یکشنبه 19 آبان 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اعدامِ بخشش يا بخششِ اعدام، عمادالدين باقی

عمادالدين باقی
در اين گفتار دو مسئله حقوقی و اخلاقی را از هم تفکيک می کنم. بحث حقوقی مجازات اعدام و نقدهای اساسی و علمی و فقهی که بر آن دارم و پيشتر نوشته‌ام و نيز بحث‌هايی که درباره سپردن رشته اختيار جان گناهکار به اوليای دم دارم زيرا برخی از آن‌ها چنان مغروق روحيه انتقام و خشونت هستند که نمی‌توان از خشم‌شان نه رضای خلق را نه رضای خالق را برآورد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دارم اميد عاطفتی از جانب دوست
کردم جنايتی و اميدم به عفو اوست

دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پريوش است وليکن فرشته خوست

چندان گريستم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو ديد روان گفت کاين چه جوست

در اين گفتار دو مسئله حقوقی و اخلاقی را از هم تفکيک می کنم. بحث حقوقی مجازات اعدام و نقدهای اساسی و علمی و فقهی که بر آن دارم و پيشتر نوشته ام و نيز بحث هايی که درباره سپردن رشته اختيار جان گناهکار به اوليای دم دارم زيرا برخی از آنها چنان مغروق روحيه انتقام و خشونت هستند که نمی توان از خشم شان نه رضای خلق را نه رضای خالق را برآورد و نادرند کسانی چون زينب مهدوی نژاد همسر مرحومان جهانگير افروخته و مادر رضا افروخته که با وجود دو داغ نه تنها از قصاص که از ديه هم گذشتند. مباحث حقوقی و قضايی اين پرونده را نبايد مغفول نهاد زيرا سند مهمی برای ارزيابی و نقد سيستم قضايی است اما در هر حال رای دادگاه بر قصاص نسبت به يکی از مقتولان صادر شد و ولی دم قادر بود جان مسعود پويان را به تلافی بگيرد اما در پی تلاش و کوشش های فراوان کسانی که بايسته سپاسند از جمله از سوی محسن مهدوی نژاد برادر ولی دم، در لحظات آخر و دقايق مانده به اجرای حکم، از قصاص صرفنظر کرد و آنچه به "گذشت" او خلوص و ارج والاتری بخشيد اين بود که از ديه گرفتن هم گذشت کرد و اکنون و اينجا در مقام سخن از ابعاد اخلاقی موضوع هستم زيرا اين گذشت، روح بزرگی را که در پس پرهيزها و گريزهای اوليه پنهان شده بود آشکار کرد. در تجمع تعدادی از فرهنگيان در برابر کارخانه توشيبا(محل کار دختر مقتول) يکی از شعارنوشته ها اين بود: «خانواده داغديده افروخته و مهدوی نژاد؛ با بخشش، روح بزرگ خود را نشان دهيد» و شعار نوشته ديگر اين بود که: «عزيزان،بخشش خود را الگويی بسازيد که توسط معلمان به ديگران آموخته شود». اکنون بايد معلمان اين کار بزرگ را به دانش آموزان بياموزند. خانواده افروخته و مهدوی نژاد با اين کار خود در جامعه ای که متهم به فروپاشی اخلاقی است و خشونت از سر و رويش بالا می رود و از بالا تا پايين کمتر خبری از رحمت و مداراست و با همنوع خود با "بند" و دشنام و تهديد و داغ و درفش سخن می گويند و آمار تکان دهنده نزاع و قتل و خشونت شاعد مدعاست موجی متفاوت را راه انداختندو جريان مدارا و بخشش و مروت و انسانيت را فربه ساخته و پاداش اين سرا و آن سرايش را تا جهان، جهان است برای خود و درگذشتگان خويش خريدند.

