دوشنبه 4 شهریور 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بازگشت يک خبرنگار آزاد به "پايگاه اجتماعی"اش، ناصر کاخساز

ناصر کاخساز
نويسنده‌ی آزاد بايد بتواند خمينی را - که هنوز موناد مرموزی هم نشده است - در پيکره‌ی مرسی و خامنه‌ای تشخيص دهد. وگرنه پس از مدتی که از نقد خمينی گذشت او را در مرسی و خامنه‌ای بازسازی می‌کند تا جايی که لقب مصدقِ آينده را برای ولی فقيه پيشنهاد می‌کند. گنجی حتا می‌گويد خامنه‌ای می‌تواند به مقامی فراتر از مصدق دست بيابد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

پيش‌تر تفاوت دو اصطلاح «موقعيت اجتماعی» و «پايگاه اجتماعی» را در رابطه با تنگناهای سياسی که در مسير آزادانديشی وجود دارند، شرح داده ام. در مورد نويسنده‌ای که در چارچوب پايگاه اجتماعی خود می نويسد، بی‌ترديد می‌توان گفت دايره‌ی آزادانديشی محدودی دارد. تعهد به پايگاه اجتماعی، تعهد به منافع اجتماعی معينی را با خود حمل می‌کند. محصور ماندن يک نويسنده به پايگاه اجتماعی‌اش دست بالا از او يک نويسنده متعهد می سازد، که ديگر عصر آن سپری شده است. اکنون ديگر ادبيات متعهد نيمه دوم قرن پيش نيز با افق باز و انديشه‌ی فرا ساختاری امروز ناسازگار است، بگذريم از اين که موضوع بررسی اين نوشتار با مسئله‌ی ادبيات متعهد فاصله دوری دارد.

نويسنده‌ی آزاد تنها در صورتی می‌تواند از آزادی انسان دفاع کند که در قيد و بند تئوريک پايگاه اجتماعی خود گرفتار نباشد. راز پيشرفت يک خبرنگار آزاد و گسترش طيف هواخواهانش در فرا رفتن از محدوده‌ی منافع گروه اجتماعی‌اش است.

البته مسئله‌ی پايگاه اجتماعی در چارچوب جامعه شناسی تکوين قشرهای اجتماعی و شکل گيری احزاب سياسی وابسته به آنها دارای اهميت است. اما محدود ماندن تئوری سياسی به اين تکوين جامعه شناختی، در اتيکِ نوشتن مشکل بوجود می‌آورد. اين مشکل سبب می شود که نويسنده، «موقعيت اجتماعیِ» خوب و موفق خود را در راه منافع يک «گروه اجتماعی» قربانی کند.

نکته‌ی ديگر اينکه تکوين پروسه‌ی قشربندی اجتماعی نيز تنها به شکل‌گيری آزادی های عينی ــ يا پاسيو ــ در جامعه کمک می‌کند و دفاع، تنها از آن، به ناچار تنها دفاعی استاتيک ــ ايستا ــ خواهد بود.
سقراط حتا جامعه‌ای را که به آزادی‌های عينی يا پاسيو محدود می‌ماند به نقد می‌کشيد و از همين زاويه به نقد آميزش دين و قدرت می‌پرداخت تا جايی که حاميان منافع اجتماعی گوناگون حتا در نفی فيزيکی او به توافق رسيدند. آزادی خواهان بزرگ هميشه از آزادی‌های ذهنی در جامعه دفاع کرده اند.

