سه شنبه 20 اسفند 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مذاکره با کی؟ يادداشت های وزير بيت رهبری (۱۰)، طنز امين الله رهبر

بسمه تعالی
۲۵ صفر تا ۳۰ صفر
به تقريب يک هفته سرماخوردگی بدی داشتم. از همان هفته قبل که می‌خواستم استراحت کنم و مرتيکه رقاص وزارت کشور آمده بود ديدنم که وساطتش را پيش مقام معظم رهبری بکنم، افتادم و بلند نشدم. هر روز با تلفن مخصوص با مقام معظم رهبری حرف می‌زدم ولی آنقدر ضعيف شده بودم که نتوانستم حضورا خدمت برسم و مقداری انرژی از مصاحبت و رهنمودهای داهيانه ايشان برای رفع مريضی کسب کنم. تلفن را هم می‌گذاشتم روی بلندگو تا مبادا سرماخوردگی بنده ناچيز از طريق تلفن به گوش مبارک سرايت کند. ولی برادر پاسدار حجت زاده که هر روز به بيت رهبری می رفت برايم اخبار آنجا را می آورد. حالا که يک قدری بهتر شدم تا جايی که لطف خدا و اين حافظه مدد کند از وقايع اين چند روز در اينجا می نويسم.
از مهمترين اخبار، آمدن نخست وزير قبلی کشور برادر آلمان بود که مقام معظم رهبری به شوخی او را «شِرّ و وِر» می نامند. البته پشت سر. اگرچه اگر روبرو هم می گفتند که او نمی فهميد. به هر جهت با آقای رييس جمهور اسلامی مان برادر احمدی نژاد ملاقات کرد. عکس هايی هم منتشر شد که حتما ديديد ولی نگذاشتيم مطلبی به مطبوعات درز پيدا کند. ايادی ما در سفارتمان در آلمان خبر دادند که حتی مطبوعات آنجا هم نوشتند که اين ملاقات «پشت درهای بسته» بود. چيز مهمی هم البته گفته نشد. برادر احمدی نژاد با سخنان کوبنده جنايات اسراييل صهيونيست را يادآوری کردند، شِرّوور بدبخت هم مثل هميشه گير داد که ما بايد دست از سر اسراييل برداريم. مرتيکه حتی گفت فلسطين اصلا به شماها ربطی ندارد که اين قدر دخالت می کنيد! واقعا که وقاحت را به کجاها رسانده اند. يک مذاکراتی هم پشت درهای بسته و درهای باز در مورد گازِ ما شد که ما روی خوش نشان داديم. من هم که در مذاکرات گازی شرکت داشتم يک شوخی درباره گاز کردم که شرودر اصلا خوشش نيامد. گفتم شما که اينقدر هولوکاست هولوکاست می کنيد، اگر هولوکاست راست است، آلمانی ها آن همه «گاز» را از کجا وارد می کردند؟! به محض اينکه کلمه «گاز» و «هولوکاست» از دهن مترجم در آمد، شرودر و همراهانش روی صندلی نيم خيز شدند که بلند بشوند و بروند ولی ظاهرا مترجم قضيه را يک جوری ماستمالی کرد. وقتی اين را برای مقام معظم رهبری تعريف کردم فرمودند اينها رهبر و رييس جمهور اسلامی مستقل را نمی پسندند، بلکه برای خودشان مأمور و خدمتگذار می خواهند. حالا هم آلمانی ها گازشان پيش روسها گروست و می خواهند با به ميان کشاندن پای گازِ ما يک خرده حساب هايی را هم با روسها تسويه بکنند. ما هم قول گازمان را به آنها داديم و مطمئن هستيم خبرش که به روسها برسد سر بوشهر برای ما دوباره دبّه در می آورند. ولی الحمدالله برادران دانشمند روسی و برادران خودمان سخت در بوشهر مشغولند که انشاءالله خودمان اين نيروگاه را بدون کمک روسها راه می اندازيم.
