دوشنبه 29 خرداد 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

توهين به مقدسات، اسم رمز سرکوب و حذف، مجيد محمدی

مجيد محمدی
سروش و هم‌فکران به دنبال آنند که افراد غيرمذهبی برای حفظ احترام آنان و هم‌دينان‌شان خود را در دنيای آزاد سانسور کنند و ايده‌های خود را در قالب‌های متفاوت ابراز نکنند. مگر اسلام‌گرايان از فيلم و موسيقی و نمايش و گرافيک برای بيان خويش استفاده نمی‌کنند که غير باورمندان بايد خود را از اين امور محروم سازند؟ مگر دين‌داران فقط به نقد آکادميک يا گفت‌وگوی نقادی مشغول بوده‌اند که غير دينداران خود را به اين کارها محدود کنند؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا


"توهين به مقدسات" در ادبيات اسلام سياسی شيعه اسم رمز دو هدف، ماموريت يا برنامه بوده است: سرکوب يا حذف رقيب در حوزه‌ی عمومی و در اختيار گرفتن انحصاری آن در حالی که قوای قهريه در اختيار بر چسب زننده است (در ايران)، و مشرعيت بخشيدن به محدود کردن آزادی بيان غير باورمندان چه در شرايطی که قوای قهريه در اختيار بر چسب زننده نيست و چه در شرايطی که برچسب زننده در مسند قدرت است (در داخل يا خارج کشور). اين تعبير در دنيای امروز با قدرت تخريب خود پيامدهايی مثل قتل و محروميت از حقوق اجتماعی و سياسی را برای برچسب خورنده به دنبال دارد و از همين جهت به گنجينه‌ی لغات اسلامگرايان تعلق دارد.

مهم نيست يک سکولار بی دين يا يک روشنفکر دينی آن را به کار ببرد يا يک اسلامگرای دو آتشه: اين تعبير از آنِ دنيای ذهنی اسلامگرايان و بخشی از زرادخانه‌ای آنان است. هر مسلمان منصفی می داند که در عالم واقع غير از او افراد غير دينداری وجود دارند و نمی توان دهان همه را با نصيحت يا کشتار بست. تنها اسلامگرايی (اسلام متکی به قدرت و مدعی انحصار حوزه‌ی عمومی) است که می خواهد اين واقعيت را ناديده بگيرد.

کتابچه‌ی قديمی
هر وقت خمينی می خواست وفادارنش را عليه گروهی يا کسی بسيج کند يا گروهی را به سکوت مجبور کند به اسم رمز "توهين به مقدسات" متوسل می شد. او برای بسيج پيروان عليه لايحه‌ی انجمن‌های ايالتی و ولايتی (حق رای زنان) به همين موضوع تمسک می جويد: "اينها با تمام مقدسات ملی و مذهبی بازی می کنند. جرايد را مجبورمی کنند که بر عليه دين و منافع عمومی مردم مقاله بنويسند." (صحيفه نور، ج ۱، ص ۱۰۴). او هنگامی که می خواست عليه مصالحه با رژيم پهلوی سخن بگويد نيز به همين اسم رمز متوسل می شد: "اين همه به ما توهين کردند، باز هم آشتی ؟! آشتی چيست ؟ ما آشتی نداريم." (صحيفه‌ی نور، ج ۳، ص ۴۱۴)

خمينی هر نشريه‌ای را که می بست بلافاصله از سوء استفاده از آزادی و توهين به مقدسات سخن می گفت (همانجا، ج ۷، ۵۳۶؛ ج ۱۴، ص ۳۴۱)؛ هر گروهی را که سرکوب می کرد به همين اسم رمز متوسل می شد (همانجا، ج ۹ ص ۳۳۷؛ ج ۱۴، ص ۴۷۵)؛ حتی در تکذيب سخنان يک دولت مطلبی را که نمی پسنديد توهين به مقدسات معرفی می کرد (همانجا، ج ۱۲، ص ۱۱۳)؛ حکم اعدامی که برای زنی که اوشين را الگوی خود معرفی کرده بود يا حکم ارتداد سلمان رشدی با همين عنوان توهين به مقدسات صادر شد.

