بیانیه سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا به مناسبت صد و سیُ امین سال تولد مصدق
درباره ی مصدق تاکنون بسیار نوشته اند؛ هم در ستایش او و هم بر ضد او؛ هم ایرانیان در میهنش ایران و هم غیر ایرانیان در همه جا. در آینده هم چون گذشته درباره این مرد استثنائی همچنان خواهند نوشت.
اما درباره ی اینکه او که بود، چه می خواست و چه کرد، باید هرباره برای هر نسلی که پا به عرصه ی جامعه و تاریخ ایران می گذارد از نو نوشت تا چهره ی تابناک این مرد سیاسی بی همانند کشور ما هربار و هرچه بیشتر شناخته شود و نیز غبارهای دروغ و تحریفی که دشمنان ایران علیه آن برانگیخته اند هرگز برآن ننشیند.
بدین منظور لازم است از یک سو خطوط برجسته ی کار و زندگانی او، که تجلی آن هدف ها و ارزش های ملی و معنوی بوده که مصدق زندگی خود را تمامأ صرف پاسداری و تحکیم آنها کرد بار دیگر به دقت شناسانده شود، و از سوی دیگر انواع فریبکاری ها و ترفندهایی که دشمنان ملت ایران علیه حضور پایدار او در ذهن مردم و در میان جامعه ی ما بکار می برند معرفی و افشاء گردد.
مصدق که از لحاظ سنی همزاد و از لحاظ زندگی یارِ پایدار نهضت مشروطه ی ایران بود در تمام طول زندگانی همه ی همت و نیروی خود را مصروف پیروزی اصولی کرد که این نهضت در راه به کرسی نشاندن و تجسم آنها در نهاد های قانونی برپا شده بود.
مشروطه ی ایران برای گسستن بندهای اسارت داخلی و خارجی از دست و پای ملت ایران بوجود آمده بود. سران مشروطه با آگاهی و درایتی استثنائی بدین واقعیت پی برده بودند که رهایی کشور از مداخلات بیگانه بدون آزادی ملت از زنجیر اسارت داخلی در دست نظام سیاسی خودکامه و قطع نفوذ متحدان داخلی آن و همه ی انگل های اجتماعی ممکن نیست؛ و نیز می دانستند که متقابلأ آزادی ملت از بند خودکامگان ریز و درشت داخلی نیز بدون قطع نفوذِ استعمار بیگانه نمی تواند تحقق یابد.
بدین ترتیب برنامه ی نهضت مشروطه که برافکندن همزمان همه ی بندهای اسارت از گردن ملت ایران، و در سایه ی آن آزادی و شکوفایی هرچه بیشتر همه ی نیروها و استعداد های انسانی، فرهنگی و اقتصادی کشور بود، در تمام طول زندگانی مصدق به برنامه ی مبارزه ی خستگی ناپذیر او نیز بدل شد.
چون به تلاش های دوران جوانی او پس از استقرار مشروطیت می نگریم می بینیم همگی آنها برگردِ محورهای اصلی زیر انجام گرفته است
ـ ایستادگی در برابر اعمال نفوذ و مداخلات نمایندگان و عمال استعمار در امور داخلی ایران
ـ مبارزه با قانون شکنی، فساد اداری و ستم اجتماعی
ـ کوشش مداوم در راه تاًسیس نهاد های اداری و سیاسی جدیدی که پاسخگوی خواست های مشروطه خواهان و نیازهای ایران جدید بوده باشد. اصلاحات او در نظام دارایی ایران را می توان همچون نخستین اقدامات اصلاحی بزرگ او نام برد.
ـ تلاش در راه ترویج دانش های اداری و سیاسی جدیدی که خود نیز پس از پایان تحصیلات در اروپا با انبانه ای فرهنگی سرشار از آنها به کشور بازگشته بود.
ـ مقابله و مخالفت با کودتای سوم اسفند و اقامت در چهارمحال بختیاری تا زمان برکناری دولت منبعث از آن کودتا.
ـ و بالاًخره، در ادامه ی همین ایستادگی، آنهم با منطقی آهنین و از جان گذشتگی کامل، مقاومت در برابر خواست رضاخان دایر بر انقراض سلطنت از قاجاریه (و انتقال آن به خانواده ی او)، و خودداری از هرگونه همکاری با وی پس از غصب عنوان پادشاهی به دست او.
