چهارشنبه 19 فروردین 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ديوار حاشا بلند است! يادداشت های وزير بيت رهبری (۱۲)، طنزنوشته امين الله رهبر

مقام معظم رهبری تأکيد کرده بودند هم به روس ها و هم به آمريکايی ها بفهمانم که چيزی که هست آن ها به هر حال سابقه در اين مناطق دارند و منافع هم دارند که همان جريان نفت و گاز ما است. چه فرق می کند که يک نظام اسلامی آن را به آن ها برساند يا يک کشور کمونيستی و يا يک نظام شاهنشاهی؟ ما که همين کار را داريم می کنيم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بسمه تعالی
دوشنبه ۲۵ ربيع الاول (۳ فروردين ۸۸ و ۲۳ مارس) تا جمعه ۲۹ ربيع الاول (۷ فروردين و ۲۷ مارس)
خدا به سر شاهد است که خيلی شرمنده شما هستم. کار اين مملکت که تمامی ندارد. شب و روز مشغول رتق و فتق امور هستيم و عليرغم اين شاهد هستيم که باز هم دشمنان و مخالفان و حاسدان عليه ما و نظام ما و مقام معظم رهبری ما که در گيتی تالی ندارد، مشغول توطئه و دروغ هستند. از خدا پنهان نيست، از شما هم پنهان نباشد که البته چند روزی هم بايد به اندرونی و تقاضاهای اهل و عيال می رسيديم. مهمانان خارجی و ديدارهای مهم سياسی آشکار و مخفی هم که جای خود دارند. باور بفرماييد که برای خودم هيچ وقتی باقی نمی ماند. تعجب می کنم که اصلا چطور زنده هستم و نفس می کشم. باز هم شکر خدا که اين حافظه هنوز هست و بنده می توانم مسائل حياتی و جاری مملکت را با شما در ميان بگذارم تا آيندگان از امروز ما با خبر باشند که چه مرارت ها کشيديم تا مملکت اسلامی و امت اسلامی در اين جايگاه اقتدار و عزت قرار گرفت.
همان روزها که عبدالله گل رييس جمهور ترکيه به عراق سفر کرد، مقام معظم رهبری مرا احضار فرمودند که سر و ته قضيه را در بياورم. خيلی زود گزارش دادم که بيشتر به خاطر کردهای مسلح و شورشی بود که طالبانی هم قولش را داد که آنها را يا خلع سلاح کند و يا از عراق اخراجشان کند. مقام معظم رهبری نگران بودند نکند آنها به ايران بيايند که خيالشان را جمع کردم که مرزهای ما آنقدر سفت و محکم است که هيچ جای نگرانی نيست. با اين همه برای اينکه خيال مقام معظم رهبری صد در صد راحت شود به ايشان عرض کردم همين فردا آقای علی لاريجانی رييس مجلس شورای اسلامی مان را به عراق می فرستيم تا هم سر و گوش آب بدهند و هم به آنها اخطار کنند که کردها را طرف مرزهای ما کيش نکنند. بعد به مقام معظم رهبری عرض کردم اگر هم کردها اين ور بيايند، اسلحه شان را می گيريم و می بريم در طبس اسکانشان می دهيم. مقام معظم رهبری خنديدند و گفتند حالا چرا در طبس؟ عرض کردم مثال عرض کردم. در زمان نادر و شاه عباس به آسانی مردم را کوچ می دادند. ارامنه جلفا در اصفهان هستند و ترکهای قشقايی در فارس. ما چرا نبايد اين کار را بکنيم؟ مقام معظم رهبری خيلی جدی فرمودند با عوض کردن جا که مشکل حل نمی شود. همان احکام شريعت بهترين راه حل است يا فرار کنند و بروند لای دست استکبار جهانی، يا به ما ايمان بياورند و يا اينکه کارشان با کرام الکاتبين خواهد بود. واقعا که قاطعيت مقام معظم رهبری را در هيچ رييس کشوری سراغ ندارم. خداوند عمرشان بدهد که با همين قاطعيت کشورهای اسلامی را که همگی به خواب غفلت و سکون رخوت فرو رفته بودند، بيدار فرمودند.
