چهارشنبه 23 اسفند 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ايجاد فضای باز، ابوالحسن بنی‌صدر

ابوالحسن بنی‌صدر
نمی‌توان به يک رﮊيم استبدادی فشار وارد کرد تا که فضای سياسی کشور را بگشايد. زمانی که سياستش در چهار بعد سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه، حالت انفجاری در جامعه پديد می‌آورد، فضای سياسی را به ترتيبی باز می‌کند که کنش‌ها و واکنش‌ها، همه در محدوده دولت انجام بگيرند. چون در اين محدوده اختيار کامل با او است، پس از آن که تشخيص داد، حالت انفجاری، از ميان رفته است، مردمی را که در سرای دولت، دست به جنبش اعتراضی زده‌اند، بيرون می‌کند و درب را به روی آن‌ها می‌بندد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


شنبه شب، ۵ اسفند ۱۳۹۱، برابر ۲۳ فوريه ۲۰۱۳، به دعوت «انجمن گفتگو و دموکراسی»، در بحث آزادی پيرامون بديل و اتحاد شرکت کردم. زمان برای پاسخ به همه پرسشها، در اختيار نبود. پرسش کننده ای خواست به پرسش او، در نوشته ای پاسخ گويم. پاسخ به اين پرسش «چه بايد کرد تا که رﮊيم ناگزير شود فضای سياسی کشور را بگشايد؟»، اين پرسش را پيش آورد: «چه کارها می توان کرد تا که فضای سياسی جامعه باز شود و امکان برخاستن مردم به عمل بدست آيد؟». پاسخ خود به پرسش اول اين سان بسط می دهم:

٭ چه بايد کرد تا که رﮊيم فضای سياسی کشور را باز کند؟
نمی توان به يک رﮊيم استبدادی فشار وارد کرد تا که فضای سياسی کشور را بگشايد. زمانی که سياستش در چهار بعد سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه، حالت انفجاری در جامعه پديد می آورد، فضای سياسی را به ترتيبی باز می کند که کنش ها و واکنشها، همه در محدوده دولت انجام بگيرند. چون در اين محدوده اختيار کامل با او است، پس از آنکه تشخيص داد، حالت انفجاری، از ميان رفته است، مردمی را که در سرای دولت، دست به جنبش اعتراضی زده اند، بيرون می کند و درب را بروی آنها می بندد. دو «انتخابات» رياست جمهوری، يکی در خرداد ۷۶ و ديگری در خرداد ۸۸، دو نمونه از اينگونه فضا گشودن ها بوده اند.
۱ - آيا ممکن نيست رﮊيمی استبدادی درب سرای دولت را بر روی مردم بگشايد اما ديگر نتواند مردم را از آن بيرون کند؟ چرا، در صورت، ممکن است. در صورت، انقلاب کبير فرانسه و انقلاب ايران و نيز تغيير رﮊيمها در روسيه و اروپای شرقی را، باز در صورت، اينگونه فضا گشودنها بوده اند. در اين موارد، در صورت فضا را رﮊيم گشوده است. در واقع، دولت استبدادی،
۱ - از انديشه راهنما و هدف خالی می شود و
۲ – رشته های پيوند حکومت کنندگان می گسلند و
۳ – کار خود را به جائی می رسانند، هر اصلاحی برای بازيافت کارآئی ناممکن می شود و
۴ – فساد مهار ناپذير می شود و
۵ – دولت ديگر نه تنها نمی تواند نيروهای محرکه را در سازندگی بکار برد، بلکه بمثابه کارگاه تخريب اين نيروها، ظرفيتی بسيار بزرگ تر از مجموعه نيروهای در اختيار پيدا می کند و
۶ – چون اصلاح چنين دولتی در جهتی ناسازگار با محور آن، ناممکن است، اغلب، خود نمی تواند تحول بدون خشونت را سازمان دهد.
۲ – وجود دولت استبدادی، خود گويای اين واقعيت است که در جامعه ها، خلاء ها وجود دارند. وچون خلاء را زور پر می کند، دولت اين خلاء ها را پر می کند. هراندازه اين خلاء ها بيشتر باشند، دولت استبدادی تر می گردد. هرگاه در چهار بعد واقعيت اجتماعی، يعنی بعدهای سياسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، خلاء های بزرگ وجود داشته باشند، دولت می تواند استبداد فراگير نيز بگردد.
