یکشنبه 30 تیر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از هدف‌هراسی تا هدف‌ستيزی، ابوالحسن بنی‌صدر

ابوالحسن بنی‌صدر
حکومت روحانی به‌ناگزير، ترکيبی از تجربه‌های شکست‌خورده می‌شود و با وجود ولايت مطلقه فقيه، يعنی مسئله‌سازی که قدرت مطلق او جز در زور گفتن، بنا بر اين، مسئله ساختن، کاربرد نمی‌تواند داشته باشد، در مقام نماينده چهار تجربه شکست‌خورده، چگونه می‌تواند مسئله‌های برهم انبار شده را حل کند؟ حقوق شهروندی را که با ولايت جمهور مردم آغاز می‌شود، چگونه می‌تواند با ولايت مطلقه فقيه سازگار کند؟ از سپاه چگونه می‌تواند خلع يد کند؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پاسخ به پرسشهای ايرانيان
از ابوالحسن بنی صدر

بنام خدا

جناب سيد ابوالحسن بنی صدر. با سلام و درود

می گويند روزی در روستايی خبری حيرت آور دهان به دهان می گشت مبنی بر اينکه خان روستا از حق الناس حرف زده است. يکی از اهالی بدو پيغام فرستاد که شنيدم بتازگی حق الناسی شده ای؟ خدا کند که چنين باشد؛ بر آدم حسود و بخيل لعنت. اگر موضوع صحت دارد يکی اين که تکليف حق آن "سيد" ما را که توسط خود و دوستانت غصب شد روشن بفرما و ديگر آنکه در طول اين سالها، که ما بوسيله نوکرها و سگهايت مورد آزار و اذيت و شکنجه قرار گرفتيم و همه اش هم بدستور مستقيم خودت و يا زير نظرخودت بوده آن راهم جبران بفرمائيد. حق مردم هم که جای خود دارد. اين حکايت را به عنوان مقدمه به زبان ساده آوردم تا بدانيم، برای ادای دين، زمان در اختيار جبران کننده نيست وکسی هم از فردای خود خبر ندارد.

براستی زمان در حيات يک ملت و يک انسان چه نقشی دارد؟ چرا گاهی انسان فرصت سوزی ميکند؟ يکی معتقد است زمان در اختيار ماست، دومی همواره می گويد به زمان نياز داريم. در سرزمين بلازده ما تجربه می گويد فرصت سوزی ويرانی بر ويرانی افزوده است. چرا برخی افراد يا گروهها به چنين روشی خو گرفته اند و هميشه ورد زبانشان سياست صبر و انتظار است؟ مشکلات، واقعيت هايی هستند که نه با شعار حل می شوند و نه با خريدن زمان. وانگهی گاهی نوع شرايط برای خريدن زمان جواب نمی دهد زيرا ديروز با امروز متفاوت است و آيا اين زمان است که مشکل را حل می کند يا پيدا کردن راه حل درست مشکل؟ از يک طرف زمانی محدود داريم و مشکلات فراوان و از طرف ديگر راه حل درست داريم و مشکلات فراوان. کدام جواب ميدهد؟ اکنون تا امروز سه خط رخ نشان داده تا نتيجه چه باشد:

۱- قيام و جنبش همگانی ۲- جريان فرصت سوز موسوم به اصلاح طلب ۳- فروپاشی کشور که آغاز آن از پايان خط دوم شروع می شود. گزينه اول شامل تحريمی هاست که اکنون بايد فعال بودن خط خود را تداوم دهند علاوه بر آن آنها که در طول اين سالها مرتکب خطا و خيانت گشته اند و به توبه و بازگشت معتقد هستند بايد بدين صف بپيوندند. جان و جسم و آبروی يک انسان زمانی قابل است که راه مردم و خدا را برگزيند و اگرغير از اين شد ناقابل می شود. در گذشته بعد از پايان مراسم در عروسيها، برخی سراغ دود و دم می رفتند و برخی سراغ قمار. معمولا گاهی يک قمارباز بعد از مدت ها باختن توبه می کرد و کنار ميگذاشت ولی برخی تا آخر می رفتند و همه چيز را برباد می دادند. قمار سياست (زورپرستی) بدجوری انسان را معتاد می کند. گاهی شکست حيثيتی هم در بطن خود دارد اگرچه امروز برخی دين و مقدسات را هم به قمار گذاشته اند. اگر با شعار، مشکلات حل می شدند اکنون جهان تبديل به يک بهشت شده بود. روزی در مدرسه ای معلم رياضی دانش آموزی را پای تخته آورد و از او سئوال پرسيد. دانش آموز شروع کرد با اعداد بازی کردن(۸۹۲۴۵۳۷) معلم گفت شر و ور و پرت و پلا نگو و وقت کلاس را نگير و حاشيه نرو. در عمل نشان بده ببينم درس را خوانده ای يا نه؟

