دوشنبه 29 خرداد 1385   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شکاکی، بخشی از روشنگری است؟ درباره عقايد فلسفی ديويد هيوم، ع. سلطانی دشت بزرگ

ديويد هيوم David Hume ۱۷۱۱ - ۱۷۷۶

فيلسوف ،- ميان زنان و وطن !

دوستان عزيز، شما تا چند لحظه ديگر، شاهد سخنرانی لاشه يک بيوگرافی غيرخودی ميشويد!. داويد هيوم ، فيلسوف تجربه گرای انگليسی،اسکاتلندی تبار،مينويسد که درطول ۳سالی که درپاريس،درمهاجرت بود، روزی ۲-۳بار بياد دوری از وطن می افتاد ورنج ميبرد. او ولی پيرامون ازدواج گفته بود که زن ازجمله نيازهای ضروری زندگی يک مرد نيست!.راديکال بودن هيوم در آته ايست و ضد مسيحی بودنش،چنان قوی بود که نوشت تمام آثار مذهبی، متافيزيک و اسکولاستيک را که اززمان يونان تاپايان سدههای ميانه نوشته شده اند، بايد سوزاند. ازاينطريق او خشم روحانيان و خداشناسان مسيحی را برانگيخت.متافيزيک درنظر او يک فلسفه و روش بيفايده، غيرمنطقی و سفسطه گرايانه بود. او ميگفت انسان ميتواند بدون تهديد يک دادگاه آسمانی يا دينی، موجودی اجتمايی و فرهمند باشد، چون غير از آگاهی روشنگرانه، انسان دارای احساسات طبيعی نيز است. هيوم ازطريق مبارزه پيگير وآشتی ناپذير با مکتب متافيزيک، فلسفه تجربی جان لاک را به اوج خودرساند. موضوع مرکزی افکار هيوم “تئوری شناخت“ بود. بهترين روش تحقيق درنظر اوبايد ترکيبی باشد از تجربه و مشاهده. باکمک هيوم، فلسفه تجربی انگليس نه تنها به اوج خودرسيد بلکه جرقه ای انقلابی، انسانی و تحول گر يافت.اوميگفت، به استثناء رياضيات، هيچ شناختی بدون تکيه بر تجربه، بوجود نخواهد آمد. طبق ادعای او، فيلسوف واقعی کسی است که هميشه براساس اصول شک گرايانه قضاوت کند.
درنظر هيوم، هردانش انسانی بر اساس تجربه بوجود آمده و تفکر انسان محدود به درک قدرت حواس او است. هيوم بعنوان يکی از نمايندگان فلسفه “تجربه گرايی“ ميخواست باتکيه بر قدرت حواس، به شناخت واقعی برسد. درادامه تجربه گرايی جان لاک مينويسد که تنها پايه شناخت ،بايد تجربه باشد. وعقل هميشه نوکر حواس نيست، بلکه اغلب ناشی از يک تجربه گرايی بنيادين ميباشد. درنظر او کشف قانون عليت نه تنها براثر عقل،بلکه به علت تجربه هم ممکن است. اومنکر قانون عليت بود . تجربه گرايی و شک گرايی هيوم، تغيير مهمی روی مکتب “مثبت گرايی“ مدرن فرهنگ بورژوازی بجا گذاشت. در طول قرون ۱۹ و ۲۰ ، تجربه گرايی پايه ترقی نوع خاصی فلسفه و علوم تجربی شد.
هيوم ميگفت که درکنار “يقين تجربه گرايی“ نبايد شک گرايی را نيز فراموش کرد و به عقل نميتوان هميشه اطمينان داشت. او ايدهها را همان تصورات ميدانست که نتيجه عکسهايی از تجربه ها و حواس ما هستند که نتيجه آن يک شکاکی ميانه رو است، به اين دليل انسان نميتواند بطور يقين همه چيز را بداند. شک گرايی هيوم متکی به روش تجربه گرايانه اوبود، که از زمان باستان تا ميانه قرن ۱۸ بی سابقه بود. شک گرايی اودر درجه اول دشمن سرسخت فلسفه متافيزيکی بود که اززمان يونان دراروپا بعنوان “شبه فلسفه“ رواج يافته بود.براين اساس مورخين سير انديشه، هيوم را يکی ازنمايندگان روشنگری انگليس ميدانند.چون در اواخر عصر روشنگری، عقلگرايی در رابطه با شناخت انسانی نيز دچار مشکلات شده بود، شک گرايی، رونق عجيبی يافت . شک گرايی هم براساس يک رديف از مرامنامه ها بوجود آمد که نتيجه بحث های مهم و مداوم باکون و دکارت برای شناخت و دانش بودند. هيوم مدعی بود که عادت مهمترين راهنمای انسان در زندگی ميتواند باشد و شک گرايی معتدل ، نه تنها موجب قناعت، رضايت و پرهيزکاری در زندگی، بلکه باعث کاهش دگمها، خرافات و تعصب ميشود.