روز بعدش که کاردار روسيه به ديدنم آمد می خواست حرف از زير زبانم بيرون بکشد. او که فارسی را با لهجه شيرين روسی صحبت می کند (اوايل انقلاب شکوهمندمان که خط امام تازه داشت شکل می گرفت من برای تقويت خط امام چند جلسه ای به کلاس درس روسی رفتم. ولی بعد معلوم شد روسها خودشان به اندازه کافی فارسی بلد هستند) تا کاردار روسيه خواست چيزی درباره گازِ ما و معامله با اروپا بگويد، من موضوع فروش تجهيزات نظامی مدرن آنها را مطرح کردم که برادر نجار وزير دفاع مقدس ما را سکه يک پول کردند و دماغ سوخته به کشور اسلامی مان برگرداندند. کاردار روسيه که صورتش ماشاءالله عين کالباس سرخ است خنديد و به همان لهجه شيرين روسی گفت: آقای رهبر (منظورش من بودم نه مقام معظم رهبری) شماها می خواهيد با ک...رِ ما دامادی کنيد! من که انتظار اين صراحت لهجه و اين آشنايی عميق او را با ضرب المثل های شيرين فارسی نداشتم، يکه خوردم و زبانم بند آمد، بخصوص اين که راست هم می گفت!
روز يکشنبه هم که برف آمده بود، مقام معظم رهبری دو دقيقه بيشتر تلفنی با من صحبت نفرمودند. بايد ترتيبی بدهيم که در روزهای بارانی و برفی مقام معظم رهبری بتوانند مخفيانه به مناطق گرمسير مانند نوار غزه و مناطق تحت نفوذ برادران حزب الله در لبنان سفر کنند. يا اينکه لااقل با نور چراغ و نخل مصنوعی و شن، بيت رهبری را مساعد حال ايشان بکنيم. رييس نيروگاه بوشهر قول شرف داده است، نور چراغ را بعد از اينکه اين نيروگاه اسلامی مان در بوشهر پيش راه اندازی و پس راه اندازی شد، تأمين کند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دوشنبه هم گرفتاری زياد داشتم. من هنوز حالم اينقدر خوب نبود که بتوانم به دانشگاه اميرکبير بروم. وگرنه حتما دانشجويان را قانع می کردم که دفن شهدای اسلامی مان چقدر به رشد دانشگاه و فناوری اسلامی ما کمک می کند. اين دانشجويان احمق و نمک نشناس هم شورش را در آورده اند. من که اين جنجال را پيش بينی می کردم، متن يک پيام را برای مقام معظم رهبری نوشتم و به ايشان عرض کردم حتما دانشگاه شلوغ می شود. ولی مقام معظم رهبری فرمودند بسيج برای همين مواقع است. خلاصه پيام مقام معظم رهبری هم فايده ای نداشت و دانشگاه چند روز شلوغ شد و با اينکه برادران وزارت اطلاعات و دادستانی انقلابی ما بلافاصله اقدام کرده و عده زيادی را گرفتند ولی غائله تمام نشد. استخوان شهدای ما هم که تازگی عراقی ها دبه در آورده اند که اصلا معلوم نيست مربوط به شهدای ما باشد، گور به گور شد.
از خبرهای مهم جهان، انفجار در قاهره فاسد بود که می خواهند به ما نسبت بدهند. مقام معظم رهبری در تلفن فرمودند هر چه از اين حرفها بزنند به نفع ماست و نشان می دهد ما چه قدرتی داريم که در همه جا می توانيم انفجار راه بيندازيم. بعد، از سفر آقای رفسنجانی به عراق ابراز دلخوری فرمودند. معلوم بود از اينکه خودشان نمی توانند به عتبات عاليه شرفياب بشوند، خيلی ناراحت هستند. فرمودند آقای رفسنجانی می خواهد برود عراق چه کند؟ مگر برادر متکی و برادر ولايتی که قبلا رفتند توانستند رضايت عراقی ها را جلب کنند؟ هفته بعد که خبر تصادف والده آقا مهدی و آقا ياسر رسيد، يک قدری دل مبارکشان خنک شد.
يک بار هم مقام معظم رهبری با عجله و نگرانی تلفن زدند که همين الان برادر پاسدار حجت زاده خبر آورد که در يک جلسه سخنرانیِ آقای محمد خاتمی برای نابودی برادر رييس جمهور اسلامی مان صلوات فرستاده اند، آيا راست است؟ من خيال مقام معظم رهبری را جمع کردم که اينها همه اش جزو مبارزات انتخاباتی است. آن طرفی ها گفتند اين طرفی ها می خواهند آقای خاتمی را ترور کنند، حالا هم اين طرفی ها می گويند که آن طرفی ها برای نابودی آقای احمدی نژاد صلوات فرستادند. مقام معظم رهبری خنديدند و تأييد فرمودند که اينها برای شادابی و نشاط انتخابات ما خيلی لازم است. کمی هم درباره غائله دروايش و ماجرای بحرين و توطئه خودسوزی ها پرسيدند. فرمودند حتما به برادران اطلاعاتی توصيه کنيد که ببينند سر نخ اين خودسوزی ها به کجا می رسد. بعد فرمودند به مطبوعات و برادر لاريجانی و نمايندگان مجلس هم بگوييد زيادی سر و صدا نکنند، مگر هميشه بايد يک چيزی بگويند؟ شايد مخالفان ما هم به اين فکر افتادند که خودسوزی کنند. اين کجايش بد است؟ بگذاريد بکنند! فرمودند اين مطلب را يک جوری به برادران اطلاعات و مجلس اسلامی پيغام بده، روی کاغذ ننويسی. اطاعت کردم.

