شنبه 20 خرداد 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ما قرون وسطای خود را پشت سر می‌گذاريم، الاهه بقراط

الاهه بقراط
وقتی يک شاهزاده برآمده از سلسله "ديکتاتورهای مصلح" مفهوم عبور از قرون وسطای کشورمان را به صراحت چنين تعريف می‌کند که در ايران آينده نه به خدا و به قرآن و پديده‌های آسمانی و زمينی ديگر بلکه بايد به قانون اساسی متضمن حقوق مردم سوگند خورد، انتظار می‌رود مدعيان روشنفکری و دمکراسی اگر چند گامی از او جلوتر نيستند، عقب‌تر از وی هم نباشند! همان‌هايی که بسياری از آنان سه دهه پيش به پيشباز کسی شتافتند که به فاصله امروز تا قرون وسطا از جهان عقب بود و اين را هرگز پنهان نيز نکرده بود

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


برگرفته از کيهان لندن ۷ ژوئن ۲۰۱۲
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com

اين نخستين برخورد من با رضا پهلوی است که برای يک ديدار سياسی به برلين آمده است. پيش از اين، فقط در تابستان ۲۰۰۷ يک گفتگوی تلفنی نسبتا طولانی داشتيم که به تمايل وی صورت گرفته بود. در آن زمان نيز که تحريم‌ها تشديد و موضوع جنگ و حمله نظامی دوباره موضوع روز شده بود، تأکيدش بر همگرايی عملی افراد و نيروهای سياسی، مبارزه مسالمت‌آميز و پيشگيری از جنگ بود با يک خط قرمز: جمهوری اسلامی!

حالا، پنج سال بعد، پس از آنکه درست دو سال پيش، جامعه می‌رفت تا عقده چرکينی را که سی سال خون بر آن دَلَمه بسته بود با نيشتر يک جنبش اعتراضی بشکافد، رژيم بيش از آن در ميان مردم باخته است که بتوان آن را حتا به عنوان «خط قرمز» مطرح کرد. خطی است که بايد آن را به مثابه يک گسست قرون وسطايی پشت سر گذاشت.

تنها راه: حق انتخاب

وقتی رضا پهلوی وارد استوديوی تلويزيون ايرانيان در برلين به مديريت محمد پاسدار می‌شود، می‌گويم: شاهزاده رضا، به سی ان انِ ايرانيانِ برلين خوش آمديد! می‌خندد و با ما دست می‌دهد و يک ليوان آب می‌خواهد و خود را آماده پاسخگويی می‌کند.

من روی پرسش‌هايی که می‌خواستم مطرح کنم خيلی فکر کرده بودم. می‌خواستم بدانم آيا می‌توانم در اين برخورد رو درو دريابم آنچه از او خوانده و شنيده‌ام، تا چه اندازه بر مصلحت يا مُدِ روز يا پوپوليسم و يا بهره‌برداری از ناکامی‌های جمهوری اسلامی استوار است و ادعاهای او تا کجا بر تجارب شخصی و آموخته‌های شخصِ او قرار دارد؟ به عبارت ديگر، می‌خواستم بدانم تا کجا آنچه می‌گويد «خودش» و باورهايش است و از کجا«PR»(Public Relations) شروع می‌شود! می‌خواهم دامنه اعتقادش به آزادی را که به اعتقاد من تنها و تنها در آزادی ديگران نمود پيدا می‌کند، از زير زبانش بيرون بکشم.

پس با «برنامه»ای که می‌تواند به مردم ارائه دهد آغاز می‌کنم. او از آشتی ملی، عفو عمومی و انتخابات آزاد می‌گويد و اينکه همه اينها تنها با پشتيبانی و حرکت مردم ايران و حمايت جامعه جهانی ممکن است. تلاش برای رسيدن به مرحله‌ای که مردم اصلا حق انتخاب داشته باشند، چرا که اين حق در حال حاضر از آنها سلب شده است. برای آينده دورتر، پس از اين مرحله، ساختاری دمکراتيک را مطرح می‌کند که قانون اساسی‌اش بر اساس اصول اعلاميه جهانی حقوق بشر تنظيم شده باشد. چه عالی! بهتر از اين نمی‌شود. مثل رفتن به يک ضيافت شاهانه است! ولی شکل نظام؟! تکرار می‌کند که با يک دمکراسی در نظام جمهوری به ۹۵ درصد و در نظام پادشاهی مشروطه به صد در صد آرزوهايش رسيده است. در برابر يک ايران دمکرات، چشم پوشيدن از چند درصد پادشاهی مشروطه برايش که وی آن را به دلايل تاريخی، فرهنگی و به ويژه ژئوپلتيک برای ايران مناسب‌تر می‌داند، چندان مشکل نيست. آن را هم مردم تعيين می‌کنند. بسيار خوب، اين هم به نظر معقول می‌رسد.