هيوم نه تنها يکی از فيلسوفان بلکه يکی ازمهمترين مورخين، اقتصاددانان و منتقدين دينی زمان خود بود. او به خلق آثار مهمی در زمينه های : تئوری شناخت، اخلاق، تاريخ و سياست پرداخت ، ولی مشهوريت اصلی او بدليل مقالاتی پيرامون اخلاق و سياست بود. او دين را يک پديده و جريان وابسته به روان انسان ميدانست که آن خود نيز متکی به ترس و يا اميد است. شايد بدين دليل هيوم را يکی از پيشگامان مکتب فلسفی “ روانشناسی گرايی “ نيز بشمار می آورند. او فلسفه را نتيجه انعکاس زندگی روزانه ميدانست و هرنوع خيالپردازی ايده آليستی و متافيزيکی را نفی ميکرد. به اين دليل او نه تنها تجربه گرا بلکه نماينده فلسفه روشنگری نيز است. “ فلسفه عملی “ او نيز ريشه تجربه گرايی دارد. او ميگفت ،امری اخلاقی است که با طبيعت انسان تضاد نداشته باشد. درنظر او گرچه عقلگرايی مرزها و موانعی دارد و عقل جواب هر پرسشی را نميداند، ولی فلسفه تجربه گرا، فلسفه روشنگری است. درنظر او نه تنها متافيزيک، فلسفه عمل نيست، بلکه علوم تجربی، خرمنی از احتمالات هستند. به عقيده او دانستنيهای روزانه بايد کمکی باشند برای رفع نيازهای روزمره انسان.
طبق ادعای مورخين اجتماعی، ازنيمه دوم قرن ۱۸ به بعد، بدليل رفاه نسبی در اسکاتلند، اين بخش از بريتانيای آنزمان، متفکرين زيادی به اروپا ،ازجمله فرانسه، صادر نمود. روشنفکران فرانسوی بيشتر از هموطنان انگليسی هيوم، به شک گرايی و مبارزاتش با مسيحيت علاقمند بودند. هيوم در فرانسه غير از محافل ادبی، فلسفی و روشنگری، با خالقين دائرت المعارفی نيز رابطه ای دوستانه داشت، گرچه دوستی اش مثلا با روسو ؛به سبب بيماری روانی و ماليخوليايی بودن روسو، در اواخر به تيره گی کشيد. روسو بعدها از او عذرخواهی نمود و آنرا نتيجه آب و هوای بد و مه آلود انگليس دانست !.
هيوم از نظر ادبی، علاقه وافری به آثار ورژيل و سيسرو داشت. او شخصا با ديدرو، ولتر، روسو، و آدام اسميت معاشرت و تردد داشت. بيوگرافی نويسان، زندگی هيوم را شبيه زندگی دو انگليسی متفکر ديگر يعنی لاک و هابس قيد نموده اند. هيوم شکايت ميکرد که در انگليس گروههايی مانند : رياضيدانان، منطق دانان، متافيزيسين ها و الاهياتی ها با او دشمنی ميکنند. پيش از نيچه، فيلسوفانی مانند هيوم ، ماکياولی، هابس و اسپينوزا، پيرامون اهميت قدرت و تسخير سياست قلم فرسايی کرده بودند. هيوم تعثير مهمی روی “ انتقاد عقل “ کانت بجا گذاشت. پيش از کانت، تجربه گرايی و عقلگرايی، هر دو مدعی شناخت بودند. کانت موفق شد که آندو را با هم متحد نمايد. وی اعتراف نمود که تعثير هيوم موجب شد تا او از زندان دگم های فکری بيرون آيد. انتقاد مهم هيوم به قانون عليت، مورد تحسين کانت نيز قرار گرفت. کانت سرانجام موفقيت فلسفی شک گرايی هيوم را زير سئوال برد، و نوشت که او مانند ناخدايی است که از ترس طوفان شک گرايی، کشتی لنگرانداخته اش را تکان نميدهد تا آن در ساحل بپوسد. تفکر هيوم از طريق مکتب “ مثبت گرايی“ يا پوزيويتيسم کنت ،تا امروزه روی انديشه غرب موثر مانده است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 