هرگاه اين قاعده معتبر باشد، پس در روسيه، بهنگام استقرار رﮊيم استالين و در آلمان، بهنگام تصرف دولت توسط نازيها، می بايد در هر چهار بعد، خلاء های بس بزرگ وجود می داشته اند. در هر دو کشور، خلاء اقتصادی بس بزرگ وجود داشته است. در هردو کشور، شکست در جنگ، به غرور ملی، ضربه سخت وارد کرده بوده است. در هر دو کشور، دولت همه کاره ستائی، فکر غالب بوده است. در آلمان، ناسيوناليسم تهاجمی و در روسيه، لنينيسم دولت قدرت، قدرت را تبليغ می کرده اند. در هر دو کشور، بخش عمده جامعه سياسی محل طبيعی خود را که جامعه مدنی است ترک گفته و با دولت در آميخته بودند. چنانکه فراخنای جامعه، در اختيار حزبهائی قرار گرفت که به سرای دولت راهشان نمی دادند. اين حزبها، خلاء بزرگ، ناشی از نبود جامعه سياسی که ترجمان خواستها و وسيله جامعه مدنی در مهار دولت باشد، را پر می کردند. مهمتر از همه اين که جامعه سياسی که در قلمرو دولت اقامت گزيده بود، نه الگوی جهت ياب تحول بود و نه خلاء اصلی را که بديل خود شدن جامعه ملی است، پر می کرد. به سخن ساده، لنين و حزب بلشويکش طرح جامعه ای را که مردم روسيه با شرکت در اجرای آن، ساخته می شد را پيشنهاد می کرد. حزب نازی نيز چنين می کرد. فريفتاری بزرگ اين بود که هر دو جامعه آلمانی و روسيه که خود در اجرای طرح شرکت می کردند، نقش آلت حزب و دولت توتاليتری را پيدا می کردند. يکی به او می باورند «قهر، مامای تاريخ است» (روسيه) و ديگر به او می باورند که تنها از راه جنگ است که نژاد برتر فضای حياتی برای خود ايجاد می کند.
از اين ديد که بنگريم، می توانيم از اهميت کوششی سر درآوريم که در دوران مرجع انقلاب ايران، برای پرکردن خلاء ها، خاصه خلاء انديشه راهنما، بعمل آمدند. و نيز، شناسائی ستون پايه های قدرت و اتخاذ و بکار بردن تدبيرها برای جلوگيری از استوار شدن آنها، و پيشنهاد طرح رشدی که مردم، خود، اما در استقلال و آزادی و بر ميزان عدالت اجتماعی، اجرا می کنند و ايستادگی در برابر آن بخش از «رهبری انقلاب» که محل طبيعی خويش را که جامعه مدنی بود ترک می کرد تا که دولتمدار بگردد و از زبان آقای خمينی بگويد: «۳۵ ميليون بگويند بله من می گويم نه» و تأسيس بحث های آزاد و بکار انداختن «راديو بازار» بقصد برقرار کردن دو جريان آزاد انديشه ها و اطلاع ها و پيدايش خودجوش دفاتر همآهنگی و روياروئی از روی قرار و قاعده با استبداديان در حال اجرای کودتای خزنده، کوششهائی بوده اند که همچنان بعمل می آيند. به يمن اين کوششها است که استبداد فراگير نتوانست استقرار بجويد و برغم موفق شدن کودتا، هم از آغاز معلوم بود که استبداديان می مانند که بروند و ايستادگان بر استقلال و آزادی، می روند تا در بطن جامعه، الگوی بديلی بمانند که جامعه خود بايد بگردد برای گذار از جامعه نيمه باز به جامعه باز و تحول پذير.
کارها که بخشی از آنها فهرست شدند می گويند چه بايد کرد تا با پر شدن خلاء ها، فضای اجتماعی باز و در همان حال، عرصه رﮊيم ولايت مطلقه فقيه تنگ و تنگ تر بگردد.

