چهارشنبه 22 آبان 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آيا مشی امام حسين يک استثناء بود؟ احمد فعال

احمد فعال
گوناگونی سلوک و گوناگونی مصلحت‌ها، اندازه تمکين و تسليم به حق و باطل و انتخاب بازی ميان آن دو نيست. بدان معنا نيست که گوناگونی‌ها و تفاوت‌ها اسباب ارضاء تمنيات گرايش‌های گوناگون باشد. گوناگونی روش‌ها بدان معناست که هيچيک از پيشوايان ياد شده، بر خلاف حق عمل نمی‌کردند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پاره‌ای از نظرمندان، بر اين باور هستند که چون می‌توان تفاسير و يا قرائت‌های مختلف از اسلام و متن قرآن ارائه داد، بنا به اينکه روش‌ها و سلوک متفاوتی که پيامبر و ائمه در برخورد با جامعه و نظام سياسی/ اجتماعی انتخاب نموده‌اند، پس می‌توان هر يک از روش‌ها و سلوک آنان را به ضرورت برجسته و يا کمرنگ کرد. هر چند پذيرفتنی است که می‌توان از ميان روش‌ها و سلوک پيامبر و ائمه، سلوکی را انتخاب کرد که مقتضی زمانه ما و جامعه ماست. اما انتخاب سلوک‌ها و روش‌ها بايد با حق سنجيده شوند و نه مصلحت‌هايی که بيرون از حق تعريف می‌شوند. بنا به قاعده، در سلوک دينی و اخلاقی، مصلحت‌ها جز اجرای حقيقت نيستند. به عبارتی، بايد در انتخاب روش‌ها و سلوک مبارزاتی، حق را با هر تعريفی که مورد قضاوت و يا تفسير قرار می‌دهيم، معيار انتخاب خود قرار دهيم. چنانچه تفاوت روش‌ها و سلوک پيامبر و بعضی از ائمه، بر اساس تمکين به روش‌های حقمداری قابل تبيين است، نه آنچه که امروز به عنوان مصلحت‌ها تبيين می‌شوند.

آقای دکتر عبدالکريم سروش در باره روشی که مرحوم دکتر شريعتی در زمان خود انتخاب کرد، چنين می‌گويد: «مرحوم شريعتی آن عناصری را از تاريخ اسلام و انديشه اسلامی را انتخاب و اختيار می‌کرد که با هدف او که انقلابی کردن اسلام بود، موافقت داشته باشد. من اين نکته را آن زمان با ابهام بيشتر و اکنون با وضوح بيشتری می‌فهمم*». در ادامه آقای سروش چنين مثال می‌زند: « از باب مثال، شاهکار شريعتی زنده کردن قصه عاشورا و امام حسين و اسيری زينب و اسارتی که خاندان امام حسين(ع) بدان مبتلا شد و به طور کلی ماجراهای کربلا بود. او در پرورانيدن اين داستان و جوشانيدن خون غيرت در رگ شيعيان، انصافاً استادی سحرباف بود و بهتر از او تاکنون کسی چنين نکرده است، ولی نکته‌ای را که من در اين کار قابل انتقاد می‌بينم، اين است که مشی امام حسين در ميان ائمه شيعه يک استثنا بود و نه يک قاعده؛ و مرحوم شريعتی اين استثنا را بدل به قاعده کرد و يا به صورت يک قاعده آن را مطرح کرد. اگر شما به سيره امام علی توجه کنيد که – به اعتقاد شيعيان جانشين بلافصل پيامبر گرامی اسلام بوده است- او در برابر حوادثی که پيش آمد مشی متفاوتی داشت و همچنانکه در نهج‌البلاغه حتی پس از قتل خليفه سوم نيز که مردم به سراغ ايشان رفتند، گفتند که: "برويد و فرد ديگری را برای اين کار پيدا کنيد؛ من اگر وزير يا مشاور باشم بهتر است تا اينکه حتی امير يا حاکم باشم"، اين مشی اميرالمومنين بود. مشی‌ امام حسن را هم می‌دانيد که نهايتا به صلح با معاويه رسيد. مشی ائمه ديگر را هم می‌بينيد که هيچکدام دست به جنگ و قتال نبردند و حتی حضرت امام رضا به هر دليل، ولايتعهدی مأمون را هم پذيرفت. شايد در ميان ائمه شيعه، امام هفتم باشد که تا حدی مشی مشابهی با امام حسين داشت و بيشتر عمرش را در زندان هارون‌‌الرشيد به سر برد و در همان زندان هم نهايتا وفات يافت. بنابراين از ميان يازده امام حاضر – که امام غايب را نمی‌توانيد در اينجا به حساب آوريد- مشی امام حسين، يک مشی استثنايی در تاريخ ائمه شيعه بوده است**».

