شنبه 28 بهمن 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نگاهی به حضور سينمای ايران در جشنواره فيلم برلين، اختر قاسمی

اختر قاسمی
اين نوشته يادداشتی بر نمايش دو فيلم "پرده" ساخته‌ی جعفر پناهی و کامبوزيا پرتوی؛ و فيلم مستند "فی‌فی از خوشحالی فرياد می‌زند" ساخته‌ی ميترا فراهانی است که در برليناله به نمايش در آمدند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

جشنواره فيلم برلين (برليناله) که يکی از سه جشنواره بزرگ فيلم اروپا و يکی از جشنواره‌های معتبر جهان محسوب می شود در دو دهه‌ی گذشته نگاهی عميق به سينمای ايران و سينماگران ايرانی داشته است.

تا پيش از اولين جايزه‌ی سينمای ايران در چهاردهمين دور برليناله (۱۹۷۴ - "طبيعت بی‌جان" از سهراب شهيد ثالث)، سينمای ايران فقط با دو فيلم در سال‌های ۱۹۵۸ ("شب‌نشينی در جهنم"، ساموئل خاکيچيان) و ۱۹۶۳ ("شقايق سوزان"، هوشنگ شفتی) حضور داشت.

بعد از انقلاب اسلامی و به‌ويژه در زمان جنگ ۸ ساله تلاش شد تا از سينما در راستای تبليغات برای انقلاب اسلامی و جنگ استفاده شود و کارگردانان دگرانديش يا با حذف و يا مشکل و سانسور مواجه شدند. در واقع می توان از يک دهه سينمای بدون سينماگران دگرانديش نام برد.


کامبوزيا پرتوی و مريم مقدم در برليناله

پرويز صياد کارگردان دگرانديشی که در تبعيد بود با فيلم ("فرستاده"(۱۹۸۳ ـ آلمان) حضور سينمای ايران را در جشنواره برلين بعد از انقلاب آغاز کرد. اين فيلم توانست اولين کانديدای خرس طلايی سينمای ايران در تبعيد شود.

از دهه ۹۰ ميلادی سينمای ايران حضور چشمگيری در جشنواره برليناله يافت و از آن زمان تاکنون بيش از ۵ خرس نقره‌ای و يک خرس طلايی را از آن خود کرد. ضمن اينکه از سال ۲۰۰۹ تا امروز تقريبا هر سال يک کارگردان ايرانی به عنوان عضو هيئت داوران بين‌المللی در بين اعضای هيئت داوران ديده می‌شود. امسال شيرين نشاط از اعضای داوران بين‌المللی جشنواره است.

فيلم "پرده" ساخته‌ی جعفر پناهی و کامبوزيا پرتوی در بخش اصلی مسابقات حضور دارد و فيلم مستند "فی‌فی از خوشحالی فرياد می‌زند" در بخش پانوراما به نمايش گذاشته شد.

Kambuzia-Partovi.jpg

فيلم جعفر پناهی و کامبوزيا پرتوی که بدون اجازه‌ی رسمی دولت ايران ساخته شده فيلمی است که بيانگر وضعيت فعلی پناهی و روزهای سخت و دردناک يک هنرمند است که اجازه‌ی کار کردن از او گرفته شده است. فيلمبرداری "پرده" در يک ويلا در شمال ايران صورت گرفته است.

فيلم با تصويری از يک در بزرگ نرده‌ای آغاز می‌شود که رو به دريای مازندران دارد. اين تصوير برای تماشاگر نگاه يک زندانی را از لابه‌لای نرده‌های آهنی زندان به دنيای آرام‌بخش و روان دريا تداعی می‌کند. عناصر و اشخاصی که در فيلم بکار گرفته شده همه برای ما ترس، وحشت، سرخوردگی ، سانسور و فشار را به خوبی تصويرسازی می‌کنند.

در فيلم ابتدا شاهد رسيدن مسافری به اين ويلا هستيم که برای ما مشخص می‌شود نويسنده‌ای است که احتمالا به‌خاطر شرايط خودش به اين‌جا فرار کرده تا در آرامش کتاب‌اش را بنويسد ولی در جريان فيلم متوجه می‌شويم که او از ترس سگ‌کشی اداره‌ی بهزيستی و برای نجات سگ‌اش به آن‌جا آمده. او سگ را را در کيفی سفری پنهان کرد تا از دست ماموران در امان باشد. تصاوير سگ‌کشی که از تلويزيون رسمی ايران پخش می‌شود نه تنها نويسنده بلکه حتی سگ را دچار وحشت می‌کند. سگی که بسيار با هوش است و حتی می‌تواند با کنترل تلويزيون کار کند و صدای تلويزيون را حين تصاوير سگ‌کشی بلند کند تا توجه صاحب خود را به اين صحنه‌ها جلب کند.