٭ تدابير عمل کردنی برای پر کردن خلاء ها و گشودن فضای جامعه کدامها هستند؟:
خوانندگان هرگاه به کتاب اول از مجموعه کتابها پيرامون مردم سالاری، در باب توتاليتاريسم، که مراجعه کنند، می بينند، هر ستون پايه قدرتی که مطالعه شده است، تدبيرها برای پر کردن خلاء ها در جامعه نيز پيشنهاد شده اند. در فصلی که به تجربه دوران مرجع انقلاب ايران اختصاص يافته، ستون پايه و تدبيرها برای جلوگيری از استوار شدنشان، شرح شده اند. با وجود اين، يکچند از تدبيرها را که همگان می توانند در اجرايشان شرکت کنند و بی درنگ می بايد به اجرايشان همت گمارد را به اين شرح پيشنهاد می کنم:
۱ - نتايج انتخابات ايتاليا، در روزهای ۲۴ و ۲۵ فوريه ۲۰۱۳، بارديگر، شکست نئوليبراليسم و هشدار ادگار مورن، فيلسوف و جامعه شناس سرشناس غرب را موضوع روز کرد: غرب فاقد انديشه راهنمائی است که چشم اندازی را برويش بگشايد، استقلال و آزادی انسان را بدو و با جامعه ها بازگرداند (هشدار ورلد اکونوميک فروم). خلاء اين انديشه را همواره زور پر می کند. هر اندازه اين خلاء بيشتر باشد، بيان قدرتی که آن را پر می کند، به زور و خشونت نقش بيشتری می دهد. وقتی خلاء از اندازه بيرون می شود، آن را بيان قدرت توتاليتر پر می کند. پس ايران امروز، نياز به بيان استقلال و آزادی، بمثابه انديشه راهنما دارد. انديشه ای که يادآور حقوق ذاتی معنوی و مادی انسان به او باشد و او را بديلی برای خود، بگرداند، کسی بگرداند که تغيير کردن در جهت برخورداری بيشتر از استقلال و آزادی و حقوق خويش و بکار انداختن استعدادهای خود در رشد، را رويه کند و بدين تغيير کردن، تغيير دهد.

بدين قرار، هر انسان و هر جامعه انسانی می تواند انديشه راهنمای خود را محک بزند: چون خلاء را زور پر می کند، پس خلاء بيان استقلال و آزادی را زور مداری پر می کند. پس، اندازه گرفتن زوری که هر روز توليد و مصرف می کند و يا ديگران با او بکار می برند، کاری بسيار آسان است. حالتهای عصبی، پرخاشگری و پرخاش پذيری، کزکردگی، احساس انفعال و پوچی و اين واقعيت که عقل قدرتمدار نمی تواند با تخريب آغاز نکند، به کسی و يا جامعه ای که انديشه راهنمايش بيان استقلال و آزادی نيست، می گويند خلاء اين انديشه چه اندازه است. چشم اندازی نداشتن و خود بديل خويش نبودن، گويای غفلت از دو حق استقلال و آزادی و بيرون رفتن از راست راه رشد است. تغيير نکردن، بنا براين، خود را به ويرانگريها سپردن است. ميزان آسيبها و نابسامانی های اجتماعی و نيز ميزان فرآورده ها و «خدمات» ويرانگری که توليد و مصرف می شوند، بنا بر اين، وسعت تخريب هر انسان و هر جامعه، گويای بزرگی خلاء انديشه راهنمائی است وقتی بيان استقلال و آزادی بود، خلاء را پر می کند. بهوش بايد بود: آن کس و آن جامعه که چشم انداز ندارد و بديل خود نيست، انديشه راهنمائی که بيان استقلال و آزادی است را راهنمای زندگی خود نکرده است.
