چهارشنبه 5 مهر 1385   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

فلسفه يعنی وسعت فکر و ذهن، نشست نقد و بررسی کتاب‌ "فلسفه و تجدد" کريم مجتهدی، سهام الدين فراهانی، اعتماد ملی

ظرفيت سالن کوچک اجتماعات شهر کتاب مرکزی آکنده از دوستداران و علاقه‌مندان به فلسفه و تجدد بود تا شاهد نقد و بررسی کتاب <فلسفه و تجدد> دکتر کريم مجتهدی باشند که به تازگی از سوی انتشارات اميرکبير تجديد چاپ شده است. اين کتاب شامل ۱۴ مقاله به هم پيوسته است و در آنها از ولتر، آگوست کنت، کانت و ... سخن به ميان رفته است.

رضا داوری اردکانی، محمد خوانساری و کريم مجتهدی سخنرانانی بودند که برای شرکت در اين نشست از آنها دعوت به عمل آورده شده بود. هر چند که در اين بين گاهی يکی ديگری را استاد خويش خطاب می‌کرد اما ويژگی مشترکی اين هر سه را به هم وصل می‌کرد؛ که روزگاری صحبت از فلسفه و فلسفيدن را در گرمابه و گلستان آغاز کردند. و شايد به همين خاطر بود که نوبت به سخنرانی مجتهدی که رسيد گفت: <آقای محمدخانی به من لطف کرد که دوستان مرا دعوت کرد تا مراعات حالم را کنند.> ‌

***

طبق روال اکثر جلسات شهر کتاب علی اصغر محمدخانی مقدمه‌ای کوتاه در مورد اين نشست ارائه داد. وی در مورد دکتر کريم مجتهدی گفت: <مجتهدی را اهل فکر و فلسفه می‌شناسند، سال‌ها به طور جدی درکار تدريس و تاليف در حوزه فلسفه در دانشگاه تهران است. يکی از دغدغه‌های ايشان شناخت غرب و بررسی در اوصاف تفکر در عرصه روشنگری و زمينه ورود فرهنگ غرب به ايران است و شناختی که ما بايد در اين حوزه داشته باشيم.> ‌

اما اولين سخنران نشست دکتر محمد خوانساری بود که صحبت‌هايش را با تبريک به دوست دانشمندش به مناسبت رونمايی کتاب فلسفه و تجدد آغاز کرد. ‌

خوانساری ابتدا توضيحاتی در مورد اصطلاح رونمايی داد: < اين اصطلاح از پاکستان آمده است. در آنجا اين اصطلاح را برای عروس تعبير کرده‌اند و استفاده می‌کنند. اين کتاب هم عروسی است زايده ذهن استاد محترم. منتها اين عروس هزار داماد است. مثل تابلوی زيبايی است که هزاران نفر می‌توانند از آن لذت ببرند.>

او سپس با بيان اينکه رنسانس و روشنگری از دوره‌های عجيب تاريخ و فرهنگ انسانی است گفت: در قرون وسطی بشر گام به گام راه می‌رفت و حتی رکود و جمود وجود داشت. اما از رنسانس جهش به وجود آمد. اين جهش در تمام زمينه‌ها بود و نه فقط در فلسفه، بلکه اختراع چاپ، قطب نما، صنايع جديد کشف آمريکا و بالاخره مساله حرکت زمين که قرن‌ها بزرگان و مردم عادی زمين را ساکن می‌دانستند. خوانساری در همين مورد به ماهيت نقش گاليله اشاره کرد: همه زمين را ثابت می‌دانستند، اما يک نفر پيدا شد و مخالفت کرد. اين امر خيلی عادی نيست و شوک اساسی ايجاد می‌کند. درحالی که الان برای ما عادی شده است. اين امر بر کليسا خيلی گران آمد و او را به محاکمه کشيدند. به پيری او ترحم کردند و استغفارش را پذيرفتند. ‌

وی در ادامه محکوميت گاليله را ننگی برای پاپ دانست و گفت که آنها مجبور شدند پرونده را از بايگانی واتيکان بيرون بکشند تا حق را به گاليله بدهند.