پيروان ولايت در دهه‌ی هفتاد اصلاح طلبان را به توهين به مقدسات متهم می کردند تا صدای آنها را ببندند. هنگامی که رژيم خامنه‌ای حداکثر تلاش خود را برای سرکوب جنبش سبز به خرج می داد يکباره معترضان تظاهر کننده در روز عاشورای سال ۸۸ به توهين به قران متهم شدند (بدون هيچ شاهد و بينه‌ای). در ۱۶ آذر نيز با مقدس سازی خمينی پاره شدن عکس وی را توهين به مقدسات معرفی کردند تا با فراغ بال بيشتر به سرکوب دانشجويان اقدام کنند.

آقای سروش بعيد است از اين پيشينه و کتابچه‌ی قديمی غيبی‌‌ای که در آن روش‌های سرکوب و محدوديت آزادی های ديگران توسط روحانيت شيعه آمده اطلاع نداشته باشد. "توهين به مقدسات" تنها پرچمی نيست که او به اهتزاز درآورده باشد. او نيز خودآگاه يا ناخوداگاه اين نوع پرچم برافراختن را از آموزگاران دينی خود که دغدغه‌ی تسخير فضای عمومی را با سرکوب و نفی آزادی‌های ديگران داشته‌اند آموخته است.

جر زنی در شرايط باخت
چرا آقای سروش و دوستان و همفکرانشان يک باره در سال ۱۳۹۱ که اصولا حرکتی در داخل کشور به چشم نمی خورد (تا سخنان برخی برای مخالفان حکومت تفرقه آور باشد) به ياد توهين به مقدسات افتادند؟ (وی دغدغه‌ی توهين به مقدسات را يک بار قبل از ترانه‌ی شاهين نجفی در يک سخنرانی نيز اعلام کرده بود)

اول آن که در سه سال اخير با جنايات حکومت دينی جريان مذهبی اعم از سنتگرا يا اصلاح طلب، فقه گرا يا روشنفکری دينی، افول بيشتری را متحمل شده است. جريان اصلاح طلبی دينی که دل در گروی آثار روشنفکران مذهبی داشت رو به افول بوده است. ديگر بدون تزريق پول نفت و دادن نذری در داخل و خارج و خاصه خرجی نمی توان تحت مراسم مذهبی افراد را با خلوص نيت جمع کرد. بسياری از اصلاح طلبان مذهبی که دين و ايمان خود را تا قبل از سال ۸۸ از کف نداده بودند يا از کف دادن آن را اعلام نمی کردند در سه سال اخير از دينداری (حداقل نوع فقهی و تاريخی آن) گذشته‌اند و اگر هنوز برخی از آنها ابراز به دينداری فقهی و تاريخی می کنند صرفا حرکتی سياسی برای بازگشت به قدرت است. وقتی دين در داخل کشور قدرت را در دست دارد نمی توان از مخالفان حکومت انتظار داشت که سرمايه‌ی خود (حتی در صورت تظاهر) را به حراج بگذارند. آنها تصور می کنند که چون مردم ايران مذهبی هستند سياستمدارانشان نيز بايد مذهبی باشند يا تظاهر به مذهبی بودن کنند. هيچ دليلی نداريم که سخنان عبدالکريم سروش از اراده‌ی معطوف به قدرت تهی است يا بايد باشد.

اصلاح طلبان مذهبی در دو دهه‌ی اخير در حال از دست دادن مخاطب بوده‌اند و بحث توهين به مقدسات ابزار خوبی برای اولا حفظ بخشی از مريدان و ثانيا جر زنی در شرايط باخت است. آنها می خواهند وانمود کنند که در يک بازی منصفانه نباخته‌اند بلکه با توهين به مقدسات در يک شرايط گل آلود صحنه را واگذاشته‌اند.

جريان رو به افول روشنفکری دينی
امروز در دانشگاه‌های امريکا جريانی به نام دانشجويان ايرانی اسلامگرا يا باورمند به جريان روشنفکری دينی در انجمن‌های دانشجويان مسلمان فعال نيست (در دوازده سالی که در دانشگاه‌های مختلف امريکا بوده‌ام، از دانشگاه‌های ايالتی در نيويورک تا استفورد و پرينستون، حتی يک مورد نديده‌ام و در رسانه‌ها نيز به يک مورد فعاليت آنها برنخورده‌ام) و اين انجمن‌ها را پاکستانی‌ها، فلسطينی‌ها، عراقی‌ها و ديگر ملل شمال آفريقا پر می کنند. مخاطبان ايرانی سخنرانی‌های سروش و کديور و اشکوری نيز در دانشگاه‌ها نه باورمندان به روشنفکری دينی بلکه اکثرا مخالفان حکومت دينی‌ يا حتی مخالفان خود روشنفکری دينی‌اند يا دانشجويان مذهبی‌ که اسلامگرايی را پشت سر گذاشته و سکولار هستند. حتی دانشجويان بورسيه‌ی حکومت (خودی‌ها) انگيزه‌ی لازم برای فعاليت سياسی را ندارند چون می دانند پس از بازگشت آينده‌ی شغلی شان تامين است و نيازی به دردسر ندارند. اصولا انگيزه‌ای برای فعاليت در چارچوب مذهب در ميان دانشجويان ايرانی وجود ندارد. حکومت در داخل شعارها را سر می دهد. اين خودی ها نيز نمی دانند با که بايد مبارزه کنند.