روزی که گزارش نامه ای را که از يک سازمان استکباری به نام عفو بين الملل آمده بود، عرض می کردم مقام معظم رهبری خيلی عصبانی شدند. در آن نامه نوشته شده بود که اعدام ها را متوقف کنيد! مقام معظم رهبری فرمودند يعنی ما قانون شريعت را به خاطر اين کفار متوقف و تعطيل کنيم؟ من ديگر صلاح ندانستم ادامه دهم. معمولا اين خبرهای بی معنی را نمی دهم. ولی چون اين جور نامه ها اين اواخر خيلی زياد شده، گفتم لا اقل يکی را بگويم که بعدا مقام معظم رهبری نفرمايند ما خبر نداشتيم و چرا به ما گزارش نداديد. حرف را عوض کردم و گفتم سفرای چند کشور آفريقايی خبر داده اند که مردم آنجا دهه فجر ما را جشن گرفته اند. مقام معظم رهبری با خوشحالی فرمودند پس چرا اين قدر دير خبرش را به ما می دهيد. عرض کردم من هم تازه يک هفته است با خبر شده ام و اينکه چقدر اين سفرا راست می گويند، خدا می داند! مقام معظم رهبری فرمودند مرضشان چيست که دروغ بگويند؟ من چيزی عرض نکردم.
خبر حکم دستگيری عمرالبشير رييس جمهور کشور دوست و برادر سودان خيلی خيال مبارک مقام معظم رهبری را ناراحت کرد. بعدا که برادر قذافی گفت دادگاه لاهه نوع جديد تروريسم است، مقام معظم رهبری خيلی دلشان خنک شد و به من فرمودند مثل اينکه برعکس گرگ زاده گرگ می شود هم درست است. عرض کردم چطور مگر؟ فرمودند عاقبت شيرزاده هم شير می شود اگرچه با استکبار بزرگ شود. ما فکر می کرديم اين قذافی همه چيزش را به استکبار جهانی باد داده است. ولی مرحبا که با شجاعت از برادر البشير دفاع کرد. فرمودند يک پيام دوستانه برايش بفرست که در اين شرايط هر چه دوستان بيشتری از ميان اعراب و مسلمانان و کمونيست ها داشته باشيم، بر اقتدارمان اضافه می شود. باز هم آفرين گفتم به اين سياستمداری و تدبيرات مقام معظم رهبری. باز خبرچينان و مخالفان توطئه می کنند که ما با کمونيست ها بد هستيم. بعدا که در خانه تنها بودم، بايد اعتراف کنم از اينکه نزديک مقام معظم رهبری نيستم، احساس گرفتگی می کنم و دلشاد نيستم.
سعدی، به روزگاران مهری نشسته بر دل
برون نمی توان کرد، الا به روزگاران
اين چندتا يادداشت را از توی چمدانم پيدا کردم که اينجا پاکنويس می کنم. به پابوس حضرت معصومه رفته بودم. در بازگشت احساس می کردم اينقدر خسته ام که از شکل هر چه کاغذ و کتاب و قلم و دفتر است بيزارم. به اين جهت در راه چند تا يادداشت را روی کاغذهای پراکنده نوشتم. اصلا فکر می کنم من حق زيادی به گردن امت اسلامی از جنوب تا شمال و از غرب تا شرق اين مملکت اسلامی دارم. همين بيت رهبری و بيت های ديگر رهبری در استان های مختلف همه نتيجه زحمات من است. من برخی مداخلات را که بحث عليحده دارد در اينجا نمی نويسم. خيلی در کارها و اقدامات من کارشکنی می کنند. امشب در منزل يادداشت هايی به عنوان وصيت نامه نوشتم که به بعضی از اين مداخلات و نقش بعضی از افراد اشاره کرده ام. بعد آن را به جايی می سپارم که پس از مرگ من در دسترس فوری باشد. اين تفکرات همه اش نتيجه شرايط خطرناکی است که همه ما آن را احساس می کنيم. خدا رحمت کند مادرم را. شيرزنی بود. مخصوصا در امور کشوری و وطنی و مذهبی خيلی متعصب بود. ديشب خوابش را ديدم. به صورت عجيبی چون خواب هم نبودم. با لباس بسيار مجلل و سبز و توالت کرده (استغفرالله!) که هرگز نمی کرد، وارد اتاقم شد به طوری که از رختخواب پريدم که دستش را ببوسم. افسوس که به خود آمدم و ديدم که وجود ندارد. خيلی گريستم. حالا هم خيلی حالت گرفتگی دارم. من فقط برای يک مقصود کار می کنم و آن پيشرفت کارهای مقام معظم رهبری است. چه کسی از من راضی باشد، چه نباشد. من ميل دارم مقام معظم رهبری هر چه ممکن است راضی باشد و در نتيجه بيشتر بماند و بيشتر عمر بکند. حالا برخی از اعضای بيت رهبری از من راضی نيستند، چه کنم؟ با عوالم مقام معظم رهبری و چاکری من که البته به گوش اهالی بيت رهبری هم کم و بيش می رسد، باز هم اين اهالی خيلی ملائکه هستند که با امثال من حرف می زنند.