عفو باشد ليک کو فرّ اميد
که بود بنده ز تقوا روسپيد

هزاران تن از شهروندان از هنگامی که از اين حادثه آگاه شدند عميقا دل نگران بودند. دهها نفر پيوسته تماس گرفته و آخرين خبرها را جويا می شدند. شب پيش از حادثه يکی از روحانيون سليم النفس و پاک نهاد در مراسم سوگواری عاشورا در تهران بر فراز منبر برای نرم شدن دل ولی دم و نجات اين معلم دعا کرد و جمعيتی آمين گفت. از نخستين ساعات بامداد روز شنبه۱۸آبان نيز سيل تلفن ها روان شده بود و با نگرانی درباره سرنوشت پويان می پرسيدند. اگر در برابر همه اين چشم های منتظر؛ حادثه ای جز نجات جان پويان رخ می داد جز آن نبود که غيظ و غضب و یأس از مروت را که در جان ما به عنوان مستاجر و مهمان لانه است به مالک و صاحب خانه بدل سازد، مسئله مهمی که متاسفانه دستگاه قضا بدان اعتنای درخوری ندارد. از اين روست که همه ايرانيان به خانم مهدوی نژاد مديونند و همشهريانش بايد به او ببالند. او و بازماندگان ديگر، در يک تصميم، اندوه را از هزاران خانواده به ويژه خانواده فرهنگيان زدودند و شادی را به آنان ارزانی داشتند.

ستون خرد، داد و بخشايشست
در بخشش او را چو آرايشست

کسی کو به بخشش توانا بود
خردمند و بيدار و دانا بود
(فردوسی)

کار آنها چنان بزرگ بود که خداوند می گويد فقط اوست که می تواند جبران کند و پاداش دهد. در کلامی که از ادله محکم قصاص برشمرده شده آمده است «جزاء سيئه سيئه مثلها فمن عفی و اصلح فاجره علی الله»(شوری: ۴۰). اين آيه شريفه از دوبخش حقوقی و اخلاقی تشکيل شده است که چون غالبا يک سياق در آن ديده اند به فهم وارونه ای از سخن دست يافته اند. بخش نخست آيه:«جزاء سيئه سيئه مثلها» بيانگر يک امر طبيعی است. اينکه انسان ها به سبب غرايز خود در برابر بدی بدی می کنند. اگر بدی کنی بدی می بينی و اگر خوبی کنی خوبی می بينی. اين يک معادله عادی و غريزی در زندگانی بشر است. اين حق يک حق طبيعی است که جزای بدی، بدی است و در برابر جرح و قتل جرح و قتل صورت می گيرد. نکته بسيار مهم اين است که بخش نخست آيه سياق خبری دارد نه سياق انشايی. نمی گويد در برابر بدی بايد بدی کرد فقط گزارش می دهد که در ميان مردمان پاداش کلوخ انداز سنگ است. از اين رو اگر کسی در برابر بدی کند کاری طبيعی کرده و از منظر حقوقی هم کاری رواست اما اخلاق فراتر از حقوق است و اين کار از منظر اخلاقی نارواست. از نظر اخلاقی در برابر بدی بايد خوبی کرد. بنيان زندگی را نبايد بر معامله و دادوستد نهاد. نبايد محبت و گذشت و انسانيت را چون تجارت ديد. محبتی که در برابر محبت باشد تجارت است و چنين محبت ورزيدنی هنر نيست امری طبيعی است اما کسی که استعلا يافته و از سطح مردمان عادی و طبيعی ارتفاع گرفته و از جايگاهی والاتر و بلندتر به زندگی می نگرد با بخش دوم آيه مانوس است که رويکردی اخلاقی دارد و می گويد اما اگر در برابر بدی کردن به جای بدی کردن درگذريد و حتی از اين هم والاتر، خوبی کنيد اين کارتان بسی بزرگتر است و چنان بزرگ است که نمی توان پاداشی با معيارهای مادی بشری برايش متصور شد اين ثمن را مثمنی نيست و پاداش آن از توان بشر نيز خارج است و چنان بزرگ است که فقط خداوند می تواند پاداش دهد. اين همان کاری است که امثال خانم مهدوی نژاد می کنند. انسان هايی که در سياق بخش نخست زندگی می کنند انسان هايی عادی هستند و همواره عادی می مانند اما آنانکه به سبک و سياق بخش دوم آيه يعنی زندگی اخلاقی زيستند بزرگ می شوند. چرا از ميان هزاران جنگجوی سياه عليه آپارتايد نلسون ماندلا به شخصيتی محبوب و جهانی تبديل می شود؟ او نيز در جنگ و خشونت شرکت داشت اما جز آنکه در دوران مبارزه منشی متفاوت داشت پس از پيروزی با همان زندانبانان قديم خويش هم رافت ورزيد و به معاونت خود برگماشت و از سوی همرزمانش به پايمال کردن خون مبارزان متهم شد چنانکه همسرش که ساليان رنج را با او بود متارکه کرد، اما او مانند رجال ضعيف النفس ديار ما در برابر خشونت طلبان سپر نينداخت و مقهور کين ورزی آنان نشد و سخنی گفت که با آن بزرگ شد: عدم خشونت آن نيست که به دشمن خويش کاری نداشته باشد، آن است که بتوانی دشمنت را دوست داشته باشی.

