پيام ابوالحسن بنی صدر به مناسبت اول ماه مه، روز کارگر
چرا زحمتکشان می بايد به جنبش در آيند؟
کارگران و زحمتکشان ايران
بحران اقتصادی که غرب و ديگر نقاط جهان را در برگرفته است، واقعيت هائی را، آشکار، در برابر ديد شما و همه زحمتکشان جهان قرار داده است:
واقعيت آشکار اول، اين واقعيت است که کشورهائی که اقتصادهاشان يا نزديک به مصرف محور شده اند (انگلستان) و يا در حال مصرف محور شدن بوده اند و قرضه های بزرگ می داشته اند (امريکا که هنوز نخستين اقتصاد جهان است)، آسيب های بزرگ ديده اند و می بينند. در عوض، کشورهائی که توليد محور مانده اند و يا بيشتر توليد محور هستند و قرضه های بزرگ ندارند، از بحران يا صدمه نديده اند و يا بسيار کم صدمه ديده اند. در ميان اين کشورها، آنها که عدالت اجتماعی را بيشتر رعايت کرده يعنی توزيع درآمدها و امکان ها را عادلانه تر کرده اند، بازهم کمتر خسران ديده اند.
واقعيت دوم، بازهم آشکار، اين واقعيت است که در کشورهای بحران زده، «رياضت اقتصادی» را، بمثابه تنها علاج بيرون رفتن از بحران، به کارگران و زحمتکشان، عموم مردم کم درآمد، تحميل کرده اند: نه تنها باوجود افزايش قيمتها، مزدها افزايش نمی يابند و يا افزايش درخور را نمی يابند و در مواردی از آنها کاسته می شوند، بلکه زحمتکشان از بيمه ها و تأمين های اجتماعی کمتری برخوردار می شوند. طرفه اين که نظام بانکی که سازماندهی سرمايه داری مالی و پولی است و، در اين بحران، نقش اول را داشته است، سرمايه های عظيمی را دريافت کرده است، بی آنکه ملزم شود اين سرمايه ها را در توليد محور کردن اقتصادها، به قصد جذب بيکاری و کاستن از کسريها و مصون تر کردن اقتصادها در برابر اين بحران و بحرانهای ديگری که استبداد فراگير سرمايه داری ببار خواهد آورد، بکار اندازد.
واقعيت سوم، همچنان آشکار، اين واقعيت است که وقتی بحران به منتهای شدت خود رسيد، از «اخلاقمند کردن سرمايه داری» سخن به ميان آوردند. اما در عمل، ضد ارزشهای اخلاق، در جمع اصل «زورمند باحق و بی زور بی حق است»، بر سرنوشت مردم زحمتکش جهان، بيش از پيش، حاکم گشته است. توضيح اين که در همه جای جهان، زحمتکشان، پيشاروی قدرت سرمايه داری، بی دفاع تر شده اند.
واقعيت چهارم، آشکارتر، اين واقعيت است که زير عنوان جهانی کردن، سرمايه داری جهانی، با استفاده از اختلاف سطح دستمزدها و هزينه های توليد، در کشورهای مختلف، به ترتيبی سرمايه گذاری می کند، که هزينه ها حداقل و سود حداکثر بگردد. در نتيجه، کشورهائی که در آنها، هزينه توليد بالا است، اقتصادها توان مقاومت را از دست می دهند و در برابر، قدرت سرمايه، بيش از بيش، بی دفاع می شوند. از اين رو، فکر حمايت از توليد داخلی در اين گونه کشورها در حال قوت گرفتن است. در کشوری چون ايران که، فعاليتهای توليدی ميزان پول در جريان و قدرت خريد را معين نمی کند بلکه دولتهای استبدادی هستند که نقدينه ای با حجم عظيم ايجاد و به اقتصاد تحميل می کنند، دروازه های کشور را بر روی واردات باز می کنند و اقتصاد مصرف محور را جانشين اقتصاد توليد محور می گردانند. بديهی است بهای سنگين اين سياست اقتصادی رژيم رانت خواران را، زحمتکشان می پردازند.
واقعيت پنجم، آشکارتر از چهار واقعيت بالا، اين واقعيت است که توزيع درآمد حاصل از کار، بطور مستمر، به زيان کار و به سود سرمايه، نابرابر شده است و می شود. در همه اقتصادها، افزايش ميزان بيکاری، سهم کارگران را بازهم کمتر می کند.
واقعيت ششم، آشکارتر از همه، اين واقعيت است که فقدان انديشه راهنمائی که به جای تنظيم رابطه انسان با قدرت، رابطه او را با استقلال و آزادی و ديگر حقوق ذاتيش تنظيم کند، سبب گشته است که حزب های راست و چپ ميانه رو، در غرب، ناتوان از گشودن افق جديد بر روی انسان، کارگران و زحمتکشان را در موقعيتی قرارداده اند که آنان ناگزير از روی آوردن حتی به تمايلها و حزب های راست افراطی گشته اند.
باتوجه به اين واقعيتها و واقعيتهای ديگر است که زحمتکشان می بايد به بيان استقلال و آزادی بها دهند. اين انديشه راهنما است که استقلال و آزادی انسان را با عدالت اجتماعی سازگار می گرداند و رابطه زحمتکشان را نه با قدرت سرمايه که با استقلال و آزادی ذاتی انسان برقرار می کند. عدالت اجتماعی را ميزان می گرداند و افق رشد پايدار را بر روی انسان می گشايد. رهائی انسان از استبداد فراگير قدرت را ميسر می کند. اين قدرت، در هر جامعه ای، به شکلهای سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، در می آيد. با اين تفاوت که دربرخی از کشورها بيشتر خود را به شکل سياسی می نماياند و در برخی ديگر، بيشتر به شکل اقتصادی، در کشورهائی که امر بر تبعيض های ملی و قومی و جنسی و نژادی است، بيشتر به شکلهای اجتماعی و فرهنگی است که خود را می نماياند.
منشور اقتصاد توليد محور که به جامعه ايرانی و همه ديگر جامعه ها پيشنهاد می کنم، امکان می دهد تضاد اجتماعی که اينک اساس فعاليتهای اقتصادی و رابطه ها در جامعه ها گشته است، به يمن چنين اقتصادی که ميزان آن عدالت اجتماعی و بنايش بر توليد برای پاسخ دادن به نيازهای انسان و، نه قدرت است، جای به توحيد اجتماعی بسپارد.
اينک برشما است که با ديگر مردم ايران، مردمی که ستم می بينند، زنان و جوانان و همه آنها که محکوم به کار مخرب گشته اند (آنها که به کارهای کاذب مشغولند و يا بی کارند و يا زمان کار مفيد آنها کمتر از يک ساعت در روز و بسا چند دقيقه است)، در جنبش همگانی برای استقرار ولايت جمهور مردم، متحد شويد. ترديد نکنيد که تا زمانی که انسانهای مستقل و آزاد نگشته ايد، در مدار بسته بد و بدتر، به گذار مداوم از بد به بدتر می مانيد. چون برخاستيد، ايستادگان بر حق را خواهيد ديد و درکنار خويش خواهيد يافت.
۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ برابر ۱ ماه مه ۲۰۱۲، برابر
ابوالحسن بنی صدر