بدين قرار، برای اين که خلاء پر شود و فضای سياسی و فرهنگی، بنا بر اين، اجتماعی و اقتصادی جامعه بشود، بی درنگ، می بايد الگوی عمل به بيان استقلال و آزادی شد و به تبليغ آن در جامعه ملی همت گماشت. همراه با اين کار،

۲ – جامعه مدنی می بايد نيرو بگيرد تا بتواند جامعه سياسی را در خود نگاه دارد. جامعه سياسی نيز بايد بديل، اين بار، بمعنای الگوئی بگردد، برای آن که جامعه بديل مصمم به بنای جامعه بازی بشود که در وجود الگو مشاهده می کند. اما نيرو گرفتن جامعه مدنی، نياز به يادآوری مداوم حقوق معنوی و مادی انسانها به آنها و برانگيختن آنها به ايجاد بنيادهائی (= نهادها) دارد که افراد داوطلبانه تشکيل می دهند و در آنها، حقوق معنوی، صلح و دوستی و همبستگی و خدمتگزاری و ايثار و...) بعمل در می آورند. تجديد حيات ارزشهای اخلاقی و حقوق معنوی و مادی، جامعه ملی را از حالت انفعال و تسليم زور حاکم گشتن رها می کند. بنيادهائی که ساخته می شوند، رشته ها همبستگی را باز می ريسند و جامعه مدنی را توانمند و بدين توانمندی به کارهای بس مهم توانا می شوند:

۳ – توانمند شدن جامعه مدنی اين جامعه را توانا می کند با:
۳/۱. در جامعه نگاه داشتن جامعه سياسی و مانع شدن از درآميختنش با دولت و استقرار استبداد جباران در حال حاضر، اين کار را هم با طرد کردن و به انزوا درآوردن آن بخش از جامعه سياسی که با دولت استبدادی درآميخته و آلت فعل آن گشته است، از سوئی و توانمند کردن جامعه سياسی که محل زيست و فعاليت خود را که جامعه ملی است، رها نکرده است. بدين دو کار است که جامعه گرفتار فضای بسته را باز می کند. بخصوص وقتی،
۳/۲. خشونتها به ميزانی که در جامعه برهم افزوده می شوند، دولت را جبارتر می کنند. زيرا برای آن ميدان عمل گسترده ای پديد می آورند. از اين رو، هر دو جامعه مدنی و جامعه سياسی می بايد خشونت زدائی را کار روزمره خويش کنند. بهمان اندازه در کاستن ميزان خشونتها و سبک کردن جو خشونت موفق می شوند، فضای جامعه را باز و فضای رﮊيم را بسته می کنند. قواعد خشونت زدائی را نوبت به نوبت، پيش از اين تشريح کرده ام. تازه ترين نوبت، تشريح اين قواعد در تلويزيون سپيده استقلال و آزادی است. در اين جا، قواعدی را که پيش از اين يافته و تشريح کرده ام، فهرست و قواعدی را که پس از آن يافته ام، تشريح می کنيم:

● قواعد خشونت زدائی
۱ – نپذيرفتن حکم زور و در نياميختن با دولت جبار.
۲ – بکار بردن قاعده اول نيازمند بکار بردن قاعده دوم است: از دست ندادن استقلال و آزادی قوه رهبری بدين معنی که هرکس بايد خود را مسئول بداند. هر بنياد بايد خود را مسئول بداند. جمهور مردم نيز می بايد خود را مسئول بدانند و باگفتن اين دروغ که، همه خشونتها و ويرانگری ها از رﮊيم است، از مسئوليت نگريزد و نگريزند.
۳ – واکنش نشدن و حتی در موقعيت واکنش، فرصت را برای کنش شدن مغتنم شمردن: نپذيرفتن روش ناقض استقلال و آزای و کرامت و دست نزدن به عملی ناقض استقلال و آزادی خود و ديگران.
۴ – جانشين کردن روشی که قدرت تحميل می کند که بکار بردن زور است با روشی که استقلال و آزادی پيش رو قرار می دهند که زور نگفتن و تسليم زور زورگو نشدن است. بنا بر اين،
۵ – همواره به خاطر داشتن است که زور همان نيروئی است که ما به آن جهت ويرانگر می دهيم. بنا بر اين، حتی وقتی از چهار سو در محاصره زورگوها هستيم و چاره جز اين نيست که نيرو را در بيرون رفتن از محاصره بکار بريم، رها شدن و رها کردن از زور و خشونت باشد. بر حق ايستادن کار اول است.
۶ – ابهام زدائی است. هراندازه مبهم را شفاف کنيم بهمان اندازه از امکان بکاربردن زور، بنا بر اين، از خشونت ويرانگر کاسته ايم.