بسمه تعالی
جمعه اول ربيع الاول (۹ اسفند ۱۳۸۷ و ۲۷ فبراير ۲۰۰۹)
بعضی از خوانندگان ملی‌گرا و غربزده يادداشت‌هایِ اين حقير که نسب و سنت اسلامی خود را فراموش کرده‌اند، ايراد می‌گيرند که چرا روزها را به تقويم مقدس اسلامی و عربی می‌نويسم و اين باعث می‌شود که حساب روزها از دست آنها در برود. بنده هم برای اينکه تساهل خود را نشان دهم و ثابت کنم که نظام مقدس و اسلامی ما اهل تعامل است از امروز تاريخ ايرانی و عيسوی را هم البته اگر دچار نسيان نشوم می‌نويسم تا اين اشخاص گمراه و هويت گم کرده نيز از «لايف» (الحی) بودن يادداشت‌های اين جانب مطمئن بشوند.
امروز به برکت نماز جمعه حالم خيلی بهتر بود و بعد از ظهر حضور مقام معظم رهبری رسيدم. فرمودند عراق رفتن آقای رفسنجانی چه شد؟ عرض کردم امروز که در نماز جمعه حضور داشتند و حرفهای خيلی خيلی خوبی هم زده اند. عرض کردم ايشان هم تأکيد کردند که ما خودمان نيروگاه بوشهر را تمام می کنيم. البته به مقام معظم رهبری نگفتم که من مذاکرات «پشت درهای بسته» با شرودر را به اطلاع آقای رفسنجانی که به هر حال رييس مجلس خبرگان و رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام و از بنيانگذاران نظام جمهوری اسلامی ما هستند، رساندم. مقام معظم رهبری فرمودند حرفهای آقای رفسنجانی را شنيدم ولی اصلا چه لزومی دارد که ايشان درباره گزارش البرادعی اظهار نظر کند؟ برای ما چه فرقی می کند گزارش اين مرتيکه که معلوم نيست به ساز چه کسی می رقصد بد باشد يا خوب؟ ولی مقام معظم رهبری از اين حرف آقای رفسنجانی که گفتند اگر در ايران اسلامی ما دعوا باشد مسائل همانی است که در عراق و افغانستان ديديم، خيلی خوششان آمد و ابراز رضايت فرمودند. فرمودند اين مستکبران بايد بدانند ما سی سال دست روی دست نگذاشتيم که بخواهند همين جوری ما را جارو کنند. من دعا به جان مقدس اين رهبر کردم که در زمانش واقعا معجزات روی داده است. ماشاءالله به اين علاقه ای که مقام معظم رهبری به کشور اسلامی ما دارند.