اين قطعه را گذاشته بودم که بعدا بنويسم، زيرا در اين بين گرفتاری های قبل از عيد و ايام عيد زياد بود. چيز مهمی نبود البته. اين روزها گزارشی درباره بودجه سال جديد به مقام معظم رهبری دادم که ما بودجه امسال را سال قبل خرج کرديم. مقام معظم رهبری فرمودند خدا بزرگ است. گزارشی هم از ساختن مدرسه های دولت جمهوری اسلامی در شهر بصره دادم که خيلی استقبال فرمودند و گفتند حتما پيش شان بماند که بيشتر مطالعه بفرمايند. در استان اصفهان برف آمده بود که خيلی باعث ناراحتی مقام معظم رهبری شد. فرمودند هوا هم ديوانه شده است. الان چه وقت برف است؟ بعد از آقای واعظ طبسی خبر گرفتند که گويا در جلسه شيعه و سنی به ايشان حمله شده بود. عرض کردم ايشان حالشان خوب خوب است و جلسه برگذار نشد.
مقام معظم رهبری يک بار هم فرمودند ماجرای جانشينی آقای البرادعی را دنبال کنم که تا جايی که ممکن است نماينده آفريقای جنوبی جانشين ايشان شود. فرمودند هر کاری لازم است بکنيد. عرض کردم ولی استکباريون پشت نماينده ژاپن ايستاده اند. فرمودند آقای عبدالصمد منتی بيشتر می تواند از منافع اسلامی ما دفاع کند. عرض اطاعت کردم و روز بعد با اعضای شورای حکام تماس گرفتم.
آقای رفسنجانی در نماز جمعه از سخنان مقام معظم رهبری دفاع کردند و گفتند که معلوم نيست قسم اوباما را باور کنيم يا دم خروس او را. مقام معظم رهبری از حمايت آقای رفسنجانی خيلی خوشحال شدند و فرمودند ما هم حرفی جز حرف امام (ره) نزديم. آمريکا بايد آدم شود تا بتوانيم رابطه برقرار کنيم.
از اخبار مهم جهان کنفرانس افغانستان در شهر لاهه بود که ما هم در آن شرکت داشتيم. منظورم نماينده کشور اسلامی ماست که بود و خيلی خبرهای خوش آورد. مقام معظم رهبری فرمودند هر چه بقيه از رابطه و گفتگوی ما با شيطان بزرگ گفتند شما تکذيب کنيد. ديوار حاشا بلند است. ما نبايد به اين زوديها نقشه اقتدار خودمان را رو کنيم. بايد با چراغ خاموش حرکت کنيم و يک مرتبه نورافکن هايمان را روشن کنيم. عجب تشبيه بی مثالی! واقعا که مقام معظم رهبری از قدرت تخيل و اراده و عمل بی نظيری برخوردار هستند. هميشه فکر می کنم کشور اسلامی ما بدون ايشان امروز عقب مانده تر از عربستان و کويت و دوبی بود.

بسمه تعالی
شنبه اول ربيع الثانی (۸ فروردين و ۲۸ مارس) تا يکشنبه ۹ ربيع الثانی (۱۶ فروردين و ۵ أبريل)
مقام معظم رهبری اول از اينکه فوتبال را به برادران عرب باختيم ناراحت بودند. ولی بعد گفتند عيبی ندارد به امت محمد رسول الله باختيم. راه دوری نمی رود. بعد دستوراتی درباره مربی و سرپرستی فوتبال دادند و فرمودند اين پسره، علی دايی مثل اينکه چندان هم مال نيست. عرض کردم هيچ کاری را بدون استخاره و ائمه انجام نمی دهد. فرمودند با اين همه برکنار شود بهتر است. همه که مثل ما کارشان نبايد مادام العمر باشد. اطاعت کردم و همانجا تلفنی به برادران فدراسيون خبر دادم. بعد برای اينکه اوقات مقام معظم رهبری را خوشحال کنم و خودم هم دلشاد شوم، گزارشی را عرض کردم که طی آن ۹۸ درصد مردم کشور اسلامی ما طرفدار نظام ما هستند. مقام معظم رهبری دست چپشان را کردند در کاسه ای که کنارشان بود و يک مشت سکه در جيب من ريختند. خم شدم و دست مبارک را بوسيدم. فرمودند نصفش به خاطر اين است که خرج دعا و روزه کنی که اين برف و باران هم بند بيايد.