و اما اينکه چه کسی گفته اگر تحريم ها برداشته شوند اقتصاد سر و سامان می گيرد؟ آيا مانع يک اقتصاد توليد محور همين تحريم ها هستند يا تحريم ها بخش کوچکی از اين موانع هستند؟ اکنون اقتصاد بدست چه کسانی است؟ چه کسی می خواهد دست قاچاقچيان و رانت خواران و دزدان و مراکزی که حساب به کسی پس نمی دهند را کوتاه کند؟ چه کسی ضامن امنيت سرمايه و سرمايه گذارميشود؟ آيا انسان بدون حقوق ذاتی و شهروندی خود می تواند دست به توليد و خلاقيت بزند؟ آيا رشد اقتصاد بدون آزادی انسان از محالات نيست؟ مگر قبل از تحريم ها اقتصاد ما گل و بلبل بود و رشد اقتصادی خوبی داشتيم؟ پانزده سال پيش هم وقتی حساب و کتاب می کرديم می مانديم که اين حقوق را به کرايه خانه و مسافرت و آب و برق و تلفن و غيره ... بدهيم يا صرف خورد و خوراک نماييم. آدم خود فريب به دگرفريبی هم روی می آورد چون نيازمند چنين کاری است. و پرسش ديگر اينکه چرا افراد يا گروههايی مثل اصلاح طلب حکومتی و از اين قماش می خواهند در همين چهار چوب باقی بمانند؟ به دو دليل است يکی اينکه فکر می کنند در صورت تغيير، تبديل به يک کارت سوخته می شوند و ديگر اينکه نگران اين هستند که حساب وکتاب پس بدهند. در حالی که اولاً کسی که هدف را جبران وخدمت به مردم نمايد نبايد نگرانی بخود راه دهد و ثانياً بر همه آزاديخواهان و وطن دوستان است که اگر اينان مشکلی داشته اند "امنيت وعفو" آنها را تضمين نمايند و در آينده هم از تجارب آنان بسود کشور استفاده نمايند. بقول سعدی: بدريا مروگفتمت زينهار/ وگر ميروی تن به طوفان سپار. خداوند همه قماربازان اين مرز و بوم را هدايت فرمايد. شاد و پيروز و رستگار باشيد.


٭ پاسخها به پرسشهای اين هموطن گرامی:

نوشته هموطن گرامی ارزيابی صحيحی از وضعيت است. مخاطب او آقای خامنه ای است: اگر حق الناس را می شناسيد، ولايت مطلقه شما ناقض اين حق است. آن را رها کنيد. به ياد بياوريد که خود نيز «ولايت فقيه» را وهن اسلام می دانستيد. پس خود را از اين وهن رها کنيد. در متن دو پرسش اساسی وجود دارند که در خور توجه مردمی است که در وطنشان، بيماری فرصت سوزی به رواج است و چون معتاد شده اند به فروش ثروتهای ملی به بهائی ناچيز و زندگی بخور و نمير کردن با درآمد آن، اينک در انتظار آنند که تحريمها برداشته شوند و پول حاصل از فروش نفت و گاز از شدت تورم بکاهد و فشار اقتصادی که به آنها وارد می شود، کمتر شود:

۱ – پرسش اول اينست: آيا زمان مسئله را حل می کند و يا حل آن در گرو يافتن راه حل در خور است؟ و پاسخ به اين پرسش اينست:

۱.۱. کار زمان، شهادت دادن است. حل کردن هيچ مسئله ای نيست. انسان مستقل و آزاد و در راست راه رشد، مسئله نمی سازد. زمان شهادت می دهد که او فرصت رشد را نسوزانده است و نمی سوزاند. هرگاه او امکان های جديد بسازد و خود در آنها شود و ديگران را نيز به ورود در آنها و سود جستن از آنها بخواند، زمان کوتاه را به زمان دراز بدل کرده است. چنانکه انسان يا انسان هائی که فن استفاده از سنگ و فن توليد آتش را يافتند، انسانها را وارد عصر جديد کردند و از آن پس، ابتکار و ابداع و کشف و اختراع و خلق همين انسان، سبب شده است، سال علمی و فنی انسان امروز، برابری کند با هزاران سال زندگی انسان، نه پيش، بلکه بعد از عصر حجر تا ورود به عصر دانش و فنی که صفت جديد جسته اند.