شنبه ۲ ربيع (۱۰ اسفند و ۲۸ فبراير)
صبح که حضور رسيدم مقام معظم رهبری از حرفهای آقای مجتهد شبستری ناراحت بودند. فرمودند چند روز پيش به تو گفته بودم که بعضی از اين روحانی نماها دارند کارهايی انجام می دهند. عرض کردم همين دو سه روزه ترتيب ابراز ندامت ايشان را می دهيم. فرمودند اين مطلب هيچ اهميت ندارد. اينها دسته کوچکی هستند و آن روزها که عده ای از آنها قوی بودند و به وسيله چپ ها و سلطنت طلب ها و ليبرالها تقويت می شدند نتوانستند کاری بکنند حالا که ديگر خطری محسوب نمی شوند. عرض کردم ولی من در گزارش های اطلاعاتی خوانده ام که اينها حالا دارند می گويند بايد شعار جدايی دين از دولت را برای حفظ دين گسترش بدهيم. عرض کردم اتفاقا اين نظريه را خيلی از روحانيون ما دارند و معتقدند که ايران اسلامی ما بايد کشوری باشد که روحانيون در آن به کار روحی و اعتقادی امت مسلمان ما بپردازند. مقام معظم رهبری در حالی که از خشم به خود می پيچيدند شروع کردند به فرياد زدن و فرمودند ببينيد از بيکاری چه حرفها می گويند. فرمودند روی هم رفته اين مجتهد شبستری مرد احمقی است درست مثل ديگران. ولی بدبختانه چون در نظام مقدس ما شرکت نداشته ممکن است تأثيرات مخربی بگذارد. بايد با او راه رفت و کنار آمد. من ليوان آبی به دست چپ مقام معظم رهبری دادم و موضوع صحبت را عوض کردم. عرض کردم سيمای بی بی سی خبر داده است که عربها دارند عليه ما متحد می شوند. فرمودند البته همين طور هم می شود، برای اينکه هم درآمد نفتی شان از ما بيشتر است هم منابع بزرگتر دارند و هم از پولشان در راه معامله با غربی ها و آمريکای جنايتکار استفاده می کنند. بعد فرمودند ما هم بايد اتحاد خودمان را با جهاد مسلمانان مستضعف و مظلوم و برادران ضدامپرياليست در سراسر جهان تقويت کنيم. تأکيد فرمودند ما در يک جهاد دائمی بسر می بريم و اين را بايد صدا و سيمای ما به امت اسلامی مان بفهماند. من که از اين حالت مقام معظم رهبری خيلی ناراحت شده بودم ايشان را دلداری داده و عرض کردم ما هم دستمان خالی نيست. پول داريم، نفت داريم، گاز داريم، چين و روسيه و امت های اسلامی را در سراسر جهان داريم که با دولت هايشان مخالف هستند. ولی مقام معظم رهبری حاضر نشدند به بقيه حرف من گوش بدهند و برای اولين بار فرمودند، خوف دارم از اين چيزها در برابراستکبار جهانی و قدرت های شيطانی که در همه جای ما نفوذ کرده اند کاری بر نيايد.
ديدم تاکتيک من برای عوض کردن صحبت، موضوع را خرابتر کرد. مقام معظم رهبری که سخت در فکر فرو رفته بودند فرمودند از ايادی ما در آمريکا پرس و جو کنيد که بالاخره انتصاب اين سياهه به برنامه های ما ضربه می زند يا خير. فرمودند او همين دو روز پيش هم شکر خورده و ما را تهديد کرده است. چی می گفتند که او با ماست، او با ماست؟ کجايش با ماست؟ عرض کردم ولی او هم می داند که يکی از عوامل حفظ صلح در خاورميانه ما هستيم. شايد يک زمانی فکر می کردند بايد اسراييل را برای حفظ صلح تقويت کنند ولی حالا ما را نمی توانند نديده بگيرند. فرمودند ولی فکر نمی کنم اين آمريکای جنايتکار با تظاهر به صلح و تغيير و چرت و پرت هايی که می گويند، منافع اساسی خودش را و متحدين خود را از ياد ببرد. من ديگر چيزی نداشتم که عرض کنم چون می دانم رهبر عزيز من درست می گويد. خبر تحريم های بيشتر را گذاشتم که چند روز بعد بدهم، اگر تا آن موقع بادمجان دور قاب چين ها خودشيرينی نکرده باشند.

