پنجشنبه 25 اسفند 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

افزايش اسامی مذهبی نتيجه "‌مهندسی نام‌گزينی"، گفت‌وگوی راديو دويچه وله با مهرداد درويش پور

"اميرعلی و ابوالفضل" دو اسم بيشتر انتخاب‌شده برای پسران و "فاطمه و زهرا" دو نام بيشتر انتخاب شده برای دختران در فاصله سال‌های ۱۳۸۶ تا ۸۹ هستند. آيا جامعه ايران مذهبی‌تر شده است؟

سازمان ثبت احوال کشور در سال ۱۳۸۹ فهرستی پنج هزارتايی از نام‌های مجاز برای پسران و دختران منتشر کرد و هدف از اين کار را سهولت صدور شناسنامه و کمک به والدين برای نام‌های مجاز خواند. در اين فهرست تعداد اسامی اصيل ايرانی بسيار اندک بودند.

در آخرين روزهای سال ۱۳۹۰ سايت خبرآنلاين نموداری از ۱۰ نام بيشترانتخاب‌شده در فاصله سالهای ۱۳۸۶ تا ۸۹ انتخاب‌شده برای دختران و پسران را منتشر کرده که همگی نام‌های غير ايرانی و مذهبی هستند. وجود نام‌هايی چون "ابوالفضل" و "زينب" در اين فهرست در رده‌های دوم پسران و پنجم دختران کمی با واقعيات کنونی جامعه ايرانی ناهم‌خوان است.

مهرداد درويش‌پور جامعه‌شناس مقيم سوئد می‌گويد افزايش نام‌های مذهبی می‌تواند در نتيجه ممنوعيت اسامی غير مذهبی باشد يا بنا به مصلحت و تظاهر. اما وی معتقد است افزايش اين گونه نامها نشان‌دهنده‌ی مذهبی‌تر شدن جامعه ايران نيست.

دويچه‌وله: سايت خبرآنلاين نموداری را منتشر کرده از فراوانی ۱۰ اسم اول پسران و دختران در ايران، از سال ۸۶ تا ۸۹. در مورد پسران تمام ۱۰ اسم و در مورد دختران هم به طور مشخص هشت‌تايشان اسامی کاملاً مذهبی هستند. به نظر شما اين نمودار می‌تواند نقض کننده‌ی نظريه‌ای باشد که می‌گويد بعد از ۳۳ سال حکومت دينی، مردم ايران از دين و به طور مشخص از اسلام کم يا زياد روی‌گردان شده‌اند؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مهرداد درويش‌پور: اتفاقاً در جامعه ايرانی اين که اسامی غيرمذهبی و به‌خصوص اسامی اصيل فارسی به شدت رشد کرده، نکته‌ای است که همه‌ی مردم کوچه و بازار به دور از هر نوع بررسی آماری مشاهده می‌کنند. بنابراين در مورد کاهش نفوذ دين و کاهش اسامی مذهبی شک و ترديدی نبايد داشت. اين يک حس همگانی‌ست که گفتم با ميزان اسامی اصيل فارسی که در حال رشد است، کاملاً می‌تواند ديد. اما اين که آيا تعداد اسامی افرادی که بيشتر بار مذهبی داشته باشد، همچنان غالب است يا نه، يک امر طبيعتاً آماری‌ست و ما در مورد اين مسئله آمارهای دقيقی ‌نداريم.
من نمی‌دانم اين آماری که منتشر شده ميزان دقتش چيست. ولی اگر فرض را بگذاريم که اين آمار دقيق است، برای اين که بفهميم چه قدر مذهب در جامعه ايران کاهش پيدا کرده و مردم از اسامی مذهبی روی گردان هستند يا نيستند، بايد نگاه کرد مثلاً در ۲۰ سال پيش يا ۳۰ سال پيش درصدش چگونه بوده. اگر فرض کنيد در آن موقع اين اسامی مذهبی ۹۰ درصد اسامی ايرانيان را تشکيل می‌داده و الان مثلاً ۶۰ درصد اسامی را تشکيل می‌دهد، خود اين يعنی يک کاهش بسيار چشمگير. بنابراين اين فرض که رايج‌ترين اسامی، هنوز اسامی مذهبی هستند، گويای اين واقعيت نيست که ادعای کاهش نفوذ مذهب و روی برگردانی مردم از اسامی مذهبی صحت نداشته باشد.

