سه شنبه 21 شهریور 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مداخله نظامی و خطر تجزيه ايران! علی کشتگر

دعوت از ارتش‌های خارجی به مداخله نظامی و حمله به وطن خويش چنان ننگ بزرگی است که هيچ کس علنأ جرأت دفاع از آن را به خود راه نمی‌دهد. با اين همه می‌توان با رديابی کردار و رفتار برخی گروه‌ها و سازمان‌های سياسی نشان داد که آن‌ها کم و بيش طرفدار مداخله نظامی خارجی در ايران هستند. خوشنود خواهم شد اگر جريان‌هايی را که در اين مقاله به طرفداری از مداخله خارجی متهم کرده‌ام با تکذيب مدعای من، مرا پشيمان و شرمنده سازند!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

جنگ بزرگترين خطری است که ايران را تهديد می کند. نظامی که هويت و موجوديت خود را در دشمن سازی و تنش دايم با دشمن خارجی می بيند، نظامی که با تبعيض و آپارتايد مذهبی و قومی و جنسی به مقوله "ملت" و همبستگی ملی ضربات سنگينی وارد ساخته، اينک درپی ۳۴ سال، به بند کشيدن آزادی و عدالت،تماميت و موجوديت ايران را به مخاطره افکنده است.

سلطنت مطلقه خامنه ای با تکرار شعاربی پايه و بی مايه نابودی اسرائيل از نقشه جغرافيا و با اصرار بر خصومت با آمريکا و ادامه سياستهای ماجراجويانه منطقه ای، هم ثروتهای ملی را در قمارهای ماجراجويانه خود به باد داده و گام به گام اقتصاد کشور را به ورشکستگی کشانده وهم ايران را به ورطه جنگ نزديکتر ساخته است.

علی خامنه ای و درباريان او در سالهای گذشته با هر شعار تندی که برای تسليح و تحريک شيعيان منطقه و انسجام نيروهای تحت فرماندهی خود سرداده اند، ايران را آسيب پذيرتر وحکومت نتانياهو و دولت های عربی حوزه خليج فارس را به زيان منافع ملی ايران درافکار عمومی بين المللی محق جلوه داده و آنان را به دست اندازی عليه ايران تحريص کرده اند!

کار انزوای ايران به جايی رسيده که دولت زورگو و زياده خواه نتانياهو، دولتی که بر زراد خانه ای از صدها سلاح هسته ای تکيه دارد، دولتی که بر خلاف ايران توافقنامه منع گسترش سلاح هسته ای را امضا نکرده، دولتی که رکورددار بی احترامی به سازمان ملل و نقض قطعنامه های آن است، با گستاخی ايران را به حمله نظامی تهديد می کند، بدون آن که نگران واکنش افکار عمومی جهانی و اعتراض دولت های عضو سازمان ملل باشد. حتی اميرنشين های کوچک خليج فارس نيز با دلگرمی از حمايت آمريکا پا را از گليم خود درازتر کرده و به فکر تصاحب جزاير و منافع ايران در خليج فارس افتاده اند!

اگر در ۲۲ خرداد ۸۸ خامنه ای به رای مردم گردن می گذاشت، امروز درهنگامه گسترش جنبش هايی که به بهار عربی معروف شده اند ايران صاحب نفوذ و اعتبار بی سابقه ای بود، کار اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور به ازهم گسيختگی و نابه سامانی نمی رسيد و طبعا در عرصه جهانی نيز دشمنان و رقبای ايران کشور ما را تا اين حد منزوی و آسيب پذير نمی ديدند که فکر تجاوز نظامی عليه ايران به مغز خود راه دهند، و با وقاحت و صراحت حرف از بمباران کشوری بزنند که در يک قرن گذشته هرگز در حمله به هيچ کشوری پيشقدم نبوده است.