يکشنبه ۳ ربيع الاول ۱۴۳۰ (۱۱ اسفند و ۱ مارس)
امروز بعضی ملاقات ها و کارهای عقب افتاده داشتم، انجام دادم. من در اين جا ممکن است زياد راجع به کارهای عقب افتاده صحبت کنم. ممکن است خواننده بپرسد چرا هميشه کار عقب افتاده دارم؟ بايد بگويم آن قدر کار و مشغله و مسؤوليت دارم که بيست و چهار ساعت هم برايم کم است. علاوه بر احضار هر روزه که بايد آمادگی آن را داشته باشم و به اين جهت همه روزه آخر شب در منزل کار می کنم، و علاوه بر مراسم مستمر دعا و روضه و علاوه بر ملاقات های امت اسلامی و راه انداختن کار آنها و رساندن عرايض آنها به مقام معظم رهبری، من به طور رسمی، تا آنجا که حافظه ام حکايت می کند، اين کارها را هم دارم که بيشتر در خفا است، يعنی مقام رسمی نيست بلکه مقامِ پشتِ مقامِ رسمی است:
مسئول پشت پرده آستان قدس رضوی، مسئول پشت پرده ولی فقيه در دانشگاه ها و حوزه که يک کار بسيار بزرگ و پيچيده است، رييس پشت پرده هيئت امنای دانشگاه صنعتی شريف، رييس پشت پرده هيئت امنای دانشگاه زهرا، رييس پشت پرده هيئت امنای دانشگاه تهران، رييس پشت پرده حسينيه ارشاد، رييس پشت پرده شورهای اسلامی کارگران، رييس پشت پرده شوراهای کارفرمايان، رييس پشت پرده نيروهای سه گانه سپاه پاسداران، رييس پشت پرده بنياد شهيد، رييس پشت پرده بنياد مستضعفان، رييس پشت پرده جهاد سازندگی، رييس پشت پرده بسيج، رييس پشت پرده حمايت از مادران اسلامی و نوزادان اسلامی، رييس پشت پرده ستاد مبارزه با مواد مخدر، مسئول پشت پرده کميته حقوق بشر اسلامی، رييس پشت پرده سازمان انرژی اتمی، مسؤل پشت پرده منطقه آزاد کيش، مسئول پشت پرده مؤسسه ای که متون اصلی کتاب های درسی فارسی را تهيه می کند، علاوه بر اين امور شخصی و مالی مقام معظم رهبری را هم اداره می کنم.
خود اداره بيت رهبری و مقام وزارت بيت رهبری دردسر بزرگی است بخصوص با گرفتاری هايی که مقام معظم رهبری با همسران و فرزندان و همسران آنها و نوادگان و همسران آنها که ماشاء الله ماشاء الله تعدادشان به صدها نفر می رسد دارند!
هميشه هم بايد در دسترس مقام معظم رهبری باشم. يعنی هر جا هستم، بايد مقام معظم رهبری بدانند من کجا هستم و به من دسترسی داشته باشند. خلاصه آن قدر گرفتاری دارم که هميشه کار عقب افتاده دارم و در اين گير و دار مراجعه تمام ايادی مقام معظم رهبری و استانداران هم به من است. اگر همکاری بعضی از خواهران و برادران مؤمن و مکتبی نبود، کارها پيش نمی رفت. ولی چون اين اشخاص به اندازه کافی قوی نيستند، خواه ناخواه باز کارها به من بر می گردد. با وصف اين کار زياد است.
مثلا همين امروز گروه هاليوودی که آمده بود تا به برادران و خواهران هنرپيشه ما امور سينما را ياد بدهد، در يکی از جلسات من هم حضور داشتم. در آنجا صحبت از اين پيش آمد که چه فيلم هايی تهيه کنيم که باز هم مثل چند سال پيش جايزه ببرند. هاليوودی ها می گفتند بهتر است حکومت اسلامی ما يک کمی دست هنرپيشه و کارگردان را باز بگذارد. من که خودم فيلم های هاليوودی را خيلی دوست دارم و می دانم مقام معظم رهبری هم خيلی به اين فيلم ها علاقه دارند و بخصوص جری لوئيس و شوارتزنگر را با علاقه نگاه می فرمايند، يک کمی آنها را تأييد کردم و از آنها خواستم تا در فيلم های خنده دار و «اکشن» به ما کمک بکنند. بحث در گرفت و من بدبخت بين چند نفر از برادران و خواهران مکتبی گرفتار شدم. قطعا گزارش به عرض مقام معظم رهبری می رسد. من بايد قبلا جلوگيری از جهات بد گزارش کردن نموده باشم، يعنی خودم به عرض برسانم که منظورم چه بوده است. چون اين کبوترهای معلقی که برای تملق گفتن دائما در حال معلق زدن هستند، مردمان توخالی و پدرسوخته عجيبی هستند. آنها که خبر ندارند من تا کجای مقام معظم رهبری عزيزم را می شناسم.
خلاصه شب و روز در حال بيداری بايد باشم و گمان نمی کنم که چندان دوام بياورم به خصوص که اين اواخر استراحت فکری و جنسی هم ندارم و گرفتارم، گرفتار! فردا هم مقام معظم رهبری حتما يقه من را خواهند گرفت که چرا آقای احمدی نژاد نصفه شب به خوابگاه دختران رفته است! آن هم خوابگاه فاطميه!

