گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
3 آبان» کتاب بلژيک و بمب (بخش يک تا چهار)، لوک باربه، عضو حزب سبز اروپا، برگردان: انور ميرستاری9 مهر» بزرگداشت بيست و پنجمين سالگرد جان باختگان ۶۷ و گرامی داشت ياد همه قربانيان حکومت ايران، در پارلمان اروپا، انور ميرستاری 13 شهریور» شالودهای برای يک زندگی زيستگاهی، مانیفست حزب سبزهای فرانسه (بخش دوم)، ترجمه انور ميرستاری 13 شهریور» شالودهای برای يک زندگی زيستگاهی، مانیفست حزب سبزهای فرانسه، ترجمه انور ميرستاری 8 فروردین» گزارشی از برنامه نوروز ۱۳۹۲ در پارلمان اروپا، انور ميرستاری
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! کتاب بلژيک و بمب (بخش يک تا سه)، لوک باربه، عضو حزب سبز اروپا، برگردان: انور ميرستاریبخش ۱ ايران کشور تضادها است. اگر آن را با صادرات مواد نفتی و گازش بسنجيم، از يک سوی کشوری بسيار نيرومند انرژی است، اما از سوی ديگر با اين وجود بايد بنزين وارد کند. با اينکه از يک سوی سرشار از منابع انرژی است و دارای توانمندی کلان در زمينه انرژیهای باز ساز می باشد، اما از سوی ديگر ميلياردها ارو در راه انرژی هسته ای سرمايهگذاری می کند. در حالی که ناظرين فراوانی، کشور را از يک سوی مانند يک ديکتاتوری دينی می بينند، اما از سوی ديگر از سال ۱۹۷۹، انتخابات مرتبا برگزار می شود. از يک سوی کشور ايران به عشق وطنپرستی و ملی گرايی زنده است، اما از سوی ديگر رژيم با کشمکش شديد بين گروههای گوناگون اداره می شود. اصولاً از يک سوی کشوری شيعه مذهب با تعداد زيادی از مذاهب ديگر است، اما از سوی ديگر اکثريت مردم ايران را سنیها تشکيل می دهند. از يک سوی رئيس جمهور بارها بر ضد اسرائيل موضع گيری کرده است، اما از سوی ديگر جامعه کوچک يهوديان ايران از امتيازاتی برخوردارند که در کشورهای منطقه، نظيرش وجود ندارد. «تعارف»، «غلو» و اورانيوم گاهی در زندگی خصوصی «تعارف» آمد و نيامد دارد و به يک بازی می ماند که باعث خنده و شوخی می شود، اما در کارهای همگانی کاملاً برعکس است. اساسا در آداب و رسوم ايرانی، «تعارف» میتواند پديدهای مهربانه و توجه ای مبالغه آميز به چشم بيايد، اما هم چنين میتواند دارای هدف پيش دستی کردن در برابر حرفهای مخاطب يا حالت گول زنکی را نيز داشته باشد. «تعارف» میتواند مذاکرات برنامه هسته ای با ايران را از آنچه که هست، دشوارتر کند. نيويورک تايمز مینويسد: «سخن گفتن در ايران عملکردی جداگانه از عمل کرد همان سخن در غرب دارد»، میتوان اين کار را از دانش ايرانيان دانست. « در غرب، ۸۰٪ حرفها منطقی و ۲۰٪ آنها احساسی هستد؛ اما در ايران بر عکس است. علاوه بر «تعارف»، بايد از «غلو» هم نام برد که مفهوم گزافهگويی را می رساند. در سال ۲۰۰۹، آژانس بينالمللی انرژی اتمی از ايران خواست تا ساخت کارخانه غنی سازی اورانيوم خود را که چندی پيش از آن افشا شده بود، متوقف سازد. احمدی نژاد، رئيس جمهور وقت ايران، اعلام کرد که به هيچوجه نبايد حرفی از بستن اين کارخانه به ميان آيد و تازه، دهها کارخانه ديگر هم ساخته خواهد شد. اين يکی از مثالهای بارز و زيبای «غلو» بود. سراسر اروپا، در کليت خودش، تنها ۴ کارخانه غنی سازی دارد و ايالات متحده بيش از يکی ندارد. برای کشوری هم چون ايران، از لحاظ فنی و اقتصادی بی معنا خواهد بود که ده کارخانه غنی سازی داشته باشد. از ديد بيشتر ديپلمات ها و روزنامه نگاران خارجی، اعلان اين خبر فقط يک عمل تحريک آميز خطرناکی از سوی احمدی نژاد بود. برای تعداد زيادی از ايرانيان، اين حرف چيزی به جز يک مثال خوب «غلو» نبود. اين گفته احمدی نژاد، بلندپروازی هسته ای ايران را به ما نشان می دهد. فرانسوا هيزبورگ، رئيس انستيتوی بينالمللی مطالعات راهبردی لندن و مرکز سياست امنيت ژنو، در کتاب خود، «ايران، انتخاب سلاح ها؟»