شنبه 18 آبان 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کور شويد! کر شويد! جمهوری اسلامی می‌خواهد سازش کند! الاهه بقراط

الاهه بقراط
سياست بدون "سازش" عملا وجود ندارد. نوشيدن جام زهر آتش بس با عراق به سود کشور و مردم و هم چنين رژيم بود. نوشيدن جام زهر اتمی نيز به سود ايران است اما اينکه آيا در عمل به سود رژيم نيز خواهد بود يا نه، بايد ديد. پس نبايد چشم بر ابعاد اين سازش که از سوی رژيم مخفی نگاه داشته می‌شود و هم چنين بر شرايط داخلی ايران بست. بايد به مردم توضيح داد: اين سازش برای شما نيست، برای رژيم است! از همين رو حکومت همه را فرا خوانده تا از آن پشتيبانی کنند! اما اين سازش، بدون آنکه رژيم بخواهد، جامعه را نيز به فرصت‌های تازه مجهز می‌کند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com

مصالحه، سازش، توافق، تراضی، عقب نشينی دو طرفه، و هرمعنای ديگری در اين مسير، چيزی جز معامله، داد و ستد و بده و بستان نيست.
«سازش» يا «توافق» که از واژه لاتين «کومپروميسوم» می‌آيد، نخست و بيشتر در عرصه حقوقی مطرح شد. بدين معنی که طرفين يک دعوا تعيين نوع سازش و توافق را به نفر سوم، يعنی داور و قاضی، می‌سپارند و پيشاپيش خود را موظف اعلام می‌کنند که بر آن تصميم، که شامل مفاد سازش و توافق است، گردن بنهند.
معنای سياسی «سازش» اما به به سيسِرو فيلسوف و سياستمدار رومِ باستان، در چند دهه پيش از ميلاد مسيح، باز می‌گردد که انعطافش در سياست، گاه به عنوان فرصت‌طلبی و بی‌پرنسيپی مورد بررسی قرار گرفته است.
اين توضيحات برای اين بود که برخی «سازش» را به خودی خود منفی و «بد» می‌پندارند. حال آنکه همه ما از زندگی خصوصی تا عمومی همواره در حال «سازش» و «توافق» با ديگران، با يکديگر، هستيم! جدا از قانون و مقررات، بدون سازش و توافق و عقب‌نشينی‌های روزانه، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

سازش يعنی عقب‌نشينی طرفين و نه يک طرف
در سياست معمولا سازش، از روی ضعف است. يعنی اگر يک طرف، اين نيرو، توان، امکان و ابزار را داشته باشد که بتواند به تنهايی به مقصود خود برسد، نيازی به «سازش» و يا توافق و مصالحه و معامله و غيره با طرف ديگر ندارد، بلکه کار خود را پيش می‌برد، بدون آنکه عقب‌نشينی کند. «عقب‌نشينی» در کنار «ضعف» عنصر ديگريست که اسباب «سازش» را فراهم می‌آورد. برای «سازش» نبايد عاشق چشم و ابروی يکديگر بود يا شد! می‌توان مخالف و يا دشمن يکديگر ماند و تن به «سازش» داد. همان موضعی که جمهوری اسلامی در مذاکرات اتمی کنونی مدعی است.
بهترين نمونه در توضيح اين نوع سازش، همان جام زهر آتش بس و نامه معروف و محرمانه خمينی است که خودش به روشنی اين عقب‌نشينی را به مثابه يک عنصر مهم سازش توضيح می‌دهد: گزارش‌هايی که از جبهه‌های جنگ و فرماندهان نظامی رژيم به خمينی می‌رسيد نشان می‌داد که جمهوری اسلامی در موقعيتی نيست (وجود عنصر ضعف) که بتواند هدف خود مبنی بر «جنگ، جنگ، تا پيروزی» و «فتح قدس» و «راه قدس از کربلا می‌گذرد» و در نتيجه نابودی اسراييل را دنبال کند. پس بايد با «عقب‌نشينی» از آن اهداف، به «سازش» تن می‌داد. دو رژيم ايران و عراق هر دو در اين جنگ، و از اين جنگ، تعضيف شده بودند و نمی‌توانستند آن را ادامه دهند و بايد به سازش و توافق و عقب نشينی تن می‌دادند. اين سازش را سازمان ملل در قطعنامه ۵۹۸ تنظيم و تصويب کرد.
خمينی اما با اشاره به تسليحات «اتمی و ليزری» در همان نامه که جانشينانش آن را به دليل لاپوشانی برنامه اتمی سانسور کردند، ارثيه شومی برای جمهوری اسلامی و رهبر بعدی باقی گذاشت که تا به امروز گريبان آن را گرفته است. شايد بتوان اين نکته را به حساب شوخی و رندی تاريخ گذاشت که خمينی، خود، نطفه يک جام زهر ديگر را در همان جام زهر نخست کاشت.