دوشنبه ۴ ربيع الاول (۱۲ اسفند و ۲ مارس)صبح به حضور رسيدم. مقام معظم رهبری را خيلی خوشحال نديدم. جای تعجب شد. خوشبختانه مقام معظم رهبری چيزی درباره بازديد ناگهانی و نصفه شبی رييس جمهور اسلامی مان از خوابگاه دختران نپرسيدند. همان اول فرمودند اين آقای موسوی چرا برای شرکت در انتخابات مقدس ما اين دست و آن دست می کند؟ عرض کردم ايشان بيست سال از صحنه سياست دور بوده اند حالا بيايند و بگويند به چند؟! اينکه نمی شود، يک مقدار مقدمه چينی لازم است تا جلب اعتماد امت اسلامی ما را بکنند. مقام معظم رهبری که به فکر فرو رفته بودند فرمودند راستی، تو هيچ خبر داری اين بيست سال چه کار می کرد؟ عرض کردم کار بخصوصی نمی کرد. فرمودند اگر کار بخصوصی نمی کرد، تو فکر نمی کنی آمدن ايشان يک کمی به شادابی و نشاط انتخابات اسلامی ما ضربه بزند؟ عرض کردم مقام معظم رهبری خيالشان جمع باشد، خود آقای موسوی درست است که ظاهرا کاری نمی کردند ولی حساب نظام مقدس اسلامی ما دستشان هست. فهميدم بدحالی مقام معظم رهبری به خاطر اين است که نگران شادابی انتخابات هستند.
از اخبار مهم جهان خبر معامله آمريکا و روسيه بر سر جمهوری اسلامی ما و پايين آمدن بيشتر قيمت نفت بود. وقتی به عرض رساندم که مطبوعات جهان در مورد معامله قدرت های استکباری چه نوشتند، فرمودند شما چه کار به روزنامه های استکباری و غربی داريد؟ فکر کنيد که موجود نيستند. عرض کردم روزنامه های شرقی و عربی هم همين ها را نوشتند. فرمودند گُه خوردند! روسيه بر سر ما معامله نمی کند. عرض کردم از کجا اين قدر مطمئن هستيد؟ موضوع صحبت را عوض فرمودند و در حالی که سيمای بی بی سی فارسی را نشان می دادند با ناراحتی فرمودند نگاه کنيد بدبختها، چه برفی در آنجا آمده است!
عجب قصه ايست، غصه برف «آنجا» را هم ما بايد بخوريم!

سه شنبه ۵ ربيع الاول (۱۳ اسفند و ۳ مارس) تا پنجشنبه ۷ ربيع الاول (۱۵ اسفند و ۵ مارس)
اين چند روز سرم به خاطر کنفرانس بين المللی حمايت از امت مظلوم فلسطين خيلی شلوغ بود. در اين گير و دار زنيکه وزير امور خارجه آمريکای جنايتکار هم به خاور ميانه سفر کرده و مقام معظم رهبری مرتب نگران آنجا هستند. نفهميدم انگليسی ها چرا سفيرشان را عوض کردند. سر جفری خيلی آدم زيرکی بود و می فهميد ما چه می خواهيم. حالا بايد از ايادی مان در انگليس تحقيقات کنم که رگ خواب اين يکی به کدام طرف است.
روز سه شنبه که حضور رسيدم مقام معظم رهبری فرمودند مگر مبارزه انتخاباتی انتخابات مقدس ما شروع شده است که اين آقايان خاتمی و کروبی هی می خواهند اينور و آنور بروند و سخنرانی کنند؟ عرض کردم اينها همه برای شادابی انتخابات لازم است. مقام معظم رهبری خنديدند و گفتند ولی جلوگيری از سخنرانی آنها که بيشتر انتخابات را پر نشاط می کند! ديدم واقعا هم راست می فرمايند! اگر آقايان خاتمی و کروبی همين طوری بروند و سخنرانی بکنند که آب از آب تکان نمی خورد. اصلا روزنامه ها چه بنويسند؟ که اينها رفتند و سخنرانی کردند؟ هر چه بيشتر فکر می کنم، می بينم عقل شامخ مقام معظم رهبری به چيزهايی می رسد که ما فکرش را هم نمی کنيم. بسيار فکر عالیِ مقام معظم رهبری را در دلم تجميد کردم.
