جمعه 21 بهمن 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ما زندانی سیاسی ویژه نداریم! الاهه بقراط، کیهان لندن

الاهه بقراط
راه انداختن کارزاری برای آزادی «زندانیان سیاسی ویژه» یک زمینه سیاسی دارد: آلترناتیوسازی از داخل! ... اما باید راهی فراگیر و همه جانبه را در برابر پتانسیل انقلابی که در کشور انباشته شده و دیر یا زود با شدتی بیشتر منفجر خواهد شد گشود، وگرنه به زودی سرکوبگران، آنهایی نخواهند بود که امروز هستند بلکه همین زندانیان سیاسی ویژه خواهند بود!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


www.alefbe.com

کيهان لندن

در سی‌امین سال فعالیت «جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران»، نخستین تشکل رسمی و مورد تأیید نهادهای بین‌المللی در زمینه نقض حقوق بشر ایرانیان، که محمود رفیع در برلین آن را در فوریه 1982 (1360) بنیان گذاشت، گفتگوی مفصلی با وی داشتم که پس از تنظیم منتشر خواهد شد. گفتگویی که حرف و تجربه بسیار نه تنها برای فعالان حقوق بشر، بلکه برای فعالان سیاسی نیز دارد.

تیتر این مقاله را من از حرف‌های آقای رفیع در آن گفتگو به عاریت گرفته‌ام هنگامی که با شور و اندوه تأکید می‌کند: «ما زندانی سیاسی ویژه به نام موسوی نداریم! ما زندانی سیاسی ویژه به نام کروبی نداریم!» این حرف پیش از آن بود که اتفاقا چند روز بعد یک «کارزار ویژه» برای «رهبران» جنبش سبز اعلام شود.

جمهوری اسلامی خوب وجود ندارد

هر روز، بدون اغراق هر روز، سالگرد دستگیری، حبس، شکنجه و اعدام هزاران زندانی سیاسی سرشناس یا گمنام است که نه در خانه‌های شیک و مرفه خود «حصر» شده بودند و نه در «سلول‌‌»های ویژه امکاناتی داشتند که نوشته‌ها و عکس‌های‌شان توسط زندانبانان و بازجوهای خودشان همه جا پخش شود. زندانیانی که هزارهزار از هر حزب و گروه و هر عقیده مذهبی واندیشه سیاسی در سیاهچال‌های رژیم یا از میان رفتند و یا هم اکنون در حال نابودی‌اند. برای از میان برداشتن محدودیت‌های ارتباطی موسوی و کروبی و خانواده‌هایشان از هیچ فعالیتی نباید دریغ کرد ولی کسانی که این «کارزار» حساب‌شده را به راه انداخته‌اند، شیپور را از سر گشادش می‌نوازند: با رفع حصر اینان، زندانیان سیاسی آزاد نخواهند شد ولی با فشار و کارزار برای آزادی همه زندانیان سیاسی، نخستین گام رژیم، برداشتن حصر اینان خواهد بود!

نام و «اعتبار»ی که برخی به دلیل کسب جوایز بین‌المللی به دست آوردند، نه یک امتیاز فردی و شخصی، بلکه با هدف استفاده مطلوب به سود مردم و جنبش آزادی‌خواهی و اعتراضی جامعه ایران بود. حال آنکه اینان در شرایط حساس دو سال گذشته و هم چنین در وضعیت خطیر کنونی یا به پُرگویی‌های بی‌پایان پرداخته‌اند، یا اگر هم اقدامی کرده‌اند بیشتر در جهت جدایی و حتا اخلال و بدخواهی در فعالیت دیگران بوده است. اینک نیز ظاهرا منتظرند بار دیگر جنبش مردم شعله بر کشد تا آنان دوباره به میدان آمده و بلندگو به دست بگیرند و برای دیگران هم راه و هم هدف تعیین کنند! در شرایط غلیان اجتماعی اما تقریبا هر کسی فعال می‌شود. این را حضور هزاران چهره ناشناخته در تظاهرات اعتراضی همین خارج کشور نشان داد. ولی هنر در آن است که به هنگام سکوت و زمانی که جامعه زیر سایه سنگین سرکوب مداوم به خاموشی مجبور شده است، حرفی برای شناخت موقعیت داشت و کاری برای شرایط غلیان تدارک دید، وگرنه راه و هدف ظاهرا مشخص است: همه دم از دموکراسی می‌زنند! از جمله آنهایی که تا همین چندی پیش تا گلو در یک سیاست توتالیتر و ضدانسانی فرو رفته بودند ولی حالا به دیگران، آن هم به شیوه بی‌چون چرای کلاس‌های عقیدتی- ایدئولوژیک سپاه و بسیج، درس دموکراسی و حقوق بشر می‌دهند و انتظار و تعریف‌شان از دموکراسی، حتا اگر صریحا نگویند، ولی در عمل چیزی جز یک «جمهوری اسلامی خوب» نیست که الگویش پس از دو انقلاب برای آزادی و تجدد، تازه شده است ترکیه‌ی اردوُوان! ترکیه‌ای که اگرچه حال‌اش معلوم است ولی آینده‌اش به ویژه با جمهوری‌های اسلامی که در خاورمیانه در حال شکل گرفتن هستند، بر کسی روشن نیست. ناسیونالیسم افراطی نیز به مثابه واکنش به اسلام‌گرایی، هم در ترکیه و هم در ایران، در کمین است.