خاورميانه که ايران به لحاظ موقعيت ژئوپلی تيک کشور محوری آن به شمار می رود از ديرباز حوزه تضاد منافع غرب، با دولت های چين و روسيه بوده است. ايران اگر دارای يک دولت ملی و برخوردار از حمايت مردمی بود، می توانست به يک بازيگر قدرتمند و مورد احترام همه قدرت های بزرگ ذی نفوذ و ذی نفع تبديل شود و از فرصت های منطقه ای درجهت تامين منافع ملی ايران بهره برداری کند. اما اين امر مستلزم گردن گذاشتن به رای مردم، دست برداشتن از تحريکات و تنش فزايی های ماجراجويانه، عادی سازی مناسبات ايران و غرب بويژه ايران و آمريکا و بيطرفی ايران در رقابت های بازيگران بين المللی در خاورميانه است. وقتی جمهوری اسلامی سياست تشديد خصومت با غرب و کشاندن ايران به سوی جنگ را دنبال می کند، طبعا به جای ايفای نقشی که متضمن تامين منافع ملی باشد، به سوژه ای برای بهره برداری روسيه و چين تبديل می شود و به ناچار در کشمکش های منطقه ای و جهانی تا حد يکی از اقمار بلوک چين- روسيه سقوط می کند.

اما چرا خامنه ای و دست چين شدگان وی با اصرار برمواضع خصمانه و سخنان هيستريک و تحريک آميز عليه آمريکا و اسرائيل به تنش موجود ميان ايران و غرب دامن می زنند و حتی جنگ را بر عادی شدن مناسبات ايران و آمريکا ترجيح می دهند؟ چه منافعی در کار است؟

آيا منافع و رانت های بی حساب و کتاب مافيای نظامی- اقتصادی حاکم که بر همه شريانهای اقتصادی و تجاری کشور چنگ انداخته اند، انگيزه اين سياستهای ماجراجويانه است؟

- آيا ايدئولوژی مذهبی نظام و توهمات مهدويت انگيزه ادامه دشمنی خامنه ای با آمريکا و متحدان آن است؟

- آيا ديکتاتوری مذهبی، عادی سازی مناسبات ايران و آمريکا را برای بقای نظام حاکم خطرناک ارزيابی می کند؟

چنين می نمايد که هرسه مولفه بالا در شکل دادن به سياست های ماجراجويانه جمهوری اسلامی و ادامه تنش ميان ايران و آمريکا دخيل اند. با اين همه اصرار حاکميت بر ادامه تنش و خصومت با آمريکا و اسرائيل به هيچ وجه به معنای آن نيست که خامنه ای از جنگ با آمريکا نمی ترسد. او و مجموعه حاکميت می دانند که در صورت ورود آمريکا در يک جنگ تمام عيار با ايران به احتمال زياد جمهوری اسلامی نابود می شود. منتها تحليل و تصور خامنه ای آن است که :
اولا آمريکا با توجه به تجارب عراق و افغانستان از چنين جنگی پرهيز دارد.
ثانيا آن که حمله هوايی اسرائيل به تاسيسات اتمی ايران نه فقط موقعيت وی را در داخل ايران و در منطقه تحکيم می کند، بلکه دست او را برای سرکوب بيشتر و ادامه پروژه اتمی ايران باز نگه ميدارد.

خامنه ای و همدستان وی بر آن هستند که حمله هوايی اسرائيل، حتی در صورت واکنش متقابل ايران، به ورود آمريکا در يک جنگ هوايی تمام عيار نمی انجامد، چرا که روسيه و چين با توجه به منافع خود از ايران حمايت می کنند و در برابر چنين خطری ايران را تنها نمی گذارند. صدام حسين، معمر قذافی و بشار اسد نيز در محاسبات سياسی خود روی حمايت روسيه و چين حساب می کردند. غافل از آن که اولا قدرت بازدارندگی اين دو دولت نامحدود نيست و ثانيا آن که تصميمات اين دو تابعی است از متغير تعيين کننده منافع آنها. و قطعا منافعی که اين هر دو در مناسبات اقتصادی و تجاری و ديپلماتيک خود با آمريکا و اروپا و نيز دشمنان و رقبای منطقه ای ايران دارند بسيار بزرگتر از آن است که آن را قربانی حمايت يکجانبه از جمهوری اسلامی بکنند. حتی بعيد نيست که پيش از وقوع جنگ، آمريکا و روسيه بر سر تقسيم ايران به دو حوزه نفوذ متفاوت توافق کنند...

