یکشنبه 6 اسفند 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مداخله و حمله از سوی هر کشوری نه، اما کمک و پشتیبانی دمکراسی‌ها حتما! الاهه بقراط

الاهه بقراط
کمک‌ برای تغییر دمکراتیک در ایران باید از سوی کشورها و نهادهای دمکرات صورت گیرد و نه از سوی دیکتاتورها و رژیم‌های واپسمانده مانند کشورهای عربی. کسانی که دست یاری دیکتاتوری‌ها را می‌فشارند باید توضیح دهند که آیا در میان رژیم‌‌های مثلا عربستان سعودی و قطر افراد دمکرات نیز پیدا می‌شود؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


www.alefbe.com
کیهان لندن

سالهاست جمهوری اسلامی و وابستگان و دلبستگان‌اش موضوع «کمک‌های خارجی» را از نظر ذهنی و عینی به سدی در برابر انسجام نیروهای مخالف خود تبدیل کرده‌اند، در حالی که نه تنها خود رژیم کنونی بدون کمک خارجی امکان نداشت قدرت را در ایران کسب کند بلکه خودش نیز به عنوان «نیروی خارجی» به همه همفکرانش در سراسر جهان یاری‌های گسترده مادی و معنوی می‌رساند و به آنها در ایجاد اغتشاش برای رسیدن به قدرت کمک می‌کند.

کشورهای غربی، آری!

نیروهای ایرانی طرفدار دمکراسی همگی بر عدم مداخله و حمله نظامی از سوی هر کشوری، حتا دمکراسی‌ها، همواره تأکید می‌کنند. البته هستند افراد و گروه‌هایی نیز که ادعای دمکراسی دارند ولی بدشان نمی‌آید از طریق یک حمله نظامی به قدرت برسند غافل از آنکه تجربه عینی حتا در کشورهای عربی و مسلمان نشین نیز نشان می‌دهد که گذشت آن دورانی که یک فرد یا یک نیرو بخواهد به تنهایی قدرت را قبضه کند. شاید در تاریخ بیاید که به قدرت رسیدن رژیم ایران از طریق انقلاب اسلامی، آخرین موردی بود که یک نیروی اجتماعی توانست به تنهایی قدرت را به انحصار خود در آورد. «بهار عربی» نیز خیلی زود نشان داد که «خمینی» آخرین اسلام‌گرایی بود که با موفقیت توانست پرچم قدرت انحصاری را در کنار ایدئولوژی‌های توتالیتر مانند فاشیسم و کمونیسم به دست اسلامیسم بسپارد که روی دست هر دو بلند شد.

نکته دیگر اینکه هم کمونیست‌ها زیر پرچم رفاقت و احزاب برادر، هم مسلمانان و دیگران زیر لوای برادری و میسیون‌های مذهبی هر نوع کمکی را نه تنها توجیه می‌کنند بلکه به موقع حتا از «دشمنان» خود نیز یاری می‌جویند. اینها نه تنها به کمک‌های خارج از مرزهای ملّی خود متکی بودند بلکه حتا به طور رسمی دم و دستگاه و تشکیلات نیز داشته و دارند و کسی هم مثلا نه آن زمان که اردوگاهی و انترناسیونالی و احزاب برادری وجود داشت به آنان ایراد می‌گرفت و نه امروز که همبستگی‌شان به شکل دیگری درآمده است. مذهبی‌ها هم از مسیحی تا یهودی و دیگران همبستگی‌های بین‌المللی خود را دارند، اسلامی‌هایش هم که ماشاءالله با وجود هزار فرقه بودن اصلا مرزهای «ملّی» را به رسمیت نمی‌شناسند و به دلیل منش سیاسی خود که مانند دوران «غزوات» کسب قدرت سیاسی و اقتصادی بزرگترین هدف آن به شمار می‌رفت، هر وقت تشخیص بدهند دست به دامان دشمن هم می‌شوند.

