چهارشنبه 5 بهمن 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

حسين راضی؛ سوسيال دموکرات ملی مذهبی، علی کلائی

علی کلائی
او معتقد بود که "سوسياليسم و دموکراسی دو جلوه از يک حقيقت است و آن حکومت مردم بر مردم است." حسين راضی مصدقی بود و ملی. او مذهبی نيز بود. اما نه همراه با ارتجاع که خود اهل انديشه مذهبی بود

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا


حسين راضی

آرام در بستر خفته است. وارد می شويم و به اهل خانه سلام می کنيم و در کنار تختش می نشينيم. بيدار می شود و نگاهی به ما می کند و لبخندی می زند. سلامش می کنيم و رويش می بوسيم و پاسخ سلاممان را با رويی باز و پر طمانينه می شنويم. پير مرد آرام بلند می شود و می نشيند و با ما جوانان هم سن می شود. هر چه از سخنش می گذرد گويی جوان تر و جوان تر می شود و تا جايی که گوی سخن را از ما جوانان مثلا قبراق و سرحال می ربايد و خود يکه تاز ميدان سخن می شود.

يکسال و چند روزی از آن خبر دردناک گذشت. خبر هجرت مردی که عاشق بود و انسان. از نسلی که طلايی ترين نسل تاريخ معاصر ايران است. متولدين سنه ۱۲۸۵ تا حدود ۱۳۱۵ و ۱۳۲۰. بدنه اصلی نهضت ملی و نهضت مقاومت ملی و انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷. نسلی عجيب که معنای انسانيت بود. مردی آسمانی از اين نسل يگانه رفت. حسين راضی پر کشيد تا بار ديگر برايمان تلنگری باشد که ما نسل سومی ها نسل بدرقه ستارگانيم.

آذر ۱۳۰۷ به دنيا آمد. در روزهای سلطنت پهلوی اول. آغاز استبداد و روزهای سخت. اما اين فرزند سخت کوش روزگار در تمامی ۸۲ سال عمرش ايستاده بر آرمان بود و قدمی از انديشه رهايی بخش خود پای پس نگذاشت.

در ابتدای سالهای جوانی پای به ميدان سياست نهاد. نسل راضی خود طالب سياست نبود. نسل او چونان نسل من گرفتار استبدادی بود که نمی گذاشت به سمت سياست نيايی. نسل او چونان نسل من سرشاخ با حکومتی بود که در کوچکترين عرصه های زندگی انسانی وارد می شود و شايد به همين دليل بود که حسين راضی در سالهای ابتدايی بيست سالگی خود به صورتی جدی وارد عرصه فعاليت فکری و سياسی شد.

راضی اما تنها اهل سياست نبود. او اهل انديشه بود و قلم. او راه خود را نه از کريدور اين حزب و آن حزب که از راه بنيانگذاری نهاد حزبی پيدا کرد. حسين راضی به همراه دوست و همراهش زنده ياد دکتر محمد نخشب بنيانگذار نهضت خداپرستان سوسياليست شدند که بعدها نام خود را به جمعيت آزادی مردم ايران تغيير دادند و بعد با تابلوی حزب مردم ايران به حيات سياسی خود و خدمت به آرمانهای ملی مذهبی خود ادامه دادند. راضی از همان سالها به همراه تشکلش به عضويت جبهه ملی ايران در آمد و تا آخرين روزها نيز در خدمت اين يادگار مصدق کبير باقی ماند. راضی مصدقی زندگی کرد و به انديشه مصدق وفادار بود. او معتقد و متعهد به استقلال و آزادی و برابری برای ايران زمين بود. او به دنبال ايرانی سوسيال دموکرات و پر از معنويت بود. او معتقد بود که "سوسياليسم و دموکراسی دو جلوه از يک حقيقت است و آن حکومت مردم بر مردم است." حسين راضی مصدقی بود و ملی. او مذهبی نيز بود. اما نه همراه با ارتجاع که خود اهل انديشه مذهبی بود. از آن روزی که در برابر ارتجاع مذهبی در شيراز ايستاد تا نشان دهد که آن عمامه به سران مزور هيچ چيزی از مذهب نمی فهمند و دين را می بايست با اهل عقل و انديشه آن فرا گرفت. او معتقد به اين سخن شريعتی شهيد بود که می گفت ما در اسلام روحانی نداريم. شايد بتوان گفت حسين راضی نيز يکی از مدافعان اسلام منهای روحانيت بود. اسلامی که نهاد رسمی و متولی و واسطه ميان خدا و خلق برای آن معنايی ندارد. اسلامی که عالم اسلامی دارد. عالمی که دستش در جيب خلق الله نيست. خود مستقل است و علاقمند و متعهد.

راضی و همفکرانش در حزب «مردم ايران» بر اين باور بودند که دموکراسی فقط محدود به قلمرو سياسی نيست، بلکه همچنين يک پروژه اجتماعی است. به عبارت ديگر، عدالت در زمينه اجتماعی نيز مد نظر آنها بود و وی تا لحظه آخر به اين اصل انسانی پايبند ماند. ای کاش امروز و در جهان تحت سيطره راست وحشی باشند کسانی که دوباره اين انديشه را به تبيين بنشينند. کاش اين جو جهانی انديشی ما ايرانيان را در عرصه انديشه پايانی باشد.