اصرار بر سه وجه اصلی سياست کلان رژيم سرانجام به حمله نظامی آمريکا ومتحدان آن به ايران می انجامد:
- اختناق و سرکوب داخلی که نتيجه مستقيم آن تضعيف بنيه دفاعی کشور در برابر مداخله خارجی است،
- سياستهای ماجراجويانه منطقه ای و بين المللی،
و پافشاری بر پروژه غيرشفاف هسته ای.

هيچ کس نمی داند که جنگ کی و چگونه آغاز خواهد شد. در شرايط اوجگيری تنش و حضور ناوهای جنگی آمريکا در خليج فارس حتی يک درگيری اتفاقی نيز برای شعله ورشدن آتش جنگ کافی است. حمله هوايی اسرائيل به تاسيسات هسته ای ايران نيز که واکنش جمهوری اسلامی را در پی خواهد داشت می تواند آمريکا را به رويارويی نظامی با ايران بکشاند. حال تصور کنيد که حملات هوايی آمريکا و اسرائيل به ايران آغاز شده است. آيا اين حملات به نابودی تاسيسات هسته ای ايران محدود می شود؟ بعيد است. طبيعی است که جمهوری اسلامی در نخستين ساعات و روزهای مداخله نظامی با همه ظرفيت های خود به مقابله بپردازد. اما در برابر قدرت بی همتای هوايی و دريايی ايالات متحده هرچه جمهوری اسلامی بيشتر مقاومت کند ايران بيشتر ويران می شود. اشتباه نکنيم، در جنگ با ايران برخلاف عراق و افغانستان آمريکا وظيفه دشوار و پرهزينه اشغال نظامی ايران و اداره موقت کشور را برعهده نمی گيرد، بلکه بمباران ايران را با هدف نابودی تاسيسات نظامی و زيربنائی ايران در دستور دارد. يعنی ويرانی تاسيسات صنعتی و نظامی و زيرساخت ها، به منظور خنثی کردن و فلج کردن کامل تحرکات نظامی ايران و پس از آن ايران زخمی و در حال احتضار را به کفتارهای حريص منطقه که همدست مداخله گران هستند وامی گذارند.

تصور کنيد هزاران کشته، دهها هزار زخمی و تخريب زيرساخت ها و تاسيساتی که برای ساختن آن هزاران ميليارد دلار و پنجاه تا صدسال وقت لازم بوده، اما ظرف يک هفته و يا يک ماه ويران شده اند!

تصور کنيد ايران ويران شده و زمين خورده ای را که همسايگان در جنوب و شمال و غرب و شرق در پی طمع ها و زياده خواهی های ديرينه خود عليه آن خيز برداشته اند!

تصور کنيد ايران درهم شکسته ای را که قدرت های جهانی و منطقه ای آن را به حوزه های نفوذ خود تقسيم می کنند!

تصور کنيد ايرانی که در هر نقطه آن جنگ برادر کشی و تروريسم به راه افتاده و تماميت ارضی آن از همه سو زير سئوال رفته و همزمان ويرانی و بينوايی از سروروی آن می بارد!

مداخله نظامی آمريکا، اسرائيل و متحدان آنان ايران را ويران می کند و ظرف يکماه همه آرزوها و روياهای ديرينه مردم آن را به باد می دهد. در اين فاجعه البته ممکن است جمهوری اسلامی نابود گردد و يا سلطه آن به مناطق مرکزی کشور محدود شود. اما آن که در اين جنگ قربانی می شود موجوديت و تماميت ايران و مردم آن اند.

همان گونه که پيشتر اشاره رفت سياستهای تبعيض آميز جمهوری اسلامی در ۳۴ سال گذشته ضربات سنگينی به مقوله ملت و همبستگی ملی ايرانيان وارد کرده است. امری که بستر رشد گرايش های تجزيه طلبانه را هموار ساخته است. مداخله نظامی می تواند اين گرايش ها را به جنبش های جدايی طلبانه فعال و مسلح تبديل کند.

