در تکاپوی همايشی ممکن، گفتوگوی سيروس ملکوتی با مهرداد درويشپور در آستانه پنجمین گردهمایی جمهوریخواهان دمکرات و لائیک
به گمان من به جای دامن زدن به توهم ايجاد "بديل ملی" در خارج که شکاف با داخل را ممکن است افزايش داده و نوعی بدبينی در نزد مخالفان نظام در داخل و خارج نيز توليد کند، بايد بلوکهای گوناگون سياسی تشکيل شوند تا امکان يک رقابت سياسی سالم فراهم شود
...«در تکاپوی همايشی ممکن» ، عنوان مجموعه ای از گفتگوها با کنشگران و نيروهای بديل خواهانه است که دلايل گسست و وجوه تقابل با آن را ، در يافتن طرحی همگن و اينهمان می جويد. و تلاشی است برای ايجاد بستر گفتمان و دريافت انديشه های موجود در انکار و حذف پيش داوريها . با اين اميد که اين درک بتواند گسست بيمار گونه حضور اجتماعی کنشگران سياسی را به يک ادراک جمعی ضروری در تقايل با نظام ولايی فرابخواند، فراخوانی که با گذار از اين نظام و بنای فضايی رها از انديشه ی سرکوب و حذف ، بستری آزاد برای بيان بديل و گزينه فراهم بياورد.
در اين نوبت در پی گفتگويم با اقای مهرداد درويش پور به تاريخ ۱۷ اکتبر ۲۰۱۲ http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=48504 با طرح چند پرسش ديگر به مناسبت پنجمين گردهمايی جمهوری خواهان دمکرات و لائيک در شهر هانوور در ۱۷ تا ۱۹ می ۲۰۱۳ مايلم تداومی به ان گفتگوی ناتمام بدهم . باشد که از اين رهگذر، شناخت و دريافت گسترده تری را از بستر يک انديشه بدست اوريم .
اجمالی در شناخت مهرداد درويش پور
.......مهرداد درويشپور سال ها در دانشگاه استکهلم به عنوان استاديار به تدريس جامعه شناسی پرداخت. از او تا کنون کتب و مقالات گوناگونی در زمينه زنان، مهاجرت، خشونت ناموسی، تبعيض قومی و بهم پيوستگی به زبان های فارسی و سوئدی و تعدادی نيز به انگليسی انتشار يافته است. دکتر درويش پور هم اکنون به عنوان استاد جامعهشناسی و مددکاری اجتماعی در مدرسه عالی ملاردالن در سوئد به تدريس و تحقيق مشغول است.
در عرصه سياسی درويش پور از زمره کسانی است که از نيمه دوم دهه ۱۹۸۰ به اين سو در نقد انقلاب اسلامی، مجازات اعدام،گفتمان خشونت همچون شيوه تغيير، سوسياليسم استبدادی و مردسالاری به شکلگيری گفتمان انقلاب اصلاح گرايانه و ديگر گفتمانهای نوين و دموکراتيک و به ويژه فمينيسم در سطح ايران ياری رساند. در ساليان اخير نظرات او از يک چپ راديکال به چپ ميانه با تمايلات سوسيال دمکراتيک تغيير يافته است. درويش پور در دوران اخير با تمرکز بر پژوهش های اتنيکی و نظريه ضد تبعيض و ميان برشی تلاش کرده است نابرابرايهای اجتماعی را به نقد يکشد. او راه حل حفظ يکپارچگی ايران را در کاهش تنش های اتنيکی در کشور از طريق رفع تبعيض ميداند و اگرچه حمله نظامی و ناسيوناليسم افراطی و تنش های اتنيکی را خطری جدی برای آينده کشور ميداند اما بر آن است اگر ايران در مسير تحولات دمکراتيک و مسالمت آميز پيش رود، بی شک با "انقلاب زنانه" روبرو خواهيم شد.
درويش پور در ديگرحوزههای نظری و اجتماعی همچون جنبش زنان، ضدنژادپرستی، صلح، دانشجويی و حقوق بشر نيز فعال بوده است و تا کنون از وی مطالب متعددی در اين زمينهها به چاپ رسيده است.