این عمل تاریخی اخیر بود که مصدق را به مدت شانزده سال دچار انزوای سیاسی، حبس و نفی بلد کرد و در معرض خطر مرگ قرارداد.
پس از رفتن دیکتاتور از ایران، به علت کشته شدن شمار بزرگی از مردان سرشناس سیاسی و اجتماعی کشور در دوران شانزده ساله ی خودسری وی، جامعه ی ما از وجود بسیاری از سران شناخته شده ی سیاسی خود محروم مانده بود و مصدق تنها رهبر شایسته ی سیاسی بود که به دلیل سالیان دراز مقاومت بر سر منافع و مصالح ملی و از خود گذشتگی در راه ارزش هایی چون اصل حاکمیت ملی و آزادی های ناشی از آن مورد اعتماد محافل ایراندوست و آزادیخواه ایران و مورد علاقه ی بخش های وسیعی از مردمی بود که نگران سرنوشت و خواستار بهبودِ هرچه بیشترِ وضع کشور خود بودند. او نیز چنانکه خواهیم دید، مانند دوران جوانی، نشان داد که در این راه تنها و تنها به نیرو و آگاهی ملت متکی است و بدین جهت در همه ی اقداماتی که در پیش می گرفت پیشتر و بیشتر از همه روی سخنش با مردمی بود که آگاهی و شرکت آنان درتعیین سرنوشت کشور را مطمئن ترین ضامن پیروزی و تعالی ملی می دانست.
در این دوران افزون بر اینکه کشور در اشغال نیروهای سه قدرت بزرگ بیگانه به سر می برد، سه نوع ایدئولوژی افراطی نیز در آن سربلند کرده بود.
یکی از آنها تمایلات توتالیتر متمایل به قدرت های محور و بویژه آلمان نازی بود که در دوران دیکتاتوری شرایط مساعدی برای رواج آنها فراهم شده بود؛ دو دیگر گرایش هوادار نظام توتالیتر حاکم در اتحاد شوروی بود که در وجود و تبلیغات ایدئولوژیک حزب توده تجلی می یافت؛ و بالاًخره تمایلات افراطی مذهبی که در واکنش به سختگیری های بی رویه و غیرقانونی زمان دیکتاتوری، به اشکال تروریستیِ متمایل به نوعی فاشیسم مذهبی ظهور کرده بود که در نهان از سوی محافل خودکامگان درباری تقویت می شد و گوشه ی چشمی هم به نازیسم آلمان داشت. نمایش خارجی این گرایش فداییان اسلام بودند و در راًس این گرایش ها سید ابوالقاسم کاشانی قرار داشت که نیروهای اشغال کننده ی ایران(ارتش انگلستان) او را نیز به اتهام تمایلاتش به آلمان نازی و نزدیکی هایش با آن بازداشت کرده بودند.
برخلاف تبلیغات غربی، که با شروع جنگ سرد و پس از تشکیل فرقه ی دموکرات گرایش هوادار شوروی را با عنوان "خطر کمونیسم" بزرگ می کرد تا دولت مصدق را همچون مقدمه ای برای سقوط ایران به اردوگاه شوروی معرفی کند، خطرناک ترین این سه گرایش توتالیتر همانا گرایش مذهبی افراطی بود که در نظر داشت تا، با برقراری یک نظام دینی توتالیتر، شکست خود در نهضت مشروطه و سختگیری های دوران دیکتاتوری را یک جا تلافی کند! افزون بر اینها تمایل توتالیتر مذهبی به دلیل ریشه های آن در اقشار متنفذ و انگل داخلی و تبانی آن با محافل توطئه گر و فاسد درباری(مانند دوران استبداد صغیر) از یک پایگاه اجتماعی سنتی نیز برخوردار بود که دو گرایش دیگر از آن محروم بودند، و به همین دلیل، در صورت ضعف دموکراسی، حرکت اخیر، دست در دست هیئت حاکمه ی متحد دربار و وابسته به استعمار انگلیس بزرگترین خطرها برای آینده ی ایران محسوب می شدند.
در نتیجه نه تنها مقابله با مداخلات همیشگی انگلستان احترام کامل به حاکمیت ملی و رعایت قانون اساسی را می طلبید، بلکه تنها راه مقاومت در برابر این گرایش های افراطی، بویژه گرایش سوم نیز همانا تحکیم پایه های دموکراسی و بویژه گسترش فرهنگ و تجربه ی آزادیخواهی در میان وسیعترین بخش های جامعه بود.