سر روز خرافاتی سيزده بدر زد و برف آمد. اوقات مقام معظم رهبری خيلی تلخ بود و فقط يک گزارش ۹۸ درصدی می توانست ايشان را خوشحال کند. بعد دستوراتی در خصوص ضرورت خروج نيروهای خارجی از عراق و افغانستان فرمودند. عرض کردم انگليسی ها که دارند همه چيز را به آمريکاييان می سپارند و می روند. فرمودند جای نگرانی نيست. آنها را هم بيرون می کنيم.
اين خبر ۱۲ فروردين را بايد اينجا بنويسم. امروز جشن بزرگی اسلامی به مناسبت روز مقدس ۱۲ فروردين بود که نزديک به ۹۹ درصد امت اسلامی ما به آن رأی دادند. اما حزب مشارکت و مجاهدين انقلاب اسلامی از من دعوت نکرده بودند. خيلی مضحک است. چون اينها خودشان را پاسدار انقلاب می خوانند و من سرباز انقلاب و مجری انقلاب هستم. ولی تأثيری ندارد. من به ريش آنها می خندم. اينها فکر می کنند از نبودن من در آنجا من را در پرده نسيان می گذارند. من که علاقه به هيچ چيز جز سلامتی مقام معظم رهبری ندارم. اينها خرند که اين مطلب را نمی فهمند! به جای آن جشن مسخره رفتم سراغ خانوم کوچيک. خيلی هم خوش گذشت. بعد از ظهر هم به زيارت مرقد مطهر امام خمينی (ره) رفتم.
اخبار مهم جهان هم اين بود که گروه مثلا بيست در لندن جمع شده بودند تا ببينند چطور می توانند گند اقتصادی را که به بار آورده اند درست کنند. مقام معظم رهبری زياد علاقه ای نداشتند بدانند آنها چه کردند. فرمودند ترتيبی بدهيد که آقای چاوز حتما به حضور ما برسند. عرض کردم آقای احمدی نژاد قبلا در اين مورد با من صحبت کردند و می خواستند من وساطت کنم. مقام معظم رهبری خنديدند و فرمودند چه وساطتی؟ فعلا يک تنه ما هستيم و آنها که در برابر استکبار جهانی ايستاده ايم.
وقتی هم آقای احمدی نژاد سخنرانی کرد، رهبر معظم انقلاب چند بار به من فرمودند: بخوان، بخوان! که چقدر اين حرفهای آقای احمدی نژاد به دلم می نشيند. رييس جمهور کشور اسلامی مان در اين سخنرانی به استکبار جهانی و زورگويان گفته بود: به شما توصيه می کنم رفتار و افکار خود را اصلاح کنيد زيرا دنيا در حال تغيير است و ضرورت دارد خودتان را تغيير داده و با ملت ها هماهنگ کنيد. بايد خودخواهی، تجاوزطلبی و بی ادبی را کنار بگذاريد و با ساير ملت ها با احترام برخورد کنيد. ملت ايران به واسطه ايستادگی مثال زدنی در پشت سر رهبر عزيز انقلاب شکست ناپذير است و هيچ قدرتی در دنيا حتی به ذهن خود خطور نمی دهد که عليه ملت ايران اقدامی انجام دهد. درست به اينجا که می رسيدم، رهبر معظم انقلاب می فرمودند: دوباره بخوان!
وقتی هم که آقای احمدی نژاد و چاوز تشکيل «گروه دو» را اعلام کردند، مقام معظم رهبری فرمودند در ناصيه اين دو نفر چيزی می بينم که اقتدار ما را تا سيصد سال ديگر هم تأمين خواهد کرد. ولی از خبر سيل قم خيلی ناراحت شدند و فرمودند: می بينی؟ بی خود نيست که اينقدر از برف و باران بدم می آيد. در شهر مقدس ما هم سيل آمده است. خاک بر سر آن آل فهد بکنند که قدر آن همه شن و داغی را نمی داند.