***
سيروس ملکوتی: هنگامی که از اپوزيسيون سخن ميگوييم دو تصوير برايمان ترسيم ميگردد ، دو تصوير از هستی اعتراض و بديل. به نظرم اپوزيسيون ايرانی با همه گوناگونی درونيش توانست نقش معترض و مخالف ارزشهای جاکم بر سرنوشت سياسی کشورمان را ( در تقابلی با نظام جمهوری اسلامی ) به روشنی و با گستره ای ستايش اميز به تصوير بکشاند ، اما در فرايند تبديل اعتراض به بديل هنوز پس از سی و چهار سال سرگردان ميدان گفتگو، نشستها و رايزنيهاييست که آن را از ميدان مبارزات حقيقی و سازماندهی مبارزاتی به پس رانده است . هنوز نه مديريت بر اعتراضات اجتماعی را پديد اورده و نه توانسته نيرو و برنامه جايگزينی را تدوين نموده و از خود تصوير حقيقی اپوزيسيون را به نمايش بگذارد . در چنين شرايطی شما جمهوريخواهان لائيک بار ديگر ميرويد تا همايشی را برگزار نماييد ، کداميک از پرسشهای دادخواهانه عديده سرنوشت سياسی کشورمان را قرار است اين همايش پاسخی بدهد ؟
مهرداد درويش پور: به ملاحظات درنگ انگيز شما پاسخ ساده ای نمی توان داد. اما تا آن جا که به گردهمايی پنجم جمهوری خواهان دمکرات و لائيک در هانوور برمی گردد، قرار نيست در آن معجزه ای اتفاق افتد. تنها اميدوارم گفتمان هايی در جهت رويکرد سوم در سياست ورزی در جامعه ايرانی نهادينه شوند. همين که اين گردهمايی ياری رساند تا جمهوری خواهان دمکرات و لائيک با به روز کردن ديدگاه هايش، تداوم حيات خود را به عنوان اپوزيسيونی تحول طلب و ساختار شکن تضمين کند؛ پروبلماتيک های امکان پذيری وچگونه گی گذار از نظام استيداد دينی حاکم را بدون تکيه بر قدرت های خارجی بررسی کند؛ صدای اعتراض اپوزيسيون لائيک و دمکرات ايرانی را رساتر کند؛ نقض سيستماتيک حقوق شهروندان را - از جمله درانتخابات پيش رو - برملا سازد؛ و بالاخره در نزديکی با نيروهای جمهوری خواه طرفدار جدايی دين و دولت و دمکراسی و عدالت اجتماعی در کشور ايفای نقش کند، گام درخوری برداشته است. اضافه کنم تصور تمايل به بديل سازی از سوی اين مجموعه، برداشتی غير واقعی است. نه به دليل که ما بر آنيم ايفای نقش انتقادی و اعتراضی در پيکار سياسی کافی است. اما ما با اپوزيسيونی که در خارج از کشور بخواهد بر فراز سر مردم برای آن سرزمين بديل هايی از آن دست که تا کنون شاهد آن بوده ايم بسازد، مخالفيم. علاوه بر آن بايد پرسيد آيا يک اپوزيسيون تبعيدی که ۳۰ و اندی سال است به حاشيه رانده شده و بخش مهمی از آن پايگاه درخور توجهی در ايران ندارد و خيلی هم خود را همگام با تحولات آن جامعه به روز نکرده است، اصلا می تواند به بديل سياسی فراگيری تبديل شود؟ در ميان ما برخی برای جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائيک ايران نقشی يکسره اپوزيسيونالی و جنبشی قائلند و يا برآنند همچون يک محفل سياسی بايد کار خود را به ترويج گفتمان های همچون دمکراسی، لائيسيته و جمهوری و همچنين افشاگری و اعتراض و دفاع از حقوق بشر خلاصه کند. برخی نيز برآنند که جمهوری خواهان دمکرات و لائيک (جدل) در پيوند با ديگر گروه های جمهوری خواه خواستار جدايی دين و دولت و برقراری دمکراسی و حقوق بشر ،می توانند به يک نيروی سياسی موثر در آينده ايران بدل شوند. اگر چنين جريان قدرتمند جمهوری خواهی شکل بگيرد، آن نيرو و يا بلوک و يا قطب حتی می تواند در آينده ايران و در مديريت سياسی کشور نقش داشته باشد. چنين نگاهی شايد خيلی خوش بينانه، بلند پروازانه و دورنگرانه باشد. اما هيچ اپوزيسيون نيرومندی، هستی خود را تنها در موقعيت اپوزيسيونالی خلاصه نمی کند. حتی زاپاتيستها که از معدود اپوزيسيون های جدی ضد قدرتند، نقش خود را تا ابد به