، به طور کاملا روشنی می گويد: « صلح و جنگ هسته ای در جهان به آينده بلندپروازی هسته ای ايران بستگی دارد. اگر ايران به سلاح هسته ای دسترسی پيدا کند، «بمب» داشتن به يک قاعده و نه استثناء در خاورميانه و در سطح جهانی تبديل خواهد شد. دورنمای آن دير يا زود، جنگ اتمی خواهد بود. بر عکس، اگر ايران از برنامه ورود به آستانه هسته ای خود چشمپوشی کند، کره خاکی ما بخت نجات از گسترش سلاح های اتمی همه گير را خواهد داشت». او پرونده اتمی ايران را به عنوان اولين مسأله مشغله فکری جهان از نظر سلاح های خوشه ای می داند. اگر ايران دارای بمب شود، همه کشورهای جهان به ويژه کشورهای ديگر خاورميانه نيز از او پيروی خواهند کرد. از آن پس يک مسابقه نظامی در جريان خواهد بود که احتمالاً با جنگ هسته ای همراه خواهد شد. بنا به نظريه هيزبورگ، اگر ايران از بمب اتم صرف نظر کند، اقبالی برای قطع گسترش توليد هسته ای وجود خواهد داشت. آيا بايد چنين نتيجهگيری کرد که ايران حق دستيابی به سلاح های هسته ای را ندارد، اما اسرائيل، به نوبه خودش، اين حق را دارد؟ ما به اين پرسش درست و به جا برخواهيم گشت. در سالهای اخير، پرونده هسته ای ايران در همه رسانه ها مطرح بوده است. سالن های زير زمينی مخفی پر از تأسيسات غنی سازی، عکسبرداری های ماهواره ای پايگاه های مخفی در کوهستان ها، کشتار دانشمندان هسته ای ايرانيان و حمله يک ويروس کامپيوتری بر ضد سيستم اطلاعاتی و کامپيوتری ايرانيان از جمله دهها سئوالات موجود است. در مجموع، پرونده اتمی ايران دارای مطالبی به اندازه کافی برای نوشتن چندين کتاب و جزوه می باشد. در مرحله اول به وضعيت سياسی و اجتماعی در ايران خواهم پرداخت. در حقيقت، اگر ما سعی نکنيم تا ايرانيان را بفهميم و بشناسيم، نخواهيم توانست بدانيم که چرا ايرانيان بمب میخواهند؟ و اگر آن را داشته باشند؟ میتوانم صريح بگويم که آنچه مربوط به نقش و شرکت بلژيک در برنامه هسته ای ايران می باشد، تقريباً محدود است. فقط تنها چيزی را که میتوان در باره بلژيک گفت آن است که اين قبيل کارها در سياست های فدرال و منطقه ای ما و در زمينه اقتصادی، تجاری و گسترش هسته ای، کاملا روشن و آشکار است. يکی از اين کارها موجب استعفای رئيس امنيت بلژيک شد و به سر تيتر خبری رسانههای جهانی تبديل شد، حادثهای که در تاريخ کشور بلژيک پيشينه نداشت. شوکت و حقارت ايران سرشار از منابع انرژی نفتی و گاز طبيعی است. اين منابع بايد برای کشور، پول، موقعيت و قدرت بياورد. در واقع، فروش گاز و نفت توليد پول می کنند، اما در باره موقعيت و قدرت ناشی از آن، چه میتوان گفت؟ ايران توانايی کافی برای پالايش بنزين مورد نياز خود در داخل کشور را ندارد و بايد بنزين را به خاطر تحريم های اقتصادی که بر دوش کشور سنگينی می کنند، وارد کند. ايران موفق نمیشود تا صنايع پالايشگاه های نفتی خود را بازسازی کند. حقارت وحشتناکی است. از آن بد تر، هنوز هيچ علايم پيشرفتی در راستای بازشناسايی منطقه ای و جهانی منزلت ايران به چشم نمی خورد. شرايطی که موجب خشم کلان میشود و بار ديگر نشان میدهد که اسرائيل، کشوری که ۷۵ بار از ايران کوچکتر است، به طور تبعيض آميزی، هم چنان عزيز دردانه آمريکا و اروپا است. در پايان، اسرائيل، مانند هند و پاکستان دارای سلاح های هسته ای می باشد. ايرانيان خشمگين شده از خود می پرسند، «چرا اسرائيل، هند و پاکستان می توانند دارای سلاح های هسته ای باشند و ما نمی توانيم؟» اين عمل يک بام و دو هوايی، همواره سر چشمه نااميدی ها است. يک موضوع ديگری نيز هميشه ورد زبان ايرانيان و رسانه های آنان است که در هر گفتگويی آن را بازگو میکنند، آن هم سرنگونی حکومت دکتر محمد مصدق در سال ۱۳۳۲ با سازمان دهی اداره اطلاعات آمريکا و بريتانيا يعنی سازمان سيا و ام ۱۶ است. در يک انتخابات مردمی، محمد مصدق در سال ۱۳۳۱ به نخست وزيری برگزيده شد. اما او با گزينش راه ملی کردن صنعت نفت و يک راه مستقل نسبت به غرب، بريتانيايی ها و آمريکايی ها را دچار بهت زدگی زيادی کرد. يک کودتای نظامی، زير نظر سيا و ام ۱۶ به برنامههای او و کارنامه اش پايان داد. بدين ترتيب آمريکايی ها و انگليسیها دوباره افسار امور را با قرار گرفتن در کنار شاه، محمد رضا پهلوی، به دست گرفتند و کشور ايران پس از اسرائيل، به متحدترين کشور آمريکا در خاورميانه تبديل شد. سياست استقلال خواهی ايران پايان گرفت. سرنگونی نخست وزير انتخابی يک زخم عميق در آگاهی و شناخت همگانی برجای گذاشته است که حتی امروز با کينه توزی و