خبر اعدام دو روحانی کذاب اهل سنت قبل از اينکه من حضور برسم، به گوش مقام معظم رهبری رسيده بود. فرمودند اينها چه مرگشان است و می خواهند؟ عرض کردم مسلح بودند و با حکومت اسلامی ما مقابله می کردند. فرمودند هزار سال ديگر هم مشکل ما با اينها حل نمی شود. بيچاره آقای واعظ طبسی که نزديک بود شهيد شوند.
امروز صبح حضور رسيدم. مقام معظم رهبری بلافاصله فرمودند از انرژی هسته ای خبری نيست؟ عرض کردم، خير. دوباره فرمودند اين حسين اوباما می خواهد کشور ما را تنزل بدهد و از اقتدار آن کم کند به خاطر همين هم از يک طرف می گويد انرژی هسته ای حق مسلم شماست ولی از طرف ديگر می گويد حتما بايد صلح آميز باشد. مگر بمب خودشان صلح آميز است؟ عرض کردم او که ديروز ادعا کرده می خواهد بمب خودشان را هم از بين ببرد. فرمودند بشنو و باور نکن! حالا که به ما رسيد، آسمان طپيد!
بعد که سيمای بی بی سی را تماشا می کرديم، فرمودند: بگو ببينم، اين هزار ميليارد دلار که کشورهای استکباری حرفش را می زنند چقدر است؟ عرض کردم هر چقدر باشد به هفتاد ميليون امت اسلامی ما نمی رسد. پشتوانه ارزی ما الهی است و هر بحران اقتصادی را به لطف خداوند پشت سر می گذاريم. ولی مقام معظم رهبری امروز خيلی نگران بودند و خودشان هم فرمودند نمی دانيم چرا اينقدر دلشوره داريم. نکند اين روسها و آمريکاييها زد و بند کنند؟ بخصوص در جشن شصت سالگی ناتوها (منظورم همان پيمان ناتو است) که همه استکباری ها جمع بودند و با هم لاس می زدند، مقام معظم رهبری خيلی دلشوره شان تشديد شده بود. با اينکه همه ايادی خودمان را در آلمان و فرانسه بسيج کرده بوديم تا اعتراض برادران عرب و کشورهای مسلمان را در دفاع از حقوق امت مظلوم فلسطين به نمايش بگذارند – و الحق هم که کوتاهی نکردند- ولی ناتوها بريدند و دوختند و اعتراض کشور دوست و برادرمان ترکيه هم هيچ اثری نداشت و نخست وزير فاسد دانمارک را رييس ناتوها کردند. مقام معظم رهبری از اينکه شنيدند حسين اوباما خودش نظر برادر طيب اردوغان را درباره رياست دانمارکی ها عوض کرده است، بيشتر ناراحت شدند و تا وقتی که برادر چاوز تشريف بياورند، اخم هايشان تو هم بود. خوشبختانه با برادر چاوز آمريکاييها را مسخره کرديم و خنديديم و کمی دل مقام معظم رهبری باز شد. مقام معظم رهبری به چاوز قول دادند هر وقت انرژی هسته ای لازم داشت به او بدهند. هنوز چاوز پايش را از بيت رهبری بيرون نگذاشته بود که خبر سفر ناگهانی محمود عباس به عراق رسيد. باز مقام معظم رهبری به فکر فرو رفتند که اين ديگر چه حکايتی است. بلافاصله به من فرمودند از برادران حماس خبر بگيرم که موضوع چيست. بعد هم تأکيد فرمودند که روز بيست فروردين را که روز ملی فناوری هسته ای است هر چه با شکوه تر برگذار کنيم.
در تمام يکی دو هفته گذشته هر وقت خواستم صحبت آقای ميرحسن موسوی را پيش بکشم، مقام معظم رهبری حرف توی حرف آوردند. امروز فرمودند دلم پيش اين پسر مؤمن است ولی شايد مجبور شويم او را به خاطر برخی مصلحت ها کنار بگذاريم. منظور مقام معظم رهبری آقای احمدی نژاد بود که خيلی به ايشان علاقه دارند. عرض کردم آقای ميرحسين موسوی هم خيلی مؤمن و به اهداف انقلاب وفادار هستند. اتفاقا ايشان می توانند آرای آقای خاتمی و رفسنجانی و قاليباف و کروبی و معين و همه نامزدهای دوره های قبلی را به خود جلب کنند. فرمودند از کجا اينقدر اطمينان داری؟ من دلم گواهی بد می دهد. بعد فرمودند يک بار به اين آقای موسوی بگو قلم مويشان را بگيرند و بيايند اينجا يک عکسی از ما بکشند که در تاريخ بماند. آن قديم ها که از بعضی خيابان ها رد می شديم، می ديديم خيلی ما را بدترکيب می کشند. عرض کردم حالا با اين محاسن سفيد و اين چهره روحانی که شما داريد، نمی توان شما را زشت کشيد.