روز بعد هم که برادر انقلابی حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان تشريف آورد، مقام معظم رهبری خيلی خوشحال بودند و يک سخنرانی خيلی خيلی کوبنده فرمودند که من مطمئن هستم پايه های استکبار جهانی را به لرزه در آورد. مقام معظم رهبری فرمودند اسراييل غده سرطانی است و تنها راه نجات فلسطين جهاد است. درست است که مطبوعات اسلامی مان اين حرفها را نوشتند و صدا و سيما آن را تکرار کرد ولی برای ثبت بيشتر در تاريخ در اينجا هم می نويسم که مقام معظم رهبری طوری که به در بگويند تا ديوار هم بشنود با صلابت تمام فرمودند: «مذاکره با کی؟»
بعد هم که سفر آقای رفسنجانی به خوبی و خوشی پايان يافت. فقط همسر محترمه ايشان و يکی دوتا از اهالی بيت امام (ره) در يک تصادف مجروح شدند که به خير گذشت. ديروز يک نمونه اسکناس بيست هزار ريالی جديد را خدمت مقام معظم رهبری تقديم کردم که به جای ميدان نقش جهان اصفهان از اين به بعد با طرح مسجد الاقصی منتشر می شود. مقام معظم رهبری خيلی خوشحال شدند و آن را لای قرآن کريم قرار دادند. ولی از اينکه آمريکای جنايتکار و استکبار جهانی دستور دستگيری برادر البشير رييس جمهور کشور مسلمان سودان را صادر کرده اند خيلی عصبانی تشريف داشتند. دستور فرمودند بلافاصله يکی از مقامات جمهوری اسلامی ما برای دلداری و ابراز همبستگی دينی و اسلامی راهی جمهوری سودان شود. وقتی به خانه آمدم بلافاصله با چندتن از مقامات تماس گرفتم که ترتيب اين کار داده شود. به نظرم آقای لاريجانی رييس مجلس اسلامی مان خيلی برای اين سفر مناسب است.
اين زنيکه هيلاری هم دست بر دار نيست. با سيمای استکباری سی ان ان و چند شبکه عربی مصاحبه کرده و گفته که حاضر نيستند با برادران حماس مذاکره کنند. مقام معظم رهبری نظرشان اين بود که هيلاری گُه زيادی خورده است و ما اگر هم بخواهيم مذاکره کنيم او را با حجاب مقدس اسلامی به تهران خواهيم کشاند آن وقت معلوم می شود چه کسی بايد کوتاه بيايد.
مقام معظم رهبری کمی هم درباره سفرهای برادر احمدی نژاد رييس جمهور اسلامی مان ابراز نگرانی فرمودند. به گوششان رسيده بود که گويا در اروميه به جانب ايشان لنگه کفش پرتاب کرده اند. عرض کردم اينها مانند آن خودسوزيها و تجمع دراويش و اعتصاب معلمان و تظاهرات کارگران نيشکر هفت تپه و دانشجويان اميرکبير و شريف، توطئه و تبليغات دشمنان کشور اسلامی ماست. خيالشان را در مورد اينکه امت اسلامی ما در کمال آرامش و ايمان به زندگی اسلامی خود ادامه می دهد جمع کردم و عرض کردم عجيب است که سيمای بی بی سی و روزنامه های انگليس همه از برنامه های ما و عظمت ايران اسلامی که دارد يک قدرت دنيايی می شود حرف می زنند. سيمای بی بی سی حتی به کمپانی های نفتی و گازی و اتمی توصيه کرده که به نفع آنهاست اگر هر چه زودتر با اين کشور مقتدر و با ثبات قرارداد ببندند. مقام معظم رهبری تمام ناراحتی های يک هفته اخير و لنگه کفش اروميه و حرف های هيلاری و حتی حرف محمود عباس خائن را که گفته ايران دست از سر فلسطينی ها بردارد فراموش فرمودند و با خيال راحت به نماز و دعا پرداختند.