نفرت نسبت به غرب و به ويژه نسبت به انگلستان و آمريکا همراه است. در زمان گروگان گيری در سفارت آمريکا در سالهای ۷۹ تا ۸۱، يکی از گروگان گيرها به يک ديپلمات آمريکايی گفت: « شما که در سال ۱۳۳۲ تمام کشور ما را به گروگان گرفتيد، حق نداريد شکوه و زاری کنيد.» تنها چيز مهم ديگری که هنوز برای گفتن مانده است، مسأله جنگ ايران و عراق است که کشورهای غربی به آشکارا از عراق عليه ايران پشتيبانی کردند. رژيم دريافت که در برابر همه کشورها تنهاست و فقط میتواند روی خودش حساب کند. « همه ضد ما هستند و ما بايد برای زنده ماندن در برابر آنها بايستيم.» بخش ۲ سخنرانی آيزنهاور با تيتر « اتم برای صلح»در سال ۱۹۵۳ مانند همه جای دنيا، در ايران نيز علاقه زيادی را ايجاد کرد. اين کشور چهار سال پس از آن، با ايالات متحده يک قرارداد هسته ای امضا کرد. از سال ۱۹۶۰ در دانشگاه تهران ساختمان سازی نخستين راکتور پژوهشی آغاز شد که در سال ۱۹۶۷ شروع به کار کرد. راکتور پژوهشی تهران در زير نظر آژانس بينالمللی انرژی اتمی قرار گرفت. به دنبال آن، تأسيسات اتمی ديگری نيز در سالهای بعد گشايش يافت و ايران پيمان نامه منع گسترش هسته ای را امضا کرد. در سال ۱۹۷۱ رژيم شاه سالگرد ۲۵۰۰ ساله تاريخ ايران را جشن گرفت. او در ولخرجی پولی و کاری سنگ تمام گذاشت. دهها پادشاه، رئيس جمهور و نخست وزير حضور داشتند. احتمالاً اين جشن يکی از جشن های باشکوه جهانی در قرن گذشته است. يک سال پس از آن، رژيم برنامه انرژی هسته ای خود را اعلام کرد. همه چيز در ۱۹۷۴ روشنتر شد: ايران يک توليد برق هسته ای ۲۳۰۰۰ مگاواتی برای سال ۲۰۰۰ می خواهد. به عنوان مقايسه میتوان گفت که توانايی توليد برق بلژيک در پايان سال ۲۰۱۰ در کل، برابر با ۱۸۲۵۰ مگا وات بود. به آلمان، فرانسه و آمريکا سفارشها با شتابزدگی داده شد. آلمانی ها پيشبينی میکردند که در سال ۱۹۸۱ نيروگاه مرکزی بوشهر را تمام کنند. حتی به ايران اجازه داده شد تا سهام دار شرکتی به نام «اروديف» شود که در نيروگاه شهر «تريکاستن» فرانسه کارخانه غنی سازی اورانيوم دارد. اين شرکت در سال ۱۹۷۳ توسط فرانسه، بلژيک، اسپانيا و سوئد تاسيس شده است. در سال ۱۹۷۵، سهم سوئد که عبارت از ۱۰٪ بود، با رضايت فرانسه به ايران واگذار شد. بیشک فرانسه با اين کار، امکانات خيلی خوبی را برای خود در نزد شاه ايجاد نمود. بلژيکی ها هم از اين راه فرصت خوبی يافتند. شرکت «بلگونوکلير» با اميد و خوش خيالی بازگشت با چندين قرارداد در خورجين خود به جستجو در ايران می پردازد و بالاخره به اهدافش رسيده و با دستان پر برمی گردد. از يک طرف، قرارداد پروژه ای مربوط به يک راکتور کوچک ۵۰ مگاواتی شبيه نيروگاه «ب ر ۳ در شهر مول ـ بلژيک» را در شهر اصفهان میبندد. از طرف ديگر، سمت مشاوره ای دو نيروگاه بزرگ سفارشی فرانسوی را می گيرد. «بلگونوکلير» در اين چارچوب با شرکت « سوتر و سوتر سويسی» همکاری می کند. اين قراردادها بيش از صدها ميليون فرانک برای بلژيک درآمد داشت. «بلگونوکلير» به تعدادی از جوانان ايرانی اجازه داد تا برای کارآموزی به بلژيک بيايند. بنابرين، در اين دوران، بازار هسته ای ايرانيان دورنمای خوشآيندی را به شرکت های بلژيکی نويد می دادند. ژاک سيمونه، وزير امور خارجه بلژيک، پيش از سفر خود به تهران در سال ۱۹۷۸ آموزشهای لازم را در باره اهميت منافع بلژيک در اين سوداگریها به خوبی ديده بود. بنا به نوشتههای داخلی شرکت «تراکسيون و الکتريسيته» به تاريخ اکتبر ۱۹۷۸، حتی «بودوئن»، پادشاه بلژيک، نيز فداکاری کرده و در راه بازگشت از چين، در روزهای ۳۰ و ۳۱ اکتبر در تهران توقف می کند. او با شاه ايران ديدار خصوصی می کند. اين بولتن داخلی ادامه می دهد: ما « با همکاری آقای ليرماکرس، وزير امور خارجه، نوشتهای را آماده میکنيم که به شاه بلژيک اجازه پياده کردن برنامه عرضه خدمات در زمينه مهندسی هسته ای شرکت بلگاتم در ايران را بدهد.» لازم به يادآوری است که بلگاتم يک شرکت تابعه از شرکت های مادر «بلگونوکلير»، «تراکسيون و الکتريسيته» و «الکتروبل» است که تلاش میکند قراردادهايی در بخش هسته ای ببندد و سپس اجرای قرارداد توسط يکی از شرکت های سهام دار و