بدين قرار، هرگاه مردمی راه رشد را در پيش نگرفته باشند و نيروهای محرکه به جای بکار انداختن در رشد، در تخريب بکار انداخته شده باشند، زمان شهادت می دهد که چنين مردمی، زمان را از دست داده اند. امکان ها و فرصتهای جديد را ايجاد نکرده اند. به جای فرصت سازی، به گمان خود، استفاده از فرصت را روش کرده اند و، دانسته و ندانسته، همان فرصت ها را نيز سوزانده اند. در حقيقت، نيروهای محرکه را به نيروهای ويرانگر تبديل کرده و در ويران کردن اساس حيات ملی خود بکار برده اند. چنانکه ۷۰۰ ميليارد دلار درآمد حاصل از فروش ثروت ملی، نفت و گاز، در همين ۸ سال اخير، بکار تخريب اقتصاد توليد محور رفته است و امروز، بخشی از هموطنان ما، با وجود تجربه اقتصاد دوران پهلوی و اقتصاد دوران ملاتاريا، بدان اميد بسته اند که با برداشته شدن تحريمها، مشکل اقتصاد ايران حل بگردد. غافل از اين که اگر تحريم ها وضع شده اند، بدين خاطر بوده است که ضعف های اقتصاد مصرف محور بر وضع کنندگان تحريم ها شناخته بوده اند. اما آن ضعفها حاصل سياستهای اقتصادی تنها دوره حکومت خامنه ای – احمدی نژاد (در مقام کارگزار)، نيستند، حاصل حکومتهای خمينی - رجائی و خمينی – موسوی و خامنه ای – هاشمی رفسنجانی و خامنه ای – خاتمی نيز هستند. در حقيقت، مسئله ها بر مسئله ها افزوده شده اند و امروز، مجموعه بغرنجی را بوجود آورده اند. بدين قرار، باگذشت زمان، مسئله ها حل نشده اند، بلکه برهم افزوده شده و اينک کلاف سر درگم گشته اند. زمان شهادت می دهد که ايرانيان فرصت جلوگيری از بازسازی استبداد را مغتنم نشمرده اند. فرزندان خويش را نيز در اختيار جبار گذاشته اند تا جنگ را به مدت ۸ سال ادامه دهد و با استفاده از آن، استبداد ويرانگر و فسادگستری را باز بسازد. زمان شهادت می دهد که از انقلاب بدين سو، همه مدعيانی که هر زمان، مرامی (يک روز اين و آن مرام چپ، يک روز اسلام، يک روز ضديت با اسلام و يک روز حقوق انسان و يک روز لائيسيته و يک روز خردگرائی و مدرنيته) را دست آويز کردند و، همواره هدفی جز قدرت نداشتند و نجستند و نمی جويند، به تصور دست يافتن به قدرت و يا نزديک شدن به آن، هر نوبت، مرام را نقض کرده اند و هدف گريز و هدف ستيز شده اند. از مدعيان ايستادگی بر حقوق انسان نيز، اندک شماری بيش، به عهد با حقوق ملی و حقوق و کرامت انسان، وفا نکرده اند. زمان شهادت می دهد که همين وفا نکردن به عهد، عمر استبداد را دراز کرده است. زمان شهادت می دهد که به جای ايجاد امکان، فرصت طلبی که جز فرصت سوزی نيست رويه بسياری از اهل سياست شده است. از راه اتفاق نيست که در همين انتخابات فرمايشی، تنها آنها که موازنه عدمی را اصل راهنما و بيان استقلال و آزادی را انديشه راهنما کرده اند، از موضع حق انتخاب، تحريم فعال، بمثابه وارد شدن در راهی که به استقرار جمهوری شهروندان می انجامد، را پيشنهاد کردند و بر اين موضع، استوار ماندند. زمان شهادت می دهد که انسانهائی که از حقوق خويش غافل می شوند، همواره زيان کار هستند. تا وقتی هم از غفلت بدر نيايند و پندار و گفتار و کردار را بيانگر حقوق خود نگردانند و خويشتن را شهروند مسئول سرنوشت خويش نکنند، زيان بر زيان افزوده می شود. زمان شهادت می دهد که ايستادگان بر حقوق و کرامت انسان و حقوق ملی، بديل آماده به خدمتی هستند برای مردمی که سرانجام روش چگونه زيستن را بر می گزينند و حقوق و مسئوليتهای خويش را بمثابه شهروند باز می شناسند. زمان شهادت می دهد که ايستادگان برحقوق، توفيق می يابند هرگاه بر کوشش خويش در فراخواندن ايرانيان به بازيافتن خود، بمثابه شهروند، بيفزايند. زمان شهادت می دهد که ايرانيان، بميزانی که آگاه می شوند حقوق ذاتی حيات انسان، بنا بر اين، دادنی و ستاندنی نيستند و داشتنی و بکار بردنی هستند، خود انگيخته تر می شوند. به سخن ديگر، مستقل تر می شوند در گرفتن تصميم و آزاد تر می شوند در انتخاب نوع تصميم تواناتر می شوند در ايجاد امکان و فرصت و بکار بردن آن در رشد.

۱/۲. هر مسئله را راه حل درخور حل می کند. با اين توجه که مسئله ساز نيز بخشی از مسئله است. مسئله را نمی توان بدون مسئله ساز حل کرد. برای مثال، استبداد مسئله است اما نمی توان آن را بدون حل مشکل مستبد حل کرد. و يا رﮊيم کنونی را بعنوان مسئله، نمی توان بدون محور آن که ولايت مطلقه فقيه است حل کرد. بازنگری در تجربه ها از انقلاب بدين سو، تا بخواهی بکار راه حل شناسی می آيند:

● تجربه نخست، از سقوط رﮊيم شاه تا نخستين انتخابات رياست جمهوری: هشدارها شنيده نشدند که مسئله ساز بخشی از مسئله است و هرگاه در جستن راه حل از آن غفلت شود، مسئله حل نمی شود بلکه مسئله بر مسئله افزوده می شود. بجای تغيير ساخت دستگاه اداری و قشون و شهربانی و ﮊاندرمری به ترتيبی که مردم سالار بگردند و از عهده ايفای نقش استراتژيک خود در رشد بر آيند و نيز بجای بازکردن نظام اجتماعی، شاه با آقای خمينی جانشين شد. مسئله ساز جديد جانشين مسئله ساز پيشين گشت و «نهادهای انقلاب» ابزار مسئله سازی او شدند. گروگانگيری و تحريم اقتصادی ايران و تجاوز عراق به ايران و سازش پنهانی بر سر گروگانها و گنجاندن ولايت فقيه در قانون اساسی، عمده ترين مسئله هائی شدند که تازه مسئله ساز با بکار بردن ابزار جديد و قديم، ساخت.