عنوان نيرويی اپوزيسيونال تعريف نکرده اند. جنبش های ضد قدرت در غرب نيز هرگز مدعی آن نشده اند مايلند و يا می توانند جای سازمان ها و احزاب سياسی را گرفته و به سياست ورزی در معنای کلاسيک آن بپردازند. آنها جنبش هايی بنابر تعريف اعتراضی اند. جمهوری خواهان دمکرات و لائيک اما در واقع نه اين است و نه آن. آرزومند است جنبش جمهوری خواهی باشد، بی آن که ماهيت و ملزومات آن را داشته باشد. برای ايفای نقش به عنوان جريانی سياسی جمهوری خواهی که در بر گيرنده چپ های دمکرات، دين باوران لائيک و ملی گرايان باشد که بتواند در فردای ايران در مديريت سياسی جامعه نقشی داشته باشد نيز ملزومات ديگری لازم است که از آن بسيار بدور است. در اين راستا اما ايده تشکيل بلوک جمهوری خواهان طرفدار دمکراسی و جدايی دين و دولت و يا دستکم نزديکی با ديگر نيروهای جمهوری خواه در ميان پاره ای از ما قوت گرفته است. به هر رو، يک جريان وسيع جمهوری خواهی تنها می تواند بر پايه عام ترين اصول و ارزش ها دور هم گرد آيد و تصور آن که بايد در باره همه چيز موضع بگيرد، آن را به يک سازمان سياسی ديگر از نوع سازمان های موجود بدل خواهد ساخت که امکان فراگير شدن آن را نا ممکن می سازد. با اين همه، آن چه روشن است، برغم برداشت های گوناگون در اين زمينه، کل اين مجموعه از ايده "همايش ملی" و بديل سازی در خارج از کشور بدور است. چنين ايده ای به نظرم بيشتر نوعی توليد "آگاهی کاذب" است.
سيروس ملکوتی: نيروی مستقر در تبعيد تا کنون نتوانست به تعريف مشخصی از ترجمان حضور تاريخی خود دست يازد . گروهی دست يازيدن به بديل قدرت سياسی را در رسالت نيروهای مستقر در تبعيد نميدانند و انرا محصول برامد کنش و واکنشهای صحنه و ميدان مبارزاتی در ايران ميدانند. انديشه ای ديگر اما اين مهم را به لحاظ محدوديتها و تنگناهای همايش خواهانه سياسی در ايران و اصولا عدم سازمانيابی و انسجام سياسی در اشکالی چون حزب و يا تشکلات سياسی در درون کشور انرا در جغرافيای تبعيد امکان پذير ميدانند. نکته مهم ديگر و نقد بجا بر عملکرد نيروها و طيف های گوناگون سياسی در تبعيد، شايد در اين نکته باشد که تا کنون بر تفسير حوادث افريده شده از سوی نظام بسنده نمودند و کمتر انديشه ای در چگونگی سازماندهی برای تغيير و گذار از سوی نظام را در تصوير سازيهای ميدانی بکار گرفته اند . به همين خاطر ايا فکر نميکنيد اين اپوزيسيون و نيروهای درونی ان می بايست جدا از همايش طيف خواهانه و تکرار گردهمايی های درونی ، جهت تکرار عهد و پيمان همبسته و ماندگاری خود گامی فراتر برای تغيير و گذار را در مطالبات خود بگنجانند و پيگير گستره همايشی ملی گردند؟ همايشی که بتواند تصوير يک اپوزيسيون واقعی را ترسيم نمايد ؟ اپوزيسيونی که تنها بر بنياد نقد و وعده هستی خود را به تعريف نميکشاند بلکه با داشتن برنامه قادر باشد قدرت سياسی را در دست بگيرد؟
مهرداد درويش پور: ما نيازمند سنتزی هستيم که به دو گانگی داخل و خارج و شکاف بين آن نقطه اختتامی بگذارد. دو انگاره بالا يا با مطلق کردن نقش داخل و انکار نقش نيروهای خارج از کشور و تبديل آن به جريانی پشت جبهه ای، و يا با غلو د در نقش و توان نيروهای اپوزيسيون در خارج که رسالت بديل سازی و "نجات" کشور را در گرو به تحرک در آمدن آن می بيند، تصوری غير واقعی از جايگاه ايرانيان تبعيدی و اپوزيسيون خارج بدست می دهد. وجود صدها کادر سياسی و روشنفکر و رسانه ای با تجربه در خارج و هزازان هزار کادر متخصص و سرمايه انسانی مدير و کارا و تکنوکرات و دانشمند، نقش بالقوه ای به اين نيرو در ساختن ايران فردا و تاثير گذار در افکار عمومی بخشيده است.
