گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 شهریور» خواهرم سميه! شرف آزادگیات مبارک، علی کلائی6 مرداد» تاييد ۲۰ ماه حبس تعزيری احمد قابل، خبرهای حقوق بشری (بهروز میشود) 28 تیر» ۱۲ هزار روز زندان برای مسن ترين زندانی سياسی ايرانی، علی کلائی 19 تیر» مقصر خود مائيم، علی کلائی 23 آذر» علی کلايی به شش سال حبس تعزيری محکوم شد، کميته گزارشگران حقوق بشر
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آقای خامنهای! با خودتان و با مردم صادق باشيد،علی کلائیقرآن کريم بارها و بارها انسانها را به صداقت فرامیخواند. بياييد برای يک بار هم که شده به اين سخن قرآنی عمل کنيد و با خودتان و با مردم و با تاريخ صادق باشيد. بياييد بپذيريد که آنچه بهنام اسلام در طول اين سه دهه انجام شده است، چيزی جز تمايلات نفسانی صاحبان مطلقالعنان قدرت در جامعه ايران نبوده است. بياييد از بهار عرب و از سرنوشت طاغوتها در کتاب آخر يعنی قرآن درس بگيريدهميشه و برای همه فعالين، نقد افرادی که در راس حاکميت ها هستند، کاری بس مشکل بوده است. چرا که نقد اين افراد عموما با دردسر فراوان همراه است و برخی نيز می گويند که اين طبيعت قدرت است که برای صاحب قدرت، بالاخص اگر اين قدرت مطلقه، مادام العمر و بدون نظارت باشد، فساد ايجاد می کند. در کمتر از يک سال اخير و در بهار عرب ما شاهد سقوط قدرتهايی از اين دست بوده ايم که همگی خود را صاحب حق مطلق و ديگران را باطل مطلق می دانستند و چندين دهه بدون هيچ گونه مراجعه به آراء و افکار عمومی در کشورهای خود حکومت کرده بودند. در اينجا من قصد بر آن دارم که مواردی را در ارتباط با صاحب قدرت ترين فرد در جمهوری اسلامی ايران و مواضع ايشان در ديدار با رئيس و اعضای مجلس خبرگان رهبری که در تاريخ ۱۷ شهريور ماه ۱۳۹۰ *انجام شده ذکر کنم. مواردی که در واقع نقد ايشان است و صدالبته نقد صاحب قدرت مطلق العنان به مثابه رفتن بر روی ميدان مين. ابتدا و قبل از ذکر موارد قابل نقد چند نکته را بايد عرض کنم. اول اينکه آقای خامنه ای در همين سخنرانی بارها و بارها بر تبعيت خود از سيره آقای خمينی، رهبر قبلی نظام اسلامی تاکيد کرده و از آثار نظام سازی رهبر قبلی جمهوری اسلامی دفاعی جانانه داشته اند. پس بهتر است به سخنی از همين رهبر قبلی جمهوری اسلامی در ارتباط با پذيرش نقد در جمهوری اسلامی اشاره شود. او در نامه به همين آقای خامنه ای به تاريخ ۱۶ دی ماه ۱۳۶۶ در ذيل بحث تعيين حدود و اختيارات حکومت اسلامی به ايشان می نويسد که : «اشکال بلکه تخطئه يک هديه الهی است برای رشد انسانها .» { صحيفه نور ،جلد ۲۰،صفحه ۴۵۱}. البته اينکه خود آقای خمينی نيز به اين سخن عامل بود يا خير جای بحث فراوان دارد که محل آن اينجا و دراين مقال نيست. با استناد به همين سخن و ايضا با استناد به ادعای هميشگی حاکمان جمهوری اسلامی بر حکومت به شيوه علوی و استناد به حکمت ۴۲۰ نهج البلاغه (داستان فحاشی خارجی مسلک به امام علی و ذکر اين مورد از سوی علی ابن ابی طالب که او فحشی داده يا پاسخش را می دهيم و يا از گناهش می گذريم.) مواردی را در ارتباط با سخنرانی مورد ذکر ايشان عرض می کنم. در اين سخن دو نکته اساسی نهفته است: آقای خامنه ای قطع به يقين اطلاع دارد که آقای خمينی اولين نفری در تاريخ فقه شيعه نبود که نظريه حکومتی بر اساس فقه شيعی ارائه داد. پيش از او بسياری بودند