دوشنبه 29 مهر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

هرچه کمياب‌تر، گران بهاتر، تقديم به روزنامه‌نگاران جوان، جواد طالعی

جواد طالعی
چراغ برداريد و در اين روزگار دنبال روزنامه‌نگار خوب بگرديد. اگر کم يافتيد، سعی کنيد يکی از آن‌ها شويد. کمياب‌ها همواره پُربهاترند. هم در بازار فلزات، هم در ميان انسان‌ها

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا

يک همکار جوان من، که حرفه خود را به عنوان روزنامه نگار جدی می گيرد، در يک محفل خصوصی از من خواست به او بگويم از نظر من "يک روزنامه نگار خوب" چه ويژگی هائی بايد داشته باشد. چند کلمه ای گفتم. اما هنگام خداحافظی از آنچه ميان ما رد و بدل شد، راضی نبودم.

آنچه می خوانيد، پس آيند آن گفت و گوی کوتاه است. تقديم ش می کنم به همه همکاران جوانی که دوست دارند اگر به حرفه روزنامه نگاری ادامه می دهند، نامی نيک و معتبر از خود برجای بگذارند، نه مثل بسياری از کاسبکاران قلم به دست شهرتی کاذب و بی اعتبار. لابد همه می دانند تفاوت اعتبار و شهرت چيست.

***

يک روزنامه نگار خوب، قلمش به مغز و زبانش به قلبش نزديک است. با تارهای قلبش در آرزوی حقيقت است و با چشم مغزش، واقعيت را می بيند. پس قلمش از ناهنجار و زبانش از وهن پاک است

او در هيچ نگرش و آئين و جذابيتی ذوب نمی شود، بلکه همه نگرش ها و آئين ها و جذابيت ها را، در انديشه و زبان خود ذوب می کند، تا به جوهر برسد. و چون به جوهر رسيد، دست کم بعضی از چيزهائی که می نويسد، به اعماق می رود.

يک روزنامه نگار، نه جهانگرد که جهان بين است. به هر مدت و به هرجا که می رود، خانه ای می سازد که پنجره های آن به روی محيط باز است و همان هوا و دمائی را به خود راه می دهد، که انسان های محيط تنفس می کنند و سرد و گرمش را می چشند. او چنين است که می تواند محاط محيط خود شود و انسان هائی را که درباره آن ها می نويسد، درک کند.

يک روزنامه نگار خوب، دگم نمی شناسد. او در مسير تجربه می آموزد که بسياری از آنچه امروز واقعيت روشن است، فردا می تواند به ضد واقعيتی تيره تبديل شود. زندگی را لحظه به لحظه می پيمايد، اما می داند که در گذاره لحظه به ثانيه، ثانيه به دقيقه، دقيقه به ساعت، ساعت به روز و روز به هفته و ماه و سال است که می توان به چيزی باور کرد يا شک داشت.

يک روزنامه نگار خوب می داند که اعتبار ساختنی است، نه خريدنی. که اعتبار خريدنی رفتنی است و اعتبار ساختنی پايدار. او می داند که اعتبار خريدنی را در پستوی قدرت می توان خريد و در مزار قدرت بايد به خاک سپرد. اما اعتبار ساختنی را، نه می خرند که بفروشند و نه در حياط خلوت قدرت به دنيا می آورند تا مرگ و حياتش بسته به قدرت باشد.

او بی گمان فقر را دوست ندارد، اما بر فرش ابريشمين قدرت نمی نشيند تا بيمناک آن لحظه ای باشد که تاج خار بر سر، در برابر آيينه می ايستد و توان نگريستن در چشمان خود را ندارد. رفاه، آرمان او ست، زيرا که تنها در يک جامعه مرفه می تواند منزلت واقعی خود را بيابد. اما رفاه خواهی او، رفاه خواهی بساز و بياندازها نيست. زيرا می داند اگر چنين شود، جائی اگر نه خود و يار و وطن، که دروغ می فروشد. چرا؟ که رفاه بساز و بياندازها، همواره به بهای فقر اکثريت فراهم می شود.

يک روزنامه نگار خوب، هواخواه آن رفاهی است که جامعه ای کارآمد و رو به پيش می سازد. جامعه کارآمد، پل ها را چنان می سازد که وزن سنگين کاميون ها و قطارهای حامل مصالح ساختن پل های بعدی را صدها سال تاب بياورند.

در مسيرهای روزانه خود، به يقين با موسسه هائی برخورد داشته ايد که پس از يک يا دو سده نبيره ها و نديده های موسسانشان آن ها را اداره می کنند. چه چيزی جز تضمين کيفيت اين موسسات را حفظ کرده است؟ يک روزنامه نگار خوب، زندگی اش را، مثل موسسان همين موسسه های چند نسل ماندگار پی می ريزد. او در پی کميت نيست، بلکه کيفيت می آفريند تا ماندگار بماند.

يک روزنامه نگار خوب، بر هنر صرفه جوئی در مصرف کلمات مسلط است. پس از روده درازی و انشاپردازی فاصله می گيرد تا به عصاره متن برسد. از اين رو، او به شاعران نزديک تر است تا رمان نويسان. او، هنر صيقل دادن واژگان را می شناسد و به هر واژه ای که بر کاغد می نشاند مثل نطفه ای می نگرد که قرار است رشد کند و فرزندی تازه را به دامن اين جهان بنشاند.

يک روزنامه نگار خوب می داند که سرعت و دقت، دوپايه اصلی اطلاع رسانی هستند. اما آنجا که لازم باشد يکی از اين دو قربانی ديگری شوند، حتما سرعت را قربانی دقت می کند. او متعهد است آنچه را به راستی و درستی آن ايمان ندارد منتشر نکند، حتی اگر بداند که از رقيب عقب می ماند. هدف رقابت برای او پيش افتادن در دستيابی به حقيقت است، نه پيش افتادن در عرضه امری که حقيقت آن هنوز اثبات نشده است.

يک روزنامه نگار خوب، آنگاه که آغاز به نوشتن می کند، به هيچکس دلبسته و از هيچکس بيزار نيست، حتی اگر تا لحظه ای پيش تر، چنين يا چنان بوده باشد. برای او، هر شخص و هر مقام و هر پديده ای "جامع الصفات" است. از اين رو است که اگر به شناخت حرفه خود رسيده باشد، از بيان صفات سوژه خود می پرهيزد. در منظر او، عملکرد آدم ها است که خوب يا بد و يا خوب و بد با هم است و بايد به محک نقد نشانده شود، نه خصلت های شخصی و مسائل خصوصی آن ها.

يک روزنامه نگار خوب، امين مردم است. آنچه را در گوش او می خوانند، تا نخواسته باشند فاش نمی کند، به ويژه اگر در فضای خصوصی و تنها برای آگاهی شخص او زمزمه شده باشند.

يک روزنامه نگار خوب، سر می دهد، اما از آنچه باور ندارد و درست نمی داند نمی نويسد. او، اندکی جامعه شناس، اندکی روانشناس، اندکی مردم شناس، اما بسيار مردم دوست است و هيچ امتيازی را از اعتماد جمع برتر نمی داند.

با اين اوصاف، چراغ برداريد و در اين روزگار دنبال روزنامه نگار خوب بگرديد. اگر کم يافتيد، سعی کنيد يکی از آن ها شويد. کمياب ها همواره پربها ترند. هم در بازار فلزات، هم در ميان انسان ها.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016