با اين همه ساختار زندگی در تبعيد، بسياری از ما را دچار سراب و پارانويای قدرت کرده است که گويی اگر "کنفرانسی ملی" برگزار شود و يا شورا و جبهه ای "فراگير" تشکيل شود، کار جمهوری اسلامی ايران تمام است. چند مثال از تلاش های بی حاصل چنين کنفرانس ها و بديل سازی های مدعی "وحدت ملی" - که آخرين آن هم تشکيل شورای ملی سلطنت طلبان به رهبری رضا پهلوی است- بايد زد تا روشن شود که اين گونه تلاش ها بيشتر بدرد اعتبار زدايی و غير جدی تلقی شدن و چلبی ساری و خود را نماينده خود ساخته ملت ايران ناميدن می خورند تا اعتماد آفرينی و بدل شدن به اپوزيسيونی حقيقی و معتبر؟
توهم کسب قدرت سياسی از خارج اگر محصول تحريکات و اغواگری های قدرت های خارجی برای پيشبرد سياست هايشان نباشد، در بهترين حالت ريشه در ساختار زندگی در تبعيد دارد که تصورات ذهنی در باره جامعه ای که ۳۰ و اندی سال است که از آن دور افتاده ايم را دامن زده است. بخشی از اين خوش بينی های بهت انگيز نيز نشانگر ردپا و ميراث فرهنگ و گفتمان سياسی به جا مانده از عصر انقلاب های کلاسيک است. اما از آن جا که رواج اين گونه توهمات بزرگ، نوعی اپيدمی در ميان ما ايرانيان است و تنها به حوزه سياست نيز خلاصه نمی گردد، شايد ريشه اصلی آن را بايد در فرهنگ بلند پروازی و جاه طلبی های دست نيافتنی همچون بخشی از منتاليته ايرانی جستجو کرد که در روح و روان آن جامعه نقش بسته است. برای رويکردی واقع گرايانه، نخست بايد ايده نجات کشور از طريق کسب قدرت سياسی توسط اپوزيسيون خارج از کشور را از سر بدر کرد. چنين احتمالی تنها در صورت بروز حمله نظامی به ايران ميسر است و برای نيرويی که به حمله نظامی نمی انديشد، رويکردهای ديگری موضوعيت می يابد. ضرورت روابط سياسی و حقوق بشری با مجامع بين المللی يک حرف است، تيديل شدن به آلت دست قدرت های خارجی برای موضوعيت يافتن و پيشبرد پروژه چلبيسم امر ديگری است.
