شنبه 16 اردیبهشت 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

حالا کو تا ریاست جمهوری؟! الاهه بقراط

الاهه بقراط
فقط ارائه یک برنامه عملی از سوی مدعیان اصلاح رژیم است که می‌تواند نشان دهد آنها چه اندازه از ساختار حقوقی نظام و هم چنین از توانایی سیاسی و اقتصادی خود شناخت واقعی دارند. مخالفان رژیم نیز بدون داشتن برنامه‌ای روشن برای تغییر شرایط کنونی نخواهند توانست به نقطه اتکای مردم تبدیل شوند. امروز نه رژیم و نه مخالفانش هیچ کدام هیچ «نمایندگی» از سوی مردم ندارند! جمهوری اسلامی نمایندگی آغازین‌اش را از دست داده بدون آنکه مخالفانش آن را به دست آورده باشند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com

آنچه ظاهرا دو حقوقدان شورای نگهبان به گزارش سایت سحام نیوز وابسته به حزب اعتماد ملی، حزب حجت‌الاسلام مهدی کروبی، درباره میزان مشارکت در رأی گیری مجلس اسلامی در 12 اسفند 1390 در دیدار با علی اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام مطرح کردند، یعنی 38 درصد در کل کشور و 18 درصد در تهران، قطعا زمامداران نظام را به تکاپو برای «انتخابات» ریاست جمهوری در سال 92 می‌اندازد. مانند همیشه نیز گروهی از«اصلاح طلبان» به میدان آمده‌اند که هم نان و آب‌شان همواره از این نظام بوده و هم تا کنون به عنوان «زاپاس» پنچری‌های سیاسی رژیم به ویژه در موسم رأی‌گیری‌ها به خوبی ایفای نقش کرده‌اند بدون آنکه خود را موظف ببینند به مخاطبان خود، روشن و صریح، توضیح دهند واقعا به دنبال چه هستند.

فقط برنامه!

این گروه از «اصلاح طلبان» بدون توجه به شرایط منطقه و به ویژه سرنوشت رژیم بشار اسد در سوریه و جمهوری اسلامی در ایران، چنان از هول هلیم در دیگ انتخاباتی که اصلا معلوم نیست برگزار بشود، افتاده‌اند که حتا در این قحط الرجال که یک عده از خودی‌ها در حبس و برخی در حصر و گروهی در تبعید بسر می‌برند، می‌خواهند به خیال خودشان چند نام فریبنده را از حالا در ذهن مخاطبان جا بیندازند.

درست همین نکته، ویژگی «انتخابات» در جمهوری اسلامی و همه رژیم‌های مشابه است که در آنها نه احزاب مستقل و برنامه‌های سیاسی و اقتصادی بلکه تنها افراد وابسته و ملتزم به رژیم می‌توانند مقامی را تصاحب کنند بدون آنکه آن «مقام» اساسا اختیار و ابزار حقوقی جهت عملی کردن برنامه‌های مشخص برای حل مشکلات مردم و پاسخگویی به نیازهای جامعه در اختیار داشته باشد. از این فراتر: کسانی که در رأی‌گیری‌ها شرکت می‌کنند و بیهوده انتظار دارند تغییر مثبتی در زندگی‌شان پیش بیاید بدون آنکه در شرایط موجود تغییری داده شود، حتا به افراد نیز رأی نمی‌دهند، بلکه فقط به نام‌هایی رأی می‌دهند که در پس آنها هیچ هویت مستقل و قابل اتکایی وجود ندارد. هویتی که بتواند در مقام دفاع از منافع مردم، در هر نظامی، از جمله دمکراتیک، ایستادگی کند چه برسد در یک رژیم مافیایی مانند جمهوری اسلامی که مردم و منافع‌شان اساسا جایی در آن ندارند.

احمدی نژاد نیز با لجبازی‌ها و قهرکردن‌هایش بیش از آنکه یک عامل مقاومت در برابر قدرت مطلقه ولایت فقیه باشد (که نمی‌تواند باشد زیرا خود به دنبال یک قدرت مطلقه دیگر از نوع امام زمانی است) در واقع یک اجرای کمدی از تراژدی خاتمی است: مگر احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری تا کنون از کدام اختیارات خود توانست استفاده کند که خاتمی نکرد؟ مگر نه آنکه احمدی نژاد نیز در مقام «تدارکاتچی» نهایتا به همان چیزی گردن نهاد و می‌نهد که «مقام رهبری» می‌خواست و می‌خواهد؟ بر اساس این واقعیت و تجربه موجود است که باید کسانی را که فکر می‌کنند و اصرار می‌ورزند با شرکت در انتخابات می‌توان منشأ تغییرات مثبتی، آن هم نه برای تحقق دمکراسی و تأمین حقوق بشر، بلکه برای حل مشکلات جاری اقتصادی و اجتماعی جامعه شد، وا داشت تا به روشنی درباره برنامه‌ای سخن بگویند که قرار است «اصلاحات» آنها بر اساس آن انجام شود! (البته اگر آنها را در آن انتخابات راه دهند، و بعد که راه دادند، آرای احتمالی‌شان را بالا نکشند، و بعدتر، اگر «انتخاب» شدند، تازه دست‌شان برای انجام وعده‌هایشان باز باشد!) وگرنه ادعا و انشاءنویسی و تلاش برای اثبات خود از طریق نفی دیگرانی که به «اصلاحات» آنان باور ندارند، نه از آن سو، راهی برای عبور آنان از صافی شورای نگهبان می‌گشاید و نه از این سو، می‌تواند اطمینان مخاطبان‌شان را برای رأی دادن به آنها (البته اگر از آن صافی گذشتند) جلب کند.