خوانساری در بخش پايانی سخنانش از انتشار و استقبال از چنين آثاری ابراز شادمانی کرد. او به مهجور بودن فلسفه اشاره کرد و گفت: فلسفه آزاد نبوده، از زمانی که فلسفه به عربی ترجمه شد مقابلش موضع گرفتندکه تا پس از مشروطه هم ادامه داشته است. اما الان فلسفه متاع رايجی است و جوانان به آن روی آورده‌اند. ‌

دکتر محمدخوانساری به ذکر همين کليات در مورد اين کتاب و فلسفه اکتفا کرد تا دکتر رضا داوری اردکانی سخنران بعدی باشد. وی در ابتدای سخنانش ‌گفت که می‌خواهد خيلی کوتاه درمورد اثر و صاحب اثر صحبت کند. ‌

اما اين تقسيم‌بندی مانع از آن نشد تا درباره مشکلات فلسفه حرفی به ميان نياورد: فلسفه هميشه مشکل داشته است. فکر نکنيد فلسفه همواره با مخالفت حکام و گروه‌ها مواجه بوده است، مساله اين است که فلسفه همزاد سوفيسم ‌است. فلسفه از زمان سقراط تا الان با سوفيسم همراه بوده است. اين دو توامانند و از هم جدا نمی‌شوند. بحث اين نيست که يک گروه و دسته با فلسفه مخالفت است، فلسفه مخالف خودش را با خويش می‌آورد. ‌

داوری همچنين بر اعتبار فلسفه تاکيد کرد و فيلسوفان را مردم همه تاريخ دانست. به گفته او: فلسفه غريب نيست. اگر شما مرا می‌شناسيد به برکت فلسفه است. اعتبار و احترام فيلسوف مشخص و معين است. معهذا سوفيسم هميشه در مقابل فلسفه بوده است. و البته از اين بابت گله‌ای هم ندارم. وی در ادامه به سخن کانت اشاره کرد: اگر به کبوتر بگويند که تو بال می‌زنی تا هوا را بشکافی، می‌گويد کاش هوا نبود، اما او نمی‌داند که اگر هوا نبود کبوتر هم قادر به ادامه حيات نبود. ‌

دکتر رضا داوری همچنين به تلخيص مقدمه دالامبر بر دائره المعارف به توسط آقای مجتهدی اشاره کرد و گفت: دالامبر يکی از مردان بزرگ قرن هجدهم است. دالامبر جامع فلسفه و سوفيسم است. او بر دائره المعارفی مقدمه نوشته که نويسندگانش ولتر و روسو هستند. ‌

داوری در مورد نويسنده اثر گفت: ما ۴۰ سال همخانه بوده‌ايم، اما هيچ زمان رابطه خصوصی با هم نداشتيم. هر وقت نشسته‌ايم از فلسفه گفتيم و نه از سياست و نه از کسب و کار. شايد چنين دوستی برای خيلی‌ها ملال آور باشد. اما خب هرکسی با تعلقاتی زنده است و با آنها زندگی می‌کند. فلسفه درست است که راه است اما به مقصد نمی‌رسد و هيچگاه هم تمام نمی‌شود. ‌

وی در مورد ويژگی‌های علمی دکتر مجتهدی چنين ادامه داد: در چهل و چند سالی که با هم بوديم او با تمام قدرت کار کرد، درس داد و خواند و نوشت و هيچ شغل ديگری نداشت. اين اهتمام، وسوسه نشدن، تعلق خاطر او به علم برای من عزيز است. دکتر مجتهدی کارش را به درستی انجام داد و با وظيفه‌شناسی و اصالتی که در روش و فکر و کار ايشان بود برای بعضی از ما درس شد. ‌