ناظر پروژه انجام می گيرد. در آن سال پادشاه بلژيک از تهران نگذشت. احتمالاً «تراکسيون و الکتريسيته» اشتباه می کند. اما توجه پادشاه به ايران بود. چند ماه بعد، شاه ايران می بايد از ايران بگريزد. جمهوری اسلامی بنيانگذاری میشود، اوضاع در ايران کاملا از اين رو به آن رو می شود. کشور های غربی همکاریهای هسته ای خود را معلق می کنند. خمينی در ابتدای کار، با انرژی هسته ای و اهداف نظامی آن دشمنی می ورزيد. بدين ترتيب بوشهر پيش از بمباران عراقی ها، به حال خود رها شد. باضافه، رژيم مشغله ديگری دارد و در جای ديگری گرفتار شده است، زيرا از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۸ درگير جنگ وحشتناکی با عراق است. اين پيکار صدها هزار قربانی در دو جبهه بر جای می گذارد. دهها شهر ايران و عراق مورد اصابت موشک ها قرار گرفتند. ايران، پس از ژاپن، نخستين کشوری میشود که قربانی سلاح های مرگبار و به عبارتی دقيقتر، قربانی سلاح های شيميايی می گردد. گازهای به کار برده شده به وسيله صدام حسين، دهها هزار سرباز و غيرنظامی را می کشد. اين گازهای مرگبار بدون همکاری شرکت های غربی نمی توانستند توليد شوند. هر گز حملات با گازهای کشنده شميايی از سوی سازمان ملل، نه در زمان جنگ و نه پس از آن محکوم نشد. فرانسه و ديگر کشورها بدون هيچ قيد و شرطی از عراق پشتيبانی کردند و دادن سلاح از جمله آنها بود. اين رفتار، با توجه به اين که عراق آغازگر جنگ بود، هم چنان ايران و مردمانش را به شدت رنج می داد. شايد برای خيلی از افراد بين شما، نام شهر حلبچه در عراق ياد آور چيزهايی باشد. در آنجا بود که صدام حسين در سال ۱۹۸۸ گاز شيميايی به کار برد. نزديک به ۵۰۰۰ نفر کرد کشته و هزاران نفر ديگر شديداً زخمی شدند. بيشتر قربانيان اشخاص عادی و غيرنظامی بودند. اين يک جنايت بربريت و ضد بشری بود. اما چه کسی از جنايت هولناک فاو، شبه جزيره مرزی ايران و عراق خبر دارد؟ جايی که عراق از گاز خردل يا «هيپريت» استفاده کرد و هزاران ايرانی را کشت. در حدود ۱۰۰۰۰۰ ايرانی در اثر حملات گازهای کشنده عراقی ها در طی دوران جنگ، جان خود را از دست دادند. چه کسی در غرب اين عمل را می داند؟ چه کسی گاز خردل را به سربازان ايرانی که در باتلاق ها فرورفته بودند، می زد؟ ايران به خوبی دريافته است که اين کشته ها در غرب خيلی کمنر از مردگان کشورهای ديگر به چشم میآيند و همين موضوع موجب خشم و نااميدی آنان به غرب می شود. ايران میداند که کشور شوروی در طی دوران جنگ، به همان اندازه غرب کاملاً از عراق پشتيبانی کرد. در نتيجه، ايران خودش را نوعی قربانی احساس میکند و معتقد است که با وی بد رفتاری شده و هيچکس به او ياری نرسانده است. احساس «ديگر هرگز چنين مباد!» دلبستگی به برنامه نظامی را که بی برو برگرد يک راه هسته ای است، به شدت تقويت می کند. اين شعار « ديگر هرگز چنين مباد!» را در بخش بمب اسرائيلی هم بررسی کرديم. گرچه تفاوتهايی در دلايل دو کشور ايران و اسرائيل در باره شعار مذکور وجود دارد، اما در دلايل هر دو آن ها، يک خواسته ريشهای و بسيار عميقی وجود دارد که رهبران جامعه را پيوسته در راستای کاملاً مشخصی هدايت می کند. اوايل برنامه تسليحاتی هسته ای ايران به کندی می گذشت. در واقع، در طی سالهای اوليه جمهوری اسلامی، اين کار در تضاد آشکار با حرفهای ايدئولوژيکی و مذهبی غالب بر جامعه بود. خمينی فردی ضد تکنولوژی بود و فناوری و دانش هسته ای هم در کانون اين ضديت ها قرار داشت و از مهمترين آن ها بود. بايد گفت که از سال ۱۹۸۴، وقتی که عراق دست به سلاح های گازهای مرگبار برد، دکترين اسلامی به مرحله دوم برنامه ها پرتاب شد. آيا ايران هم به «سلاح های مرگبار دست جمعی» نياز نخواهد داشت؟ آيا ايران نبايد اقدامات تازهای برای متوقف ساختن تهاجم عراق بکند؟ دو سال بعد، ايران تماس هايش را با عبد القادر خان در باره برنامه ملی هسته ای، از نوع نظامی آن را می گيرد. کار زيادی به پيش نمی رود. تماس با چينیها خيلی کار سازتر می شود. اين کار به ايران کمک میکند تا از مرحله سخت راستای چرخه سوختی هسته ای خودش، پا پيش بگذارد. در سال ۱۹۹۳، ايران از رابطه خود با عبدل قادر خان و آمادگی وی به فروش چندين سانتريفوژ به ايران پرده بر داشته، میگويد که خان اطمينان داده است مهارت و دانش لازم کار را با آموزش کارشناسان ايرانی در پاکستان به ايران بدهد. بنابر اين، پايههای برنامه غنی سازی ايرانيان، از طريق تماس های پنهانی با عبد القادر خان و در کمال بیخبری آژانس بينالمللی انرژی اتمی ريخته می شود. بايد دقيقاً گفت که اين کارها، تخطی انکار ناپذير از پيمان منع هسته ای بود. چند دمی به سال ۱۹۷۹، سال انقلاب ايرانيان برگرديم که به دو پروژه بزرگ هسته ای پايان می دهد. ايران با فرانسه قرارداد تحويل سوخت هسته ای داشت. فرانسه به طور يکجانبه آن را معلق کرد. تصميمی که موجب سالها کشمکش ديپلماتيک بين آن دو شد. در تمام دوران جنگ ايران و عراق، فرانسه بدون کوچکترين درنگی در کنار عراق قرار گرفت. در نتيجه روابطش با ايران بيشتر خراب شد. فقط در سال ۱۹۹۱ بود که بالاخره توافقنامه ای در باره سوخت هسته ای حاصل شد. فرانسه پذيرفت که مبلغ هنگفتی به عنوان تاوان به ايران بپردازد. مسلما، رژيم ايران دوران قطع معاملات کشورهای غربی را فراموش نکرده بود و هر گونه پيشنهاد فروش سوخت هسته ای از سوی کشورهای ثالث نيز با بی اعتمادی ايرانيان در آن شرايط بحرانی، روبرو می شد. دومين پرونده، نيروگاه هسته ای بوشهر بود که آلمانی ها قرار داد آن را در سال ۱۹۷۵ امضا کرده بودند. پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ کارها معلق شد. نيروگاه در آستانه بهره برداری بود. آلمانی ها آن را تمام نکردند. در سال ۱۹۹۵، بالاخره ايران موافقت روس ها را جلب کرد تا يکی از دو راکتور را به کار اندازند. بنا به پيمان نامهای، قرار شد که روس ها سوخت هسته ای بدهند و سپس پسمانده های آن را پس بگيرند. کارها به دليل مشکلات فنی، مالی و سياسی به سختی و کندی به پيش میرفت. روس ها نيز کارهای ساختمانی نيروگاه را به دليل واکنش منفی ايرانيان در برابر نخستين پيشنهاد پوتين برای بازسازی پسمانده های هسته ای در محل، کندتر کردند. غرب به روس ها فشار میآورد تا پروژه را به پايان نرسانند، اما آنان تا ته برنامه خود رفتند. رسما نيروگاه در ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۱ گشايش يافت. بدين سان، بوشهر اولين شهر با راکتور هسته ای برای توليد برق در خاورميانه شد. نيروگاه تحت نظارت سازمان بينالمللی انرژی اتمی قرار گرفت و از لحاظ گسترش هسته ای هيچ نگرانی نداشت. رژيم ايران با افکار عمومی جهانی بازی میکند تا موقعيت خود را تثبيت کند و به بقيه کشورهای جهان پز بدهد که مثلاً عضو باشگاه کشورهای دارنده انرژی هسته ای می باشد. ساختن بمب يک چيز است و بردن آن به جايی که میخواهند منفجرش کنند، چيز ديگری است. ايران با همکاری پاکستان و کره شمالی، تمام انواع موشک های ميان برد، مانند شهاب را با برد بين ۳۰۰ تا ۲۰۰۰ کيلومتر ساخته است. تل آويو در ۱۶۰۰ کيلومتری تهران قرار دارد. اين موشک ها میتوانند با شارژ کلاسيک يا هسته ای کار کنند. برنامه هسته ای ايران از پشتيبانی وسيع مردم کشور برخوردار است(؟! ـ مترجم). بد نيست که لحظه ای در باره تظاهرات هايی که پس از انتخابات رياست جمهوری سال ۲۰۰۹ صورت گرفت، مکثی بکنيم. ميرحسين موسوی، مرد سياسی و اصلاح طلب، انتخابات را به رئيس جمهور وقت، محمود احمدی نژاد باخت. بسياری از ايرانيان فکر میکردند که در انتخابات تقلب بزرگی صورت گرفته و به خيابانها ريختند. اين تظاهرات ها هفتهها به درازا کشيد و خيلی با خشونت همراه بود. حتی عدهای از آن به نام « انقلاب سبز» نام می برند. رژيم بطور بی رحمانه، اعتراضات را قلع و قمع کرد. با اين وجود، هنوز همه مخالفان روی حرف خود هستند. اين کشمکش ها، اختلافات درونی را به خوبی نشان می دهند. اگر احمدی نژاد جای خود را به موسوی می داد، اين کار میتوانست در راه بهتر شدن وضعيت حقوق بشر، يک گام به جلو باشد. اما ايران با «دموکراسی آيت اله ها» باقی میماند و هيچ تغييری در برنامه هسته ای روی نمی داد. خاتمی، رئيس جمهور پيشين و يکی از سرسخت ترين منتقدين احمدی نژاد، در سال ۲۰۱۱ اعلام کرد که در صورت حمله اسرائيل به پايگاه هسته ای ايران، مخالفين پشت حکومت