بنا به همین دلائل، از دید مصدق، نه تنها مقابله با مداخلات دائمی بیگانه، بلکه تنها راه مقاومت در برابر این گرایش های افراطی همانا تحکیم پایه های دموکراسی و بویژه گسترش فرهنگ و تجربه ی آزادیخواهی در میان وسیعترین بخش های جامعه بود.
مشارکتِ همه ی بخش های مردم در تعیین مقدرات خود و کشور که از همان ابتدای جوانی برای مصدق از جایگاهی بزرگ برخوردار بود در این زمان اهمیت باز هم بیشتری کسب می کرد. او بدین منظور با استفاده از هر فرصتی با مردم سخن می گفت؛ چه در دوران رهبری اقلیت در دوره های چهاردهم و شانزدهم مجلس شورای ملی، چه در دو سال و نیم دوران نخست وزیری، چه در دوران های حبس و ممنوعیت فعالیت سیاسی (در فاصله ی این دو دوران مجلس در احمدآباد و همچنین در جریان محاکمه ی غیرقانونی در دادگاه نظامی، و در دوران گذراندن حبس سه ساله در زندان قصر) و پس از آن، باز هم، تا پایان زندگی در احمدآباد( با اینکه در آنجا اجازه ی ملاقات جز با نزدیک ترین اعضاء خانواده اش را نداشت) با استفاده از هر امکانی مردم را در جریان مسائل کشور قرار می داد و اندیشه های خود را با آنان در میان می گذاشت.
نقش فعال و ماهرانه ی او در مجلس چهاردهم به منظور جلب توجه جامعه به اهمیّت انتخابات آزاد، رعایت حقوق شهروندان، و، از همه درخشان تر، به تصویب رسانیدن طرح قانونی منع اعطاء امتیازات به کشورهای خارجی بدون تصویب مجلس، خیره کننده بود.
دنباله های همان افشاگری ها درباره ی مسئله ی نفت در مجلس چهاردهم بود که سرانجام، در مجلس شانزدهم، با مهارت باز هم بیشتری که مصدق در رهبری مردم و مجلس نشان می داد، و با پشتیبانی فراکسیون نهضت ملی، به تصویب قانون ملی شدن صنایع نفت در سراسر کشور انجامید.
در همه ی این احوال، بویژه در دوران نخست وزیری وی با گزارش های ادواری به مردم از طریق رادیو و مجراهای دیگر درباره ی پیشرفت های کار دولت و خاصه مسئله ی نفت و دشواری هایی که دولت ملی با آنها روبرو می شد، اراده و فعالیت ملت را در راه پیروزی بر دشمنان استقلال و آزادی و منافع ایران شرکت می داد و می کوشید تا جامعه در مبارزات دولت از نزدیک و با حد اکثر آگاهی از امور و حقایق شریک گردد و خود را در آن شریک بداند.
از دید او در راه خوشبختی جامعه هیچ چیز نمی توانست جای آگاهی و تجربه ای را بگیرد که مردم می توانستند با شرکت آزادانه ی خود در مبارزه، ضمن حفظ عقاید و مسلک های متفاوت، به دست آورند.
در مقابل، هیئت حاکمه، شامل شاه و درباریان، وابستگان متنفذ آنان مانند پرورش یافتگان دوران دیکتاتوری رضاشاهی و سران قدرتمند دینی که در نهان و در عیان در امتیازات اقتصادی و اجتماعی با آنان شرکت داشتند، از آگاهی مردم و از کسب تجارب دموکراتیک از طرف ملت سخت بیمناک بودند و هرکدام از آنان با همه ی وسائلی که در اختیار داشت در تحمیق جامعه و جلوگیری از گسترش تجربه ی دموکراسی کوشش می کرد.
خاطره تلخ و تجربه ی مرگبار دوران دیکتاتوری رضاشاهی، از طرفی، غارت ثروت های زیر زمینی کشور، که در نتیجه ی آن فربه کردن امپراتوری انگلستان با تهیدستی و مسکنت بزرگترین بخش های ملت ایران تناسب مستقیم داشت، از طرف دیگر، و بالاًخره خطری که آینده ی ایران را از جانب ریشه دارترین گرایش افراطی تهدید می کرد، برنامه ی آزادیخواهان و میهن دوستان ایران، و در پیشاپیش آنان مصدق را که چیزی جز استوار ساختن هرچه بیشتر پایه های دموکراسی با رواج عملی و فرهنگی آن در جامعه، و قطع دست استعمار از منابع طبیعی کشور نبود، به سرعت روشن ساخته بود.
