پنجشنبه 23 اردیبهشت 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نفرين، شعری از شهراد شهميرزادی

چه خواهد شد؟
چه می‌دانيد چه خواهد شد؟
چه می‌دانيم چه خواهد شد؟
بی‌ترديد اما
خواهد شد
آن‌چه بايد بشود
زيرا
از «شدن» گُزير نيست.
*
چه می‌توان کرد
يا چه بايد کرد
وقتی
رذالت اين‌گونه دست در دستِ شقاوت،
دوش به دوشِ شرارت،
همپایِ قساوت،
با وقاحتِ تمام،
ديگِ جنايت را بار گذاشته،
هيزم می‌آوَرَد
ـ بغل بغل ـ
تا اُجاقِ هراسِ درونِ پليدش را
دائم شُعله‌وَر نگه‌دارد
که آشِ نذری‌اش خوب پُخته شود
آن‌گاه
کاسه کاسه کند
اين‌همه پاکی و معصوميتِ جوان را
(لهيده و شکسته
ذبح‌شده
خسته [در هر دو معنا]
بسته و پيوسته)
بگذرانَد از دروازۀ روز و روزگار
سوار بر موتورسيکلت‌هایِ غول‌پيکرِ آخرين‌مُدل...
پس،
تَبَت یَدا شماها و تَب
که اُسوۀ خباثت‌ايد!
سياه‌انديشانی سياه‌پوش
سياه‌دلانی سياه‌بين...
حالا
هِی سُرمه بکشيد چشم‌هاتان را
تا از پَسِ شيشۀ اين عينک‌هایِ تيره،
از اين هم سياه‌تر ببينيد
جهان و جهانيان را...
تَبَت یَدا خودتان و تَب!
خودِ خودتان که خوب می‌دانيد
اين دست‌هایِ خونالود
با هيچ آبی شُسته نخواهد شد
پس با همين دست‌هایِ آلوده
کاسۀ آش‌تان را
ـ تا سرد نشده ـ
هورت بکشيد
گوشت‌ها را بجَويد
استخوان‌ها را بليسيد
از تهِ دل آروغ بزنيد
و شُکرِ قادرِ قَهارتان را به جای آوريد
بعد،
حتی اگر شده بی‌وضو،
نماز بخوانيد
با حُضورِ ذهن،
پاداش‌ها را بشُماريد
حساب‌هایِ بانکی‌تان را چِک کنيد
و دست به دعا برداريد
تا ديوثی و قُرُمساقیِ جان‌تان پايدار بمانَد.
تَبَت یَدا آقايان و تَب!
بتازيد
سوار بر اين يابویِ چَموش
تا می‌توانيد
تا وقتی اين هَرزه‌پيرِ هرجايی رَمَق دارد
سواری بگيريد
که خيلی ثواب دارد
همان‌قدر ثواب دارد
و صواب است که
جماعِ شب‌هایِ جُمعه با حلالِ خودتان
(اگرچه «حرام»ها را هم می‌توانيد به‌سادگی حلال کرد
گيرم که مزۀ حرام
هميشه
شيرين‌تر است از حلال!)
تَبَت یَدا حَراميان و تَب!
خوش بخوابيد
که شب از نيمه گذشته است
نگرانِ کابوس‌هایِ شبانه نباشيد
که شمايان خود هراس‌انگيزترين کابوس‌ايد.
چه سود اشاره به گذشته و گذشتگان
که: «فاعتَبروا!»
کَذّابانی بی‌بصيرت‌ايد
خودخواسته
مُهرِ سياه نهاده بر چشم و گوش
با جان‌هايی پينه‌بسته...
خوش بخوابيد
با چشم و گوشِ بسته
و خيالِ آسوده...
تَبَت یَدا کذّابان و تَب!
مُهم نيست سازمانِ هواشناسی‌تان
هوایِ فردا را
چگونه پيش‌بينی کرده باشد،
فردا
هوا که روشن شد،
اگر آفتابی باشد،
ذوب خواهيد شد
مثلِ آدمک‌هایِ برفی!
اگر بارانی باشد،
از هم واخواهيد رفت
مثلِ غول‌های گِلی...
مطمئن باشيد
که ما
مطمئنيم!
تَبَت یَدا خونآشامان و تَب!

واشينگتن
ماهِ مه ۲۰۱۰



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 





ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016