● مجلس خبرگان اول، پيش نويس را به کناری نهاد و قانون اساسی تصويب کرد که در آن، اصل حاکميت مردم پذيرفته بود اما ولايت فقيه نيز. الا اين که برای «رهبر» اختيارات اجرائی قائل نشده بود. انتخابات رياست جمهوری، با وجود اين که مجريان مخالف رئيس جمهوری شدن بنی صدر بودند، با آنکه همه کار کردند تا همه کسانی که می توانستند رأی بدهند، نتوانند رأی بدهند، انجام گرفت و بنی صدر، با ۷۶ درصد آراء به رياست جمهوری رسيد. اين بار، سران حزب جمهوری اسلامی به آقای خمينی نامه نوشتند و نزد او رفتند و از او اجازه تقلب در انتخابات مجلس را گرفتند. او به آنها اجازه داد مجلسی را بسازند که «رئيس جمهوری را بالا و پائين کند». چنين مجلسی ساخته شد. آقای خمينی، مسئله ساز، نخست وزير را نيز تحميل و بر خلاف قانون اساسی، آقايان بهشتی و موسوی اردبيلی را نيز، به ترتيب، به رياست و دادستانی ديوان کشور منصوب کرد.

بدين ترتيب، هر سه قوه در اختيار بازسازندگان استبداد قرار گرفت. رئيس جمهوری منتقد مديريت هر سه قوه گشت. مرتب موارد نقض قانون اساسی را به آقای خمينی و سه قوه دست نشانده او، خاطر نشان می کرد. تجاوز آقای خمينی به قانون اساسی، ۷۵ مورد و تجاوزهای حکومت رجائی و دو قوه قضائی و مقننه به قانون اساسی و قوانين عادی، هم بطور روزمره، در «کارنامه روزانه» که خطاب به مردم انتشار داده می شد و هم طی نامه های رسمی، خاطرنشان می شدند. اعلان غير قانونی بودن هر سه قوه بود که آقای خمينی را به خشم آورد. اعلام جرم به حکومت رجائی منصوبان آقای خمينی را برآن داشت که دست به کار غير قانونی آشکاری بزنند: برای جلوگيری از صدور قرار توقيف «نخست وزير» و «وزير مشاور»، پرونده را از قاضی تحقيق گرفتند. در خرداد ۱۳۶۰، مجلس مأمور کودتا شد. مجلس به جرم انتقادهای مستمر رئيس جمهوری از تجاوز به حقوق انسان و نقض قانون اساسی و به جرم دفاع از حقوق انسانی قربانيان تجاوز به اين حقوق و به جرم انتقاد مداوم رئيس جمهوری از مديريت آلوده به خيانت (سازش پنهانی از جمله بخاطر طولانی کردن جنگ) و جنايت و فساد، او را عزل کرد. رئيس جمهوری را عزل کرد که با يک ارتش متلاشی، ارتش متجاوز را ناکام کرد و سران ۸ کشور اسلامی، آن کار را نه حماسه که معجزه خواندند و اسناد سری منتشره حکايت می کنند که در چهارمين ماه جنگ، شکست ارتش عراق پذيرفته شده است. کودتاچيان بی کفايت آن جنگ را به مدت ۸ سال ادامه دادند و کار را در شکست و دادن جام زهر بدست آقای خمينی به پايان بردند.

● از کودتا تا مرگ آقای خمينی، تجربه جنگی است که در سود انگلستان و امريکا و اسرائيل بمدت ۸ سال ادامه يافت. در طول مدت، در درون کشور، در شهرها شکار استعدادها و در زندان ها اعدام مبارزان، روزمره، ادامه داشت. همزمان با شکست در جنگ، نزديک به ۴ هزار زندانی که دوران محکوميت خويش را می گذراندند، اعدام شدند. شمار تجاوزهای آقای خمينی به قانون اساسی، به۳۰۰ مورد رسيد و او، در علن دم از ولايت مطلقه زد. فقر و خشونت و سازشهای پنهانی با قدرتهای خارجی (از جمله، افشا شدن اکتبر سورپرايز و ايران گيتها )و باج دادنهای بی حساب، سيمای اين دوران سياه از تاريخ ايران است. تا اين زمان، انديشه راهنمای رﮊيم «اسلام ناب محمدی» بود. الا اين که رﮊيم به سرعت از اسلام خالی می شد. بی هدف نيز می شد: هدف رﮊيم حفظ خود گشت و آقای خمينی حفظ رﮊيم را «اوجب واجبات» خواند.

● ۸ سال دوره خامنه ای – هاشمی رفسنجانی، دوران «بازنگری» قانون اساسی و تبديل «نظارت فقيه» به ولايت مطلقه فقيه و رهبر شدن کسی با جعل نامه از قول آقای خمينی است که ولايت فقيه را وهن اسلام خوانده بود. دوره گسترش اقتصاد مصرف محور با استفاده از قرضه های خارجی است. دوره فسادهای بزرگ و پيدايش مافياها و قرار دادن ايران در حلقه آتش و گسترش ترورها در درون و بيرون مرزها است. اقتصاد دانها – از جمله زنده ياد دکتر عظيمی که ميزان رانت را محاسبه و آن را ۴۲ درصد توليد ناخالص داخلی دانست – نسبت به ميزان بسيار بالای رانت و رانت خواری، هشدار دادند. در اين دوره، ضد اسلام ولايت مطلقه فقيه محلی برای «اسلام فيضيه» باقی نگذاشت که به قول آقای هاشمی رفسنجانی، بخاطرش، کودتا بر ضد تجربه مردم سالاری و نخستين رياست جمهوری، «واجب» شد. اين دوره نيز با شکست به پايان رسيد. دليل آن اين که، آقای خاتمی مدعی اصلاح پذيری رﮊيم شد و اصلاح طلبی را هدف خويش خواند.

