پنجشنبه 5 بهمن 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تماشای اعدام، بيماری اجتماعی يا انحطاط فرهنگی؟ اميد حبيبی‌نيا

دو جوان بزهکار در پارک هنرمندان جنب خانه هنرمندان و در مرکز شهر اعدام شدند، اين که مجازات اين دو بزهکار براساس قوانين جزايی جمهوری اسلامی اعدام نبوده و فقط به جهت زهرچشم گرفتن از ساير سارقان مسلح موسوم به زورگير و همچنين نشان دادن «قاطعيت» پوشالی قوه قضاييه و پليس به اين سرنوشت شوم دچار شدند، البته موضوع اين يادداشت نيست، موضوع اين يادداشت تماشاگران اين «نمايش» رعب آور، غيرانسانی و منزجرکننده است.

عکس هايی که خبرگزاريهای دولتی جمهوری اسلامی از اين مراسم منتشر کرده اند، توده مردم طبقه متوسطی را نشان می دهد که سحرگاه برای حضور در اين نمايش مرگ در پارک ظاهر شده اند، در چهره آنها هيجان، ترس و گاه تاثر موج می زند اما باز هم در اين نمايش حاضر شده اند، چرا؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


نمايشی که ماشين پروپاگاندای جمهوری اسلامی برای مشروعيت بخشيدن به احکام ناعادلانه و گاه خلق الساعه قوه قضاييه ش لازم دارد، نظير همه نمايش های انتخابات ديگر که رهبران جناح هايش آن را «آزاد» می خوانند يا موارد مشابهی که جمهوری اسلامی انبوه خلق را به بازی می گيرد و در نمايش مرگ و مشروعيت خود سهيم می سازد، به بيان صريح تر آنها را نيز در جنايت و استمرار حاکميت خود سهيم می سازد.

تراژدی و پارادوکس در همين جا چهره می نمايد.

اغلب اين اعدام های خيابانی در مناطق مرکزی شهر که محل سکونت طبقه متوسط شهری ست صورت می گيرند، در واقع دستگاه قضايی جمهوری اسلامی مجرمان را که عمدتا از ميان طبقات پايين و بخش های جنوبی تهران يا حاشيه شهر هستند در مرکز شهر اعدام می کند تا طبقه متوسط را به همراهی بکشاند، تجربه برخی از اعدام های خيابانی در مناطق نزديک به جنوب شهر، با بافت اجتماعی مرکب يا فقير و اعتراضات و در مواردی برانگيختگی مردم برای فراری دادن اعدامی ها سبب شده است تا اعدام کنندگان مناطق مرکزی شهر را به عنوان محل اصلی اجرای «نمايش مرگ» برگزينند چرا که طبقه متوسط به لحاظ روانشناختی و اجتماعی ممکن است جز در موارد بحرانی کمتر ريسک خطر و اعتراض را متحمل شود و از سوی ديگر جمهوری اسلامی با اين کار قصد دارد به «مخاطب سازی» در بين طبقه متوسط بپردازد.

پيام اين اعدام های خيابانی برای طبقه متوسط آشکار است: حکومت از منافع شما در برابر طبقات تهی دست حفاظت می کند. به عبارت ديگر جمهوری اسلامی درپی برانگيختن همدلیِ طبقه متوسط است، از همين رو است که اغلب برنامه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جمهوری اسلامی شامل طبقه متوسط شهرنشين که بنا برآمار رسمی (که البته شامل محدوده غير رسمی خط فقر نمی شود) کمی بيش از نيمی از جمعيت را در برمی گيرند، می شود.
اما اگر به آن سو نگاه کنيم، بخش هايی از انبوه خلق و توده طبقه متوسط نيز با حضور در اين نمايش های مرگ، در خيابانها و حالا در استاديوم ها و مراکز فرهنگی، به اين سيکل فزاينده خشونت رونق می بخشند.

واقعيت آن است که اگر گاه درگيريهای خيابانی يا خبر تيرباران چريکهای مخالف رژيم شاه در روزنامه ها، جامعه را متاثر می ساخت اما چنين مواردی در تبليغات رسمی رژيم سابق که می کوشيد کشور را «جزيره ثبات» معرفی کند چندان جايی نداشت. اما در جمهوری اسلامی اعدام علنی مخالفان با شرح و تفاصيل از همان روز نخست، ابتدا برای تثبيت حاکميت سياسی و ايجاد رعب و سپس برای «عادی سازی» احکام اسلامی که با عرف فرهنگی جامعه آن روز به شدت مغاير بود آغاز شد.