خارجی‌ها اسلام‌گرایان را آن گونه که ما می‌شناسیم، نمی‌شناسند از همین رو «گیدو وِستِروِلِه» وزیر خارجه آلمان در لیبی در کمال ساده‌لوحی به زمامداران تازه‌ای که با آنها به گفتگو نشسته است می‌گوید: «امیدوارم با «جمهوری اسلامی» که در آن کشور تشکیل می‌شود...» بقیه حرفش مهم نیست. مهم این است که این سیاستمدار که سخنان و مواضع‌اش در تعیین سیاست‌های بین‌المللی نقش بازی می‌کند، پیش از آنکه در لیبی یک جمهوری اسلامی تشکیل شود، پیشاپیش زمامداران تازه به قدرت رسیده لیبی را به آن سو می‌راند و توقع‌ و شناخت‌اش از «بهار عربی» در عمل همان توقع رژیم ایران است!

چنین نکاتی را باید آن کسانی در هوا بقاپند و پیگیری کنند که با مجامع جهانی، از جمله به دلیل همان جوایزشان، رابطه برقرار کرده‌اند. این را برندگان جوایز «صلح» و «حقوق بشر» به دلیل حفظ همان «صلح» و هم چنین ادعای‌شان درباره دفاع از حقوق بشر باید به سیاستمداران غرب هشدار بدهند و با ارائه تجربه ایرانیان به صراحت بگویند: «خانم‌ها، آقایان، جمهوری اسلامیِ خوب وجود ندارد! خود را فریب ندهید و ترکیه را چهارچشمی بپایید!» و نه اینکه دوره بیفتند و «الگوی ترکیه» را برای بقیه کشورها از جمله ایران تبلیغ کنند! این تبلیغ، کار سیاستمداران و سیاست‌بازان و فعالان سیاسی است! آن هشدار که گفتم، کار روشنفکران و مدافعان صلح و حقوق بشر است! حالا هر کسی باید خود تشخیص دهد در کدام جایگاه به درست یا غلط قرار گرفته است.

مسئله بر سر نکات ناگفتنی است

به گفتگویم با محمود رفیع باز می‌گردم. او به این نکته نیز اشاره می‌کند که چند ماه پیش از انقلاب، خمینی متوجه شد زمینه در ایران برای از میان برداشتن پهلوی‌ها آماده می‌شود. پس به حوزه علمیه و روحانیت که تا آن زمان ساکت بودند پیامی با این مضمون می‌فرستد: «مگر شما مُردید!» کسانی که آن روزها را به یاد می‌آورند حتما می‌دانند که واقعا نیز از مدتی کوتاه پیش از 22 بهمن، اعتراضات مردم رنگ مذهبی گرفت (مراسم سوم و هفتم و چهلم یک مراسم عرفی بوده و هست و ربطی به نقش مذهب در سیاست نداشت). نام خمینی را خیلی‌ها از جمله خود من که دانشجو بودم، برای نخستین بار، در همان زمان که کشورهای خارجی او را به فرانسه منتقل کردند، شنیدند. جالب است که این روزها عسگراولادی مسلمان یکی از رؤسای جمعیت هیئت مؤتلفه که به دلیل رابطه‌ این جمعیت با بازار و حوزه، آن را باید از ارکان اصلی انقلاب اسلامی به شمار آورد، در گفتگویی با صدا و سیمای رژیم، از سفر مرتضی مطهری در «شهریور یا مهرماه 57» به نجف و دیدارش با خمینی سخن می‌گوید که در آن دیدار «آقا» سه پیام برای قم فرستاد. یکی اینکه «ریشه شجره خبیثه پهلوی از خاک بیرون است، جمع شوید! با یک حرکت این شجره خبیثه را برکنید و بیرون بندازید!» پیام دوم درباره ضرورت «تشکیل حزب الله» بود. نکته سوم اما «گفتنی نیست!» به گفته عسگراولادی، نکته سوم «اسرار امام و روحانیت» است و «نباید هیچ وقت گفته شود» و به حال افراد «مضر» است حتا اگر بدون ذکر نام باشد!