۷ – عمل به حق و دفاع از حق تا آنجا که ميان حق خود و حق حتی متجاوز، تفاوت قائل نشد و دانست که تبعيض قائل شدن برای حق خود، برخوردار نشدن از اين حق است. زيرا تبعيض قائل شدن، خلاء (= رعايت نکردن حق ديگری) ايجاد کردن است. پرشدن اين خلاء با زور، حاکم کردن زور بر خود و ديگری، بنابر اين، برخوردار نشدن از حقوق خويش است.
۸ – اختيار زمان و مکان را به هيچ رو از دست ندادن. چرا که درجا، قدرت صاحب آن می شود. هر جنبشی وقتی فرو می خوابد که مردم در جنبش، اختيار زمان و مکان اجتماعی را به دولت جباران می سپارند.
۹ - غفلت نکردن از واقعيت ها و سود جستن از آنها در خشونت زدائی. برای مثال، در حال حاضر، تحريم اقتصادی و بی کاری و فقر و خشونت و... واقعيتهای زندگی ايرانيان شده اند. اين واقعيتها خشونت زا هستند. اما چرا نبايد از آنها در خشونت زدائی سود جست؟ بکار بردن قواعد بالا، خاصه قاعده ابهام زدائی، جامعه را از علت های اين واقعيت آگاه می کند. در سطح جامعه، از راه بسط همبستگی و بکار بردن اين واقعيتها در غنی کردن وجدان همگانی، هدف جنبشی را آشکار می کند که همگان در آن شرکت می کنند. همبستگی در از بين بردن علتها، خشونت زدائی از راه رشد است. آسيبها و نابسامانی های جامعه نيز، واقعيتهای ديگری هستند که جامعه می تواند از راه شرکت در درمانشان، پيروزمند ترين خشونت زدائی ها را به انجام رساند.
۱۰ – بيرون رفتن و بيرون بردن از مدارهای بسته (بد و بدتر، دفاع افسد به فاسد، جانشين حق کردن مصلحت ): در مدار بسته، عقل بی کران بيرون از آن مدار را نمی بيند. کسی که در مدار بسته بد و بدتر است، بی شمار خوبی بيرون از اين مدار را نمی بيند. خود را به ترس می سپارد و در زندان بد و بدتر، دائم از وضعيت بد به وضعيت بدتر و از وضعيت بدتر به وضعيت بدترين، گذر می کند. در هر جامعه، به اندازه ای که مدارهای بسته وجود دارند و بميزانی که اعضای اين جامعه در اين مدارهای بسته زندگی می کنند، خشونت بر خشونت افزوده می شود و استبداد حاکم فراگير تر می گردد.
۱۱ – ايجاد فرصت بازيافتن استقلال و آزادی و کرامت برای همه آنهائی که در خدمت جباران هستند. در انقلاب ايران، گل بر گلوله پيروز شد زيرا جنبش همگانی اين فرصت را برای خدمتگزاران جبار نيز فراهم آورد که خود را از مهار خشونت برهند.
۱۲ - بيدار نگاه داشتن وجدان همگانی که، در واقع، تذکار مداوم حقوق ذاتی انسان به انسان و فراخواندن او به عمل به حقوق و بديل خويش گشتن است. به اندازه ای که اين وجدان همگانی است و غنی است و از بند زورمداری رها است، خشونت گری کمتر و فضای جامعه بازتر می شوند.
۱۳ – بيشتر کردن کاربرد دانش و فن در بسامان آوردن زندگی روزانه و مبارزه جدی با خرافه ها و عرف و عادت و سنتهای غير عقلانی، بخصوص آنها که خشونت را تجويز می کنند.
۱۴ – کاستن از کاربرد دروغ. بهتر، کوشش در بی محل کردن آن در زندگی. اين خشونت زدائی بس مهم، در سپهر جامعه مدنی، يعنی در بنيادهای غير سياسی، برای مثال در خانواده، بدون عذر و بهانه و توجيه شدنی است. مردمی که بتوانند در سطح جامعه مدنی، دروغ را بی محل کنند، جامعه سياسی را نيز ناگزير می کنند استقلال و آزادی را هدف فعاليت خود کنند و دروغ را بی محل بگردانند. هرگاه مردم نسبت به دروغ در قلمرو دين، حساسيت را به حداکثر برسانند و دروغ مصلحت آميز (توريه و دروغ مصلحت آميز و...) بکار نبرند و از دينمداران نپذيرند، فضای انديشه و عمل خويش را بسيار باز و فضای دروغ دولت جباران را بسيار بسته کرده اند. چنين است روش ناگزير کردن دولت جباران به تغيير به دولت حقوقمدار.