برای همه اینها، غرب، حتا راست‌ترین محافل‌اش، البته جایزه‌هایش خوب است، رادیو و تلویزیون‌هایش خوب است، دادن امکانات برای پژوهش و «دکتر» و «استاد» شدن در دانشگاه‌هایش خوب است، هر کمک دیگر هم اگر به آنهایی بشود که همه این «موهبت»های بالا را دریافت می‌کنند خوب است، اما به محض اینکه قرار می‌شود یک کمکی، به ویژه مالی، خارج از این دایره خرج شود، داد همه اینها در می‌آید که ای وای استقلال ما از دست رفت و دیگر «ملّی» نیستیم! یکی نیست به اینها بگوید قبلا هم «ملّی» نبودید، الان هم «ملّی» نیستید برای اینکه خط و ربط کنونی شما را همین جوایز و کمک‌ها و پشتیبانی‌های خارجی تعیین می‌کند و هزاری هم که اینها را دریافت کنید و همزمان مثلا انتقاد و ناسزا نثار پشتیبانانتان کنید، کمکی به اثبات «ملّی» بودن شما نمی‌کند.

کشورهای عربی، نه!

در همان دوران حمل و نقل خمینی از دیار اسلام به دیار کفر، یکی از دوستان عزیز که از جهل مردم آتش می‌گرفت می‌گفت: بابا، این خمینی رو بذارین چهارراه پهلوی و بگید حالا برو خونه‌ات، نمیتونه! چطور حالا دارن اداره یک مملکت رو به دستش میدن؟ و با تأسف همیشه تکرار می‌کرد: درست مثل اینه که ایران رو بدین دست پدربزرگ من که اداره اش کنه، تازه اون آخوند نبود! اما کسانی که مانند این دوست فکر می‌کردند، بسیار اندک بودند که عمدتا نیز نه از میان روشنفکران و سیاسی‌ها، بلکه آدم‌های معمولی بودند که به نوعی در پیشرفت ایران به اندازه خویش نقشی داشتند: پزشک و آموزگار و کارمند و یا تحصیل‌کردگانی که به شغل‌ آزاد روی آورده بودند.

گذشت زمان نشان داد وقتی یک «رهبر» نتواند از «چهارراه پهلوی» راه خانه‌اش را، حالا در قم یا در تهران، پیدا کند، کشور به چه حال و روزی خواهد افتاد. امروز کسانی که هر یک خود را در هیبت یک «رهبر» می‌بینند و یا حتا خود را یک «نهاد» می‌پندارند، ممکن است بتوانند راه خانه‌شان را پیدا کنند، آن هم نه از «چهارراه پهلوی» بلکه از «چهارراه»های خارجی، اما راهی که دیگران به آنها نشان می‌دهند، قطعا راه ایران نیست به ویژه اگر دیکتاتوری‌های عربی باشند که اهدافی را دنبال می‌کنند که قطعا نمی‌تواند به دمکراسی در ایران یاری برساند. اوج جنبش سبز، سبکسری‌های این افراد خودرهبرپنداشته را به نمایش گذاشت.

البته تلاش آدم‌ها برای گذران زندگی و دریافت درآمد، برای شهرت و مطرح شدن، برای ارضای خودبزرگ‌بینی‌ها و «من»های خودشیفته و همیشه در مرکز توجه قرار داشتن (البته اینها مانند دروغ پردازی و خدعه یک نوع بیماری است) و کسب عنوان و مقام و امکانات در جاهای مختلف و ضمنا مبارزه با جمهوری اسلامی کاملا درک‌پذیر است. ولی کسی که فکر و نظرش وابسته به میزان دستمزد و نوع کارفرما و قبول محدودیت‌ها و میزان امکاناتی باشد که دریافت می‌کند، نه تنها هرگز مبارز خوبی نیست بلکه خیلی زود، چه بداند چه نداند، به آلت دست تبدیل می‌شود. به نظر من اصالت مبارزه فردی و هم چنین گروهی زمانی روشن می‌شود که به دور از همه مواردی که در بالا نام بردم صورت گیرد و مرزبندی مشخص با آنها داشته باشد.