می‌پرسم اگر انقلاب نمی‌شد و او پادشاهی بود که بدون تجربيات سی سال گذشته در برابر يک جنبش سياسی و اجتماعی قرار می‌گرفت، چه برخوردی می‌کرد؟ با يک پرسش متقابل، وقت برای پاسخ دادن را کمی طولانی می‌کند ولی خيلی زود فکرش را جمع و جور کرده و توضيح می‌دهد که با توجه به تغييراتی که جهان به خود ديده، از جمله رويداد عظيمی مانند فروپاشی شوروی، قطعا او نيز متحول می‌شد درست مانند فرزندان مخالفان رژيم پدرش و فرزندان مسئولان آن دوران، و به صراحت، بر خلاف کسانی که خود را از روز تولد «دمکرات» قلمداد می‌کنند، تأکيد می‌کند: «به هر حال به اين حدی که الان هستم نمی‌بود! خود شما هم همين طور!» و راست می‌گويد! اين صداقت و هم چنين پيوند دادن بين تحولات ذهنی يک فرد با تغييرات شرايط عينی نشان می‌دهد که بر باور و آموخته‌های خود مسلط است. نيازی به تظاهر به دمکراسی ندارد.

توضيح وی درباره طرفداران افراطی‌اش نيز، که می‌گويم در همه جريان‌های سياسی وجود دارند، و او سد «قانون» را در برابر همه آنها قرار می‌دهد تا بتوان کنترل‌شان کرد، هنوز ما را به «آزادی ديگران» نمی‌رساند. حتا وقتی می‌پرسم آيا منتفی اعلام کردن موضوع پادشاهی و يا کنار کشيدن او از عرصه سياست بيشتر به سود اتحاد عمل مخالفان دمکرات جمهوری اسلامی نخواهد بود، پاسخی می‌دهد که اعتقاد به «آزادی ديگران» را از سوی خودِ من به زير سؤال می‌برد! می‌گويد: «فکر می‌کنم دمکراسی مفهوم‌اش شرکت دادن گزينه‌هاست نه حذف گزينه‌ها! اگر دمکراسی به رأی اکثريت است، ما نمی‌توانيم بياييم و بگوييم من از حالا يک گزينه فقط خاص خودم را دنبال می‌کنم! يا پيش شرط بگذارم!»

و آنگاه موضوعی را مطرح می‌کند که من واقعا نمی‌دانستم و هميشه تعجب می‌کردم که چرا بعضی از سلطنت‌طلب‌ها به او ناسزا می‌گويند و عليه وی تبليغ می‌کنند! توضيح می‌دهد: «اصلا فرض کنيد بنده اين وسط رفتم کنار، فکر می‌کنيد مسئله پادشاهی تعطيل می‌شود؟! نه، طرفداران آن نظام می‌روند و يکی ديگر را پيدا می‌کنند! لااقل می‌دانيد با من چی داريد! بقيه را ممکن است ندانيد!»

من همان‌جا ياد کتاب تاريخ افتادم و سلسله‌هايی که به اشکال مختلف تغيير پيدا کردند و اينکه شايد بعدها، درباره دوران ما که مثلا يکی دو سده ديگر جزو تاريخ آيندگان به شمار خواهد رفت، بخوانند که پس از سلسله پهلوی، سلسله ملايان آمد و پس از آن سلسله فلان و بهمان! پس ظاهرا نبودنِ اين شاهزاده و يا منتفی اعلام کردن «پادشاهی» از سوی او، آنگونه که برخی بر آن اصرار می‌ورزند، گويا به جای اينکه راهگشا باشد، تازه يک مشکل ناروشن و مبهم نيز بر مشکلات پرشمارِ موجود می‌افزايد!