گذشته از اعدام های سياسی در طول دهه نخست حاکميت جمهوری اسلامی که گاه گفته می شود آمار آن سر به بيش از ۳۰ هزار نفر می زند، جمهوری اسلامی در طول دو دهه بعد با توجه به جمعيت (در واقع پس از چين و آمريکا) به عنوان نخستين کشوری که مجازات اعدام آن در آن بطرزی گسترده اعمال می شود، هزاران نفر را به دليل ارتکاب جرائم مختلف به دار آويخته است. اما تنها در چند سال اخير با رشد «فرهنگ مقاومت» در ميان بخش هايی از جامعه و «اپوزيسيون واقعی» بوده است که اعتراض به اعدام در باره جرائم بزهکارانه نيز گسترده شده، به گونه ای که اکنون اغلب سازمانهای راديکال چپ ايرانی نيز لغو مجازات اعدام را در برنامه کار خود پس از سرنگونی جمهوری اسلامی منظور کرده اند.

اما «عادی سازی» احکام بدوی قضايی جمهوری اسلامی در طول سه دهه گذشته با وجود رشد سطح تحصيلات عالی، گسترده تر شدن جامعه متوسط شهرنشين و همچنين بروز انقلاب ارتباطات و برقراری ارتباط با برخی از پديدارهای فرهنگی جوامع متمدن؛ اغلب از طريق پروپاگاندا و همراه سازی بخش هايی از انبوه خلق که قابليت «جوگير شدن» را دارند صورت گرفته است، گذشته از اقليت پيروان جمهوری اسلامی که کارمندان دولتی و ماموران ارگانهای نظامی و امنيتی آن هستند.

اما اين فقط يک سوی قضيه است، بررسی رفتار سوی ديگر يعنی «تماشاگران»، موضوعی ست که به بحث و بررسی های روانشناسی و اجتماعی نيازمند است.

روانشناسان جنايی می گويند حضور در صحنه های جان باختن و مرگ می تواند به شوک و يا اغلب چنانچه متوفی از نزديکان شاهد باشد به استرس پس از سانحه (PTSD) منجر شود، تاثيرات رفتاری- شناختی مواجهه با مرگِ ديگران می تواند برمبنای خصوصيات شخصيتیِ شاهد، گستره ای از انواع اختلالات روانی و روانی-اجتماعی را دامن بزند که يکی از آنها عادی شدن چنين صحنه هايی ست.
در حالی که برای برخی از مردم که در مشاغلی چون پزشکی، انتظامی و امدادرسانی فعاليت دارند کنترل براحساسات و تاحدی تحت تاثير شديد چنين صحنه هايی قرار نگرفتن ممکن است سودمند باشد، عادی سازی چنين صحنه هايی برای ساير افراد به ويژه جوانان و نوجوانان به شدت نهی شده است.

بررسی های روانشناسان جنايی نشان داده است که اغلب کسانی که دست به کشتارجمعی زده يا رفتارهای خشن و متجاوزانه داشته اند کسانی هستند که بطور دائم صحنه های مرگ و جان باختن يا آزار انسان ها و يا حيوانات را بصورت ويدئويی تماشا کرده و حتی مشتری پروپاقرص فيلم های خشن و فيلمهای ممنوعه پورن با مضمون جنايتکارانه بوده، يا گاه آن را تجربه کرده اند.

نگاهی به ترکيب جمعيتی جوان جامعه ايران از يک سو و امر و نهی های اخلاقی، ارزشی و مذهبی بسياری که برجوانان روا داشته می شود و آنها را حتی از برطرف ساختن بديهی ترين نيازها و غرايز طبيعی شان به صورت آزادانه و دور از تشويش و واهمه بازداشته، نشان می دهد که اين جمعيت جوان برای مقابله با اين سرکوب اجتماعی گسترده که هم بصورت عرفی و هم فرهنگی بر او تحميل شده، راه افراط و تفريط را پيموده است.

روابط جنسی لجام گسيخته و پرخطر، رشد اعتياد به انواع مشروبات و مواد روانگردان، افزايش آسيب های اجتماعی و همچنين رشد «فرهنگ بازاری» و اخلاق «بزن در رو» يی و انحطاط ارزش های اخلاقی در برابر نظامی که در عمل دو چهره بودن و اولويت منفعت آنی را رواج می دهد از سويی و شيوع گسترده بيماريهای روانی پنهان و آشکار از سوی ديگر سبب شده است تا بسياری از روانشناسان و آسيب شناسان اجتماعی جامعه ايران را عميقا «بحران زده» توصيف کنند.

تماشاگران نمايش اعدام را می توان بيمار اجتماعی تلقی کرد، چرا که اگر به جای جمعيت چند هزارنفره مشتاق، ترسان و هيجانزده در سحرگاه امروز جز چند نفری در اين مراسم حضور نمی يافتند، اين نمايش با رکود روبرو می شد.