۱۵ – از بدآموزی ها، رايج ترينش، در کشورهای استبداد زده، نخواستن دليل از مدعی و خواستن دليل از مدعی عليه، است. خشونت سياسی که ترور شخصيت باشد، در اين کشورها، سخت ويرانگر است. چون زورگويان می دانند زور مانع از آنست که کسی از آنها، بابت اتهام و بهتانی که وارد می کنند و يا دروغی که نسبت می دهد، دليل نمی خواهد، با خاطری آسوده، ترور شخصيت می کنند. بدين خشونت است که دولت و آن بخش از جامعه سياسی که محدوده دولت را محل فعاليت خود می کند، مانع از قوت گرفتن بخش ديگر جامعه سياسی می شود که در جامعه اقامت گزيده و با جامعه مدنی در آميخته است. حتی در اين بخش نيز، ترور شخصيت، عامل انشعاب و تجزيه و از توان افتادن می گردد. از اين رو، مطالبه دليل و مدرک از مدعی، در تمامی ابعاد زندگی، يکی از مهمترين خشونت زدائی ها است و بيشترين اثر در گشودن فضای سياسی بطور خاص را دارد.
۱۶ – بکار بردن حق دانستن و نيز حق اطلاع جستن و اطلاع دادن، برای برقرار کردن جريانهای آزاد دانش ها و اطلاع ها و دانش ها و فن ها و هنر ها است. بحثهای آزادی خشونت را در برخورد آراء و عقايد بی محل می کنند. و چون جامعه از جريانهای آزاد انديشه ها و اطلاع ها و دانشها و فن ها و هنرها سيراب می شود، خشونت در بعدهای مختلف سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، بی محل می گردد. برفرض که رﮊيم جباران انديشه های و اطلاع های «سياسی» را سانسور کند، اولاً، با بکار انداختن راديو بازار می توان سانسور را شکست و ثانياً جريان های آزاد انديشه ها و دانشها و اطلاع ها و فن ها و هنرهای «غير سياسی» را می توان برقرار کرد. چون بعدهای سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی از يکديگر جدائی ناپذير هستند، جامعه موفق می شود سانسور رﮊيم را بی اثر سازد.
۱۷- امروز، شهرهای بزرگ ايران در شمار آلوده ترين شهرهای جهان هستند. اما آلودگی محيط زيست، سلامت از شهروندان می ستاند و اينان مردمی عصبی می شوند و هيچ فرصتی را برای بکار بردن خشونت از دست نمی دهند. اما سالم ساختن محيط زيست کاری است که مردم خود می بايد بدان بپردازند. ايران دارد بيابان می شود. ايران سبز را ايرانيان خود می بايد ايجاد کنند. يک قلم، وقتی هر شهروند، خويشتن را مسئول سالم کردن محيط زيست می کند، نخست در خود خشونت زدائی می کند و آنگاه، از رهگذر شرکت در سالم کردن محيط زيست، گسترده ترين همبستگی ها را پديد می آورد. خشونتی که بدين سان زدوده می شود، فضای جامعه را باز و فضای رﮊيم جباران را بسته می کند.