راضی معتقد به استقلال بود. امروز کسانی آمده اند و سخن از تغيير مفهوم استقلال سر می دهند. اما حسين راضی استقلال را مصدقی می فهميد. بر عدم دخالت خارجی در تحولات سياسی ايران تاکيد داشت و می گفت که هر چه در اين مملکت روی بدهد می بايستی به دست ايرانيان باشد. او بارها و بارها تاکيد داشت که : "ما به قدرت‌های خارجی وامدار نخواهيم شد."

اعضای نهضت خداپرستان سوسياليست علاوه بر انديشه سياسی بسيار فکر شده و چکش خورده، تربيت انسانی والايی نيز داشتند. اخلاق و انسانيت برای اينان يک اصل اساسی و غير قابل تخطی بود. شايد نسل ايشان را بتوان نمادهای انسانيت و آزادگی دانست. اگر روزگار بخواهد مثالی بياورد از انسانهايی که برابری خواه و ازادی طلب و دين دار بودند، حسين راضی و محمد نخشب و نسل خداپرست سوسياليست بهترين نمونه آن است. اينان سند تاريخ اند که سوسياليست خداپرست شدنی است و امکان تاريخی دارد. نسل حسين راضی نسل پيشگاه روشنفکری مذهبی است. نسلی که نشان داد می توان مذهبی ماند اما نو انديشی کرد و از بستر ارتجاع تاريخی روحانيت رها شد.

حسين راضی در سنين جوانی و با اعتماد رهبر فقيد نهضت ملی به عنوان مدير کل بازرسی شهرداری و نماينده دولت مصدق در شهرداری تهران برای مبارزه با فساد منصوب شد. در همان زمان چهره ملی، مرحوم نصرت‌الله امينی شهردار تهران بود. حضور او در چنين پست حساسی نسان از اعتماد مصدق فقيد داشت و نشان می داد که آن رهبر عزيز چگونه به نسل جوان ملی مذهبی زمانه خود اعتماد و تکيه دارد.
راضی در طول زندگيش هميشه عضو جبهه ملی ايران ماند و در خدمت اين تشکيلات مادر نيروهای مصدقی بود. او تاکيد داشت بر وحدت ميان نيروهای مصدقی. در روزهای پايانی عمر هميشه سخن از وحدع می زد و منادی صادق و عامل به وحدت بود. نام حسين راضی با کلمه وحدت بين نيروهای مصدقی در تارک تاريخ عجين و همراه است.

راضی اهل استقامت بود. ۹ بار زندان در طول سالهای مبارزه از او انسانی محکم و صبور ساخته بود. راضی انسانيت را معنا بود. شايد برای من و امثال من راضی حجتی بود برای اينکه می توان عمل سياسی کرد و سياسی زندگی کرد و انسان ماند. راضی انسانی بود به تمام معنای کلمه. به مانند مولايش حسين هيچ گاه در برابر ظلم و ارباب ظلم سر خم نکرد. ايستاد تا لحظه آخر.

راضی وطن دوست بود. وطن دوست تر از بسياری از مدعيان. در روزهای جنگ ميهنی به همراه ياران هم حزبی اش به جبهه رفت و در کنار مدافعان وطن ايستاد.

و روزهای آخر خسته و رنجور از ساليان دراز و بيماری کشنده همچنان منادی وحدت بود. دوم بهمن ۱۳۸۹ بود که ديگر روح بلندش زندان تن را طاقت نياورد و به رفيق اعلی پيوست. راضی رفت اما يادش و خاطره اش هميشه با ملتی است که خادمان خود را هيچ گاه فراموش نمی کند. تاريخ قضاوت خود را در مورد راضی و راضی ها خواهد کرد و ايشان را بر صدر خادمان اسلام و ايران خواهد نشاند اما
اما آن بدگهرانی که چشم بستند و دهان گشودند و ملی گرايی را ارتداد خواندند و نديدند اين مومنان معتقد و اين شيران روز و عابدان و زاهدان شب زنده دار را نيز در برابر تاريخ و قضاوت تاريخ خواهند ايستاد. سير و سنت تاريخی که تبديل و تغييری در آن نيست خود بهترين معيار است برای سنجش راستی از پلشتی. فاعتبروا يا اولی الابصار

امروز ما به انديشه حسين راضی و حسين راضی ها بيش از پيش نيازمنديم. در وضعيتی که استبداد تمام عيار دستارداران بر مملکتمان خيمه زده است نيازمنديم که فرياد دموکراسی و لزوم حاکميت خلق ها بر سرنوشت خودشان را سر دهيم. در وضعيتی که سياست های ديکته شده نظام سرمايه سالار جهانی تيشه به ريشه مردممان می زند می بايستی فرياد سوسياليسم اجتماعی سر دهيم و برابری بخواهيم. در وضعيتی که جماعتی نامه فدايت شوم به پيشگاه امپرياليست ها می نويسند و به توپ بستن خاک وطن و حمله نظامی بيگانه را تقاضا می کنند می بايست دوباره بانگ ملی بودن و استقلال ايران را مصدق وار و راضی وار سر دهيم و در وضعيتی که مذهب رهايی را دستارداران نظام ولايی به نام خود مصادره کرده اند، همصدا با اکثريت مذهبی مردممان می بايستی بانگ ايستادن بر مذهب آزادی و برابری را در برابر مذهب سياه جبن و ترس و زبونی سر دهيم. ما امروز به راضی و انديشه او بيش از پيش نيازمنديم. باشد که بار ديگر به خود آئيم که خداوند هيچ قومی را تغيير نمی دهد، مگر اينکه خودشان تغيير کنند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016