مصدق که شخصأ نقش ملایان افراطی و درباری در دوران مشروطه و استبداد صغیر و قتل های مشروطه خواهان به اشاره ی آنها را به چشم دیده و از یاد نبرده بود هیچگاه از خطر آسیب آنان برای حاکمیت ملی، و برای آزادی اندیشه و حقوق انسانی مردم غافل نبود؛ او نه به علت عدم پای بندی به ارزش های معنوی و اخلاقی جامعه، بلکه، درست به عکس، و به دلیل استواری مبانی معنویت در باور ها و روحیه اش، این گرایشِ همواره وابسته به استعمار را برای سلامت سیاسی و اخلاقی جامعه بزرگترین خطر دانسته، در برابر آن نیز مانند خطرهای دیگر آن زمان، دموکراسی را مؤثر ترین پادزهر بشمار می آورد.
محمد رضاشاه که کمترین تصوری از اهمیت دموکراسی، نه فقط برای سرنوشت کشور، بلکه حتی برای موقعیت نهاد سلطنت نداشت، دربار خود را به لانه ی توطئه ی عمال استعمار انگلیس و یک مرکز فساد و سوء استفاده از خزانه ی ملت تبدیل کرده بود.
نبرد اصلی در سال های میان شهریور بیست تا ۲۸ مرداد بر سر حاکمیت ملی بیان شده در قانون اساسی، و استقلال کامل کشور خاصه با قطع دست استعمار از ثروت های طبیعی آن بود؛ نبردی میان آگاه ترین نیروهای ملت ایران به رهبری مصددق از یک طرف، و انواع تمایلات خودکامه و افراطی بر سر منافع خصوصی و طبقاتی خود به سرکردگی شاه و آخوندهای درباری و توتالیتر از طرف دیگر.
گرچه مبارزات این دوران ملت ایران و دکتر مصدق، که به دلیل درگیری ایران با انگلستان، بزرگترین قدرت استعماری زمان، و برای استیفای حقوق خود در مسئله ی نفت، بیشتر در صورت بین المللی ان جلوه گر شد، در درجه ی نخست نبرد آنان در راه تحکیم حقوق اساسی ملت بود تا مردم کشور بتوانند بنا به تشخیص و اراده ی آزاد خویش برای کشور آینده ای روشن، آبرومندانه و همراه با عدالت و رفاه عمومی بسازند، و چنانکه مصدق بارها در پیام های خود به ملت یادآوری می کرد، ایرانی شایسته ی تاریخ آن و منطبق با خدمات درخشانش به فرهنگ و تمدن جهان.
به همین دلیل مصدق در سخن از دموکراسی تنها به نهادهای قانونی و مزایای صوری آن خرسند نبود و در همه ی دوران های تصدی در هر مقام، یا نمایندگی مجلس، با استفاده از همه ی امکانات می کوشید تا مهم ترین و حیاتی ترین اصلاحاتی که می توانست در جهت بهبود زندگی واقعی مردم
تحولات مؤثر ایجاد کند، به دست خود او یا دیگران عملی شود.
پیش از این اشاره ای کوتاه به مساعی او در جهت سر و سامان دادن به نظام مغشوش مالی ایران در دوران پس از مشروطه و کمک به پیشرفت وزارت دارایی در حال تاًسیس کشورکردیم.