۱۸- حقوقدانان که حقوق اساسی، موضوع کارشان است، می دانند که هر جامعه ای قبرستانی از قانونهای وضع و اجرا نشده دارد. رﮊيمهای استبدادی بخصوص فراوان قانون وضع می کنند. زيرا آنچه امروز مورد نياز رﮊيم است، فردا مزاحم او می شود و نياز جديد، قانون و مقررات جديد را ناگزير می کند. بدين سان، شماری از قانونها را رﮊيم خود به گورستان می سپارد. اما بسياری ديگر را جامعه، با اجرا نکردن، روانه قبرستان می کند. در جامعه های دارای دموکراسی، هستند قوانينی که اکثريت تصويب می کند اما جمهور مردم آنها را نمی پذيرند و در عمل بلااجرا می شوند و در گورستان قوانين دفن می گردند. بنا بر اين، مبارزه با قوانينی که با حقوق ذاتی انسان ناسازگارند و ناقض شهروندی و حقوق آن هستند، خشونت زدائی بس کارآمدی است. برای مثال، جامعه می تواند قلمرو ولايت مطلقه فقيه را محدود کند. هم در بعد دينی زندگی خود و هم در بعد اقتصادی و سياسی و اجتماعی و فرهنگی زندگی خويش. اين کار را با بکار بردن دو حق استقلال و آزادی و با تغيير رابطه خود با بنيادها، بخصوص بنياد سياسی و دينی، می تواند انجام دهد. ناگزير کردن بنياد دينی به ترک قلمرو دولت جباران و نيز گروه بندی های سياسی به ترک آن محدوده و بازگشتن به فراخنای جامعه، خشونت زدائی هائی هستند که ايرانيان، در طول تاريخ، به استمرار، بدانها قيام می کردند. امروز، بيشتر از هر زمان نيازدارند که چنين کنند.
۱۹ – گسستن پيوندهای همبستگی از بارزترين علامتهای سنگين شدن جو خشونت در جامعه است. هرجامعه ای را بخواهند آماده تجزيه کنند، دافعه عناصر تشکيل دهنده آن را نسبت به يکديگر بيشتر و جاذبه آنها را نسبت به يکديگر، کمتر می کنند. اوبر ودرين، وزير خارجه اسبق فرانسه، در ۲۶ فوريه ۲۰۱۳، در تلويزيون فرانسه، توضيح می داد که بعد از جنگ دوم، برای اين که آلمان ضعيف بماند، سامانه فدرال را به اين کشور تحميل کردند. بنا بر اين، بايد ببينيم که از فدرال و فدراليسم چه می فهميم. هرگاه مقصود از آن اين باشد که ميان قسمتهای مختلف کشور مرز کشيده شود که معلوم نباشد کشور چگونه اداره می شود و دولت مرکزی اسم بی مسمّی باشد، درواقع، قصد از آن تجزيه کشور است.
راستی اينست که هرگاه هر قسمت از کشور خود خويشتن را اداره کند، با دموکراسی بر اصول استقلال و آزادی سازگار است. بشرط آنکه مرزهائی که زور برقرار می کند، از ميان برخيزند. جدائی ها از ميان برخيزند. رشته های همبستگی مستحکم تر گردند. بدين قرار، هرگاه در سطح جامعه ملی، جامعه های سياسی و مدنی مرزهای قومی و غير آن را درنوردند و روابط کنونی و آينده اقوام ساکن ايران را دوستانه بگردانند، هرگاه همه اقوام چنين کنند، نه تنها فضای سياسی کشور باز می شود، بلکه چشم انداز آينده نيز روشن و خالی از ترس می گردد.
۲۰ – يک عامل مهم بسته شدن فضای زندگی يک جامعه، نبود چشم انداز يا تاريک بودن منظر آينده نزديک و دور است. نبود چشم انداز، ترس ايجاد می کند و ترس حرکت به پيش را ناممکن و در عوض، فعاليتهای تخريبی را در يک فضای بسته به حداکثر می رساند. اما فضا را با ايجاد ترس بيشتر نمی توان گشود. چنانکه ايجاد بديلی وابسته به قدرت خارجی که سبب مضاعف شدن ترس مردم از آينده - بخاطر ترس از گرفتار سرنوشت ليبی و سوريه گشتن-، بگردد، جامعه را فعل پذيرتر و شدت خشونتها را بيشتر می کند.
بهوش بايد بود: يک بديل مردم سالار، نيز، به تنهائی نمی تواند چشم انداز روشنی را بر روی مردم کشور بگشايد. در اصل، چشم انداز را انديشه راهنما می گشايد. وقتی اين انديشه بيان استقلال و آزادی است، چشم اندازی که می گشايد، چشم انداز جامعه شهروندان، برخوردار از حقوق سياسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، معنوی و مادی، جامعه رشد در استقلال و آزادی بر ميزان عدالت اجتماعی است. وقتی اين انديشه با بديلی همراه شد که در وجود خود، آينده را حال می کند، چشم انداز باز و خشونتها کم محل ميگردد و جامعه به حرکت در می آيد. باشد پرده ها از برابر ديده ها کنار روند و انسانهای توانا به ايفای نقش الگو، به انديشه راهنما، تمام اهميت بايسته را بدهند. از فکرهای جبری جبار، پيروی نکنند و بديل بگردند و چشم انداز جامعه را بگشايند و ايران را به حرکت آورند.