● دوره خامنه ای – خاتمی نيز ۸ سال بطول انجاميد. آقای خاتمی مدعی شد که نخست می بايد به توسعه سياسی بپردازد. او گمان می برد که توسعه اقتصادی به دنبال توسعه سياسی می آيد. چنين نشد. به قول خود او، در هر ۱۱ روز، ۹ بحران برای حکومت او ساختند. قتلهای سياسی و به خاک و خون کشيدن دانشجويان و ايلغار کوی دانشگاه، در اين حکومت انجام گرفت. اصلاح رﮊيم از درون ميسر نشد. سرانجام، آقای خاتمی رئيس جمهوری را تدارکاتچی خواند و اکثريت اصلاح طلب مجلس، در مجلس متحصن شد بی آنکه کاری از پيش ببرد. فقر گسترش يافت و اين بار، «اصول گراها» با شعار فقر زدائی و عدالت محوری، وارد صحنه شدند و در انتخابات بس مفتضحی که در حکومت خاتمی انجام گرفت، آقای احمدی نژاد به رياست جمهوری رسيد. حالا ديگر رﮊيم دارد وارد مرحله ترس از هدف گزينی می شود و با هدف گزيدن در درون و بيرون خود می ستيزد.

● دوره خامنه ای – احمدی نژاد نيز، در حالی دارد بسر می رسد که به قول روزنامه لوموند، دولت دينی خالی از دين گشته و مافياهای نظامی – مالی بر ثروتی عظيم چنگ انداخته اند و سپاه بر اقتصاد و دولت مسلط گشته است. اين «تجربه» نيز در شکست به پايان رسيد. ويژگی سه دوره اخير، عمل به ولايت مطلقه فقيهی بود که اينک در قانون اساسی گنجانده شده بود و آقای منتظری آن را از مصاديق شرک می خواند. اينک ديگر در محدوده رﮊيم، «نامزد» های رياست جمهوری، هدفی را معين نمی کنند. يک رشته «مهندسی» ها پيشنهاد می کند. هدف آرمان گرائی خوانده می شود و از مردم خواسته می شود از آن پرهيز کنند (از جمله از زبان آقای خاتمی و همه آنها که مردم را به شرکت در دادن رأی فراخواندند). بدين سان، ترس از هدف گزيدن با هدف ستيزی همراه می شود.

بيکاری و تورم و فقر و خشونت دولت ولايت مطلقه و نيز خشونت در اشکال نابسامانی ها و آسيبهای اجتماعی و تخريب نيروهای محرکه، از جمله در شکل فرار استعدادها و سرمايه ها از کشور و از راه تبديل شدن آنها به قدرت مخرب اقتصاد و انباشتن جامعه از خشونت و باج دادن به قدرتهای خارجی و سيتز و سازش با امريکا و اروپا، در هرچهار تجربه، روز افزون بوده اند. از تجربه اول تا پايان تجربه چهارم، ولايت مطلقه در کار بوده و مسئله بر مسئله و بحران بر بحران افزوده است. بهنگام ورود آقای خمينی به ايران، آن زمان که مردم ايران، به يمن جنبش همگانی، شهروند گشته و ولايت را از آن خود کرده بودند و آقای خمينی بر «ولايت با جمهور مردم است» تأکيد می کرد، او نماد جمهور مردم در برابر يکی، شاه، تجسم قدرت (= زور) بود. در ۲۵ خرداد ۶۰، او تجسم زور شد و گفت: ۳۵ ميليون بگويند بله من می گويم نه. از آن روز تا ۲۹ خرداد ۸۸ که آقای خامنه ای به مردم ايران اعلان جنگ داد، ولايت مطلقه فقيه همچنان تجسم زور و «رهبر» يکی در برابر جمهور مردم است. اين تجربه طولانی که حاصلش وضعيت امروز کشور است، به شفافيت تمام می گويد که مسئله ساز ولايت مطلقه فقيه است. هرکس بر اين مسند نشيند، مأمور مسئله سازی از راه بکار بردن روز مره زور و هدف ستيز می شود. بدين خاطر که هيچ ولايت مطلقه ای نمی تواند هدفی جز بقای خود داشته باشد. وجود هر هدفی خبر می دهد از وجود نيروی مخالف با آنست. در نوشته آقای خمينی به آقای خامنه، نوشته ای که، در آن، دم از ولايت مطلقه زد، اسلام برای ولايت مطلقه فقيه است نه ولايت مطلقه فقيه برای اسلام.