برای اينکه نشان بدهيم که چگونه گاه حتی چسبيدن به «پايگاه اجتماعی» به دست و پای يک نويسنده بند می‌زند، نگاهی می‌کنم به چند نکته‌ی کليدی از مقاله‌ی اکبر گنجی در باره مصر:

در دفاع از منافع يک گروه اجتماعی، حس پنهان و نا آگاه ارتش ستيزی در نويسنده‌ی مقاله‌ی ياد شده بيدار می‌شود و زير مِه نفرت به ارتش، قدرت دموکراتيک ۲۲ميليون امضا برای خلع آقای مرسی نا ديده می‌ماند؛ چيزی که رئيس آلمانی کميسيون روابط بين الملل پارلمان اروپا می‌بيند و به روشنی توضيح می دهد که آقای مرسی و حزبش ــ و پايگاه اجتماعی‌اش ــ در حال پياده کردن شريعت اسلامی بوده‌اند. پياده کردن شريعت اسلامی چه معنای ديگری جز نفی ارتش مطابق مدل سپاه پاسداران در جمهوری اسلامی ايران دارد؟

و اما درباره‌ی آنهمه تاکيد مصرانه بر واژه‌ی کودتا: کودتا در مقاله‌ی ياد شده نقش «کليد»ی را بازی می کند که درِوازهای قدرت را به روی «پايگاه اجتماعی» نويسنده باز خواهد کرد.

دلسوزی آشکار برای برادران مسلمان و عدم حساسيت به خشونت آنان، که اکنون ديگر حتی بر عاليجناب رفسنجانی هم پوشيده نيست، از پيامدهای علاقه‌ای است که نويسنده‌ی مقاله‌ی يادشده اخيرا به اصطلاح پايگاه اجتماعی پيدا کرده است.

يکی ديگر از پی‌آمدهای معيوبِ حرکت بدنبالِ پايگاه اجتماعی اين است که معنای واژه‌ها نه بر بستر تحول اجتماعی، با همه‌ی چندلايگی‌هايش، که براساس منافع پايگاه اجتماعی تعريف می‌شوند و اين، توان باز سازی تئوريک در پهنه‌ی متحول واقعيت را در نويسنده محدود می کند و از اين راه اشتباهات گذشته، که پيش‌تر توسط پراتيک خلاق نويسنده مورد سنجش و نقادی قرار گرفته بود، امکان نوزايی پيدا می کنند و نويسنده‌ای را که در يک موقعيت اجتماعی بسيار خوب عليه ولايت فقيه مبارزه می کرد در چنبره‌ی تفکر يک گروه اجتماعی گرفتار می‌کند.

و بدينسان است که علاقه‌ی نويسنده به اصطلاح «پايگاه اجتماعی»، او را از موقعيت اجتماعی گذشته‌اش جدا می‌کند. و بدينسان است که در دوران عبور از ساختارهای اعتقادی، نويسنده، بجای انسان محوری پروتاگوراسی -که منافع هيچ گروه اجتماعی را برنمی‌تابد – به گروه اجتماع‌اش دل می‌بندد.

شايد برای همه نويسندگان سياسی يعنی نويسندگانی که متعهد به سياسی- نويسی‌اند راه ديگری بجز اين وجود ندارد که از موقعيت اجتماعیِ محبوب و فراتر از پايگاه اجتماعیِ خود جدا شوند.

نويسنده‌ی آزاد کسی است که خود را موضوع نظارت دايمی‌اش قرار دهد. مانند کافکا که ناظر دايمی وسواس‌های خود بود. کافکا، توانايی نظارت بر خود را «توانايی ديدن خود» (Selbstbeobachtung) می‌نامد. نويسنده‌ی آزاد قاعدتا بايد از احساس مشترکی که با حزب برادران مسلمان پيدا می‌کند، بيمناک شود، بيمناک از خود.

البته درست است که تقابل واژه‌های مذهبی و سکولار درد آزادی را دوا نمی‌کند. يعنی بحث مذهبی و سکولار نيست، اما درد آزادی را نگرش فرااعتقادی به جهان درمان می‌کند. سارتر، آزادی‌خواه بود چون به گفته‌ی خودش به گروه اجتماعی‌اش- در راستايی فرا اعتقادی- خيانت کرد. در چنبره‌ی محدوديت گروه اجتماعی نمی‌توان حتا به درک آزادی نائل شد. گروه‌های اجتماعی در دموکراسی غربی منافع گروه اجتماعی خود را فرع بر منافع دولت حقوقی قرار داده‌اند و بدينسان ساختار پلوراليسم را برافراشته‌اند.

