خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
29 مرداد» سرداركمالي: اعطاي معافيت و تسهيلات جديد به سربازان خانوادههاي زلزلهزده28 مرداد» تهران و ۶ هزار هکتار بافت فرسوده 26 مرداد» زلزلههای دیروز مصدوم نداشت 25 مرداد» تخریب ۶۰ درصدی برخی کتابخانههای آذربایجان شرقی 25 مرداد» رصد کردن مسائل احتمالی زلزله تهران، باعث غفلت از سایر شهرها شده است
بخوانید!
29 مرداد » سرداركمالي: اعطاي معافيت و تسهيلات جديد به سربازان خانوادههاي زلزلهزده
29 مرداد » ديوارهاي پارچهاي ديگر تحمل هقهقهاي زلزلهزدگان را ندارد 28 مرداد » سرقت از منزل سرشناس ترین جراح و خیر تبریزی 28 مرداد » مادران عصبی با غذا دادن اجباری، کودک را بیاشتها و لجباز میکنند 28 مرداد » کیارستمی با «مثل یک عاشق» به جشنواره نیویورک میرود
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ديوارهاي پارچهاي ديگر تحمل هقهقهاي زلزلهزدگان را نداردبر گوشه گوشه خرابهها و خانههايي كه ديگر نيست، مردان سيهپوش چمباتمه زده و زانوي غم بغل كردهاند. زندگي شان آوار شده و به هستي كه ديگر نيست خيره ماندهاند. كمتر كسي است اينجا كه داغدار عزيزي نباشد. برخي از اين مردها جز خانه، در يك بعدازظهر منحوس همسر، مادر، فرزند و عزيزانشان را از دست دادهاند. اينجا همه مشكيپوشند و غم وجودشان با خاكي كه از سر تا پاي لباسهاشان نشسته بيشتر ديده ميشود؛ اينجا روستاي "باجه باج" است روستايي در نزديكي ورزقان كه با 39 كشته و زخمي، بالاترين آمار تلفات زلزله در منطقه را دارد. به گزارش خبرنگار اعزامي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در مسير جاده از تبريز به سمت ورزقان ميرويم. صف چادرهاي سفيد كه پديدار ميشوند حكايت از آغاز فاجعه خانه خرابي و خانه به دوشي دارد. 35 كيلومتري ورزقان آغاز بحران است و آبادي به آبادي به تعداد چادرهاي سفيد اضافه ميشود. ترافيك جاده با گذشت چند روز از زلزله همچنان سنگين است، در اين ميان خودروهاي شخصي غالبترند و مردمي كه به هر وسيله ممكن در حال كمكرساني هستند. كمي جلوتر صداي اذان از مسجد بيمناره كه در ميان خانههاي به خاك نشسته طنينانداز شده، حكايت از وصل شدن برق در برخي روستاها دارد. صنوبرها دوسوي جاده را احاطه كردهاند و زيبايي خود را به رخ ميكشند و دشتهاي وسيع از پس صنوبرها قاب چشم ميشود؛ اما هر لحظه پس از اين همه زيبايي ميگويي، چه حيف اين همه زيبايي براي تو طبيعت كه اينقدر بيرحم بودهاي. روستاهاي كنار جاده آب شرب ندارند. تنها بستههاي آبمعدني است كه مايحتاج مردم را تامين ميكند و تانكرهايي كه گاه و بيگاه از راه ميرسد. حتي چشمهها هم در اين زلزله آب را بر مردم ماتمديده بستهاند و خشك شدهاند. هر چند كه استاندار چند روز پيش قول داده كه به همه زلزلهزدهها فانوس ميدهد، اما هنوز، «فانوس» بزرگترين خواسته اين خانه خرابهاست تا از دامهايشان به عنوان تنها دارايي به جا مانده از قهر طبيعت، حفاظت كنند، اين بار ديگر خبري از چوپان دروغگو نيست و شبها گرگها كه از بيخانمايي گلهها با خبر شدهاند، حمله ميكنند و دامها را طعمه قرار ميدهند. پسر جواني از اهالي "باجه باج" جلو ميآيد با فارسي دست