جريان روشنفکری يا نوانديشی دينی چه در داخل و چه در خارج کشور جريانی رو به افول بوده است: نه ديگر توليد فکری دارد، نه حرکتی سياسی بر اساس آن در جريان است، نه در سياستگزاری بديل در گير است، و نه ايده‌های آن در حلقات دانشجويی و فکری دنبال و بحث می شود. اين جريان به دهه‌ی هفتاد خورشيدی تعلق داشت و پس از آن در دهه‌ی هشتاد دوران ميان سالی و کهنسالی خود را طی کرد. دوره‌ی جنبش سبز نيز آخرين تلاش هايش را در حوزه‌ی سياسی به خرج داد و به حاشيه رفت.

از اين جهت بحث سروش در باب توهين به مقدسات نه صرفا بيان و گزارش واقعيت يا بيان دغدغه‌های دينی بلکه عمدتا نوعی تلاش برای طرح مجدد يک برنامه‌ی مطالعاتی به حاشيه رفته و در حال احتضار آن هم از موضع اخلاقی و با نهيب زدن به غير دينداران بيش از دينداران اسلامگراست. اين موضوع بيشتر يادآور حکم ارتداد سلمان رشدی در حضيض قدرت خمينی است. زمانی که آثار سروش در ايران در دهها هزار جلد منتشر می شد و خواهندگان بسيار داشت ايشان از توهين به مقدسات شکايت نمی کردند (تمسخر يا طعنه به پيامبر اسلام و امامان شيعه پديده‌ی تازه‌ای نيست).

فشار برای خود سانسوری
اگر "توهين به مقدسات" در جامعه‌ی بسته ابزاری برای قتل و آدم کشی است برنامه‌ی شکايت از "توهين به مقدسات" در جوامع باز وسيله‌ای است برای وارد کردن فشار به افراد غير مذهبی تا در اين جوامع خود سانسوری کنند و بدون دليل برای احترام به مذهبی‌ها يا به دست آوردن دل آنها ديدگاه‌های انتقادی خود را بيان نکنند. اين درست مثل شرايط ذهنی ايجاد شده در جامعه‌ی ايران است که برخی زنان غير مذهبی در مواجهه با افراد مذهبی حتی در خانه‌ی خود حجاب بر سر می کنند تا احترام طرف مقابل حفظ شود بدون توجه به اين که اين بی احترامی به خود فردی است که به حجاب اعتقاد ندارد و تحت فشار بيرونی و احساس نادرست احترام به خاطر ديگری رفتار خود را تغيير می دهد.

سروش و همفکران به دنبال آنند که افراد غير مذهبی برای حفظ احترام آنان و همدينانشان خود را سانسور کنند و ايده‌های خود را در قالب‌های متفاوت ابراز نکنند. مگر اسلامگرايان از فيلم و موسيقی و نمايش و گرافيک برای بيان خويش استفاده نمی کنند که غير باورمندان بايد خود را از اين امور محروم سازند؟ مگر دينداران فقط به نقد آکادميک يا گفتگوی نقادی مشغول بوده‌اند که غير دينداران خود را به اين کار محدود کنند؟

آزادی رد و طرد دين
جو سازی و درست کردن فضای شانتاژ بخشی از فرايند سرکوب است. اسلامگرايان خارج کشور چماق و بسيجی و لباس شخصی ندارند اما جو سازی که می توانند بکنند و از هر ديدگاه يا بيانی که خوششان نيايد يک برچسب "توهين به مقدسات" به آن می زنند تا افراد تحت شانتاز ايجاد شده از آزادی‌های خود و يکی از مهم ترين آنها يعنی آزادی ديندار نبودن و رد و طرد دين (نهاد و کسب و کار دين) و دينداری (ثبت نام در اين نهاد و بهره گيری از اين کسب و کار) بهره نبرند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016