جمعه ۸ ربيع الاول (۱۶ اسفند و ۶ مارس)
صبح به حضور رسيدم. مقام معظم رهبری سر حال بودند چون هوا گرم می شود و از برف و باران خبری نيست، به استثنای گيلان و مازندران. با ناراحتی فرمودند چرا آنجا باران می آيد؟ عرض کردم ابرها از شمال به شمال می روند و انشاء الله آنجا هم باران قطع می شود. منظورم اين بود که خيالشان را راحت کنم که ابرها از شمال اسلامی ما به شمال تر، يعنی به روسيه می روند و از ايران خارج می شوند. مقام معظم رهبری نفسی از سر آسودگی کشيدند و فرمودند اين جاکش های استکباری چقدر از اموال اسلامی ما را در آرژانتين مصادره کرده اند؟ عرض کردم چندان زياد نيست که جای نگرانی داشته باشد. چندتا ملک و مستغلات بيشتر نيست. قبلا خيلی ها را به نقديات تبديل و به کشور برادر ونزوئلا منتقل کرده ايم. من نذر کرده ام اگر روزی رييس جمهور کشور اسلامی مان شوم، پول خانه سازی های ونزوئلا و مستغلات آن ديار را تقديم آرامگاه مطهر امام (ره) کنم که ماشاءالله و انشاءالله يواش يواش به زيارتگاه مسلمين جهان تبديل می شود. اين نه برای اين است که می خواهم، يا ميل دارم رييس جمهور اسلامی شوم، برای اين است که خدمتی به مقام معظم رهبری و امام (ره) کرده باشم. يعنی در حقيقت به اين امت بدبخت و بيچاره که پول بيشتری برای آنها به دست بيايد. متأسفانه خيلی از دولتمردان ما نمی فهمند و نمی خواهند بفهمند. من فکر می کنم تا چند سال ديگر درآمد مرقد مطهر امام (ره) از درآمد نفت هم بيشتر شود. حالا اگر از درآمد نفت هم بيشتر نشد، از درآمد گازِ ما که حتما بيشتر می شود.
وقتی می خواستم امروز از خدمت مقام معظم رهبری مرخص شوم، فرمودند از نماز جمعه امروز پايتخت اسلامی چه خبر؟ عرض کردم خبر خاصی نبود. آقای احمد خاتمی همان حرف های هميشگی را تکرار کردند. فرمودند قرار بود موضع ما را در مورد حکم دستگيری برادرمان البشير اعلام کنند. عرض کردم اين کار انجام شد و آقای احمد خاتمی گفتند که حکم دادگاه فاسد و ضدانقلاب لاهه توهين آشکار به دولت اسلامی و همه کشورهای مسلمان است. گزارش کوتاهی هم از سفر آقای لاريجانی به کشور برادر سودان عرض کردم. مقام معظم رهبری فرمودند حتما حمايت قاطع ما را از رييس جمهور اسلامی سودان اعلام کنند و رهنمودهای داهيانه ای هم در اين زمينه فرمودند که نمی خواهم اطاله کلام کنم و انشاء الله اخبارش به صدا و سيمای اسلامی ما و جهان استکباری خواهد رسيد. مقام معظم رهبری از حسن انتخاب اين حقير هم در فرستادن آقای لاريجانی و هيئت همراه به سودان خيلی تمجيد و تشويق فرمودند. بعضی وقتها برادران تعجب می کنند که من به مقام معظم رهبری چه عرض می کنم که اين قدر حضور من طولانی می شود؟ نمی دانند که همه چيز می گويم، منتها طوری کار را مرتب می کنم که وقتی کار زياد و ملال آور می شود با يک حکايت يا يک خبر مضحک يا از يک راهپيمايی ضد آمريکايی و ضد صهيونيستی و غيره صحبت می کنم که خستگی مقام معظم رهبری کم شود، بعد دوباره جدی صحبت می کنم.
امرز مدتی هم راجع به وصيت نامه خود که تنظيم فرموده اند، با من حرف زدند. من حق ندارم اينجا چيزی بنويسم، چون خدای نکرده ممکن است بر وصيت نامه و آينده ولايت در اين مملکت اسلامی تأثير بگذارد. ولی مرقوم فرموده اند که «در حال حاضر نوشته شده است» يعنی مثل اين يادداشت ها به روزِ به روز است. در بازگشت سری به خانه ای که در دست ساختمان برای اهل و عيال دارم زدم. هنوز همه چيز حاضر نيست. من کارهای امروز را هم آوردم که همين جا برسم. در دستشويی نشسته ام که گرم است و چراغ دارد و گزارش های نماز جمعه شهرستان ها و کنفرانس کمک به امت مظلوم فلسطين را يک ساعت و نيم با حالِ خراب و خسته ديدم. اتفاقا نامه به برادر پوتين را هم که هيچ بعيد نيست سرِ ما را به باد بدهد امضا کردم، در مستراح!

--------------------------------------------------------------
يادداشت های هفته آينده را شنبه آينده خواهيد خواند.





















Copyright: gooya.com 2016