برنامه! فقط ارائه یک برنامه عملی از سوی مدعیان اصلاح رژیم است که می‌تواند نشان دهد آنها چه اندازه از ساختار حقوقی نظام و هم چنین از توانایی سیاسی و اقتصادی خود شناخت واقعی دارند (ارائه و عملی کردن یک برنامه به پشتوانه اقتصادی نیاز دارد که در رژیم‌هایی مانند جمهوری اسلامی نه رسم است خود افراد و احزاب درباره‌اش حرف بزنند و نه مردم آموخته‌اند که پرسشی درباره منابع اقتصادی آنها بکنند!). چنین برنامه‌ای باید بر ظرفیت‌های حقوقی رژیمی که قرار است اصلاح شود نیز کاملا مسلط باشد. پایه‌های اصلی این ظرفیت حقوقی در قانون اساسی رژیم کنونی با «بتون اسلامی» محکم شده است. کسانی که معتقدند می‌توان این رژیم را اصلاح کرد باید به مخاطبان خود بگویند چگونه می‌خواهند از دیوار بتونی قانون اساسی در برابر هر گونه اصلاح، حتا نیم بند، عبور کنند. بحث «قرائت» و توجیهاتی از این دست مدتهاست کهنه شده و دیگر خریداری ندارد. حتا اگر موضوع «قرائت» هم پذیرفته شود، همین که یک قانون اساسی را بتوان چنان «قرائت» کرد که دو تفکر و به تبع آن، دو عمل متضاد از آنها حاصل شود، نشانگر آن است که باید فکری اساسی برای این قانون اساسی کرد!

به نظر من، درست مانند سال‌های گذشته، هنوز هم باید تمام تلاش آگاهی دهنده و روشنگرانه را در جامعه از یک سو بر روی تناقضات قانون اساسی و نظامی که بر آن بنا شده و از سوی دیگر، آب در هاون کوبیدن مدعیان اصلاح این رژیم متمرکز کرد. عین همین تلاش اما باید درباره مخالفان رژیم و مدعیان دمکراسی و حقوق بشر نیز صورت گیرد.

باز هم فقط برنامه!

حجم انشاءنویسی و تبلیغات بدون پشتوانه و مرثیه خوانی درباره وضعیت نابسامان کشور در میان مخالفان رژیم نیز کمتر از ادعاهای متوهمانه و دروغین وابستگان و دلبستگان جمهوری اسلامی نیست. جالب اینجاست کسانی هم که از طیف «اصلاح طلبان» به تازگی به خارج کشور آمده‌اند، بیشترشان از یک سو به تکرار آنچه می‌پردازند که پیش از آنها به تکرار گفته شده، ولی آنها فکر می‌کنند خودشان آن را «کشف» کرده‌اند، در حالی که موقعیت جدید ایشان سبب شده که آنها تازه آن را ببینند، از سوی دیگر گویا هیچ وظیفه و رسالت و مأموریت دیگری ندارند جز اینکه مرتب بین داخل و خارج، خط کشی و مرزبندی کنند. این افراد با این که خودشان نیز اکنون دیگر در خارج از کشور هستند ولی برای خود این امتیاز را قائل‌اند که چون تازه از داخل آمده‌اند پس حتما هنوز «نمایندگی» دارند، حال آنکه یک نگاه به فضای جامعه نشان می‌دهد که حتا آنهایی که در داخل هستند نیز، چنین «نمایندگی» از سوی مردم ندارند، که اگر می‌داشتند، به احتمال زیاد، اوضاع به گونه‌ای دیگر پیش می‌رفت آن هم پس از رویدادهای تابستان 1388!

بزرگ ترین پیچیدگی جامعه ایران هم اکنون در همین نکته نهفته است: نه رژیم و نه مخالفانش هیچ «نمایندگی» از سوی مردم ندارند! ما در برزخ «وزن‌کشی» و عدم توازن قوا به سود یک طرف بسر می‌بریم. جمهوری اسلامی نمایندگی آغازین‌اش را از دست داده بدون آنکه مخالفانش آن را به دست آورده باشند.