ديويد هيوم درسال ۱۷۱۱ در اسکاتلند بدنيا آمد و در سال ۱۷۷۶ درآنجا درگذشت. او ۲ ساله بود که پدرش را از دست داد و در جوانی بدليل اتهام آته ايستی و شکاکی، اجازه نيافت تا در دانشگاه تدريس نمايد. گرچه کليسا او را يک آته ايست ناپاک ناميد ولی هيوم بدليل مهربانی، خوشرويی ، نيکوکاری و طنز، ميان مردم و روشنفکران محبوبيت زيادی داشت. وی قبل از شغلهای کتابداری، و معلم خصوصی بچه پولدارها، مدتی پرستار يک بيمار روانی مرفه بود که تعثير ناگوار و تلخی روی او گذاشت. شغل کتابداری باعث شد که او بدليل دسترسی به منابع عظيم، کتاب ۴ جلدی و پرفروش “ تاريخ انگليس“ را بنويسد. هيوم توانست از طريق فروش اين کتاب، سالها زندگی راحتی را بگذراند.
مهمترين آثار او : تحقيقی پيرامون عقل انسانی، ديالوگهايی پيرامون دين طبيعی ، و کتاب تاريخ انگليس، هستند. فلسفه او حتا امروزه از نظر اجتمايی، سياسی و تاريخ فرهنگ، قابل توجه مجامع روشنفکری است.
درنظر او اهميت حقيقت تفکر مکانيکی در علوم تجربی به اندازه ارزش “بحث های اخلاقی“ ميتواند باشد چون عقل، خلاف احساسات، قادر نيست ما را وادار نمايد که هميشه اخلاقگرا عمل کنيم. گروهی هم هيوم را بدين دليل فيلسوف ناتوراليست نيز ميدانند، چون درنظر او هر مشکلی را که عقل نتواند حل نمايد، طبيعت بطور خودکار، ترتيب حل يا نابودی آنرا ميدهد. او مدعی بود که نه عقل ما، بلکه طبيعت انسانی، مارا به سلاح احساسات مناسب و ضروری مجهز کرده است تا نسبت به انسانهای ديگر رفتاری عادلانه داشته باشيم و هرجا که عقل به مرز و مانعی برخورد نمايد، احساسات و غرايز انسانی برای رفع مشکل وارد ميدان ميشوند. بقول اهل نظر، هيوم خواننده را دوباره بياد آن انداخت که در جستجوی “يقين عقلگرا“، که بخش مهم فلسفه مدرن است، باشد، چون آنها آنرا فراموش نموده اند. در نظر هيوم، حرص و کوشش انسان برای رسيدن به قدرت و حاکميت، نه تنها موجب فساد و بی نظمی عشق، بلکه تباهی عقل درميان انسانها را نيز موجب شده.

تماس : Farhangi۸۴@noavar.com





















Copyright: gooya.com 2016