پيش از آن که ديرشود برای اجتناب و جلوگيری از جنگ بايد کاری کرد، پيش از آن که شعارها و ماجراجويی های خامنه ای و همدستان نظامی وی ايران را در جنگی بيهوده به يک سرزمين "کلنگی" تبديل کند، بايد همه ظرفيت ها و صداها در يک جنبش بزرگ ضد جنگ تجلی پيدا کنند. شگفتا که با وجود گسترش سايه سياه جنگ بر سر ايران از جنبش ضد جنگ خبری نيست. از معدود بيانيه ها و مقاله هايی که تعداد انگشت شماری از فعالان و روزنامه نگاران و برخی گروههای سياسی عليه جنگ منتشر کرده اند که بگذريم، هيچ صدايی از هيچ کجا عليه جنگ بلند نيست. به راستی چرا؟

- در اين چند ماهه در فرصت های مختلف با هموطنانی که در مناطق مختلف کشور زندگی می کنند، درباره احتمال مداخله نظامی در ايران و پيامدهای آن پرسش کرده ام. اکثر آنها کمتر به جنگ و پيامدهای آن فکر کرده اند. گويی هنوز خطر را حس نمی کنند. اما من پاسخ های نگران کننده ای که نشان از عمق بی خبری از پيامدهای جنگ، نوميدی از اوضاع داخلی و صرفا از سر نفرت از جمهوری اسلامی بيان می شوند نيز شنيده ام: "بگذار بيايند ما را از دست اين بی شرفها نجات دهد!" "خودمون که دست خالی کاری ازمون ساخته نيست" "بذار بيان کار رو يکسره کنن هر خسارتی هم داشته باشه اگر از دست اينا خلاص بشيم ميارزه..." و شگفتا که اين گونه حرفها نه فقط از سوی جوانان کم تجربه و خوشباوری که خيلی آسان تحت تاثير تبليغات بی مايه رسانه های فارسی زبان خارجی و مبلغان "مداخله بشر دوستانه" قرار می گيرند، بلکه از زبان آدم های تحصيل کرده و حتی ميانسال و پيران باتجربه نيز جاری می شود. نفرت از جمهوری اسلامی و احساس ناتوانی در غياب احزاب سياسی که از راه سازماندهی و يک کاسه کردن ظرفيت ها راه حل های اميدبخش ارائه کنند و مردم را به توان و مسووليت جمعی خود آگاه و اميدوار سازند، مهمترين دليل اميد بستن به مداخله نظامی برای نجات از چنگال جمهوری اسلامی است.

- نقش گمراه کننده برخی از گروههای اپوزيسيون

برخی از جريان های مخالف جمهوری اسلامی مستقيم و يا غيرمستقيم از مداخله نظامی خارجی در ايران به عنوان "مداخله بشر دوستانه" برای رهايی از ديکتاتوری مذهبی دفاع می کنند. البته دعوت از ارتش های خارجی به مداخله نظامی و حمله به وطن خويش چنان ننگ بزرگی محسوب می شود که هيچ کس علنا جرات دفاع از آن را به خود راه نمی دهد. با اين همه می توان با رديابی کردار و رفتار برخی از جريانات، مثلا سازمان مجاهدين خلق، و بخشی از سلطنت طلبان، عده ای از رهبران جريانهای سياسی کردستان ايران (بيانيه ها و موضع گيری های اين جريانات در سالها و ماههای اخير مقاصد جدائی طلبانه و اميد آنها به مداخله نظامی را نشان می دهد) و حتی گروهی از اصلاح طلبان تبعيدی که صدو هشتاد درجه چرخيده اند، نشان داد که آنها کم وبيش مداخله نظامی خارجی در ايران را در خدمت مقاصد خود ارزيابی می کنند.

مجاهدين خلق و پهلوی طلبان (در اين مورد مصاحبه رضا پهلوی با رسانه های آلمانی بسيار گويا است) دو آتشه در اين آرزو و توهم سير می کنند که حمله نظامی به ايران راه به قدرت رسيدن آنان را هموار می کند. گرايش های جدائی طلب نيز حمله نظامی به ايران را هموارکننده مقاصد "استقلال طلبانه" خود می دانند. برخی اصلاح طلبان دگرديسی پيدا کرده خارج از کشور (البته اقليتی از آنها) نيز که نام "مداخله بشر دوستانه جامعه جهانی" را برای حمله نظامی به ايران برگزيده اند در اين توهم اند که مداخله نظامی آنان را به آرزوهايشان نزديک می کند.