سازش يعنی ترجيح سيلی نقد بر حلوای نسيه
سازش، مصالحه و عقب‌نشينی خمينی درباره توقف جنگ ايران و عراق، و پذيرفتن آتش بس مبنی بر قطعنامه ۵۹۸ به سود ايران بود، آن هم با شش سال تأخير. اگر جنگ پس از دو سال و با آزادی خرمشهر که يک پيروزی بزرگ برای ايران در دفاع از مرزهای خود بود به پايان می‌رسيد، بيشتر به سود ايران و مردمی می‌بود که در شش سال پس از آن تاوان عظيمی را برای ادامه جنگ پرداختند. آن پايان پيروزمندانه اما، همان گونه که خمينی جنگ را «برکت» ناميد، به زيان جمهوری اسلامی می‌شد. نظام دينی تازه به قدرت رسيده جز ابزار سرکوب و يک ايدئولوژی عاميانه چيزی در چنته نداشت تا بتواند به توقعات جامعه‌ای پاسخ دهد که در پنجاه سال پيش از آن به شدت پرتوقع شده بود! نخست بايد اين توقع را پايين می‌آوردند و ملت را به مرگ می‌گرفتند تا به تب راضی شود. جنگ، همان مرگ بود. و تحکيم جمهوری اسلامی، تب! پس پذيرفتن آتش بس در جنگ با عراق به سود خود رژيم ايران هم بود. اين را گذشت زمان نيز نشان داد.
اينک نيز سازش و توافق و عقب‌نشينی رژيم ايران درباره مسئله اتمی، البته باز هم با تأخير، به سود کشور و مردم است. اين را بدون آنکه زمانی از آن گذشته باشد، می‌توان مدعی شد چرا که بحران اتمی تا کنون جز زيان‌های عظيم سياسی و اقتصادی چيزی برای مردم در بر نداشته است اگرچه زمامداران رژيم همواره ادعا می‌کنند که اين برنامه برای مصارف صلح آميز است حال آنکه مردمی که ظاهرا در صلح به سر می‌برند، هنوز چيزی از مواهب ادعايی آن، به جز تحريم اقتصادی و انزوای سياسی، دريافت نکرده‌اند.
به يک نکته نيز بايد توجه داشت: جمهوری اسلامی ظاهرا از آنچه دارد و به آن رسيده است (برای نمونه غنی سازی ۲۰ درصدی) عقب نشينی می‌کند، طرف مقابل اما فقط تا اندازه‌ای از «مطالبه» خود در برابر رژيم ايران کوتاه می‌آيد! يعنی، کمتر از آنچه بايد بخواهد، می‌خواهد! تا اندازه‌ای که به خيال خود مطمئن شود که می‌تواند برنامه اتمی جمهوری اسلامی را مهار کند.
اگر رژيم ايران در همان مذاکرات موسوم به «تروئيکای اروپا» با فرانسه و آلمان و انگليس به توافق پيروزمندانه می‌رسيد، امروز مجبور نبود سيلی نقد (جام زهر اتمی) را بر حلوای نسيه (بمب اتمی) ترجيح دهد. در نوشيدن جام زهر دوم نيز رژيم ايران به دليل بی‌عقلی و بلندپروازی همان مسيری را طی می‌کند که خمينی با از دست دادن فرصتی که پس از باز پس گرفتن خرمشهر پيش آمده بود، در رؤيای فتح قدس پيموده بود: سازش با زيان بيشتر و دستاوردهای کمتر!
اما اينکه آيا اين سازش اتمی نيز به سود رژيم خواهد بود يا نه، بايد منتظر ماند و ديد. بايد زمان بگذرد چرا که نه ايران در شرايط سال ۶۷ و پايان جنگ ايران و عراق است و نه برنامه اتمی تنها به «جبهه ايران» محدود می‌شود. حکومت ايران است که بايد نشان دهد چه سياستی برای حل مسائل داخلی و خارجی در چنته دارد که اين سازش را به سود آن سازد. آيا به همگامی با غرب و آمريکا بسنده خواهد کرد و يا با مردم ايران و مطالبات آنها نيز همگام خواهد شد. امری که به نظر من به شدت بعيد است مگر آنکه سازش اتمی بر زمينه سوخت و سازهای اجتماعی، زمينه فروپاشی رژيم را از درون فراهم آورد.