از جمله اصلاحات مهم دیگری که او همواره در مد نظر داشت اصلاح قانون انتخابات، شرط نخست برخورداری از یک مجلس ملی واقعی و اصل دوم برنامه ی دولت ملی او، آزادی احزاب و مطبوعات شرط حیاتی تحقق هر دموکراسی، بهبود وضع طبقات زحمتکش از طریق وضع یک قانون کار و بیمه های اجتماعی شایسته و آبرومند، سالم ساختن سطوح فرماندهی قوای مسلح و دستگاه های امنیتیِ برجامانده از دوران دیکتاتوری، قوانین ناظر به آزادی روستاییان کشور از شرایط سخت و ناهمواری که علاوه بر دشواری زندگی و تنگدستی، عقب ماندگی آنان از کاروان تعالی فرهنگی و سوء استفاده ی سیاسی مراکز قدرت از آنان را نیز به همراه داشت، تصویب قوانینی که بر اساس آنها می بایست درهمه ی شهرها و روستاها شوراهایی انتخاب می شد که هر یک وظیفه ی اداره ی امور حوزه ی انتخابی خود را به عهده می داشتند، و بالاًخره تصفیه ی دستگاه عدالت از راه ریشه کن کردن فساد و قانون شکنی در دادگستری وانحلال دادگاه های فوق العاده ی نظامی(که کودتاچیان در محکمه ی نظامی، به رغم این تذکار مصدق که با قوانین مصوب دولت وی«این دادگاه ها دیگرغیرقانونی است»، با این پاسخ ناوارد و جاهلانه که «دولت او برکنار شده است»، خود وی را دریکی از آنها محاکمه کردند!)، شایان یادآوری است.
پیداست که چنین اصلاحاتی همواره مستلزم و متضمن افشاء مراکز فساد و حسابرسی ملت از زمامداران و شخصیت های فاسد و خیانتکاری بود که در سایه ی استبداد قدیم یا با استفاده از شرایط دوران دیکتاتوری زیان های بزرگی را متوجه منافع و مصالح عالیه ی کشور کرده بودند.
این اشخاص باید به مردم معرفی می شدند تا اگر هم به محکومیت نرسیدند نام آنان در تاریخ بماند و جامعه دریابد که هیچ فساد و خیانتی فراموش نمی شود.
از مهم ترین نمونه های اینگونه شخصیت های سیاسی که مصدق، پس از شانزده سال خاموشی اجباری، با دست یافتن به کرسی مجلس چهاردهم اعمال و گذشته های آنان را به اطلاع مجلس و مردم رسانید کسانی چون سید ضیاء الدین طباطبایی عامل کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ (۱۹۲۱) بود.
یکی از مهره های دوران دیکتاتوری رضاشاهی، محسن صدر( صدرالاشراف) از ماًموران محاکمه ی آزادیخواهان در در دوران استبداد صغیر و مسئولان صدور حکم اعدام عده ای از آنان بود. در عین حال او در دوران دیکتاتوری رضاشاهی به مقامات قضایی متعددی از جمله دادستانی کل کشور و دو بار به وزارت دادگستری منصوب گردید، و در سه دوره ی آخر انتخابات دوران رضاشاهی به نمایندگی مجلس رسید. در ۱۳۲۴، در دوران مجلس چهاردهم که بخشی از نمایندگان به او "میرغضب باغشاه" لقب داده بودند، هنگامی که او به نخست وزیری منصوب شد از طرف مصدق، نماینده ی اول تهران، به علت سیاست دولتش و گذشته ی سنگینی که به دوش می کشید مورد بازخواست سیاسی و اخلاقی قرارگرفت.
دو تن دیگر از مهره های سیاه دیکتاتوری و نفوذ انگلستان که مصدق سکوت درباره ی گناهان آنان را جایز ندانست سید محمد تدین و علی سهیلی بودند.
یکی از آنان، تدین، کسی بود که در مجلس پنجم هنگامی که بر طبق آیین نامه می بایست نامه ی استعفای مستوفی الممالک را، که بجای مؤتمن الملک انتخاب شده بود، به سمع مجلس برساند، آیین نامه را، علی رغم اعتراضات مکرر سید حسن مدرس، زیرپا گذاشت تا ماده ی واحده ای را که علی اکبر داور به اراده ی رضاخان و به منظور تصویب انتقال سلطنت از خاندان قاجار تهیه کرده بود، به تصویب مجلس برساند. او در دوران سلطنت رضاشاه، پیش از آنکه به علت سوء استفاده ی مالی از شاه مغضوب گردد، به وزارت معارف( آموزش و پرورش) رسید. پس از شهریور بیست او از نو به مقامات مهمی دست یافت. دیگری علی سهیلی بود که به دلیل سرسپردگی به دیکتاتور و باز هم بیشتر به حامیان انگلیسی خود هم پیش از شهریور چند بار به وزارت رسید و هم پس از آن به وزارت و نخست وزیری دست یافت. در بار دوم نخست وزیری او در سال ۱۳۲۱، با وزارت کشور تدین بود که آن دو در افکار عمومی متهم به قانون شکنی شدند؛ در مجلس چهاردهم تدین به اختلاس در دوران وزارت و دخالت در انتخابات متهم شد و سهیلی به ارتکاب چند فقره جرم، که مهم ترین آنها عبارت بود از دخالت در انتخابات چند شهر و استان، توقیف غیرقانونی مطبوعات، سوء استفاده از حکومت نظامی و ارسال غیر قانونی مبالغی به خارج از کشور. آنان، هر دو، در اثر اعلام جرم مصدق و سید مهدی فرخ نمایندگان مجلس چهاردهم از طرف دیوان عالی کشور محاکمه شدند.