این پیام را اما می‌توان حدس زد. احتمالا همان «مگر شما مُردید!» و مربوط به شکافی بود که بین روحانیت درباره به قدرت رسیدن آخوندها و ضدیت با حکومت شاه وجود داشت. شکافی که هنوز وجود دارد و بر اثر تجربه جمهوری اسلامی، حتا شدیدتر از سی و سه سال پیش است. خمینی به درستی تشخیص داده بود رژیم شاه با نرمشی که در برابر مخالفان نشان می‌دهد ممکن است با جبهه ملی و نهضت آزادی و حتا حزب توده ایران که ایرج اسکندری در آن زمان می‌توانست نقش مهمی در آن بازی کند، به توافق برسد. روی آوردن با تأخیر شاه به جبهه ملی و نخست‌وزیری بختیار نشانگر درستی تشخیص خمینی بود ولی آنها که باید جانب بختیار و شاه را می‌گرفتند تا به موجودیت‌ و حق فعالیت‌شان رسمیت بخشیده شود، جانب جریانی را گرفتند که قاتل آنها شد.

بر اساس این تجارب است که ما زندانی سیاسی ویژه نداریم! اگر کارزاری هست، همانا آزادی همه زندانیان سیاسی است و نه فقط تلاش برای آزادی جریانی که می‌خواهد خلاء فکری جنبش «سبز» را با بقایای تفکر «خط امام» پر کند! نبرد فکری و عملی آزادی‌خواهان و جویندگان دمکراسی برای ایران، تنها با حکومت اسلامی نیست، بلکه با این خط خزنده نیز هست که بیشترین امکانات از جمله حمایت خارجی را نیز در اختیار دارد! خطی که دچار التقاط فکری است و با عدم شفافیت همگام اسلام‌گرایان است و آن را همه جا می‌توان یافت: از چپ تا راست، از جمهوری‌خواه تا مشروطه طلب و... تعجب نکنید: از «انحرافی» تا «فتنه»! قدرت جاذبه‌اش نه در اندیشه و روش، بلکه در فرصت‌طلبی مزمنی است که با سرشت بیشترین انسان‌ها همخوانی دارد و می‌تواند به هر رنگی در آید: از انقلابی تا اصلاح‌طلب، از صلح‌دوست تا جنگ‌افروز. همه چیز بستگی به فرصت و موقعیت دارد.

این است که راه انداختن چنین کارزاری برای آزادی «زندانیان سیاسی ویژه» تنها یک زمینه آگاهانه یا ناخودآگاه می‌تواند داشته باشد: آلترناتیوسازی در داخل، از داخل! آنها یا به طور غریزی یا کاملا حساب شده، فکر می‌کنند تنها از این راه می‌توان توقع جامعه و تکثر مطالبات سیاسی و اجتماعی را که هر روز دامنه گسترده‌تری می‌یابد و به مرحله نهایی نزدیک می‌شود، متوقف و یا هدایت کرد و آن را در چهارچوب مطالبات «جنبش سبز» و «رهبران»اش قاب گرفت! اما پتانسیل سیاسی که بر اساس تنوع و توقع جامعه و بر اثر سرکوب مداوم، در کشور انباشته شده است، با توهم اصلاح و به خدمت گرفتن «جنبش سبز» برای تحقق یک «جمهوری اسلامی خوب» و ذخیره و حبس این پتانسیل درون این نظام، دیر یا زود با شدتی بیشتر منفجر خواهد شد. این تنها «بهار عربی» نیست که باید از تجربه ایران بیاموزد. ایرانِ «سبز» نیز باید از خزانی که در انتظار یکی از مهم‌ترین کشورهای استراتژیک عرب، مصر، هست بیاموزد. وگرنه به زودی سرکوبگران، آنهایی نخواهند بود که امروز هستند بلکه همین زندانیان سیاسی ویژه خواهند بود! مسئله همیشه بر سر نکاتی است که ظاهرا گفتنی نیستند، ولی باید گفت!

-------------------------------------------------------

ویدئوی گفتگوی عسگراولادی با صدا و سیمای جمهوری اسلامی در سایت «لنز ایران»


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016