اين کاری است که ۱۴ قرن پيش از او محمد(ص) نيز انجام داد و همين کارها موجب بزرگی و کاميابی هايش گرديد. زمانی که با جامه سپيد و زمين گذاشتن سلاح به پيروزی بدون خشونت در مکه نايل شد و در برابر مخالفان مسلح حاکم بر شهر، فتح مکه رخ داد دشمنان خود را بخشيد و حتی قاتلان حمزه عموی خود و پشت و پناهش را عفو کرد و ابوسفيان فرمانده جنگ های عليه پيامبر را نه تنها کاری نداشت که خانه اش را مأمن و پناهگاه قرار داد. بسياری از سران قريش که در گذشته عليه او می‌جنگيدند از او طلب بخشايش کردند و محمد(ص) گفت: امروز سرزنشی بر شما نيست. خدا شما را می‌آمرزد و او مهربان‌ترين مهربانان است. برويد و شما آزادشدگانيد(يوسف/۲) و مورخان گفته اند فقط ده تن را دستور اعدام داد که برخی محققان در اصل يا فرع اين خبر ترديد و تشکيک کرده اند. او قاتلان حضرت حمزه را حتی بدون اينکه از فرزندان شان اجازه بگيرد عفو کرد و نشان داد برای بخشش حتی نبايد منتظر اذن اوليای دم بود، زيرا بخشش، بزرگتر است. خداوند قصاص را در برابر قتل عمد بيگناه حق اوليای دم می داند(يک حکم کيفری و حقوقی و رفتار غريزی و طبيعی) اما بخشش را يک حکم اخلاقی و برتر می داند و اگر قصاص را کاری بشری می داند عفو را کاری خدايی می خواند و عفو را بر قصاص ترجيح می دهد. شگفت آنکه هر دو بخش آيه حکم خداست اما قانونگذاران برای بخش نخست که جنبه فروتری دارد قانون وضع می کنند و آيين نامه و مقررات برای تشريفات مرگ مصوب می کنند اما بخش دوم فرمايش خداوند را به حال خود رها کرده ومهمل می گذارند که گويی بخش نخست با طبع بشری سازگارتر است. ممکن است گفته شود بخش نخست حکم است و بخش دوم توصيه و ارشاد، اما وقتی در اين توصيه، ترجيح عفو بر قصاص از نظر خداوند آمده است، پس بخشش بر اجرای حکم قصاص، حکومت دارد و بايد همانطور که برای بخش نخست آيه قانون و مقررات وضع می شود سازوکارهايی برای تحقق بخش دوم يعنی ترجيح خداوند هم مقرر گردد و به صورت قانون در آيد والزام هايی به وجود آورد. برای مثال مجرم را آنقدر در زندان نگه دارند تا شرايط برای فروکش کردن آتش انتقام و کينه فراهم و بخشش محقق شود. فلسفه مجازات زندان به جای اعدام چيزی جز تحقق اين حکم الهی نيست زيرا بخشش نه فقط ترجيح خداوند که راه کشف اوست. خانم اماکولی ايلی ياگيزا دختر جوان اهل رواندا در آفريقای مرکزی يکی از راويان جنگ ها و نسل کشی های قومی و قبيله ای ۱۹۹۴ است که سرانجام پس از برجای نهادن نزديک به يک ميليون کشته با دخالت جامعه بين المللی به پايان رسيد. او قتل تمام اعضای خانواده اش را جلوی چشمان خود ديد و در خلال روزهای متمادی پنهان شدنش در حمامی کوچک شاهد جنايت های تکان دهنده ای بود. او می گويد تجربه زندگی دوباره يافتن به وی آموخت که چگونه به کسانی که از من تنفر داشتند ودر پی کشتن من