واژه‌ی دولت حقوقی ابهام واژه‌ی دموکراسی را از بين می‌برد وگرنه ممکن است بسياری در نيابند که «دولت دموکراتيک توسعه‌گرا»ی آقای گنجی ربطی به دموکراسی ندارد و منظور از آن چيزی شبيه اهداف برادران مسلمان در مصر است.

دولت حقوقی دولت غيراعتقادی و غير ايمانی است. معنای سکولاريسم هم همين است. استالين که آقای گنجی او را سکولار می‌داند، امام خلق بود، او بهيچوجه سکولار نبود بلکه يک مومن کامل بود. سکولاريسم تاکيدی است که دولت حقوقی بر جدايی هر ايدئولوژی ايمانی از حاکميت سياسی می‌کند.
بگذاريد گامی به روشنی نزديک‌تر شويم، فراتر از سياست، کافکا می‌گويد ابراهيم که با بی‌تفاوتی و خشونت تمام حاضر بود فرزندش را بکشد، نه «يک بزرگ قوم» که يک «کهنه فروش»، يک «پيشخدمتِ» اعتقادی و «تجسم فقر فکری» بود. کافکا با نقد اين اسطوره خمينی را هم به ما می‌نماياند و هراس و نگرانی انسان امروز را از مُرسی و خامنه‌ای مادی می‌کند. يعنی همان کاری را می‌کند که کاراواجيو در تابلوی ابراهيم ‌کرد و اتوديکس در ليتوگرافی قربانی شدن اسمائيل. که در آن ابراهيم کارد در دست و با چهره‌ای بی‌تفاوت در انتظار فرمان است.

سکولاريسم يعنی دفاع غيراعتقادی يا فرااعتقادی از آزادی. تنها راه نجات الگوی انديشه‌ی مذهبی دستيابی به اين نگرش فرااعتقادی در رابطه با انسان و جهان است. ديتريش بون هوفر، خداشناس آلمانی می‌گويد با پيش‌شرط خدا- يا نفی خدا- نمی‌توان به پهنه‌ی ارتباط انسانی وارد شد. حزب برادران مسلمان می‌خواست خدا را به مثابه يک پيش شرط در مناسبات اجتماعی جا بياندازد. رئيس کميسيون روابط بين‌الملل اروپا می‌گويد: «مُرسی می‌خواست شريعت را بر مصر حاکم کند.» وقتی مسئله‌ای به اين روشنی حساسيت يک نويسنده را برنيانگيزد، آيا نمی‌توان گفت که او در حال دورشدن از موقعيت اجتماعی خويش و نزديک شدن به گروه اجتماعی خويش است؟

چشم اسفنديار نويسنده‌ی اعتقادی – چه مذهبی و چه ايدئولوژيک- فاصله گيری با هنر و ادبيات و زيبايی شناسی است. سرچشمه‌ی الهام او، نه هنر و زيبايی شناسی، که نظام اعتقادی اوست. حال آن که سرچشمه‌ی اصلی آزادانديشی هنر و زيبايی شناسی است. از اين روست که نويسنده‌ی آزاد، به هر اعتقاد مومنانه و صد در صدی حساسيت نشان می‌هد. از سروانتس تا ميلان کوندرا و يوسا، نقد اعتقاد، موضوع اصلی اثر هنری است.

نويسنده‌ی آزاد بايد بتواند خمينی را -که هنوز موناد مرموزی هم نشده است - در پيکره‌ی مرسی و خامنه‌ای تشخيص دهد. وگرنه پس از مدتی که از نقد خمينی گذشت او را در مرسی و خامنه‌ای بازسازی می‌کند تا جايی که لقب مصدقِ آينده را برای ولی فقيه پيشنهاد می‌کند. گنجی حتا می‌گويد خامنه‌ای می‌تواند به مقامی فراتر از مصدق دست بيابد.

ناصر کاخساز
http://www.hadewasat.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016