۲۱ – خشونت را را می بايد خنثی کرد و نبايد عامل انتقال آن شد: باتوجه به زندگی روزمره، در خانه و در بيرون از آن، امر انتقال خشونت به ديگری و ديگران، رايج ترين امرها در جامعه امروز ايران است: رﮊيم زور را روش اصلی حکومت کرده است. از بد اقبالی، قربانيان اول خشونت رﮊيم، به جای خنثی کردن خشونت، آن را به ديگران انتقال می دهند. به سخن ديگر، همان خشونت را، بسا با شدتی بيشتر به ديگران انتقال می دهند. اين قربانيان نيز به نوبت خود، به قربانيان ديگر منتقل می کنند. نتيجه اينست که جامعه انباشته از خشونت می شود.
خشونت زدائی بی اثر کردن خشونت است وقتی زورمداری آن را بکار می برد. به دو ترتيب می توان اين کار را انجام داد:
● روش اول اينست که خشونت را فرو خورد و آن را به ديگری منتقل نکرد. در عوض، برآن شد که با ايجاد يک بنياد و برقرار کردن رابطه دوستی و همکاری، از ميل زورگو به زورگوئی و از ميزان آسيب پذيری خود کاست. اين روش تلفيقی از فعل پذيری و فعال شدن است.
● روش دوم واکنش زورگو نشدن و، درجا، ابتکار عمل را از آن خود کردن و خشونت را خنثی کردن و، در همان حال، به بنياد ساختن و کار خشونت زدائی را جمعی و همگانی کردن است.
اين روش، در روياروئی با ستون پايه های قدرت مأمور بکار بردن خشونت، سخت بکار می آيد: به انزوا در آوردن مأموران سرکوب رژيم، تا ممکن است به قوه قضائی و مأموران خشونت گستری رﮊيم مراجعه نکردن، با بی تفاوتی مبارزه کردن و به جای انتقال خشونت، آن را به شادی و اميد جانشين کردن و اين شادی و اميد را منتقل کردن و جامعه را از شادی و اميد پر کردن اينست آن روش که سبب می شود، فضا باز شود و ايرانيان به جنبش درآيند.
۲۲ – بدين قرار، حالت طبيعی خويش را که حالت شادی است از دست ندادن و برای شادی فرصت بر فرصت افزودن، اميد بر اميد افزودن و دلبستگی به يکديگر و همبستگی با يکديگر را روز افزون کردن، اينست آن روش که شهروند برخوردار از عقل مستقل و آزاد، همه روز و همه لحظه های روز، روش می کند. بدون ترديد، شادی، کارسازترين دارو برای سلامت تن و روان از بيماری مهلک خشونت است. در خانه، اگر شادی و اميد باشد، اعضای خانواده، در بازگشتن به خانه، شتاب می کنند. در يک جمع، هدف از بوجود آمدنش هرچه باشد، هرگاه جو، جو شادی و اميد باشد، اعضا برای شرکت در آن، بر يکديگر سبقت می گيرند. در محل کار، هرگاه کارکنان آن را محيط شادی و اميد کنند، با علاقه به آن محل می روند و چون می دانند زندگی شاد آن زندگی است که آدمی می کند وقتی زوری آن را تباه نمی کند، پس برای از دست ندادن شادی، همکاری داوطلبانه، برای جلوگيری از درکار آمدن خشونت، همگانی می شود و فضای جامعه باز می شود، ايرانيان شاد و اميدوار به جنبش در می آيند.
نه قواعد خشونت زدائی که برشمردم تمامی قواعد هستند و نه روشها برای گشودن فضای جامعه، به اين روشها محدود می شوند. در فرصتی ديگر، روشهای ديگر را تشريح خواهم کرد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016