اما اين بيماری اجتماعی را می توان به متغييرهای بسياری مرتبط ساخت که حالا اکنون به واضح ترين شکل خود يعنی خريد بليت نمايش اعدام دو جوان ديگر که جرمشان خود معلول بيماری و فساد جامعه ست، رخ می نمايد:

‫-‬ پروپاگاندا: با وجود آنکه بسياری از مردم در مناطق شهری، اخبار و تبليغات رسانه های دولتی را باور نمی کنند اما سی و چهار سال بمباران تبليغاتی با پوشش مذهبی سبب شده است تا ناخودآگاه اجتماعی بخش هايی از طبقات متوسط و حتی طبقات فرودست و بالادست نيز تحت تاثير ارزش سازيهای اين نظام قرار بگيرند.
‫-‬سادو-مازوخيسم اجتماعی: گرايش به آزار دادن خود و ديگران در ميان بخش هايی از مردم و جوانان جامعه ما به دلايل مختلف از جمله محروميت های اجتماعی آن چنان شديد است که در فرهنگ عامه نام های مختلفی يافته اند، طبعا وقتی سرکوب اجتماعی شديدتر باشد اين گرايش نيز تشديد می شود و در رفتارهايی چون حضور در صحنه اعدام که در ذات خود امری نفرت برانگيز است، متجلی می شود. به عبارت ديگر از ديدگاهی روانکاوانه برای بخشی از مردم جامعه غريزه مرگ بر غريزه زندگی سبقت جسته است.
‫-‬ انگيزه وحشت طلبی: تمايل به ترساندن و ترسيده شدن بصورت معمول امری ست که اغلب مردم در خود حس می کنند، (مانند تماشای فيلم های ترسناک)، اما اگر اين امر کميت و کيفيتی غيرمعمول به خود بگيرد می تواند نشانه ای از يک بيماری روانی تلقی شود و در اينجا نيز به نظر می رسد که به دليل درهم شکسته شدن مرزهای نُرم و هنجار در جامعه بيماری که شايد اگر بودريار آن را تجربه کرده مصداق واقعی «اسکيزوفرنيای اجتماعی» می خواند، تمايل به ترسيدن گرايشی بيمارگونه و نابهنجار يافته است.
‫-‬فقر فرهنگی: جمهوری اسلامی به عنوان نظامی سرکوبگر و توتاليتار مانع از رشد فرهنگی جامعه شده و تلاش می کند تا مردم را تحت لوای مظاهر و ارزش های خود نگه دارد، از همين رو بخش هايی از مردم از دامنه مولفه های «فرهنگ مقاومت» و مفاهيم مترقی رايج در جهان عقب مانده اند.
‫-‬سازش طلبی طبقاتی: طبقه متوسط شهری که با عوامل متعدد به ارکان قدرت زنجير شده است، گاه نياز دارد تا به ظاهر يا در باطن، خودآگاهانه يا ناخودآگاهانه خود را با ارزشهای حاکميت سازگار کند و تطبيق دهد، از اين رو گاه با حضور در «نمايش» های مختلف و متنوع فريب می خورد.
‫-‬گرفتاری در سيکل خشونت اجتماعی: اعدام و مجازات های خشن به باور بسياری از کارشناسان نه تنها عامل بازدارنده و پيشگيری کننده جرائم سنگين نيستند بلکه منجر به افزايش سيکلی از خشونت اجتماعی می شوند که دولت را نيز در خود گرفتار می سازند. با افزايش چرخه خشونت اجتماعی، گرايش به مشارکت در آن نيز از سوی بخش هايی از مردم تشديد می شود.

بی گمان عوامل ديگری نيز از جمله افزايش جرائم و ناامنی اجتماعی و نياز ناخودآگاه به ايمن سازی محيط زندگی از اين طريق، باورهای مذهبی در ميان بخشی از مردم و کنجکاوی غيرعادی را می توان در اين گرايش بيمارگونه به مشاهده اعدام مجرمان در خيابان ها و مناطق شهری دخيل دانست اما آنچه سبب می شود تا نفرت برانگيزی مجازاتی غيرانسانی دوچندان به نظر بيايد وجود همين تماشاگران گاه موبايل به دستی ست که از چنين صحنه دهشتناکی تصويربرداری می کنند.

به گمان من تا زمانی که جمهوری اسلامی از طريق اعدام های خيابانی رنگ مرگ بر شهرها می پاشد، تماشاگران اين «نمايش مرگ» نيز شريک جرم ريشه دواندن غريزه مرگ به جای غريزه زندگی بر بطن جامعه بحران زده کشور هستند.

اميد حبيبی نيا
روزنامه نگار، پژوهشگر ارتباطات و کارشناس روانشناسی بالينی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016