علاوه بر آن، واقعيت اين است که اپوزسيون دمکرات ايران - جز در دوران کوتاه مصدق و دوران اوليه پس از انقلاب- هرگز بدليل سيطره استبداد نتوانسته اپوزيسيونی فراگير، قانونی و علنی باشد. از اين رو اپوزيسيون ايران با رفتارهای متعارف يک اپوزيسيون پارلمانتاريستی و يا اپوزيسيون دمکرات قدرتمندی که قادر به متحد کردن خود و ارائه بديل باشد بيگانه است و بيشتر رل خود را به افشاگری و اعتراض محدود کرده است. از اين رو موقعيت بديل قدرت شدن درعمر طولانی اپوزيسيون سکولار و دمکرات ايران، تنها برهه ای کوتاه از زندگی سياسی آن بوده است. اوضاع سياسی کنونی نيز زمينه چندان دلگرم کننده ای برای تغيير اين رويکرد ايجاد نکرده است. شايد برآمد دوباره جنبش های اجتماعی از نوع جنبش سبز و يا جنبش های کارگری، زنان، دانشجويان و امثال آن بتواند تحرکی در اين بخش از اپوريسيون ايجاد کند و زمينه همگرايی ها را گسترده تر و اجتناب ناپذير تر سازد. تنها در يک توازن قوای تغيير يافته است که مسئله بديل از يک نظريه سياسی به يک راه حل عملی و عاجل تبديل می شود. تا شکل گيری چنين فرايندی نيروهای اپوزيسيون راهی جز ايجاد بلوک های قدرتمند سياسی و سازمان دادن ديالوگ با ديگران و گسترش گفتمان انتقادی و فعاليت های دمکراتيک و حقوق بشری ندارند.
اين نکته را هم بايد اضافه کرد که تشتت در اپوزيسيون تبعيدی ايران، تنها ناشی از پيشينه سياسی و خواست های متفاوت آن نيست، بلکه ريشه در گوناگونی مشی سياسی آن هم دارد. بخشی از اين اپوزيسيون همچنان در رمانتيسم انقلابی گذشته سير می کند. اختناق سياه دوران پهلوی و عصر پيروزی انقلاب ها در کشورهای پيرامونی در گذشته، شرايطی فراهم آورده بود که در پرتو آن، تنها اپوزيسيونی انقلابی می توانست بديل جذاب و توانمند باشد. امروز اما عصر انقلاب های کلاسيک قهری پايان يافته است و فرهنگ اپوزيسيونی متمايز از عصر انقلابات است.
اما هنوز رفتار بخش مهمی از اپوزيسيون ايران، ملهم از انقلابی گری گذشته است. شرايط استبدادی کشور و فقدان امکان فعاليت قانونی نيز عرصه فعاليت مسالمت جويانه و پارلمانتاريستی را بر نيروهای اپوزيسيون - به جز اصلاح طلبان از قدرت رانده شده – تنگ کرده است. امری که با عث شده است انقلابی گری و آشتی ناپذيری هنوز در بخش ساختار شکن اين اپوزيسيون از جذبه معينی برخوردار باشد. در خارج از کشور نيز که فعاليت سياسی آزادانه تر است، موقعيت ذهنی گرا و حاشيه ای اپوزيسيون تبعيدی، فرهنگ عبارت پردازی انقلابی را – با آن که بازتاب اجتماعی در خوری ندارد - دو چندان کرده است. به ويژه آن که اين بينش ياری می رساند موقعيت حاشيه ای خود را نهان ساخته و با روياهای بزرگ، قد و قامت های کوچک پوشيده بمانند. طرفداران اين مشی به سادگی با ديگر نيروهای اجتماعی متحد نمی شوند.
بخش مهمی ديگری از اپوزسيون اما متاثر از تغييرات عمومی در فرهنگ سياسی کشور و تحولات بين المللی، دگرديسی های عميقی يافته و به نيرويی تحول طلب بدل شده است. نيرويی که گرچه خواستار تغيير نظم موجود است، اما علاوه بر نمايندگی ارزشهای متفاوت، به هزينه، سود و زيان، رئال پليتيک، ارزيابی از سياست همچون هنر ممکن ها و ديپلماسی نيز می انديشيد و بر تغيير مسالمت آميز پافشاری می کند. نيرويی که تنها به گونه ای سلبی در پی حذف نيست، بلکه به ويژه با شعار انتخابات آزاد در پی به رسميت شناختن حضور تمام نيروهای سياسی در ايران است. طرفداران اين بينش که بيشتر در ميان جامعه جمهوری خواه به چشم می خورند، هم در پی رقابت سياسی سالمند و هم به همرايی و همزيستی و همگرايی می انديشند.