<در فلسفه اختلاف رای و نظر عادی است و اگر اختلاف نظر وجود نداشته باشد يا اتفاقی است و يا اينکه يکی از ديگری تقليد می‌کند.> داوری در اين‌باره اين چنين توضيح داد: اگر در فلسفه کسی مريد ديگری باشد اهل فلسفه نيست. گاهی مرا هايدگری خطاب می‌کنند و من البته آزرده نمی‌شوم. او متفکر بزرگی بود اما <هايدگری> وجود ندارد، اگر باشد اهل فلسفه نيست. کسانی شارح هگل‌اند. اشکال ندارد. اما در فلسفه نمی‌شود الفاظ فيلسوف را تکرار کرد و مريد او بود. پيروی و متابعت معنا ندارد. ‌ داوری آنگاه به سراغ اثر رفت و با اشاره به اين که <فلسفه و تجدد> مجموعه‌ای از مقالات است گفت: اين مقالات چنان با هم تناسب دارند که اگر نگويند اينها مقالات جدا جدا هستند مخاطب متوجه نمی‌شود. وی در مورد مقدمه کتاب گفت: دکتر مجتهدی در مقدمه می‌گويد فلسفه و تجدد يکی نيست و اين نظر درستی است. ‌

فلسفه پيش از تجدد وجود داشته است، اما به جد نمی‌دانم که بعد از تجدد بوده است يا نه. نمی‌دانم بعد از تجدد از فلسفه چه می‌ماند، اما تفکر می‌ماند، اسم فلسفه می‌ماند، معنی لغوی فلسفه می‌ماند، فلسفه به آن معنايی که در ذهن همه ماست می‌ماند. اما وقتی تجدد می‌آيد کمی با فلسفه تندخويی و ناسازگاری می‌کند. تندخويی و بدخلقی می‌کند. ‌

وی با اشاره به ريشه‌های تجدد اين بحث را اين‌گونه ادامه داد: آقای مجتهدی حق دارند، کسی فکر نکند که فلسفه تجدد است؛ اما در تجدد فلسفه ظهور داشته است. تجدد با فلسفه ارتباط و نسبتی دارد. تجدد فلسفه نيست. تجدد را بودلر آورده است. فيلسوفان کاری به تجدد نداشته‌اند. بحث و اصطلاح مدرنيته را بودلر مطرح کرده است. قرن هجدهم قرن پايه‌گذاری تجدد است و اين کتاب تاريخ مختصر تفکر قرن هجدهم است. از تلخيص مقدمه دائره‌المعارف شروع می‌شود، به ولتر و روسو می‌رسد و بالاخره چند فصل آخر مربوط به کانت است. اينها نامداران و فيلسوفان قرن هجدهم اند. ‌

دکتر داوری قول داده بود که کوتاه سخن بگويد و تصديع ندهد. اما او با حرارت خاصی صحبت می‌کرد و حاضران نيز با علاقه تمام سخنانش را دنبال می‌کردند. او در مورد بخشی از کتاب که درباره ولتر در ايران است گفت: در دوره ناصری دو رساله درباره ولتر نوشته شده که يکی از آنها بسيار مضحک است که روس‌ها آن را پرداخته‌اند و ولتر را چاقوکش و عرقخور معرفی کرده‌اند و ديگری نسبتا دقيق است. شايد منشأ اين حرف‌ها اين است که ولتر بسيار تلخ و صريح بود و گاهی شايد حرف‌های تلخ و زشت می‌زده است. ‌
دکتر داوری تاکيد کرد: لازم بوده است که ما بدانيم که ولتر را چگونه شناختيم. اين بخشی از تاريخ آشنايی ما با فلسفه و تمدن غربی است. اگر بخواهيم تجدد را بشناسيد بايد منورالفکری و يا به تعبير رايج روشنگری را بشناسيد. و تجدد از آنجا برخاسته . روشنگری فلسفه نيست اما تجدد منورالفکری است. تجدد با قدرت پيدا کردن ايدئولوژی آغاز می‌شود. قرن هجدهم فلسفه و دين را ايدئولوژيک می‌کند. فلسفه و ايدئولوژی در اين قرن با هم خلط می‌شوند. ‌