را خالی نخواهند کرد. *** بخش ۳ تاريخ انرژی هسته ای به اندازه کهکشان ها پر از شگفتی ها است. در برابر ديدگان بهت زده جامعه جهانی، چين و هند دارای بمب شدند. پاکستان و کره شمالی هم همين کار را کردند. عبد القادر خان يک شبکه هسته ای پنهانی بينالمللی راه انداخت. آفريقای جنوبی در خفای کامل، سلاح های هسته ای ساخت و داستان به همين ترتيب ادامه داشت. در اين سياهه بلند و بالا، روز ۱۴ اوت سال ۲۰۰۲ با تعجب فراوانی ياد داشت شده است. در اين روز، شورای ملی مقاومت ايران، يک جنبش زير زمينی از مخالفان رژيم ايران که از سوی هر دو کشور ايران و آمريکا به طور هم زمان، سازمانی آدم کش محسوب می شود، از وجود تأسيسات غنی سازی مخفی در نطنز و از محل يک راکتور آب سنگين در حال ساخت در اراک پرده برداشت. (زير نويس از خود نويسنده: آيا شورای ملی مقاومت ايران خودش برنامه نطنز را کشف کرد يا اين اطلاعات به وسيله موساد يا سيا به آنها داده شد؟ اين پرسشی است که يقيناً روزی پاسخ آن را خواهيم دانست.) پر واضح است که اين پايگاه ها به شدت مشکوک هستند. چرا ايران تأسيسات غنی سازی درست می کند؟ چرا ايران يک برنامه هسته ای را شروع کرده بود که معمولاً برای کشورهايی لازم است که دامنه فعاليت آنها به وسعت تجهيزات بيش از ده راکتور باشد؟ در صورتی که ايران هنوز حتی يک راکتور هسته ای مشغول به کار نداشت و راکتور بوشهر به لطف مواد سوخت هسته ای روس ها می چرخيد. حالا چرا يک راکتور با آب سنگين؟ پاسخ: برای اينکه بهترين روش برای توليد پولوتونيم به قصد ساخت بمب اتم همين است. اسرائيلی ها و هندی ها هم همين راه را برای رسيدن به سلاح هسته ای برگزيدند. ايران با امضای پيمان منع هسته ای حق غنی سازی اورانيوم را دارد، اما به شرطی که همه چيز شفاف باشد و به آژانس بينالمللی انرژی اتمی اجازه دهد تا از همه تاسيسات مربوطه ديدن کند، اجباريتی که ايران به آن تن نمی دهد. ايران سرشار از انواع منابع انرژی پاک است. سومين کشور دارنده ذخاير نفتی و دومين کشور منابع گاز طبيعی در جهان است. توان انرژیهای آبی، بادی و خورشيدی ايران بی همتا است. انرژی آبی به تنهايی می تواند ۲۰۰۰۰ مگا وات نيرو توليد کند. با اين وجود، چرا اين دولت میخواهد ميلياردها دلار برای توليد انرژی هسته ای هزينه کند؟ دلايل ارائه شده عبارت از آن است که مواد نفتی به زودی پايان خواهد يافت و کشور بايد راه ديگری را برای تهيه انرژی پيدا کند. اما در حقيقت، از ديد اقتصادی، اين يک شيوه احمقانه است. بنابر اين جامعه جهانی گزينه ديگری به جز اين ندارد تا به اين نتيجه برسد که احتمالاً ايران نياتی به غير از يک برنامه تسليحات هسته ای پنهانی در سر ندارد. طبيعتا، ايران انکار میکرد و بازرسی شهر نطنز را از سوی آژانس بينالمللی انرژی اتمی پذيرفت. اين بازرسی، درستی نظر اپوزيسيون ايران را کاملاً تأييد کرد. به خوبی ديده میشود که ايران در تضاد آشکار با پيمان بينالمللی منع توليد هسته ای است. ايران بخشی از اين برنامهها و بعضی از فعاليتهای خود را بهموقع لازم به آگاهی آژانس بينالمللی انرژی اتمی نرسانده بود. ايران قول داد که همه پرده ها را کنار بکشد و پيمان الحاقی آژانس بينالمللی انرژی اتمی را امضا کند. تصميمی که دست ماموران آژانس را در کنترل ها آزاد تر خواهد گذاشت. قرارداد امضا شد. اما در حقيقت، تا به امروز اثری از تصويب آن در مجلس ايران نيست. برنامه هسته ای ايران خيلی بلند پروازانه است. اين کشور میخواهد مجموعه چرخش سوخت و استخراج اورانيوم برای ساخت سوخت هسته ای را به دست خود انجام دهد تا در حوزه توليد انرژی از استقلال بالايی برخوردار باشد. برنامه توسعه ۲۰۰۵ تا ۲۰۲۰، در مجموع ساختن ۴ راکتور با گنجايش ۷۰۰۰ مگا وات را پيشبينی می کند. البته اين رقم با رؤياهای شاهانه ۲۳۰۰۰ مگا واتی شاه سابق ايران خيلی فاصله دارد. اما میتوان گفت، بالاخره اجرای همين برنامه نشان میدهد که کارها شروع شده است. در طی اين مدت، ايران لقمه بزرگی را برای عملی ساختن يک برنامه غنی سازی هيولايی بر می دارد، چيزی که برای دهانش بزرگ است. چرا بايد پولهای هنگفتی را برای ساختن سوخت هسته ای هزينه کرد که نتوان آن را در سالهای آينده بهره برداری نمود؟ چرا ايران يک راکتور آب سنگين در اراک درست میکند که بهترين راه برای ساختن پولوتونيوم است و سر انجامش نظامی گری است که اسرائيل و هند، پيش از آن انجام داده اند؟ فاش سازی برنامه هسته ای ايران آغاز يک دوران طولانی کشاکش های ديپلماتيکی است که تا به امروز ادامه دارد. محمد البرادعی در کتاب خود به نام « سالهای فريبکاری» آن را با دقت شرح می دهد. به بخشهای اصلی آن باز خواهيم گشت. ايران به عنوان امضا کننده قرار داد منع هسته ای، به وظايف خود عمل نکرد. در اين حرف جای کوچکترين ترديدی نيست. سازمان بينالمللی انرژی اتمی آن را در گزارش های گوناگون خود، بارها به روشنی نوشته است. بيشتر آن که، ايران ذره ذره و با آهنگ قطره چکان، برنامه هسته ای خود را اعلام کرده و آگاهانه در طی ساليانی آژانس بينالمللی انرژی اتمی را گول زده است. ايران گاهی مجبور به اعتراف می شود. در سال ۲۰۰۷، به عنوان مثال، سرويس های اطلاعاتی غربی، يک کارخانه سانتريفيوژ را در نزديکی شهر قم کشف کردند که در بين کوه ها ساخته شده بود تا در برابر حملات هوايی، در حفاظت کامل باشد. ايران درين باره حرفی برای گفتن نداشت. امروزه نشانههايی وجود دارند که ايران تنها به انرژی هسته ای صلح آميز و برای توليد برق علاقمند نيست. هم چنين، سازمان بينالمللی انرژی اتمی به مدارکی نزديک به ۱۵ برگ دست پيدا کرد که فقط دارای اطلاعاتی در زمينه شيوه ساختن يک سلاح هسته ای بودند. بين ژوئيه ۲۰۰۶ و ژوئن ۲۰۱۱، سازمان ملل متحد هفت قطعنامه در باره برنامه هسته ای ايران با خواست توقف فعاليتهای غنی سازی و در نظر گرفتن تنبيهات خواباندن کارهای بانکی، محدوديت سفرهای افرادی که در برنامه هسته ای دست دارند و تحريم فروش اسلحه و غيره صادر کرد. سازمان ملل کميته ای را درست کرد تا بر اجرای تنبيهات مذکور نظارت کنند. رياست کميته در سال ۲۰۰۸ به بلژيک واگذار شده بود. ايران بخشهای زيادی از اين قطعنامه ها را رعايت نکرد. برای نمونه، به غنی سازی اورانيوم ادامه داد و انگار که هيچی اتفاق نيافتاده است. از آستانه ۵٪ و حتی ۲۰٪ مصرف سوخت لازم برای نيروگاه هسته ای تجاوز کرد. ايران ادعا میکند که اين حداقل مقدار لازم برای اطمينان خاطر از تأمين يک راکتور پژوهشی است. اما ايران به ۹۰٪ هم نزديک میشود که امکان دسترسی به اورانيوم برای ساختن يک بمب اتم را می دهد. بايد دانست که غنی سازی اورانيوم تا ۵٪ دو برابر غنی سازی اورانيوم از ۵٪ تا ۹۰٪ کار می برد. بنابر اين، ايران مدت زمان لازم جدا کردن مقدار اورانيوم کافی برای يک بمب اتمی را بسيار کوتاه کرد. گرچه ايران هنوز تصميمی بطور رسمی در اين باره نگرفته است، اما پايههای مناسب آن از جمله دهها کيلو گرم اورانيوم غنی شده را دارد. پس سال ۲۰۱۲ میتواند سخت باشد. از طرف ديگر، ايران همچنين موشک هايی با توانايی حمل کلاهک های هسته ای دارد. در طی سالهای گذشته، آژانس بينالمللی انرژی اتمی، سازمان ملل و گروه «۵+۱» ( ۵ کشور عضو هميشگی شورای امنيت و آلمان) به طور دائم با ايران مذاکره کرده اند. اين گفتگوها، گاهی کار ايرانيان را کند کردند، اما علی الحساب، هيچ چيزی را حل نکردند. در سال ۲۰۰۵، انتخاب محمود احمدی نژاد، از هواداران خشک مغزان و يبس ها، به پست رياست جمهوری ايران که در سال ۲۰۰۹ دوباره در اين مقام ابقاء شد، مذاکرات را پيچيدهتر کرد. در طرف آمريکايی ها نيز بعضی عاملينی هستند که در راه گفتگوها سنگ اندازی می کنند. در سال ۲۰۰۵، آمريکايی ها يک پيمان تاريخی در باره پشتيبانی از برنامه هسته ای با هندوستان بستند، در صورتی که هند از امضا کنندگان قرارداد منع سلاح های هسته ای هم نيست. سپس آمريکا، آژانس بينالمللی انرژی اتمی و گروههای فروشندگان ابزار و آلات هسته ای را در زير فشار گذاشت تا عملی شدن اين قرارداد را ممکن سازند. اکنون هند تنها کشور دنيا است که بدون امضای قرارداد منع سلاح های هسته ای میتواند با کشورهای زيادی در زمينههای هسته ای تجارت کند. در چنين شرايطی، از چه قدرتی میتوان انتظار داشت که بتواند از ايرانی که پيمان منع سلاح های هسته ای را امضا کرده است، بخواهد تا فعاليتهای هسته ای خودش را رها کند؟ بعلاوه، اسرائيل با رضايت خاطر آمريکا و اروپائيان دارای سلاح های هسته ای است، مسأله ای که کينه هميشگی ايرانيان را شعلهور می سازد. از ديدگاه برنامههای اصولی، اسرائيل مرتکب هيچ خطايی نشده است، اين کشور قرارداد منع سلاح های هسته ای را امضا نکرده، بنابر اين مجاز است سلاح های هسته ای خود را توسعه دهد. از ديدگاه سياسی، البته که وضعيت به گونهای ديگر است. در ۸ نوامبر سال ۲۰۱۱، آژانس بينالمللی انرژی اتمی گزارشی در باره ايران، با اعلام زنگ خطر شديد، منتشر کرد. در اين بيانيه گفته می شد که آژانس بسيار نگران احتمال استفاده نظامی از سلاح های برنامه هسته ای است. اين گزارش پژوهش های انجام شده توسط ايران در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ را «شديداً نگران کننده» خواند. بنا به گفته آژانس بينالمللی انرژی اتمی، عملياتی از اين قبيل تحقيقات برای اهداف ديگری به غير از ماشين انفجاری هسته ای، جای ترديد دارد. علاوه بر آن، ايران سعی میکرد « اطلاعاتی را در باره گسترش سلاح های هسته ای گردآوری کند». بنا به همين گزارش، ايران همچنين تلاشهايی کرده تا در آينده بتواند بطور پنهانی مواد هسته ای توليد کند. ايران بارها تهديد کرده که مانند کره شمالی از پيمان منع سلاح های هسته ای بيرون خواهد آمد. فقط برايش کافی است که از سه ماه پيش تصميم خروج خود را به آگاهی آژانس برساند و از آن پس خود را از حساب پس دهی به آژانس بينالمللی انرژی اتمی برهاند. در عوض، ايران به کشوری کاملاً غيرقانونی در نظر جوامع بينالمللی در خواهد آمد. هيچ بعيد نيست که آخر سر وضعيت به همين صورت در بيايد. اين قسمت طولانی بازی پوکر در بالاترين سطح هم، همآهنگ با اتفاقاتی بود که انگار درست در فيلم جيمز باند روی می دادند. به نظر میرسد که سرويس های اطلاعاتی غرب، برای خرابکاری در برنامه هسته ای ايران، قطعات بنجل و قلابی به شرکت های آن فروخته اند. اجل مرگ بسياری از دانشمندان ايرانی، خيلی زود به سراغشان آمد. اردشير حسين پور، يکی از کارشناسان هسته ای در يک وضعيت مشکوکی در سال ۲۰۰۷ جان سپرد. مسعود عليمحمدی و مجيد شهرياری در روز روشن در سال ۲۰۱۰ کشته شدند. روز ۱۱ ژانويه ۲۰۱۲، نوبت کشته شدن مصطفی احمدی روشن بود. دانشمندان ديگری، بی آنکه رد پايی از خود بگذارند، ناپديد شده اند. همه انگشت ها موساد را نشانه رفته است، اما متهمان هرگز پيدا نشده اند. اولين بار نيست که قاتلين دانشمندان هسته ای بدون مجازات می مانند. يحيی المشهد، مهندس هسته ای مصری که برای برنامه تسليحات هسته ای عراق کار می کرد، در سال ۱۹۸۰ در اتاق خود در هتلی کشته شد. قاتلين هنوز هم معلوم نشدهاند و آزادنه می گردند. ايران به يکی از وحشتناک ترين قربانيان تاريخ کامپيوتر هم تبديل شد. اين بار، ويروس نبود که کامپيوترها را فراگرفته بود، بلکه نوعی کرم کامپيوتری، بنام «ستاکس نت» در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ بود. اين کرم به برنامههای اصلی يورش میبرد و کار آن را مختل میسازد و در مورد سانتريفيوژها بايد گفت که آنها را می شکند. بنابر اين، کرمها مشکل بزرگی را در تأسيسات غنی سازی نطنز به وجود آوردند. حداقل ۹۸۴ ماشين از خط توليد خارج شدند. اين کرم طوری عمل میکند که مانع عملکرد عادی سيستم امنيتی می شود. علامت میفرستد که همه دستگاه ها به خوبی کار میکنند و اوضاع عادی است، در حالی که سانتريفيوژها شروع به کار با سرعت زيادتری میکنند تا به حدی که به مرز خرد و شکسته شدن می رسند. ۶۰٪ کامپيوترهای آسيب ديده توسط «ستاکس نت»، متعلق به ايران بودند. کارشناسان گوناگون کامپيوتری میگويند «ستاکس نت» پيچيدهترين نوع سلاح سايبری است که ديده اند و نمیتواند بدون حمايت و دخالت يک سازمان نيرومند گسترش يابد. بنا به نوشته نيويورک تايمز، هيچ شکی وجود ندارد که ستاکس نت يک اختراع اسرائيلی ـ آمريکايی است. حتی اسرائيل عين نمونههای سانتريفيوژهای ايران را در « ديمونا»، مرکز نيروگاه خود، برای آزمايش ساخته بود. برنامه هسته ای ايران از سر سلامتی «ستاکس نت» به مدت سه سال بی آنکه جايی ذرهای بمباران شود، به عقب افتاد. Copyright: gooya.com 2016
|