مجاهدين خلق (شورای ملی مقاومت) در سالهای گذشته نقش ستون پنجم قدرت های خارجی را با مبارزه سياسی عوضی گرفته اند. آنها پيدا کردن آدرس و لو دادن مکان فعاليت های هسته ای ايران را از افتخارات خود می دانند. از اين بدتر سخنگويان آنان در رسانه های خارجی (برای نمونه در کانالهای تلويزيونی فرانسه) بارها هشدار داده اند که اگر جامعه جهانی دير بجنبد و هرچه زودتر اقدارم نکند، جمهوری اسلامی به بمب اتمی مجهز می شود. اين گونه کردار و گفتار چه مفهومی مگر دعوت از اسرائيل و آمريکا به مداخله نظامی در ايران می تواند داشته باشد؟

برخی ديگر از طرفداران جنگ با وجود آن که درقلم و سخن به مکنونات قلبی خود صراحت نمی دهند، اما تاکيد آنان بر اين که ايران درصدد ساختن بمب اتمی است و "جمهوری اسلامی بزرگترين خطرکنونی برای بشريت است" و نيز با برابر کردن شرايط کنونی ايران و شرايط آلمان هيتلری، عملا همسو و همراه با تبليغات جنگی حکومت نتانياهو و محافل افراطی حزب جمهوريخواه آمريکا هستند. جمهوری اسلامی بزرگترين خطر برای ايران و مردم ايران است. اما در وضعی نيست که مثل آلمان نازی بشريت را تهديد کند و حتی اگر به بمب اتمی هم مجهز شود نمی تواند تهديدی برای اسرائيل باشد. بلکه از آن برای تحکيم موقعيت داخلی خود استفاده خواهد کرد.

اين گونه تبليغات که در غياب جنبش ضد جنگ بطور وسيعی در سايت ها و رسانه های ديداری و گفتاری فارسی زبان خارج از کشور دنبال می شوند، بدون آن که هيچ بحث جدی و ريشه ای درباره پيامدهای فاجعه بار انسانی و اقتصادی و اجتماعی جنگ دنبال شود، در بی حس کردن مخاطبان خود نسبت به خطر جنگ موثرند.

در عراق نيز مردم اين کشور پيش از آن که قربانی پيامدهای کشتار و خرابی های بی حد و حصر جنگ شوند، برای نجات از ديکتاتوری صدام از دخالت نظامی آمريکا ئيان استقبال می کردند، و تنها پس از آشنايی با واقعيات ويرانگر جنگ بود که به خطای خود پی بردند.

از طرفداران "مداخله بشر دوستانه" بايد پرسيد آيا حمله نظامی آمريکا به عراق اين کشور را به دموکراسی رساند؟ مسلما خير، اما می بينيم که يکی از پسامدهای جنگ عراق آن است که امروز پس از اين همه ويرانی و کشتار به سه بخش تقسيم شده است!

مداخله نظامی، که مهاجمان اسم آن را حمله به جمهوری اسلامی خواهند گذاشت حمله به ايران است. ايران به نظام جمهوری اسلامی محدود نمی شود. زيرساخت ها، صنايع، بنادر، اسکله ها و حتی پايگاههای نظامی ثروت های زيربنايی مردم ايران اند. حمله نظامی به ايران اگر محدود باشد بطور نسبی به همين زيرساخت های کشور آسيب می رساند و نه به جمهوری اسلامی و اگر وسيع و طولانی باشد همراه با نابود کردن جمهوری اسلامی همه زير ساخت های اقتصادی و صنعتی کشور را به همراه جان هزاران ايرانی نابود خواهد کرد و تازه پس از جنگ اين ايران است که در معرض هرج و مرج، فقر بی سابقه، بيماری، دربه دری و تلاشی قرار خواهد گرفت. مهاجمان برای منافع و اهداف خويش به ايران حمله خواهند کرد و مطلقا هيچ گونه دلسوزی برای مردم ايران انگيزه جنايات آنان عليه ايران نمی تواند باشد.