«رئيس جمهوری» گرداندن آقای روحانی، يعنی اين که رﮊيم از انديشه راهنما خالی است. نه عناصر جديد و نه راه و روش جديد تجربه نشده دارد. حکومت روحانی بناگزير، ترکيبی از تجربه های شکست خورده می شود و باوجود ولايت مطلقه فقيه، يعنی مسئله سازی که قدرت مطلق او جز در زورگفتن، بنا بر اين، مسئله ساختن، کاربرد نمی تواند داشته باشد، در مقام نماينده چهار تجربه شکست خورده، چگونه می تواند مسئله های برهم انبار شده را حل کند؟ حقوق شهروندی را که با ولايت جمهور مردم آغاز می شود، چگونه می تواند با ولايت مطلقه فقيه سازگار کند؟ از سپاه چگونه می تواند خلع يد کند؟ چگونه می تواند ترکيب بودجه را تغيير دهد و اين بودجه را که به قدرت خريد بدل می شود و دروازه ها را بر روی واردات باز نگاه می دارد، چگونه می تواند تغيير دهد؟ يک اقتصاد مصرف محور را چگونه می تواند توليد محور کند؟ برفرض که جام زهر سازش بر سر اتم را به «رأی دهندگان» بنوشاند و تحريمها لغو شوند و درآمد نفت بيشتر از دوران خامنه ای - احمدی نژاد عايد رﮊيم شود، با اين ترکيب بودجه و با اين ترکيب اعتبارات بانکی و با اين ترکيب واردات و با وجود اين حجم نقدينه، در اين اقتصاد مصرف محور، جز بزرگ تر کردن ابعاد تخريب، چه می تواند بکند؟ اگر می توانست از اين واقعيتها سخن بميان نمی آورد و هدف عمومی ترجمان در برگيرنده راه حل ها برای اين مشکلها پيشنهاد نمی کرد؟

٭ کار پيش روی آنها که بطور مستمر بر حق ايستاده اند هدف گزينی است و يکبار ديگر خاطر نشان می کنم که از راه اتفاق نيست اگر آنها که بيان استقلال و آزادی را انديشه راهنمای خويش کرده اند، بنابراين، نه قدرت که استقلال و آزادی، هر انسان و هر ملتی را، جمهوری شهروندان را، رشد بر ميزان عدالت اجتماعی را هدف کرده اند، تحريم فعال را پيشنهاد کرده اند و آن را روش بازيافتن حقوق شهروندی ايرانيان خوانده اند، تنها کسانی هستند که به عهد با حقوقمداری وفا کرده اند. پس اينها هستند کسانی که می دانند مسئله ساز مسئله حل کن نمی شود. می دانندکه از معدل چهار تجربه شکست خورده، موفقيت حاصل نمی شود. امروز، حقوق انسان و حقوق شهروندی، به يمن کوشش مستمر ايستادگان بر اين حقوق، دارند پذيرش همگانی می جويند. نامزدهای برگزيده ولايت مطلقه فقيه نيز ناچار می شوند از شهروندی و حقوق شهروندی سخن بگويند. اين موفقيت از سوئی و اجماع ملی بر ضد ولايت مطلقه فقيه از سوی ديگر، راه کار را پيش پا می نهد:

۱ – باوجود اجماع ملی بر ضد ولايت مطلقه فقيه، تشريح ضديت اين ولايت با رشد انسان و حيات وطن در استقلال و آزادی، همچنان می بايد ادامه يابد. تا که از سر هر ايرانی، ولايتمداری بمعنای قدرتمداری، بدر رود و ايرانيان شهروندان خود انگيخته، مستقل و آزاد، توانا به هدف گزيدن و راه رشد بر ميزان عدالت را درپيش گرفتن بگردند.

۲ – آنها که شهروندی را هدف و روشی شناخته اند که هر ايرانی و جمهور مردم ايران خود می بايد متحقق گردانند تا بتوانند در پی هدف دومی بشوند که استقرار جمهوری شهروندان است، بديل درخور زمان هستند. بدين خاطر که رها کردن دولت و ملت از مرام و سازماندهی مسئله ساز، به استقرار دولت حقوقمدار تابع ولايت جمهور شهروندان شدنی است، پس آنها که بر حقوق ملی و حقوق انسان و حقوق شهروندی ايستاده اند، بديلی هستند برای جامعه ای که بخواهد جامعه شهروندان شود و جمهوری شهروندان را بنا کند. در خرداد ۱۳۹۲، افق سياسی ايران بيش از پيش باز شد. يک بار ديگر، سره از ناسره و اصيل از نا اصيل شناخته شد. از اين رو، در اين مرحله، هم ايستادگان برحق می بايد در مقام بديل عمل کنند و هم جامعه ملی می بايد در کار بنای جامعه شهروندان شود. به سخن روشن تر، هم بديل می بايد به انسجام جستن و توان گرفتن بپردازد و هم خودانگيختگی از راه بکاربردن همه روزه استقلال در گرفتن تصميم و آزادی در گزينش نوع تصميم، تمرين شود و به مردم ايران خاطر نشان بگردد.

آنچه در مصر می گذرد درس بزرگی برای بديل و جمهور مردمی است که می بايد بديل خويش بگردند و بديل بپرورند. چراکه مردم مصر تصرف دولت توسط يک گروه را برنتافتند. اما، با وجود ميليونها مصری در ميدانها و خيابانهای شهرها، اين ارتش بود که وارد عمل شد. يعنی بديلی ترجمان هدف مشخصی متعلق به جمهور مردم، در صحنه حضور ندارد. يعنی کشور در گير دو استبداد است، يکی «دينی» و ديگری «لائيک». بديلی که کشور را به افق باز دموکراسی درآورد، در صحنه نيست. از چه رو، از ترس بدتر (احتمال استقرار استبداد اخوان المسلمين، بر وفق نمونه ايران)، لائيکها به سراغ ارتش رفتند و جامعه مصر را دو قطبی کردند؟ چرا ندانستند که هم خون ريزی و خطر جنگ داخلی را ببار می آورند و هم ارتش را فصل الخطاب می کنند؟

يکبار ديگر، مردم ما که بانی جنبش همگانی در جهان هستند، می بينند که، بنا بر قاعده، جای خالی را زور پر می کند و برای اينکه نيروهای مسلح رو در روی مردم قرار نگيرند و درکنار آنها قرار بگيرند، آنها می بايد خيابانها و ميدانهای شهرها را از آن خود کنند. در همان حال، نيروهای مسلح جای بديل را نگيرند و در جمهوری شهروندان و در دولت حقوقمدار، نماد غرور ملت خويش باشند در مقام دفاع از استقلال کشور و وظيفه ای را تصدی کنند که هر نيروی مسلحی برعهده دارد: دفاع از وطن.