يک نگاه غيرکارشناسانه، بدون هيچ تحليلی، نشان می‌دهد که مثلاً در سال‌هايی از حکومت پهلوی مردم به شدت از اسامی ايرانی روی گردان بودند. يعنی درست خلاف آن چيزی که حکومت و سيستم رايج تبليغ می‌کرد، بيشتر در دهه‌ی ۱۳۴۰ اسامی اکثراً اسامی مذهبی بودند. بعد برعکس شد و کم کم اسامی ايرانی جای خودش را باز کرد. در يک دوره‌ای بعد از انقلاب هم همان طور که شما هم اشاره کرديد، اسامی اصيل ايرانی خيلی بيشتر خودشان را نشان دادند. ولی الان براساس اين گرافيکی که منتشر شده، دوباره اسامی مذهبی‌اند که دارند خودشان را نشان می‌دهند و ازجمله اسامی‌‌ای که اصلاً خيلی رايج نبودند مثل ابوالفضل برای پسران يا زهرا برای دختران. اين را چه طور می‌شود توجيه کرد؟
اولاً همان طور که شما به درستی اشاره کرديد، خود اسم‌ها نوعی واکنش در برابر فضای حاکم هست. يعنی روی برگرداندن از اسامی ايرانی در مقابل حکومت پهلوی يک نوع واکنش است و روی آوردن به اسامی اصيل فارسی در اين دوره هم يک واکنش در برابر جمهوری اسلامی ايران. اما برای اين که اين تحول را به طور همه جانبه بتوان بررسی کرد، بايد به چند نکته توجه کرد. يکی همين نکته ‌اولی که گفتم، ميزان کاهش و ميزان افزايش را بايد ديد. مثلاً در دوره‌ی اخير نسبت به ۲۰ سال پيش ممکن است ميزان استفاده از اسامی مذهبی کمتر شده باشد. با اين همه ممکن است به دليل اين که سی و چند سال است حکومت اسلامی بر سر کار است، ما هنوز به مرحله‌ای نرسيده‌ايم که نام اکثريت افرادی که به دنيا می‌آيند، نام غيرمذهبی يا ايرانی باشد.
دوم اين که خيلی از مردم ممکن است به خاطر نيازهای اقتصادی، اجتماعی و اساساً محدوديت‌هايی که حکومت بر سر نامگذاری افراد می‌گذارد، مجبور شوند نام مذهبی انتخاب کنند يا خيلی از نام‌های غيرمذهبی را ثبت احوال به راحتی نمی‌پذيرد. حتی در خارج از کشور هم می‌بينيم خيلی‌ها که می‌خواهند اسامی غيرمذهبی را انتخاب کنند، فوراً سفارت واکنش نشان می‌دهد که اين اسم زياد مناسب نيست.
به‌هرحال قيد و بندهای رسمی خودش می‌تواند مانع از آن شود که کسانی که مايلند اسامی غيرمذهبی بگذارند، بتوانند به راحتی به مقصودشان برسند. علاوه بر آن اگر نامگذاری مذهبی بتواند يک نوع سودی را دربرداشته باشد، از لحاظ تسهيل امکانات و کاهش سوءظن مقامات نسبت به آن افراد، خيلی طبيعی‌ست که خيلی از آدمها به نوعی برای تظاهرکردن و برخورداری از امکانات بيشتر نامگذاری مذهبی کنند. اين به خودی خود به هيچ وجه نشان‌دهنده‌ی اين نيست که اين مردم مذهبی هستند.

پس يعنی به نظر شما اين می‌تواند نشان‌دهنده‌ی يک نوع تظاهر مذهبی باشد، نه الزاماً اعتقاد مذهبی. درست است؟
تظاهر مذهبی به اين قصد که از امکانات بهتری در جامعه برخوردار شوند. اما اين نکته را هم بايد درنظر گرفت که به‌هرحال تمام جامعه يکدست نيست. در گروه‌های محروم‌تر اجتماعی ممکن است باورهای دينی هنوز قدرتمندتر باشد يا در روستاها. اين عمدتاً طبقه‌ی متوسط و مدرن و شهری‌ست که به شدت از نامگذاری‌های مذهبی گريزان است. با توجه به اين که نرخ زاد و ولد در طبقه‌ی متوسط مدرن شهری به دليل کيفيت و استاندارد زندگی معمولا خيلی پايين‌تر است، بنابراين تعداد فرزندانی که نام غيرمذهبی به خودشان می‌گيرند کمتر می‌شود و مثلاً در نقاطی مثل روستاها يا در ميان طبقات محروم‌تر اجتماعی که باورهای دينی بيشتری دارند و با زاد و ولدهای بيشتری همراه هستند، به اعتبار اين امر به نوعی نامگذاری مذهبی بيشتر از آن چيزی باشد که ما انتظارش را داريم.