نويسنده مدتی را در آرامش با سگ خود در حالی که همه‌ی پرده‌ها را بسته است و پرده‌ی سياهی را مقابل خود و دنيای بيرون کشيده، می‌گذراند اما ناگهان حضور يک دختر و پسر جوان شرايط او را تغيير می‌دهد و دختر به نوعی خود را تحميل می‌کند و نويسنده را مجبور به تحمل خود می‌کند. حضور دختر در فيلم که بسيار ناگهانی است نويسنده را دچار شوک و شک می‌کند چرا که او معتقد است به جز او هيچ‌کس کليد اين ويلا را ندارد اما پس از مدتی به‌ناگهان شاهد ورود جعفر پناهی در نقش خود می‌شويم و او هم می‌گويد که کليد خانه را فقط او دارد. کامبوزيا پرتوی درباره‌ی معمای کليد در فيلم معتقد است که کليد به مفهوم آن است که آيا من خودم را بسته‌ام يا اين‌که اين ديوار و حصار من بود؟ من که در را بسته بودم، پس چه کسی است که وارد زندگی من شده؟ يا اين‌که نه، ذهن من خلاق و باز می‌شود. پرتوی در ادامه گفت "ما هرچقدر هم خودمان را ببنديم نمی‌توانيم ذهنيت و انديشه را محدود کنيم. يعنی از کليد کاری ساخته نيست."

در فيلم ما شاهد صحنه‌هايی سورئاليستی هستيم که در آثار پناهی پديده‌ای تازه است. می‌بينيم دختر در خانه حضور دارد و پناهی را می‌بيند اما پناهی او را نمی‌بيند. پناهی از طريق موبايل فيلمی از دختر می‌بيند که به پناهی می‌گويد نويسنده و سگ را از خانه بيرون کرده و الان فقط او و پناهی در خانه هستند. همان‌طور که مريم مقدم، بازيگر نقش دختر در نشست مطبوعاتی در پاسخ به سئوال خبرنگاران گفت "دختر نقش بخش تاريک و نااميدی جعفر پناهی" را دارد.

در اين فيلم ما با دنيای خارج تقريبا ارتباطی نداريم اما ترس از دنيای خارج که دستگيری و تعقيب است را مدام حس می‌کنيم. گوياترين اين صحنه زمانی است که دختر به همراه مردی جوان به يک‌باره وارد ويلا می‌شوند و پناه می‌گيرند چرا که ماموران به دنبال آن‌ها هستند.

تنها صحنه‌ی ارتباط با خارج به جز صحنه‌های سگ‌کشی که از تلويزيون پخش می‌شود در اواخر فيلم است که پناهی به قصد خودکشی به دريا می‌رود ولی دوباره باز می‌گردد. اين صحنه هنرمندی را نشان می‌دهد که به دليل شرايط‌ش به همه چيز، حتی مرگ می‌انديشد!

مردمی بودن فيلم‌ساز را در صحنه‌ای که همسايه نگران به ديدار او آمده می‌بينيم که پناهی قرص‌هايی را که همسرش برای زن او خريده به او می‌دهد.

در پايان فيلم ما تصوير در آهنی را به سوی دريا می‌بينيم اما اين بار فيلم‌ساز به سوی بيرون می‌رود و نويسنده با سگ‌اش که مدتی ديگر در صحنه نبودند در کنار دريا مشغول قدم زدن هستند و پناهی به عقب برمی‌گردد و آن‌ها را به همراه خود می‌برد. اما از دختر اثری نيست.


"پرده"

فيلم جعفر پناهی و پرتوی انعکاس وسيعی در مطبوعات آلمان داشت و نقدهای بسيار خوبی بر آن نوشتند. به نظر من اين فيلم اگر جايزه‌ای را هم دريافت نکند اما به احتمال زياد از جانب داوران يا منتقدان فيلم تقدير خواهد شد.