داوری سپس بر نقش کانت در زنده نگه داشتن فلسفه اشاره کرد. به عقيده او اگر کانت نبود شايد غلبه ايدئولوژی بر فلسفه چنان شدتی پيدا می‌کرد که فلسفه بيشتر از اين مهجور می‌شد. او ادامه داد: اين کانت است که فلسفه را از چنگال ايدئولوژی بيرون می‌آورد. دالامبر، مريد فرانسيس بيکن است. در اين کتاب هم موضوع روشن است. بيکن نمی‌خواست فلسفه را به دامن ايدئولوژی بياندازد چون هنوز تصوری از ايدئولوژی نداشت. دالامبر هم هنوز با ايدئولوژی آشنا نبود. اما دالامبر، فرانسيس بيکن را چنان تفسير می‌کند که فلسفه به ايدئولوژی تبديل می‌شود. ‌

ما در حال حاضر بسيار قرن هجدهمی فکر می‌کنيم. وقتی در اروپا قرن هجدهم مورد سوال قرار گرفته، اينجا قرن هجدهم برايمان مطلق است. افکار و حرف‌های قرن هجدهم تازه‌تر نشده اما ما همان حرف‌ها را می‌زنيم و آن حرف‌ها برايمان مطلق است و حقايق بی‌چون و چرايی است که اگر کسی بگويد من نمی‌فهمم چرا اين طور است می‌گويند شما علم ستيز و خردستيز هستيد. ‌



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 





دکتر رضا داوری کتاب <فلسفه و تجدد> را منبع خوبی برای معرفی قرن هجدهم دانست و در پايان صحبت‌هايش گفت: در اين اثر عالی مطالب کاملا با انصاف بيان شده، موضع‌گيری نشده و رد و اثبات هم در آن کم می‌بينيم. اين کتاب گزارش روشن و منقحی از منورالفکری است و البته ما می‌توانيم خودمان و افکار خودمان را هم در آن ببينيم. ‌

بالاخره نوبت به دکتر کريم مجتهدی مولف اثر رسيد تا اندکی درباره آن توضيح دهد. او ابتدا گفت: دوست داشتم که در مورد اين کتاب صريحا انتقاد شوم. اين وظيفه ماست که شأن تفکر و فلسفه را در نظر داشته باشيم و در هر موقعيتی بدانيم کسی که فکر نمی‌کند ارزشی ندارد. حيوان ناطق که گفته‌اند کسی است که مستقلا به مسائل فکر می‌کند و از درون متجدد می‌شود؛ و ذوق‌ها و همت‌ها به جوش و خروش درمی‌آيد. ‌

مجتهدی که با طمانينه خاصی سخن می‌گفت با اشاره به مقالات کتاب گفت: اين مقالات طی يکی دو سال و با فاصله زمانی نوشته شده‌اند افکارم عوض نشده اما مشغول نوشتن چيزهای ديگری هستم و به آنها فکر می‌کنم. در هرحال اين کتاب مربوط به قرن هجدهم است و تجدد به معنايی که در آن قرن در ميان فلاسفه رايج بوده مطرح شده است. ‌

وی سپس به روشنگری در قرن هجدهم پرداخت و ادامه داد: روشنگری ابعاد بسيار مختلفی دارد. ابعاد فرهنگی، علمی و سياسی که در انتهای قرن منجر به انقلاب کبير فرانسه شد، فرانسوی‌‌ها اين قرن را قرن روشنايی‌ها می‌خوانند. اين قرن قرن فلاسفه هم خوانده شده، اما فيلسوفانی که ما در آن زمان می‌شناسيم خيلی هم فيلسوف نيستند. ‌

دکتر کريم مجتهدی سخنانش را با ذکر توضيحاتی در مورد فلسفه به پايان برد. به عقيده او فلسفه قبل ازعلم نيست. علم شناخت است و بدون تامل شناخت حاصل نمی‌شود. فلسفه دعوت به تامل است و از اين لحاظ اهميت دارد. به نظر او تعهدی که ما به فلسفه داريم به چند تا لفظ فلسفی نيست، بلکه دعوت به فکر کردن و کوشش برای فکر کردن است. فلسفه وسعت ذهن و توسعه دادن فکر است. اينکه فقط اسير ايده‌های نظری نباشيم.





















Copyright: gooya.com 2016