجزاء به یکدیگر به شدت عاجز هستند. از خود بیگانگی انسان و جریانهای تخصصگرایی از همین جا ناشی میشود. از همین جا که با وجود گستره علوم تا بیکرانههای طبیعت و تواناییهای انسان در توصیف و تفسیر کردن رویدادها، اما از فهم کوچکترین رویداد زندگی جمعی به شدت ناتوان هستند. راز اینکه اغلب تکنوکراتها و پژوهشگران نظریات علمی، تا متخصصین حوزههای آکادمیک در خدمت قدرت قرار میگیرند، از همین جا ناشی میشود.
از جمله یکی از اشتباهات دیگر، عدم درک نقشها و مناسباتی است که یک دولت سرمایهداری به مثابه برآیند روابط قوا در جامعه سرمایه سالار میتواند و ضروری است که در بازار اقتصادی ایفاء کند. موضوعی که با تفصیل بیشتر در سطور پیشین گذشت.
یکی از مفروضات دیگری که اقتصاد بازار بر آن متکی است، اصل کمیابی است. شاید در ادامه لازم میبود تا به این بحث بازگردم. اما با توجه به اینکه در یکی دو سال گذشته مقاله منتشر نشدهای در باب اقتصاد ندرت به نگارش درآورده و در فرصتهای بعد منتشر خواهم کرد، تا همین جا به بحث خاتمه میدهم و تنها در قسمت بعدی که آخرین بخش این نوشتار خواهد بود، به بدیل سرمایهداری خواهم پرداخت.
[email protected]
www.ahmadfaal.com
یادداشتها:
۱- مصاحبه جان کاسدی با راگورا راجان. جان کاسدی در این مصاحبه با هشت تن از اقتصاددانان دانشگاه شیکاگو، تحت عنوان، اقتصاددانان دانشگاه شیکاگو در مورد بحران چه میگویند؟ مصاحبه مبسوطی ارائه میدهد.
۲- مقاله بحران مالی و نظم اقتصادی نوشته دکتر موسی غنینژاد
۳- همان منبع
۴- مصاحبه جان کاسدی با جان کوکران در «اقتصاددانان دانشگاه شیکاگو در مورد بحران چه میگویند؟»
۵- مصاحبه جان کاسدی با ریچار پوسنر، همان منبع
۶- مقاله چرا اقتصاددانان در پیشبینی بحران ناکام ماندند؟ نوشته پتر کوی، دبیر اقتصادی بلومبرگ.
۷- آیا اقتصاد علم انتخاب است؟ نوشته جیمز بوکانان