فيلم مستند "فی‌فی از خوشحالی فرياد می‌زند" ساخته‌ی ميترا فراهانی که در بخش پانوراما نمايش داده شد مستندی بسيار قوی درباره‌ی زندگی نقاش و مجسمه‌ساز معروف و توانای ايرانی بهمن محصص ساکن ايتاليا و از آخرين روزهای عمر او بود. نام فيلم از نام يکی از تابلوهای نقاش به عاريه گرفته شد که محصص هيچ‌گاه حاضر به فروش او نبود و همه جا اين تابلو را با خود به همراه داشت.

هر دو فيلم ايرانی شرکت‌کننده در برليناله از درد هنرمند ايرانی که اجازه‌ی کار در ميهن خود ندارد حرف می‌زنند؛ يکی در خانه خود تبعيدی است و يکی به دليل بی‌توجهی و "بی‌ارزش" ديدن کارهايش تبعيد را برمی‌گزيند و در انزوا از دنيا می‌رود. هر دو فيلم تأثير به‌سزايی بر تماشاگر داشتند.


هيئت داوران جشنواره برلين با حضور شيرين نشاط

فيلم مستند ميترا فراهانی به دليل حضور زنده و قدرتمند بهمن محصص و طنز قوی و کلام برنده‌ی او تماشاگر را به دنبال خود می‌کشد و مخاطب را به دنيای بی‌رحمی که مستبدان برای هنرمندان به‌وجود می‌آورند می‌برد.

محصص نقاش برجسته‌ی ايرانی است که کارهای او پيش از انقلاب در موزه‌ها و ميدان‌ها به نمايش گذاشته شده بودند پس از انقلاب دست‌اندرکاران جديد رژيم اسلامی خواستند کارهای او را پوشش اسلامی بدهند و برخی به همين دليل آسيب ديدند و برخی هم يا منهدم و يا دزديده شدند.

محصص در فيلم با خنده و تمسخر از اين‌که آن‌ها ارزش هنر را نمی‌شناسند حرف می‌زند و می‌گويد همه‌ی آثارم را قبل از خروج از ايران خودم نابود کردم!

فيلم‌ساز در ابتدا توضيحی کوتاه درباره‌ی محصص به همراه تصاويری از کارهايش به تماشاگر می‌دهد. او می‌گويد پيدا کردن محصص بسيار سخت بود چرا که ساليانی است که اغلب فکر می‌کردند که محصص از دنيا رفته است اما او احتمالا به دليل کم‌مهری و بی‌توجهی‌ای که به او شده خود را به انزوا کشانده و با کسی ارتباط نمی‌گرفت.

فيلم عمدتا در شهری در ايتاليا و در هتلی که محصص زندگی می‌کرد تهيه شده اما چگونه فيلم‌ساز او را پيدا کرد و چگونه محصص با توجه به اين‌که ساليانی از جامعه‌ی ايرانی دور بوده و فيلم‌ساز را پذيرفته ناروشن است. ورود فيلم‌ساز جوان محصص را تشويق به دوباره کار کردن و سفارش گرفتن می‌کند. او با کمک فيلم‌ساز سفارشی از برادران گالريست ايرانی در دوبی می‌گيرد و برای يک تابلو مبلغ صدهزار يورو تقاضا می‌کند. مستند با نقاش پيری که بعد از ساليان دوباره کار را آغاز می‌کند پيش می‌رود و محصص با پيش‌پرداختی که از برادران گالريست می‌گيرد برای فيلم‌ساز اتاقی در هتل روبه‌روی اتاق خود می‌گيرد تا فيلم‌ساز با آرامش به کار خود ادامه دهد.

همه چيز طبق برنامه پيش می‌رود و شبی که فيلم‌ساز از مجسمه‌های محصص سايه‌های‌شان را جدا می‌کرد نمی‌دانست که آن شب هنرمند را از مستند خود جدا می‌کند. فيلم‌ساز در حين کار صدای هنرمند نقاش را می‌شنود که سرفه می‌کند و نفس‌های پی در پی و بلند می‌کشد. او دوربين را رها می‌کند و هنرمند را صدا می‌زند و ما تصويری کجی از دوربين به روی ديوار می‌بينيم و صدای فيلم‌ساز را که به محصص می‌گويد دکتر خبر کند و کلمات نامفهوم محصص به همراه نفس‌های آخر...

فيلم مستند "فی‌فی از خوشحالی فرياد می‌زند" مستندی است از زندگی هنرمندی که از زمان مرگ آثارش در واقع مرده بود اما مرگ فيزيکی او در فيلم، مستند را به سندی عليه جاهلان حکومت اسلامی که هنرمند را در زمان زندگی می‌کشند تبديل می‌کند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016