ديروز غروب که به خانه آمده بودم سفير انگليس در خصوص سيمای بی بی سی تلفن زد و کلی الدرم بلدرم کرد و منت گذاشت. من هم حسابش را رسيدم و هر چه دلم خواست به او گفتم. گفتم مردکه احمق اگر برای راه افتادن کارهای سيمای بی بی سی به من مراجعه می کنی و من هم جواب مثبت می دهم فقط برای اين است که مقام معظم رهبری ميل دارند روابط ما با متحدين سنتی ما در غرب حسنه باشد وگرنه برای هر کاری بايد به وزارت خارجه مراجعه کنی، نه من. تازه آنجا هم بايد حرفت را به رييس اداره انگليس بگويی و بس! بعد از اين تو را به بيت رهبری هم راه نخواهم داد. وقتی ديد من عصبانی شدم، به ونگ ونگ افتاد که گه خوردم.
حالا امشب برای معذرت خواهی از اتفاق ديروز، با آن که به او بد گفته بودم، باز هم پيش من آمد. يک ساعت در اتاق انتظار او را معطل کردم. هيچ وقت من چنين کاری نمی کنم، ولی اينجا لازم بود. بعد که ديگر خيلی معذرت خواهی کرد، من هم به هر صورت حرف خودم را به کرسی نشاندم و جد کردم که برنامه های سيمای بی بی سی همينطوری بايد در راستای اهداف انقلاب اسلامی ما باشد. او هم قبول کرد. وقتی قبول کرد، گفتم برخی مخارج را هم قبول می کنيم. خيلی خوشحال شد.
بعد از اين عصبانيت جلسه ای با برادران امنيتی و اطلاعاتی داشتيم در خصوص حفاظت مقام معظم رهبری که يک ساعتی طول کشيد. تازه می خواستم کار نوشتن اين يادداشت ها را تمام کنم که تلفن خط مخصوص زنگ زد. مقام معظم رهبری بودند. مرا احضار فرمودند. وقتی حضورشان رسيدم، فرمودند همين الان که سيمای بی بی سی را تماشا می کردم ديدم دوباره اين آمريکاييها گُه زيادی می خورند، به قول آقای رفسنجانی دم خروسشان را باور کنيم يا قسم و آيه شان را؟ بعد يک پيام خيلی خيلی محرمانه و سرّی به من دادند که به روسها برسانم. خيلی از اين پيام تعجب کردم. فرمودند تعجب نکن، ما می خواهيم رابطه برقرار کنيم و مشغول مذاکراتی هستيم.اين چيزها را بايد تحمل کرد. اهميت ندارد. آنها عقده ای هستند و می خواهند قدرت خود را به رخ بکشند ما که نيستيم. شما فقط حاشا کردن هر نوع مذاکره يادتان نرود! واقعا به اين دوربينی و گذشت مقام معظم رهبری آفرين گفتم و رفتم که پيام محرمانه را همان شبانه به روسها برسانم. مقام معظم رهبری تأکيد کرده بودند هم به روسها و هم به آمريکاييها بفهمانم که چيزی که هست آنها به هر حال سابقه در اين مناطق دارند و منافع هم دارند که همان جريان نفت و گاز ما است. مطلب در اينجاست که ببينيم اگر نفت و گاز ما به آنها برسد، آيا فرق می کند که يک نظام اسلامی آن را به آنها برساند يا يک کشور کمونيستی و يا يک نظام شاهنشاهی؟ خب، همين کار را ما که داريم می کنيم. بخش خيلی خيلی محرمانه پيام به انرژی هسته ای و برادران جهادگر ما در فلسطين و لبنان مربوط می شد که والله هيچ بعيد نمی دانم همين فردا روزنامه های استکباری آن را بنويسند. حالا که دوازده شب است خسته و کوفته به عشق حضور فردا به رختخواب می روم. چون فقط من مانده ام که ممکن است حرف راست و حقيقی به مقام معظم رهبری عرض کنم.





















Copyright: gooya.com 2016