که نظرياتی را در حوزه حکومتی شيعی ارائه داده بودند. آقای دکتر محسن کديور که روحانيون بنام و اهل نظر در اين حوزه است در کتابی به نام «نظريه های دولت در فقه شيعه» که از سری کتابهای انديشه سياسی در اسلام ايشان می باشد (تهران، نشر نی، ۲۲۳ صفحه چاپ اول: اسفند ۱۳۷۶، چاپ هفتم: پاييز ۱۳۸۷) ضمن تشريح سير تطور فقه سياسی شيعه، نه نظريه دولت را از ميان نظريات داده شده در تاريخ فقه سياسی شيعی استخراج می کند و آنها را در دو دسته جای می دهد. اين نظريه ها به نقل از اين کتاب به شرح زير می باشند: دو: نظريه های دولت مبتنی بر مشروعيت الهی مردمی خب با تکيه بر مستندی که در بالا ذکر شد، آقای خمينی نه اولين و نه آخرين نفری بوده اند که در حوزه فقه حکومتی و نظريه دولت شيعی اظهار نموده است. حال آقای خامنه ای در جمع روحانيون صاحب کسوت حاضر در مجلس خبرگان رهبری به چه دليل چنين ادعايی را که برخلاف تاريخ و سير تطور فقه شيعی است بيان کرده است جای سوال فراوان دارد. و اما مسئله دوم اينکه آقای خامنه ای اين نظريه آقای خمينی را يک نظريه سياسی بر مبنای مردمسالاری (هرچند دينی) ذکر کرده اند. آقای خامنه ای قطعا اطلاع دارند که آقای خمينی بارها و بارها بر الهی بودن حکومت خودشان تاکيد موکد داشته اند و مردم را نه صاحب حق که صغاری دانسته اند که نيازمند قيم هستند. در زير به چند مورد از سخنان ايشان اشاره می شود: تنها همين سه نقل قول از آقای خمينی و ايضا دهها و صدها نقل قول از ايشان که محل آن در يک تحقيق مفصل است نشان می دهد که اتفاقا آقای خمينی هيچ اعتقادی به مردمسالاری (چه دينی و چه غيردينی) نداشته اند. تفکری که مردم را صغير می داند و ناقص و نيازمند قيم، قاعدتا نمی تواند معتقد به مردم سالاری و حکومت مردم بر سرنوشت خودشان باشد. نتيجتا بايد پرسيد که آقای خامنه ای که قطع به يقين به تمامی منابع بالا دسترسی دارد، به چه دليل چنين ادعاهای خلاف واقعی را مطرح می کنند؟ آقای خامنه ای در همين سخنرانی در جمع اعضای خبرگان البته سخنان ديگری را نيز مطرح کرده اند. ايشان در جايی از اين سخنرانی گفته اند: «آنها می گويند ولايت مطلقه يعنی کشور بر اساس ميل فقيه عادل حرکت کند در حاليکه فقيهی که عادل است نمی تواند به ميل خود عمل کند.» اين سخن دارای يک مبتداست. مبتدای اين سخن اين است که «ولايت مطلقه يعنی کشور بر اساس ميل فقيه عادل حرکت کند». خب اين با نظريه آقای خمينی همراهی دارد و احتمالا آقای خامنه ای دنباله رو نظريه ولايت فقيه آقای خمينی است. مگرنه اينکه ايشان خود نظريه ولايت فقيهی داشته باشد که تا به حال به لحاظ تئوريک برای جامعه فکری و حوزوی ما تبيين نشده اشت. اما اين مبتدا خبری نيز دارد مبنی بر اينکه : «فقيهی که عادل است نمی تواند به ميل خود عمل کند.» تنها می خواهم اين سوال را از آقای خامنه ای مطرح کنم که مکانيزم تشخيص عدالت برای اين فقيه چيست؟ آيا جز اين است که بر اساس منابع شيعی ارتکاب گناه کبيره و يا اصرار بر صغيره عدالت را زايل می کند؟ حال مگر کارهايی از قبيل قتل، دروغ، تهمت و افترا به مسلمين از ديدگاه فقه سنتی مصداق گناه کبيره نيست؟ اگر هست پس چه کسی بايد اين گناهان را که توسط ولی مدعی فقيه انجام می شود اعلام کند؟ مکانيزم اعلامش چيست؟ آيا زمانی که فقهای شورای نگهبانی که توسط ولی فقيه منصوب می شوند، صلاحيت نمايندگان خبرگان رهبری را تائيد می کنند و بعد همين خبرگان گذشته از فيلتر شورای مورد تعيين رهبری دست به تائيد رهبری می زنند، آيا اصولا مکانيزمی برای تشخيص بودت عدالت يا زايل شدن آن توسط نهادی مستقل باقی می ماند؟ در ضمن، آيا بهتر نيست که مردم را صاحب حق بدانيم و تشخيص اينکه ولی فقيه هنوز صاحب ملکه عدالت هست يا خير را به ايشان بسپاريم؟ مگر مدعی نيستيد که بر شيوه علی ابن ابی طالب رفتار می کنيد؟ آيا همين علی نبود که در خطبه اول پس از خلافتش فرياد زد که اگر نبود حضور حاضران و اتمام حجت به واسطه ياری کنندگان، او افسار شتر خلافت را بر پشتش می انداخت و خلافت را نمی پذيرفت؟ علی ابن ابی طالب که شما مدعی پيروی از او هستيد به حق مردم بر حاکمان اذعان دارد و خود نيز در همين راستا عمل می کند. آيا شما که ادعايی چنين داريد، نبايد به جای شيوه موروثی و نفی عقلانيت مردم که در دو دوره خلفای اموی و عباسی تئوريزه شده است، به شيوه علوی برای حکومت مراجعه کنيد؟ همچنين آقای خامنه ای در بخشهای آخر سخنان خود دوباره چنين گفته است که : «بايد در حوزه، "درسهای خارج استدلالیِ قوی"، مخصوص فقه حکومتی، وجود داشته باشد تا درباره مسائل و چالشهای نو به نو بحث فقهی شود و سپس نتايج اين مباحث در اختيار نخبگان و روشنفکران دانشگاهی و غير دانشگاهی قرار گيرد تا آنها را به فرآورده هايی قابل استفاده برای افکار عمومی تبديل کنند.» تنها دو سوال از آقای خامنه ای قابل طرح است. اول اينکه اگر نظريه پردازی در حوزه علميه پيدا شد که فقه حکومتی شما را به لحاظ تئوريک نقد کرد و نظريه ديگری را مطرح ساخت، آيا شما او تحمل می کنيد؟ البته سابقه حکومت شما نشان می دهد که چنين نمی کنيد. هنوز و پس از گذشت چند سالی از رحلت مرحوم آقای دکتر مهدی حائری يزدی، شما مجوز نشر کتاب «حکمت و حکومت» ايشان را تبيين کننده نظريه مالکان مشاع ايشان است و دموکراتيک ترين نظريه در حوزه فقه سياسی شيعی است نمی دهيد. امروز يکی از صاحبان انديشه در حوزه نظريه های حکومتی اسلامی يعنی آقای احمد قابل را به بند کشيده ايد. مگر جز اين است که جرم احمد قابل نقد اعمال شما و نظريات فکری مبنای حکومت شماست؟ آقای خامنه ای! بياييد با خودتان و با مردم صادق باشيد. قرآن کريم بارها و بارها انسانها را به صداقت فرا می خواند. بياييد برای يکبار هم که شده به اين سخن قرآنی عمل کنيد و با خودتان و با مردم و با تاريخ صادق باشيد. بياييد بپذيريد که آنچه به نام اسلام در طول اين سه دهه انجام شده است، چيزی جز تمايلات نفسانی صاحبان مطلق العنان قدرت در جامعه ايران نبوده است. بياييد از بهار عرب و از سرنوشت طاغوتها در کتاب آخر يعنی قرآن درس بگيريد. آقای خامنه ای! شما کسی بوديد که در کنار معلم شهيد شريعتی در حسينيه ارشاد می نشستيد و سخن می گفتيد و همه شما را به عنوان يک روحانی خوشفکر می شناختند. به خود آئيد و ببينيد که قدرت مطلق بدون نظارت با شما چه کرده است؟ تنها می توانم دعا کنم که خداوند هيچ کدام ما را با چنين امتحان سختی يعنی با قدرت مطلق العنان بدون نظارت آزمون نکند. چه ممکن است مانند شما، بازنده اين امتحان باشيم. اما يادتان نرود که خدای توبه پذير تا زنده هستيم، درگاه رحمتش به سوی ما باز است. پس بازگرديم به راه آزادی و عدالت و قسط و مردم که راه خداست. بازگرديم به سوی ناس که عيال الله است. فاعتبروا يا اولی الابصار پی نوشت Copyright: gooya.com 2016
|