با وجود حکم تبرئه ی آنان، نُه سال بعد، درهنگامه ی ملی شدن صنعت نفت، وقتی که روش اصلی دولت انگلیس برای خروج از آن بحران رساندن کس دیگری به نخست وزیری ایران بجای مصدق بود، زمانی که آنتونی ایدن وزیر خارجه ی انگلستان از سفیر ایران در لندن، همان علی سهیلی، که می گوید «یکی از دوستان خودم بود» درباره ی وضع مصدق درجامعه پرسش می کند، می گوید او «نظریاتم را تصدیق کرد و گفت که وضعیت مصدق مثل سابق نیست و قول داد که شخصأ هر قدر می تواند به ما کمک کند»!
بر خلاف برخی از نخبگان آن زمان، یکی دیگر از ویژگی های مصدق اعتقاد او به شایستگی ایرانیان برای اداره ی کشور خود و اعتماد به نفسی بود که او در برابر خارجیان، و خاصه کسانی که به عنوان "کارشناس" از طرف آنان در اداره ی امور ایران اظهار نظر می کردند یا بدین منظور استخدام می شدند، نشان می داد. او در خاطراتش نمونه های آموزنده ای از مکالمات خود با برخی از این "کارشناسان" را، با نشان دادن عدم تطبیق نظرات آنان با واقعیت های ایران، یادآوری کرده است.
کسانی که در اظهار نظر پیرامون علل سقوط دولت ملی مصدق از "عدم واقع" بینی او، یا "عدم استفاده ی وی از سیاستی واقع بینانه" سخن می گویند معمولأ یا مغرضند، یا از روی نادانی نخوت آمیزی چنین اظهار نظر می کنند. نخست باید گفت اینان جملگی از کسانی هستند که تاریخ را از نو می نویسند و در نتیجه می توانند همه ی عوامل را پس از رخ دادن وقایع به سود پندار خود تفسیر کنند. دوم اینکه آنان اصل را بر این می گذارند که اگر در اقدامی بیم خطر وجود داشت پرهیز از آن درست تراست؛ و پیداست که چون در هیچ اقدام بزرگی نمی توان همه ی خطرها را پیش بینی کرد، نتیجه این می شود که دست بر دست گذاشتن و رضا به قضای روزگار دادن بیش از هرکار مقرون به احتیاط است؛ و باز بر همین اساس پدران مشروطه نیز، که بیش از یک سده از کار عظیم آنان هنوز نتیجه ی مورد نظر از کارشان حاصل نشده است بهتر بود که از ابتدا فکر چنین نهضتی را به مخیله راه نمی دادند.
واقعیت این است که به هنگام تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس در همه ی جهان کسی که بتواند هم شکست انتخاباتی دولت کارگری اتلی در انگلستان، هم باخت دموکرات ها در انتخابات آمریکا پس از پرزیدنت ترومن را که در زمان او دولت آمریکا به هیچ وجه با سیاست زورگویی دولت جدید انگلستان به ایران موافقت نمی کرد، هم مرگ استالین و بروز فترت در سیاست منطقه ای شوروی، در اوج درگیری ما با انگلستان، و مهم تر از همه همدستی پادشاه مشروطه در کودتای خارجیان علیه دولت قانونی کشور را پیش بینی کند وجود نداشت؛ و بهترین گواه چنین عدم یقینی نگرانی های شدید زعمای دولت انگلستان است، خاصه انچه آنتونی ایدن، در خاطرات خود بدان ها اشاره می کند.