دقيقاً اين سئوال بعدی من بود که با توجه به اين که به‌خصوص در دوره‌ی رياست جمهوری احمدی‌نژاد که سياست ازدياد جمعيت دوباره مطرح شده، ممکن است به اين هم ربط داشته باشد که در خانواده‌های متوسط رو به بالا زاد و ولد کمتر است و زاد و ولد بيشتر در خانواده‌هايی‌ست که طبقات پايين هستند و شايد بيشتر تمايلات مذهبی داشته باشند. البته در اين صورت بايد ديد آيا واقعاً رابطه‌ای بين رفاه اقتصادی و مذهب در ايران وجود دارد يا نه. در اين مورد آن وقت می‌شود اظهارنظر کرد؟
به‌هرحال تحقيقات نشان می‌دهد که باورهای مذهبی در گروه‌های تهيدست که سطح تحصيلات کمتری دارند يا در محيط روستايی‌ بيشتر است و فشار و فقر اقتصادی می‌تواند آنها را بيشتر به دين به‌عنوان مأمن سوق دهد. طبقات مرفه يا مدرن شهری يا اعتقادات مذهبی در آنها بسيار کمتر است يا اگرهم داشته باشند، کمتر با تعصبات مذهبی روبه‌رو هستند.
علاوه برآن در مورد نکته‌ای که اشاره کرديد، بايد در نظر بگيريم که کلاً در جمهوری اسلامی ايران و در دوره‌ی دولت احمدی‌نژاد و دقيق‌تر بگويم در اين چندسال اخيرما شاهد يک روند تلاش برای طالبانيزه کردن کشور در تمام زمينه‌ها هستيم. يعنی از حوزه‌ی فرهنگی گرفته، از دانشگاه‌ها گرفته، ازافزايش فشار بر زنان گرفته، از محدودتر کردن حقوق مدنی گرفته تا حوزه‌ی سياسی و سرکوب سياسی شديدتر. در زمينه‌ی تلاش برای افزايش نرخ باروری کشورهم شاهد آن هستيم. يعنی همان طور که در اوايل انقلاب در دوره‌ی خمينی اين ادعا که بايد زاد و ولد افزايش پيدا کند و سربازان انقلاب اسلامی توليد شوند نمود داشت، با عروج نوبنيادگرايی اسلامی در اين چند سال اخير و احيای حکومت شبه طالبانی در ايران، ما شاهد اين هم هستيم که در زمينه‌ی زاد و ولد به شدت تبليغات صورت گرفته و فعاليت‌های گسترده‌ی صورت می‌دهد.
طبقه‌ی متوسط مدرن شهری کمتر تحت تأثير اين تبليغات قرارمی‌گيرد. اما همان طور که پيش‌تر گفتم گروه‌های تهيدست‌تر در مناطق روستايی يا شهرستان‌های کوچکتر، مردم بيشتر ممکن است که با اين تبليغات تحت تأثير قرار گيرند. گذشته از اين برای مردم تهيدستی که هيچ امکان تفريحی برايشان وجود ندارد و در واقع به دليل اطلاعات و تحصيلات کمتر، روابط جنسی‌شان هم با پيشگيری از زاد و ولد توأم نيست و در واقع سکس مهم‌ترين تفريح زندگی‌شان هست و وسائل پيشگيری و بارداری هم نيست، اين به معنای افزايش شديد زاد و ولد است.
حکومتی هم که اين را تشويق می‌کند و تلاش می‌کند نسل جديدی از سربازان انقلاب اسلامی بيآفريند، طبيعی‌ست که نامگذاری‌هايی هم که تلاش می‌کند در اين زمينه در ميان گروه‌های تهيدست توسعه و رشد دهد، نامگذاری‌های مذهبی‌ست و به اين ترتيب می‌شود گفت ما شاهد يک تبليغات و تلاش سيستماتيک حکومت برای پرورش نسل جديدی هستيم که دست‌کم سعی می‌کنند از طريق نامگذاری آن را مذهبی‌تر کنند. گرچه من مطمئن نيستم که اين تلاش‌ها منجر به اين شود که گرايش مذهبی در جامعه رشد بيشتری کند. برعکس، فکر می‌کنم هر روز که می‌گذرد به رغم همه‌ی اين اقدامات گرايش به مذهب در جامعه‌ی ايران ضعيف‌تر می‌شود و به‌هرحال تعصبات مذهبی به شدت کاهش پيدا می‌کند و يک نوع روند عرفی شدن در جامعه رو به افزايش است.

چندی پيش ما گزارش‌هايی داشتيم در مورد آنچه رسانه‌ها اسمش را گذاشته‌اند «مهندسی نامگذاری». ثبت احوال يک ليست منتشر کرده از نام‌هايی که ممنوع است و از اين به بعد پدر و مادرها اجازه ندارند روی فرزندانشان بگذارند. شما البته در صحبت‌هايتان اشاره‌ای هم به اين قضيه کرديد. الان با توجه به اين آماری که منتشر شده و نامها همه مذهبی‌ست، می‌شود گفت اين می‌تواند نتيجه‌ی آن مهندسی نامگذاری هم باشد؟
دقيقاً شما اگر امکان اين را داشته باشيد که ميزان اسامی مثلاً غيرمذهبی يا ايرانی اصيل هرچه بيشتر باشد، ممکن است آدمهای بيشتری به آن نامگذاری‌ها روی بيآورند. ولی هرچه تعداد آن اسامی بيشتر قدغن شود، يعنی حق انتخاب محدودتر می‌شود و خود اين می‌تواند باعث شود ميزان درصد کسانی که نام مذهبی دارند، افزايش پيدا کند. اگر ميزان درصد اسامی غيرمذهبی به دليل قدغن شدن و ممنوع شدن پايين برود، بنابراين به لحاظ درصدی هم چنين خواهد شد که اسامی مذهبی نقش بالادست را خواهند يافت و بدين ترتيب می‌شود گفت مهندسی نامها يکی ازدلايل جدی آمار بالای نام‌های مذهبی در کشور می‌تواند باشد.

مصاحبه‌گر: ميترا شجاعی
تحريريه: فريد وحيدی
http://www.dw.de/dw/article/0,,15804388,00.html


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016