بودند عشق بورزم و کسانی که خانواده ام را بی رحمانه کشته بودند ببخشم و چگونه خدا را يافتم. او شرح می دهد که چگونه نفرت و ميل به انتقامجويی را ذره ذره به عشق و بخشش تبديل می کند. کولی می گويد«هربار دهکده ويران شده، مرگ اعضای خانواده،جنازه های تل انبار شده و... را در مقابل خود می ديد بار ديگر ميل به انتقام و کينه و نفرت در وجودش زبانه می کشيد و هر نقطه قوتی در او مانند ايمان، اميد و شجاعت در برابر انرژی اهريمنی آسيب پذير شده بود و هنگامی که صدای جنايتکاران به گوش نمی رسيد فکر من از خدا منحرف و انرژی منفی به سويم حمله ور می شد در حالی که هرگاه دعا می کردم فوری عشق را در اطراف خود احساس می کردم. کولی می گويد چگونه تلاش کرده است که قلب خويش را از نفرت و کينه حتی نسبت به قاتلان خانواده اش پاک کرده و بخشش و عشق را جايگزين کند: ساعت ها بود که از خدا می خواستم عشق و عفو و بخشش خويش را بر همه گناهکاران ارزانی دارد اما هرچه سعی کردم نمی توانستم برای آن تبهکاران دعا کنم. اين مسئله برای من يک مشکل به وجود آورده بود زيرا می دانستم خدا از ما انتظار دارد برای همه دعا کنيم اما هرچه به اين بخش می رسيدم که ما را به عفو کسانی می خواند که حقوق مان را زيرپاگذاشته اند سعی می کردم به آن تبهکاران فکر نکنم(و آنها را استثنا کنم). از خداوند می پرسيدم چرا از من توقع چيزی غيرممکن داری. اين منطقی نيست که جنايتکاران را ببخشم. اجازه بده به جای دعا کردن برای آنها برای عدالت و حقانيت دعا کنم. جنگی در درون من شروع شده بود و با قلبی پر از کينه و نفرت ديگر نمی توانستم در برابر خدای سرشار از عشق و محبت دعا کنم... خدای من قلب مرا به روی حقيقت باز کن و به من نشان بده چگونه آنها را ببخشم. من آنقدر قوی نيستم که بتوانم اين کينه و نفرت درون قلبم را از بين ببرم. کولی شب ها و روزهای متوالی را با اين نبرد درونی گذراند و با تفکر به حوادثی که رخ داده بود در مرحله جديدی پا می گذاشت. او می گويد به درگاه خداوند دعا کردم تا پيش اينکه زندگی اين آدمکش ها در اين دنيا به پايان رسد به خطاها و اشتباهات وحشت انگيزشان پی ببرند. خشمی که تمام وجودم را فراگرفته بود کم کم در حال تخليه شدن بود و قلبم را به روی خداوند گشوده بودم(کتاب ماندم تا روايت کنم/ و چشم انداز،ش۷۹ص۱۸۵-۱۸۴). کولی نشان داد انسان چکونه با غلبه بر نفرت و با کسب توانايی بخشش عظمت خدا را و هستی را و عظمت روح انسانی را کشف می کند. خدا موجودی در آسمان ها نيست. خدا در زندگی ما جريان دارد و به قول قرآن از خود ما به ما نزديک تر است(نَحنُ أَقرَبُ اليهِ مِنْ حَبْلِ الوَريد) خدا را با بخشش با مروت با دوستی و با عشق می تواند لمس کرد.

برگرفته از روزنامه های آرمان و اعتماد، يکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016