مصدق بهتر ازهرکس جزئیات مراحل دامی را که با لغو قرارداد دارسی در۱۹۳۱، در زمان رضاشاه، در پیش پای ملت ایران قرارداده بودند تا بتوانند قرارداد ۱۹۳۳ را منعقد کنند دنبال و بررسی کرده بود. به همین جهت نیز بود که او توانست مجلس چهاردهم و شخص پیشنهاد دهنده ی طرح لغو قرارداد نفت جنوب درآن مجلس را از این فکر منصرف سازد تا باردیگر ملت ایران به وضعی مانند دام ۱۹۳۳ گرفتار نشود! و درست به همین دلائل نیز ادعای "عدم واقعی بینی" درباره ی مصدق در امر ملی کردن نفت کمتر از هرکس می تواند درباره ی او که در کار خود همه ی این تجارب را مورد نظر داشت درست باشد.
با قطع صدور نفت ایران که انگلستان برای فشار بر مصدق خود راه آن را بسته بود، نه فقط دریاداری آن کشور، که با استخراج نفت ما استفاده از ذغال سنگ را کنار گذاشته بود، به بحرانی بی سابقه دچار شد، بلکه حتی خزانه داری آن نیز که ثروت ناشی از غارت نفت ایران یکی از ارقام مهم درآمد آن بود با عدم تعادلی روبرو گردید که در شرایط پس از جنگ دوم جهانی برای انگلستان قابل دوام نبود؛ در نتیجه همه ی هیاهوی عمال اینتلیجنت سرویس که دولت مصدق را از لحاظ مالی در آستانه ی ورشکستگی معرفی می کردند درباره ی کشور متبوعشان بیشتر صدق می کرد!
از نشانه های مهم دیگر واقع بینی مصدق این است که، هرچند وی نمی توانست ضعف مالی ایران و فقر و فاقه ملت را با وجود چپاول بزرگترین ثروت طبیعی کشور به دست قدرت استعماری انگیس تحمل کند، هرگز در نظر نداشت که اقتصاد ایران را بر درآمد نفت مبتنی سازد و به همین دلیل تنها رهبر یک کشور نفت خیز بود که سیاست اقتصاد بدون نفت را مطرح ساخت و در دوران کوتاه دولت خود نیز، با توسعه ی بخش های دیگری از اقتصاد ایران و افزایش صادرات غیر نفتی به تمام معنی بدان عمل کرد. در نتیجه ی این تدابیر در سه ساله ی ۵۴ ـ ۵۱ تورم قیمت ها درایران از ۶.۳ در صد تجاوز نکرد.
کودتای ۲۸ مرداد زمانی انجام شد که تحریم خرید نفت ایران با فروش سه فقره نفت به شرکت های ایتالیایی و ژاپنی، عقیم ماندن اعتراضات حقوقی انگلستان به دولت های آنان، و تقاضاهای آرژانتین و چین برای خرید نفت از ایران، از لحاظ حقوقی و دیپلماتیک عملأ شکسته شده بود. آری، امروز می دانیم که فکر سرنگونی دولت مصدق از طریق کودتا، با کمک دولت آمریکا و شاه، چندماه پیش از انتخاب دولت محافظه کار چرچیل، از طرف ایدن وزیر خارجه ی کابینه ی سایه ی او، پیشنهاد شده بود! و مصدق، با توجه به دسائس آنان، از این نیت که آنرا بارها بطو مستدل افشاء کرد، غافل نبود.
چنانکه تاریخ نشان داد کودتای ۲۸ مرداد که، با تعطیل حقوق ملت ایران، نادانی و خطاکاریهای دائمی شاه، و سوق دادن جامعه به سوی انحطاط سیاسی و معنوی بی سابقه ای، بر تمایلات افراطی و خاصه خطر گرایش مذهبی توتالیتر افزود، نه پیروزی شاه بر مصدق، بلکه اضمحلال سلطنت پهلوی و شکست موقت ملت ایران در استوار ساختن پایه های دموکراسی یعنی آرمان بزرگ و دیرینه اش بود.
گذشته از پادشاهی که به تصمیم انگلستان و آمریکا فرمان کودتا را امضاء کرد، اما بازهم در آخرین کتابش مصدق را عامل بریتانیا خواند، می توان روش کار دشمنان دیگر این مرد بزرگ استثنائی ایران را به چهارگونه ی اصلی تقسیم کرد.
از آنجا که در مبارزه ی ملت ایران برای رهایی خود از همه ی زنجیرهای اسارت چندین نسل است که راه و چهره ی مصدق به محل ارجاعی اجباری که نمی توان از کنار آن گذشت تبدیل شده هدفی که همه ی این گروه ها در دشمنی خود دنبال می کنند انحراف و انصراف ذهن نسل های جدید از نام و راه مصدق است تا آنان بتوانند راه های اسارت آور و شناخته شده ی خود را به جوانان بقبولانند.