آن بخش از مردم ايران که امروز بخاطر نوميدی از شرايط کشور و نفرت از نظام سرکوبگر و فاسد جمهوری اسلامی در اين تصور باطل اند که جنگ راه نجات است، با شروع جنگ به اشتباه مهلک خود پی خواهند برد.

گروهها و محافلی که امروز از جنگ عليه کشور خود حمايت می کنند، از فردای جنگ به خيانت متهم خواهند شد و همه ما که امروز برای شکل دادن به جنبش ضد جنگ هيچ کاری نمی کنيم، فردا پشيمان خواهيم بود.

آنان که امروز مستقيم و يا غيرمستقيم "مداخله بشر دوستانه" نظامی را راه نجات مردم ايران می دانند دانسته و يا ندانسته به ميهن و مردم خويش خيانت می کنند و ما که در هر مساله کوچک و بزرگی می نويسيم و سخن می گوئيم، اما در اين باره ساکتيم با اين سکوت در فجايع آينده شريک هستيم.

صاحبان قلم! فرهيختگان! روشنفکران، صلح دوستان، وطن پرستان!
آيا صدای پای جنگ عليه ايران را می شنويد؟ آيا به پيامدهای سکوت امروز خود انديشيده ايد؟ بيائيد فرياد خود را عليه جنگ بلند کنيم. بيائيد به مردم ايران بگوئيم که جهنم جنگ با ايران چه خواهد کرد؟ بيائيد به همه محافل و دولتهايی که در وسوسه مداخله نظامی در ايران اند بگوئيم که مخالفت ما و مبارزه ما با استبداد مذهبی ايران به هيچ روی به مفهوم همسويی با محافل جنگ طلب اسرائيلی و آمريکائی نيست. بيائيد يکصدا به کسانی که فکر حمله به ايران را در سر می پرورانند بگوئيم که چنين جنايتی به زيان خود آنها نيز خواهد بود و ما همگی در برابر تجاوز همراهيم.

نگوئيد اگر قرار است جنگ اتفاق بيافتد از ما کاری ساخته نيست.

مخالفت صريح، و فراگير جنبش دموکراسی خواهی ايران با جنگ، دولتهای مداخله گری که وسوسه حمله نظامی به ايران را در سر پرورانده اند را به تامل و درنگ برمی انگيزد. مخالفت امروز ما با جنگ حتی اگر مانع از مداخله نظامی در ايران نشود، می تواند برای فردای پس از جنگ، اعتبار و ظرفيت جنبش دموکراسی خواهی را افزايش دهد. امری که برای حفظ همبستگی ملی و جلوگيری از تلاشی يک کشورجنگ زده حياتی خواهد بود. به باور من بلند کردن پرچم ضد جنگ بزرگترين وظيفه کنونی جنبش دموکراسی خواهی ايران است. جنگ و خشونت قبل از همه اين جنبش را قربانی خواهد کرد.

خشونت و جنگ هرگز نمی تواند به دموکراسی منجر شود، بويژه در ايران. حمله نظامی به ايران فقط در خدمت مقاصد مداخله گران، ويرانی ايران و رشد گرايش های افراطی در کل منطقه خواهد بود. خوشنود خواهم شد اگر گروههايی را که از آنان نام برده ام، با صراحت طرفداری از جنگ را تکذيب کنند و مرا از نوشته ام پشيمان سازند.

موخره: يکی از دوستان که اين مقاله را پيش از انتشار خوانده بود، به اندرز گفت چرا برای خودت دشمن می تراشی. گفتم من که باشم و دشمنی با من چه اهميتی دارد اگر بتوان حرفی به سود مصالح و منافع ايران زد. گفتم خود سانسوری و پشت کردن به منافع ملی از ترس دشنام و توهين ديگران دنائت است. من پس از ۴۵ سال فعاليت سياسی نه در پی جلب رای و پشتيبانی کسی هستم و نه به فکر تصاحب جايی و مقامی در فردای فروپاشی استبداد. آنچه می گويم و می نويسم از سر دلسوزی برای وطن و مردم آن است، همين وبس.

علی کشتگر


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016