بخش بزرگتری از اپوزيسيون امروزی که از قدرت رانده شده اند، نيروهای اصلاح طلب هستند که بيشتر در پی حفظ نظام و اصلاح آنند تا ايفای نقش يک اپوزيسيون در معنای کلاسيک آن. آنان نيز تمايل چندانی به همکاری با تحول طلبان و ساختار شکنان نشان نمی دهند، مگر آن که بيشتر بتوانند به گونه ای ابزاری از آنها بهره جويند. کم هزينه بودن پروژه اصلاح طلبی و حضور گسترده صدها کادر و مديران اصلاح طلب به آنان اين قوت قلب را بخشيده است که به خود همچنان به عنوان يکی از مهمترين بديل های سياسی آينده ايران بنگرند و همين باور مبنای تنظيم رابطه آنان با ديگر مخالفان نظام است.
اين سه رويکرد در مشی سياسی هر يک بخشی از جامعه را تحت تاثير خود دارد که به رغم هر همسويی هم که با يگديگر داشته باشند - نظير حضورشان در جنبش سبز- به سادگی در زير يک سقف جمع نمی شوند. بگذريم از اين که تنش های نيروهای اتنيکی تحت ستم و نيروهای مرکزی، تنش بين نيروهای سکولار و طرفداران حاکميت دينی اصلاح شده ، جمهوری خواهان و سلطنت طلبان و طرفداران و مخالفان تحريم و حمله نظامی به ايران، جای خيلی خوش بينی برای "همايشی ملی" باقی نمی گذارد.
سيروس ملکوتی: اگر اين رسالت را در نيروهای سياسی در تبعيد نمی بينيد ، در کدام صحنه سياست درون کشور ميتوان اين مهم را حادث ساخت؟ و اگر در رسالت نيروهای سياسی تبعيدی ميپنداريدش چه راهکاری را برای حادث سازيش پيشنهاد مينماييد؟
مهرداد درويش پور: به گمان من به جای دامن زدن به توهم ايجاد "بديل ملی" در خارج که شکاف با داخل را ممکن است افزايش داده و نوعی بدبينی در نزد مخالفان نظام در داخل و خارج نيز توليد کند، بايد بلوک های گوناگون سياسی تشکيل شوند تا امکان يک رقابت سياسی سالم فراهم شود. اين بلوک ها زمينه بهتری برای پيوند با داخل کشور، جدی گرفته شدن از سوی مردم و مجامع بين المللی حقوق بشری و نيروهای ترقيخواه، ايجاد تحرک در فضای سرد سياسی امروز، تبديل سياست ورزی از شعار و عبارت پردازی انقلابی به پيوند با مخاطب و پايگاه اجتماعی و نمايندگی خواست آنها و حتی تنطيم روابط در ميان خود اپوزيسيون فراهم می کند. علاوه بر آن مبارزه برای همگانی کردن شعار انتخابات آزاد بر پايه موازين بين المللی حقوق بشر، شايد از معدود مطالباتی است که زمينه يک همسويی ملی را در ميان تمام اقشار جامعه و نمايندگان سياسی آن می تواند فراهم سازد.
بگذريم از اين که انتخابات آزاد در چهارچوب نظام و يا بر فراز آن، خود موضوع تشتت ديگری در اپوزيسيون است که امر همگرايی را حتی در طيف جمهوری خواهان با دشواری روبرو ساخته است. برای نمونه برخی مبلغ سراب انتخابات آزاد از طريق "اجرای بی خدشه" قانون اساسی هستند که پذيرفتن اين ادعا همچون واژه "جمهوری اسلامی" (جمهوريت و تئوکراسی) تنها با دست کاری در عقل آدمی ميسر است. حال آن که برخی همچون ما خواهان الغای اين قانون اساسی هستيم و بر اين باوريم انتخابات آزاد بدون تغيير قانون اساسی ميسر نيست. شايد هم در عمل توازن قوا و شرايط سياسی نا به هنگام در فردا، ما را با راه ديگری روبرو سازد که گمان زنی در باره آن چندان ميسر نيست. به هر رو با آن که اين تفاوت ها جملگی واقعی اند اما راهی جز ديالوگ برای نزديک تر ساختن اپوزيسيون به يکديگر وجود ندارد. ديالوگ خود بخشی از راه حل دمکراتيک برای فردای ايران است و ما با سازماندهی ميزگرد همگرايی جمهوری خواهان تلاش می کنيم در نهادينه کردن اين فرهنگ به سهم و در توان خود ايفای نقش کنيم.