تنها مرجع: قانون دمکراتيک

من اما پاسخ مهم خود را در جايی می‌گيرم که او يک جمله تعيين‌کننده می‌گويد و من انتظار بيان آن را به اين صراحت نداشتم: «مسئله فرم نظام مطرح نيست. چه جمهوری باشد چه پادشاهی، اگر قانون بايد حفظ بشود، اگر تعهد هر انسانی که در آن مملکت يک وظيفه عمومی دارد حالا چه به عنوان نظامی يا انتظامی و يا در کادر سيويل دولتی، بايد قسم به قانون بخورد، نه به شاه، نه به قرآن، نه به خدا، بلکه به قانون! قانون است که حاکم است. قانون برآمده از مردم. اگر قانون را حفظ کنيد، خواسته مردم را هم حفظ کرديد!» و اين يعنی عبور از قرون وسطا...

حالا، وقتی يک شاهزاده برآمده از سلسله «ديکتاتورهای مصلح» به چنين نتيجه‌ای رسيده و آن را به صدای بلند اعلام می‌کند، انتظار می‌رود «روشنفکران» و مدعيان دمکراسی دست کم اگر چند گامی از او جلوتر نيستند، عقب‌تر از وی هم نباشند! منظورم حاملان همان انديشه‌هايی است که با اعتماد به چند شعار ديکته شده از سوی رابطان و دست‌نشاندگان کشورهای خارجی اعم از «شرق» و «غرب» و با اين توهم‌ که گمان می‌کردند راه برای به قدرت رسيدن خودشان باز می‌شود سه دهه پيش به استقبال فردی مانند روح‌الله خمينی شتافتند که به فاصله امروز تا قرون وسطا از جهان عقب بود!

عمدتا همان انديشه‌ها هستند که امروز نيز با بهانه قرار دادن «مذهبی بودن جامعه» همچنان بر ادامه نقش دين و مذهب در دستگاه قدرت سياسی می‌کوشند. آنها هستند که برای توجيه يک حکومت مذهبی و دخالت دين در دولت و چه بسا در دفاع ناخودآگاه از ريشه‌های فکری و فرهنگی خويش، اين واقعيت را فراموش می‌کنند که جامعه ايران، به ويژه نسل‌های جوان، هر چقدر هم مذهبی باشند، قطعا مذهبی‌تر از مردمی نيستند که در قرن وسطا زندگی می‌کردند و با اين همه خرد و روشنگری بر آنها غلبه کرد! فراموش می‌کنند که حتا به فرض مذهبی بودن مردم، اين بدان معنی نيست که آنها خواستار دخالت دين در دولت نيز هستد! گمان نمی‌کنم در ميان جوامع آزاد، مردمی را مذهبی‌تر از آمريکاييان بتوان يافت که از همان آغاز دين و دولت در کشورشان از يکديگر جدا بوده است!

می‌خواهم بگويم بهانه «مذهبی بودن جامعه ايران» هيچ مانع و توجيهی برای دخالت دين در دولت و يا ادامه جمهوری اسلامی و يا دست بالا داشتن مذهبی‌ها در سياست کشور نه تنها نيست، بلکه حتا، چه بسا همين مردم به دليل مذهبی بودن بخواهند که اعتقادات دينی‌شان از گزند سياست در امان بماند.

بدون جدايی دين و دولت و تأکيد بر سوگند و پايبندی به قانون اساسی مبتنی بر اصول اعلاميه جهانی حقوق بشر، هر سخنی از دمکراسی و تضمين حق حاکميت مردم و تأمين منافع ملی، جز فريب نيست.

با اين همه احساس من در پايان اين گفتگو، درباره افکار و برنامه اين شاهزاده ۵۱ ساله ايرانی به شدت دوگانه است: اميد موفقيت همراه با يک آرمانگرايی ملی و منطقه‌ای که در جدال‌ با قرون وسطای خاورميانه، در سرزمين‌های ثروتمند با مردمان فقير و حکومت‌های فاسد، يک بيم بزرگ نيز در برابر دارد: تروريسم و بنيادگرايی اسلامی!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتگو در تلويزيون ايرانيان برلين:


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016