جمهوری اسلامی در آغاز، این امتیاز بزرگ، این موهبت سیاسی، این آرزویی که هر حکومتی رؤیایش را در سر می‌پروراند، یعنی «نمایندگی» از سوی مردم را داشت! غلط یا درست‌اش بماند! ولی بر مبنای یک قانون اساسی و یک ساختار سیاسی و حقوقی که این «نمایندگی» نمی‌توانست در آن جایی داشته باشد، به تدریج آن را از دست داد. جمهوری اسلامی با این ساختار و این قانون اساسی، خود، خویشتن را از نمایندگی مردم خلع کرد و با تاخت زدن قدرت زمینی مردم با قدرت آسمانی مذهب، گمان کرد می‌تواند بقای خود را «بیمه ابوالفضل» کند و تا ابد پا بر جا بماند. حال آنکه مشکلات زمینی مردم را تنها با قدرت خود مردم که در احزاب و انجمن‌ها و اتحادیه‌ها و تشکل‌های مختلف شهروندی، حاکمیت بر خود را تحقق می‌بخشند، می‌توان تخفیف بخشید و برای حل آنها و تأمین رفاه اقتصادی و امنیت اجتماعی جامعه تلاش کرد. دین هیچ راهی برای حل این مشکلات جز حواله کردن مؤمنان به بهشت و جهنم ندارد.

امروز همه چیز به جمهوری اسلامی در تلاش برای حل مشکلات جامعه و هم چنین تلاش مخالفانش برای متقاعد کردن جامعه به ناتوانی این نظام در حل آن مشکلات بستگی دارد. این است که مخالفان رژیم نیز با شعار مبهم «انتخابات آزاد» و ستایش دمکراسی و حقوق بشر، بدون آنکه برنامه‌ای روشن برای پیشبرد این شعارها داشته باشند، نخواهند توانست به نقطه اتکای مردم در برابر جمهوری اسلامی تبدیل شوند.

«انتخابات آزاد» می‌توانست، شاید هنوز هم بتواند، «راهکار» مدعیان اصلاحات باشد، آن هم برای آنکه با اتکا بر خویشاوندی سیاسی و فکری (و البته سببی و نسبی) با زمامداران نظام شاید بتوانند کوره‌راهی در انسداد همه جانبه رژیم حفر کنند. ولی رویدادهای دو سال گذشته نشان داد که مردم، به درستی، به دنبال سخنان مبهم و شعارهای ناروشن راه نمی‌افتند، دیگر به خاطر چشم و ابروی کسی چه عرفی و چه مذهبی، خود را به خطر نمی‌اندازند، بلکه راه عملی برای رسیدن به یک مقصد واقعی می‌جویند. اگر در خرداد 88 هنوز این گونه به نظر می‌رسید که شرکت در «انتخابات» یک راه عملی برای رسیدن به یک مقصد البته نه چندان روشن است، نه مخالفان و معترضان، بلکه خود رژیم به آنها فهماند که بیراهه رفته‌اند و رأی آنها تا زمانی که درِ جمهوری اسلامی بر پاشنه ولایت فقیه می‌چرخد، نمی‌تواند آنان را به هیچ مقصد واقعی برساند.

چه در هشت سال دوران ریاست جمهوری خاتمی و چه در دوران احمدی نژاد و چه در هر دوره دیگری، و با هر فرد دیگری، تا زمانی که شرایط همان باشد که همیشه بوده است، هیچ اتفاقی جز سوء استفاده مداوم رژیم از مردم نخواهد افتاد. نمی‌توان عملی را در یک شرایط ثابت مرتب تکرار کرد و هر بار انتظار داشت که حاصلی دیگر به بار آورد! این تکرار نه در آزمایشگاه علوم طبیعی و تجربی و نه در آزمون اجتماعی، هرگز به پاسخ دیگری نرسیده و نخواهد رسید. دیگر طشت رسوایی عمل تکراری انتخابات نمایشی و فرمایشی با سر و صدا از بام فرو افتاده و چنته رژیم خالی شده است.

برای رسیدن به یک نتیجه دیگر غیر از آنچه تا کنون حاصل شده، باید شرایط را تغییر داد. برای تغییر این شرایط باید برنامه داشت. چه آنها که مدعی اصلاح رژیم هستند و چه آنها که بر این باورند که بدون تغییر جمهوری اسلامی نمی‌توان ایران را از انسداد داخلی و خارجی بیرون آورد، باید برنامه مشخص و عملی به مخاطبان خود ارائه دهند، آن هم در شرایطی که خود جمهوری اسلامی، با همه هارت و پورت‌ها و ادعاهایش درباره «اقتدار» خودش و «بیداری اسلامی» در منطقه، دیگر هیچ برنامه‌ای، جز چشم دوختن به دست جامعه جهانی، برای حفظ خود ندارد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016