گروه نخست که هواداران همان پادشاه قانون شکن و دیکتاتورند، سخنان ناروای همیشگی خود را که از زبان شاه معبودشان شنیده ایم تکرار می کنند. مصدق جاه طلب بود نه آزادیخواه و وطنخواه. به این دعوی ناروا در سراسر این نوشته پاسخ داده شده است. گروه دیگری از میان همان دسته و نیز در میان فرمانروایان کنونی کشور، و همچنین درمیان کسانی که سودای تشکیل نظام جانشینی به دور از چشم ملت را در سر می پرورند، توطئه ی سکوت را برگزیده اند؛ اما در برابر اقبال دائمی هر نسل به نام و راه مصدق، هنگامی که هر یک با دشواری های دوران خود روبرو می شود، این راه نیز بی اثر بودن خود را نشان داده است. گروه سومی تا کنون کوشیده اند تا با پیش کشیدن نام مردانی چون احمد قوام یا رضاشاه، برای مصدق در تاریخ معاصر ایران رقیبانی بتراشند تا شاید با بزرگ کردن تصنعی آنان در کاستن از فروغ نام مصدق نتیجه ای حاصل کنند؛ اما این ترفند نیز کاملأ عقیم بودن خود را نشان داده است. آخرین شگرد، اما شگردی مبتذل تر از همه، که در این راه بکار رفته تحریف راه و روش مصدق، در زیر نقاب هواداری و ستایش از اوست؛ مانند اینکه او را "اصلاح طلبی" نمونه معرفی کنند و بخواهند از او متقلبانه الگویی برای این راه نادرست بتراشند. پیداست که اصلاح طلب خواندن مردی که هیچگاه با استبداد و دیکتاتوری به هیچ شکل آن کمترین مماشاتی نکرد، به بهانه ی اصلاحات مصدق در دموکراسی ایران در دوره های تصدی مقامات از طرف او که اشاره هایی به آنها کردیم، کاری شیادانه است که جز ابلهان مادرزاد کسی را نمی فریبد.
خواست دکتر مصدق استقرار حاکمیت ملی با انتخابات آزاد بود، یعنی نظامی که با پیشگیری از سرایت و توسعه ی فساد به حکومت اعتباری دهد که بتواند به مشارکت آگاهانه و آزادانه ی مردم در امور سیاسی کشور معنا بخشیده، با رهایی ملت از هرگونه اسارت او را به جایگاه شایسته اش و ایران را به مقام درخورِ آن بازگرداند.
درنُه سال و نیمه ی نخستِ پس از شهریور بیست در ایران دولت ها هجده بارجابجا شدند بطوری که میانگین عمر آنها کمتر از شش ماه بود و شاه نخست وزیران را به آسانی تغییر می داد چه آنان وابسته به وی و به سیاست خارجی(انگلستان) بودند و در میان مردم هواداری نداشتند. علت اینکه دولت مصدق با ۲۸ ماه عمر خود، علی رغم نبرد با بزرگترین قدرت استعماری جهان، و بدون سلب هیچیک از حقوق مردم، بیش از همه ی آنها دوام آورد برخورداری آن از پشتیبانی افکار عمومی ملت بود.
در صد و سیُ امین سال تولد مصدق، و چهل و پنجمین سال درگذشت او، که نام بلند این فرزند شایسته و بزرگوار میهن چون مشعلی پرفروغ در صفحات تاریخ ایران فروزان، و در مبارزات هر روزه ی نیروهای زنده و آگاه ملت ایران همچنان الهام بخش و روشنگر راه رهایی و سربلندی ایران عزیز و ملت کهنسال ایران است، ما به نام ارجمند او درود می فرستیم و پیمانی را که پنجاه سال پیش، طی پیام نخستین کنگره ی این سازمان به پایه گذار جبهه ملی ایران، با وی بسته بودیم بار دیگر با او، و آرمان والا و راهش تجدید می کنیم.
سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا
دوشنبه ٨ خرداد ۱٣۹۱ - ۲٨ می ۲۰۱۲
دکتر علی راسخ افشار، دکتر پرویز داورپناه، علی شاکری زند، مهندس مهدی مقدس زاده.