سازش يک پرنسيپ سياسی است اما...
افزايش اجرای احکام اعدام در استان‌های مرزی ايران و دستپاچگی خود دولت و مخالفت خودی‌های رژيم با سازش اتمی، بيماری و مرگ احتمالی خامنه‌ای، همگی عواملی هستند که بر روند رويدادها تأثيرات معين خواهند داشت. به ويژه آنکه شکل‌گيری گروه‌های مسلح و افراطی که آنها نيز با ادعای اسلام و با پشتيبانی داخلی و خارجی شکل گرفته و می‌گيرند، شرايط را از اساس متفاوت و هم چنين خطرناک کرده است.
يک نگاه و درک مبتذل و سطحی که همواره دنباله‌رو تبليغات و ترفندهای رژيم بوده است و خود را به غلط «اصلاح‌طلبانه» می‌پندارد، به جای روشنگری درباره ابعاد برنامه هسته‌ای، نکات مثبت و منفی آن برای کشور و مخالفت قاطعانه با هرگونه سرکوب و نابودی مخالفان و منتقدان به عنوان وثيقه سازش اتمی، چماق به دست کمين کرده است تا آن را بر سر هر کسی بکوبد که حاضر نيست با بوق‌های تبليغاتی رژيم همراهی کند. درست مانند خود خامنه‌ای، رهبر بدون اصالت رژيم، که هواداران خود را از اينکه درباره «سازش» و «سازشکار» خواندن دولت سخن بگويند، برحذر کرده است.
سياست اما بدون «سازش» نه معنايی دارد و نه عملا وجود دارد. «سازش» و توافق يکی از پرنسيپ‌های دمکراسی نيز هست! تفاوت‌اش اما با ساختارهای مشابه جمهوری اسلامی در اين است که پشت درهای بسته صورت نمی‌گيرد، بر سر منافع کشور و مردم و به سود رژيم‌های سرکوبگر معامله نمی‌شود، برايش، مانند زهر قطعنامه ۵۹۸ و زهر اتمی، خون نمی‌ريزند.
بايد از کسانی که سالها از کيسه ملت به طور ميلياردی خرج قاچاق اتمی کرده‌اند، آب و خاک و هوای ايران را در معرض آلودگی تشعشات اتمی قرار داده‌اند، کشور را با تحريم اقتصادی و انزوای سياسی به خاک سياه نشانده‌اند، بدون آنکه توانسته باشند حتا يک کيلووات برق از اين «انرژی هسته‌ای صلح آميز» توليد کرده باشند و تازه با سرکوب و اعدام، از مردم زهرچشم می‌گيرند تا بتوانند رويدادهای احتمالی را مهار کنند، پاسخ خواست و به مردم توضيح داد: اين سازش برای شما نيست، برای رژيم است! از همين رو حکومت در نماز جمعه ۱۷ آبان در شهرهای ايران از همه خواست تا از آن پشتيبانی کنند! اما اين سازش می‌تواند همزمان و يا پيش از آنکه فرصتی در اختيار رژيم بنهد، جامعه را نيز به فرصت‌های جديد مجهز کند.
با جوّسازی سياسی در خبررسانی و يا تحليل‌های تبليغاتی نمی‌ توان عقل، يا دست کم عقل همه را ربود! اين سياست نيست که بايد بر عقل حکومت کند، عقل است که بايد سياست را هدايت کند. عقلی که اگر در تاريخ معاصر ايران به درستی به کار گرفته می‌شد، جمهوری دين و خرافات دست غارت و چپاول بر ايران نمی‌گشاد. عقلی که هنوز در صحنه سياسی ايران، اعم از پوزيسيون و اپوزيسيون، حضور قاطع ندارد از همين رو جوّسازی و صحنه پردازی‌های سبُک به منش خبررسانی و به اصطلاح تحليل رسانه‌های فارسی زبان تبديل شده است. و از همين رو نيز بعيد است سازش جمهوری اسلامی دستاوردی عقلانی در سياست داخلی برای مردم داشته باشد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016