و پاشكستهاي ميگويد: بنويسيد ما نيازمنديم؛ واقعا نيازمند كمكيم. اين را ميگويد و اشك ريزان دور ميشود. چادرها و پارچههاي مشكي كه نشان دهنده قبور تازه درگذشتگان است در نزديكي خودنمايي ميكند گويي زلزله زدگان را بيش از اين نيز ياراي دوري عزيزانشان نيست، پيرزني لالايي غمانگيزي به زبان تركي در وصف دختر و نوهاش ميخواند صداي غمآلود و بغض فروخوردهاش اشك را در چشم جاري ميكند. با لالايي به سراغ مرغ و خروسها ميرود. گويا آنها تمام هستي و دارايياش هستند، مشتي غذاي مانده براي آنها ميريزد. زلزلهزدگان روستای باجه باج از توابع ورزقان - آذربایجان شرقی روستا خلاصه شده در تلي از آوار و چهارچوب درهاي بيخانه كه استوار باقي ماندهاند، چهارچوبهايي كه ديگر دستي كلونشان را نمينوازد و خشم زمين اين بار نصيب مردمي شد كه بامشان بيش نبود اما رنجشان بيشتر شد روستا خلاصه شده در تلي از آوار و چهارچوب درهاي بيخانه كه استوار باقي ماندهاند، چهارچوبهايي كه ديگر دستي كلونشان را نمينوازد و خشم زمين كه اين بار نصيب مردمي شد كه بامشان بيش نبود اما رنجشان بيشتر شد. زنان چادرهاي رنگي را به دور لباسهاي سياه خود پيچيدهاند. كودكان با ظاهري به چرك نشسته دائما محوطه خاكي چادرها را زير پا ميگذارند گويي به دنبال كسي يا چيزي ميگردند و شايد آن همبازي چند روز پيش خود كه حال براي هميشه در زير آوارها دفن شد. برخي از كم و كيف كمكها ناراضياند. هنوز دلگير كمبودهاي يكي دو روز اول هستند و نااميدانه سقفي مطمئن را به خواهش طلب ميكنند، چرا كه از 30 روز ديگر و آغاز فصل سرما ميترسند. پيرمردي جلو ميآيد و ميگويد، سيگاري براي دود كردن ميخواهد و اينكه طويلهاش درست شود تا گرگ هر شب به گلهاش حمله نكند. زني ديگر اعلاميه مجلس ترحيم خواهرش را در دست گرفته است. نميدانم در اين اوضاع آن اعلاميه را چطور چاپ كردهاند. چندين دقيقه گذشته است و او همچنان خيره به اعلاميه است انگار براي باور مرگ خواهرش به چيزي بيش از اعلاميه نياز داشت. هرسال تابستان زنان و مردان دوشادوش هم به برداشت محصول ميرفتهاند اما امسال زنان تنها صبحها سر زمين رفته و بعدازظهرها براي تدارك افطار به خانه بازمي گشتند و همه زنان و درخانه ماندگان قرباني آوار شده و به آغوش خاك سپرده شدهاند. يك راه شوسه فرعي را بالا ميرويم تا به روستاي "زنگبار" ميرسيم. روستايي كه 100 درصد تخريب شده است. پنج روز پس از زلزله خبري از حمام و دستشويي صحرايي نيست. زلزلهزدگان روستای باجه باج از توابع ورزقان - آذربایجان شرقي چشمهاي مردم اينجا سرخ است. نميدانم از خاك است يا بغضهاي فروخورده. ديوارهاي پارچهاي چادرها ديگر تاب تحمل هق هقها را ندارند مردي جلو ميآيد و سر صحبت را باز ميكند. 