۳ – تذبذب در پندار و گفتار و کردار که در انتخابات فرمايشی ۲۴ خرداد ۱۳۹۲، مشاهده شد، گويای اين و آن بيان قدرت در سرهای صاحبان اين رفتار است. تنظيم رابطه آدمی با استقلال و آزادی خود و ايران، با اين نوع بيانها در سر، ناممکن و تنظيم رابطه با قدرت ممکن است. يک مصلحت که لاجرم قدرت می سنجد و بکار تنظيم رابطه با قدرت می آيد، عمری ادعا را نقض می کند و مدعی را به نقض ادعا يک عمر خويش، ناگزير می کند. ايستادن بر حق و دانستن اين واقعيت که مصلحت بيرون از حق را قدرت می سنجد و بدين خاطر که جانشين حق می شود، عين مفسدت است، بدون برخورداری از بيان استقلال و آزادی، بمثابه انديشه راهنما، ميسر نيست. ايستادگان بر حقوق به بيان استقلال و آزادی می بايد بيشترين اهميت را بدهند و از تبليغ آن دمی غافل نشوند. انتخابات فرمايشی پرده از کار دو دسته اسلام ستيز برداشت: آنها که اسلام را در ولايت مطلقه فقيه ناچيز می کنند و آنها که می پندارند اسلام ستيزی بازجستن قدرت و بازداشتن مردم مسلمان کشور از دخالت در کار جامعه و دولت را ممکن و دولت را در اختيار آنها می کند. غافل از اين که مقام انديشه راهنما، مقام ستيز نيست، مقام نقد است. پس، نياز به درکار نياوردن زور و زبان زور و برقرار کردن جريان آزاد انديشه ها است.

۴ – باتوجه به اين واقعيت که در انتخابات فرمايشی خرداد ۱۳۹۲، بيشترين نقش را امريکا بطور خاص و غرب بطور عام بازی کرده اند و با توجه به اثر مجازاتهای اقتصادی و تهديد به جنگ بر زندگی مردمی که بودجه دولت و اقتصادشان خارجی و از مهار آنها بدر رفته و بسا وسيله مهارشان گشته است، مطالعه مداوم استقلال و آزادی ملی و جمهوری شهروندان بر اين دو اصل، همچنان ضرورت تمام دارد. مبارزه با دولت بيگانه از ملت می بايد همراه باشد با مبارزه با وابستگی هر شخص و گروهی به قدرتهای خارجی.

۵ – در اين انتخابات فرمايشی، قدرت باوران، آشکار کردند که از دستور دروغی پيروی می کنند که، بنابر آن، هدف وسيله را توجيه می کند. اين دستور دروغ است چرا که روش علم، علم است. با بکار بردن زور کسی عالم نمی شود. روش آزادی بکار بردن آزادی است. کسی با بکار بردن زور، آزادی نمی جويد. روش استقلال در استقلال زيستن است. کسی با زيستن در وابستگی، استقلال نمی جويد. روش حق عمل به حق است. از ناحق به حق راهی نيست. اگر هدف وسيله را توجيه می کند دروغ است، هدف در وسيله بيان می شود، راست است. زيرا تا هدف را برنگزينيم، عقل درپی وسيله نمی شود. بدين قرار، هدفی که استقرار جمهوری شهروندان است، تحقق پيدا می کند با بکار بردن اين روش:

۵/۱. خشونت زدائی در خود، در خانه، در محيط کار. از راه کوشش به نقش ندادن به قدرت (= زور) در کار و رابطه با خود و با ديگران.

۵/۲. خشونت زدائی در سطح جامعه از راه ايجاد بيشترين امکان تفاهم و دوستی، از جمله به قصد کاستن از آسيبها و نابسامانی های اجتماعی.

۵/۳.خشونت زدائی از راه مبارزه موفق با خرافه ها و خرافه سازيها و رها کردن ذهن ها از غير عقلانی ها.

۵/۴. خشونت زدائی از راه ايجاد امکان به معنای باز کردن افق انديشه و عمل. رها شدن از اين دروغ که بيرون از رﮊيم ولايت مطلقه فقيه هيچ امکانی وجود ندارد، رها شدن از سياه چالی است که در آن، جز خشونت کاربرد ندارد. اين بار، تحريم فعال رﮊيم، در معنای رها شدن از آن سياه چال است که می بايد دستور کار هر ايرانی بگردد. هم اکنون، آنها که کارشان داغ کردن تنور «انتخابات» بود و پيش از آن، برای توجيه ماندن در زندان ولايت مطلقه فقيه و دادن رأی به يکی از هشت نقاب آقای خامنه ای، مرتب می گفتند از فرصت برای «بردن مطالبه ها ميان مردم»، سخن می گفتند، اينک مردم را از مطالبه کردن می ترسانند و می گويند: مطالبه نکنيد! اصول گراها در کمين هستند. مطالبه کردنها سبب می شود که بيايند و از نو دولت را تصرف کنند. پيش از «انتخابات» دروغ می گفتند و بعد از آن نيز دروغ می گويند. اما دروغ بعد از «انتخابات» لوشان می دهد: مدعيان اصلاح طلبی نيک می دانند که رﮊيم از درون اصلاح پذير نيست. اينان اصلاح طلبی را در ترساندن از آرمان (= هدف قابل تحقق) و ستيز با آن، ناچيز کرده اند. زيرا ماندن در رﮊيم بهر قيمت، ترس از هدف و هدف ستيزی را ناگزير کرده است.