اما کمک گرفتن از دمکراسی‌ها حتا کمک مادی نه تنها هیچ بدی ندارد بلکه در برخی موارد کاملا لازم است، به ویژه هنگامی که از طریق منابع ملّی نمی‌‌توان هزینه‌های لازم را تأمین کرد. جمهوری اسلامی و برخی گروه‌های چپ و راست تلاش می‌کنند همین را همواره به مانعی بر سر راه توانمندشدن مبارزه علیه رژیم تبدیل کنند. علاوه بر این که منبع کمک باید از کشورها و نهادهای دمکرات باشد و نه از سوی دیکتاتورها و رژیم‌های واپسمانده مانند کشورهای عربی، در عین حال حتما باید حساب و کتاب معین داشته باشد و درباره‌اش گزارش داده شود. نه اینکه یک عده‌ای آن را دریافت کنند و به خرج خود و دور و بری‌هایشان بزنند و بعد هم بگویند تلاش کردیم ولی رژیم نگذاشت و در کار ما اخلال کرد! این کارها را بهتر است با همان پول‌ شیوخ عرب و یا ایرانیانی انجام داد که تازه از راه رسیده‌اند و زود هم می‌خواهند سوار موج بشوند بدون آنکه خادم و بهبودی بخش جنبشی باشند که به اندازه عمر جمهوری اسلامی و نه به اندازه از خواب بیدار شدن آنها بر اثر سر و صدای اعتراضات اخیر مردم و دو سه سال حضور «سیاسی» آنان جریان دارد.

تجربه سرنوشت‌ساز سازمان مجاهدین خلق ایران و پناه بردن آنها به رژیم دیکتاتور صدام حسین آن هم در حالی که آن رژیم با ایران در حال جنگ در جبهه‌های واقعی بود، باید درس تلخی به همه نیروهای سیاسی داده باشد. افراد و گروه‌هایی که دست یاری دیکتاتوری‌ها، رژیم‌های عربی و یا شیوخ عرب را می‌فشارند نخست باید به این پرسش پاسخ بدهند که آیا مثلا شیوخ عرب نیز دمکرات شده‌اند و یا در میان رژیم‌‌هایی مثل عربستان سعودی و قطر و دیکتاتوری‌های مشابه، افراد دمکرات نیز پیدا می‌شود؟ اگر آری، پس بهتر است ایرانیان به آنها توصیه کنند نخست گامی برای دمکراسی و مثلا حقوق زنان در حرمسراها و جوامع عقب نگاهداشته شده توسط خودشان و هم چنین حکومت‌های واپسمانده خویش بردارند!

در مقابل اما، باید دمکراسی‌ها را واداشت اگر واقعا می‌خواهند منطقه خاورمیانه روی آرامش نسبی به خود ببیند، چاره‌ای جز گشودن راه به سوی دمکراسی در این کشورها و به بازی گرفتن همه نیروهای اجتماعی در یک حکومت عرفی وجود ندارد.

جوامع خاورمیانه، کشورهای عربی و آفریقایی، خسته و فرسوده از حکومت‌های فاسد و نالایق، با زبان بی‌زبانی فریاد می‌زنند که خواهان حاکمیت بر سرنوشت خویش و صلح و امنیت نیروهای مختلف اجتماعی در سرزمین‌های خود هستند و این تنها از طریق مشارکت همه نیروهای جامعه در یک شرایط عادلانه و در یک تقسیم قدرت دمکراتیک ممکن است. انتخابات آزاد، از آن نوعی که دمکرات‌ها می‌فهمند، مهم‌ترین ابزار تکوین چنین شرایطی است و این، نه با حمله و مداخله ممکن است نه با کمک دیکتاتوری‌ها و نه بدون کمک دمکراسی‌ها!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016