1/5 ساعت زير آوار مانده بود. از دنياي مردگان بازگشته است. از كمي امكانات گله ميكند. از برادرزاده جوانش ميگويد كه بعد از 48 ساعت جنازهاش را از زير آوار بيرون آورده بودند. ميگويد: كاش دولت دامهايمان را بخرد تا ما با پولهايش خانههايمان را بسازيم. تعهد ميدهيم كه با اين پولها به شهر نرويم و تنها براي ساخت و ساز خانه و طويله استفاده كنيم، چرا كه هر شب گرگ به گله ميزند و يك ماه ديگر هم فصل سرما است و دامها تلف ميشوند. اينجا بر هيچ لبي و صورتي لبخندي نميبيني؛ هرچه هست تحير است و غم . دست آخر بغضي راه گلويت را ميگيرد و رو در روي نگاه آنها كه موجا موج از نااميدي است، ترجيح ميدهي سكوت كرده و بگذري. چشمهاي مردم اينجا سرخ است. نميدانم از خاك است يا بغضهاي فروخورده. ديوارهاي پارچهاي چادرها ديگر تاب تحمل هقهقها را ندارند. روستا را با همه دردهايش ترك كرده و راهي ورزقان ميشوم. همان ابتداي ورود، ساختمان فرمانداري ورزقان كه تخريب شده به چشم ميآيد. كمي جلوتر ساختمان سازمان بهزيستي هم تخريب شده و شهر خلوتتر از آنچه بايد باشد، است. باد در ميان ديوارها و شيشههاي فرو ريخته زوزه ميكشد، گويا ميخواهد به تنهايي شهر را به تسخير خود درآورد. اندك مردمان باقي مانده در شهر هم در بلوارها و ميدانهاي شهر چادر علم كردهاند. برخي چادرهايشان چادر هلالاحمر نيست كه به اين واقعيت صحه بگذارد كه آنجا چادر خريد و فروش ميشود و چادرهاي دولتي به همه نميرسد. محل استقرار نيروهاي امدادي و بيمارستان صحرايي، مدرسه شهيد رجايي است. ارتش، سپاه، بسيج، هلالاحمر، اورژانس، اورژانس اجتماعي سازمان بهزيستي، همه از اينجا كمكرساني ميكنند. اما ميتوان فهميد كه چندان با هم هماهنگ نيستند، چرا كه وقتي به روستاي "باجيباج" ميروم ميبينم كه همزمان ماموران دانشگاه علوم پزشكي، اورژانس اجتماعي و سپاه در حال توزيع اقلام غذايي و مورد نياز هستند.
حالا هفت روز پس از حادثه ديگر امنيت در منطقه استقرار يافته است و ماموران در گوشه و كنار روستاهاي آسيبديده مستقر شدهاند؛ اما يكي از مردان حاضر در بيمارستان صحرايي ميگويد كه ناچارند خودشان شب تا صبح نگهباني گلهشان را بدهند. ميگويد كاش براي گلههايمان نگهبان ميگذاشتند تا در اين سرما و بيخانماني، بيخوابي نكشيم. رييس بيمارستان صحرايي نسبت به شيوع بيماريهاي عفوني هشدار ميدهد و ميگويد: موج اسهال و استفراغ شروع شده، اين در حاليست كه اغلب آسيبديدگان حمام و دستشويي مناسب ندارند و اين مشكل را دوچندان ميكند. در يكي از چادرهاي بيمارستان صحرايي نوزادي را براي خونگيري آوردهاند. نه يك بار نه دو بار بلكه سه بار سرنگ را در دستهاي نحيفش فرو ميكنند تا خون بگيرند و مادر و مادربزرگش مستاصل شده بودند. بيرون چادر بيمارستان صحرايي نيز زني ديگر به همراه عروسش در صف دارو ايستادهاند. عروسش ميگويد، هنوز چادر نداريم و برخي مردم در دريافت كمكها ملاحظه ديگر خانوادهها مخصوصا افراد پير و ضعيف را نميكنند. كمي آن سوتر، دختركي 17 ـ 18 ساله با چهرهاي درهم و خسته همراه مادرش لنگانلنگان جلو ميآيد. از زير آوار رد شدهاند و حالا تمام صورت و تنشان سياه و كبود است. مادر با غصه ميگويد، جهيزيه دخترم زير آوار مانده است. قرار بود بعد از رمضان عروس شود، اين را ميگويد و قطره اشكي از گوشه چشمهايش به پايين فرو ميافتد. اتاقكهاي مجتمعهاي زنبورداري در كنار جادهها فرو ريخته، اما كندوها همچنان منظم و مرتب در كنار هم قرار گرفتند و «زندگي» اينجا در ميان كندوهاي عسل، كودكان حاضر در روستا مهدهاي سيار و تلاش زنها براي دريافت غذا و مواد غذايي همچنان جريان دارد. Copyright: gooya.com 2016
|