در حقيقت، دعوی اعتدال آقای روحانی، دو تناقض آشکار در بردارد: يکی اين که پايه اين اعتدال نه جذب که بر حذف است: اصلاح طلبان «راديکال» که گويا آقای خاتمی از آنها خلع يد کرده است و «اصول گرايان راديکال» اعم از «منحرفين» و غير آنها، حذف می شوند. و دو ديگر اين که محل تحقق اعتدال قلمرو رﮊيم و نه در سپهر جامعه و رابطه دولت با ملت است. توضيح اين که، در سطح دولت، قرار است «افراطی» ها کنار گذاشته شوند، راست بخواهی، از اين پس، نقش مترسک را بر عهده بگيرند. در سطح رابطه دولت با ملت، اين ملت است که می بايد نسبت به دولت ولايت مطلقه فقيه، رويه اعتدال درپيش بگيرد و «زياده خواهی» نکند. اما اگر مردم زياده خواهی نکنند، رﮊيم ولايت مطلقه فقيه، وضعيت را از اين که هست بدتر نمی کند؟ پاسخ آقای روحانی به اين پرسش اينست که نه تنها بدتر نمی کند بلکه بهتر نيز می کند. اما آقای خامنه ای خطاب به او و ديگر نامزدها گفت: در محدوده اختيارات رئيس جمهوری وعده بدهيد و وعده ای ندهيد که پس از گذشت يک سال، وقتی نوار سخنان شما را برای شما پخش کنند، احساس شرمندگی کنيد. به سخن ديگر، هدف معين نکنيد.

و نيز، معدل چهار تجربه شکست خورده، تجربه موفق نمی شود. هرگاه بگوئيم محال، محال است و حکومت روحانی می تواند موفق بگردد، ناگزير با برخوردار شدن ايرانيان از استقلال و آزادی، محال ممکن می شود. چراکه محروم ماندن ايرانيان از استقلال و آزادی، در نتيجه از حقوق شهروندی، ادامه دادن به گذار از بد به بدتر و از بدتر به بدترين است. بنا بر اين، بحکم جبر ولايت مطلقه فقيه، ولو مردم به وضعيت موجود رضا دهند، وضعيت بدتر خواهد شد. بدين سان، اگر هم آقای روحانی بخواهد، به اعتدال، برخورداری نسبی ايرانيان از استقلال در تصميم و آزادی در گزينش نوع تصميم معنی دهد و ولايت مطلقه فقيه بدان تن دهد، راه تحول مطلوب يکی و آن گذار از دولت جبار به دولت حقوقمدار و از جامعه تابع ولايت مطلقه فقيه به جامعه برخوردار از جمهوری شهروندان است. چون چنين است، تحريم فعال رﮊيم سبب می شود که آحاد مردم، در بيرون رﮊيم، شهروندی را تمرين کنند و ابتکار عمل را از آن خود کنند و اين بار، رﮊيم تابع جمهور شهروندان بگردد و جای به دولت حقوقمدار بسپرد.

۵.۵ . تمرين شهروندی، در خانه، کارساز ترين خشونت زدائی ها است. هرگاه دو همسر بايکديگر و با فرزندان، رابطه ها را رابطه های حقوقمند ها با يکديگر کنند، غير از اين که به زور کاربردی نداده اند، شهروندی را تمرين کرده و به يمن اين تمرين، شهروند گشته اند و فضای باز انديشه و عمل ايجاد کرده اند. اين فضا را برای خود و برای يکديگر ايجاد کرده اند. شهروندان درون خانواده ها، در بيرون از آن، آسان می توانند بايکديگر همچون شهروندان رابطه برقرار کنند. چنين تحريم فعالی، به همان اندازه که انجام می گيرد، ولايت مطلقه فقيه را بی محل می کند.

۵/۶. بازيافتن حقوق ذاتی خويش و عمل به آنها نياز دارد به مسئوليت شناسی و وجدان اخلاقی خالی از مواد چرکين همه از جنس زور و پر از حقوق که اين وجدان در سنجش حقانيت هر پندار و گفتار و کرداری، بکار می برد. گريز از مسئوليت، بيشتر از همه، در شکل بی تفاوتی انجام می گيرد. بی تفاوتی جنايت بر ضد خود و بر ضد همه ديگر انسانها است. چراکه نخست بی تفاوتها را دستيار جباران در استقرار دولت خودکامه می کند و سپس، توانائی برخاستن برضد آن و برای استقرار دولت حقوقمدار را به ناتوانی بدل می کند.

اميد که ايرانيان، بر وفق اين رهنمودها که پيشنهاد می شوند، روشهای درخور بجويند و بکار برند. اميد که اهل انديشه رهنمودهای شدنی ديگری نيز بجويند و پيشنهاد کنند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016