وقتی از يک ديد اقتضائی و مصلحت‌‌گرا به مشی پيامبران و بعضی از پيشوايان دين و آزادی نگاه می‌کنيم، گوناگونی و تفاوت روش‌های آنها را به اقتضاء و فراخور زمان، به گوناگونی روش‌ها و مصلحت‌ها تفسير می‌کنيم. ولی از ديد آنچه که به حقمداری مربوط می‌شود، اگر مشی امام علی (ع) را که وزارت را پذيرفت و مشی امام حسن(ع) را، اگر صلح را پذيرفت، و مشی امام صادق (ع)را که به تدريس و کتابت پرداخت، هيچکدام از آن روش‌ها نه تنها مغاير با مشی امام حسين (ع) نبودند، بلکه هر يک مصلحت‌های گوناگون اجرای حق بودند. گوناگونی سلوک و گوناگونی مصلحت‌ها، اندازه تمکين و تسليم به حق و باطل و انتخاب بازی ميان آن دو نيست. بدان معنا نيست که گوناگونی‌ها و تفاوت‌ها اسباب ارضاء تمنيات گرايش‌های گوناگون باشد. گوناگونی روش‌ها بدان معناست که هيچيک از پيشوايان ياد شده، بر خلاف حق عمل نمی‌کردند. مصلحت‌ها جز انتخاب روش‌های گوناگون، برای اجرای حقوق نبودند. يکی اجرای حق را پذيرفتن وزارت می‌ديد و در آن مقام، وزارت را نه در چارچوب ساختار نظام طايفه‌ای، اشرافی و يا سياقی که خليفه برای او رسم می‌کرد، بلکه بر اصول حق اجرا می‌کرد، و يکی ديگر چون امام حسن (ع) صلح را می‌پذيرد و مفاد آن را نه کوتاه آمدن با ناحقی و ستمکاری، بلکه يک به يک مفاد حقی هستند که اجرای آنها حق را استوار و استمرار می‌بخشيد. و روش امام حسين (ع)، کينه‌ورزی با اين و آن نبود، زمانی بود که هيچ راهی و روشی برای اجرای حق باقی نمانده بود. به عکس، همه کوشش‌ها برای تسليم کردن آن حضرت در برابر ناحقی بود. به همين دليل نزد آن حضرت، تنها روش اجرا و استيفای حق، قيام بر ضد ستمکاری و ناحقی بود. بنابراين، اگر هدف آقای دکتر سروش و يا هر مفسر ديگر از استثناء بودن روش قيام حسين (ع)، چنين است که بخواهند نتيجه بگيرند که، عمل کردن به روش‌های گوناگون، بنا به مصلحت سنجی‌ها صورت می‌گيرد و در هر مقطع می‌توان چنين مصلحت‌هايی را برجسته يا کمرنگ کرد، با مشی حقمدارانه آن بزرگواران مغايرت دارد. مطمئن هستم که آقای دکتر سروش دارای چنين ديدگاهی نيست، اما او بايد کلام فلسفی خود را بر اساس ادبيات سياسی‌ای که مفسر رابطه مصلحت و حقيقت است، بيارايد.

پيش از آنکه به روش‌های مختلف (که عمدتا برای توجيه موقعيت خود انسان صورت می‌گيرد) بيانديشيم، اصول راهنمای حقيقت به ما می گويند، مصلحت‌ها بايد روش‌ اجرای حقيقت باشند. انقلاب کردن و يا اصلاح کردن چيزها، هدف نيستند، روش‌های گوناگون و متفاوت در اجرای حقيقت هستند. از اين ديد که بنگری، قيام کردن و انقلاب کردن استثناء نمی‌شوند. چنان نيست که به موجب اين استثناء گروهی بگويند، ما به روش حسن (ع) می‌رويم و گروهی ديگر بگويند، ما به روش علی (ع) می‌رويم و گروهی ديگر بگويند، ما بر سياق امام صادق (ع) عمل می‌کنيم. وقتی روش‌ها به قاعده‌ای تبديل شوند که اجرای حق را هدف قرار می‌دهند، آنگاه اگر حسن (ع) نيز در زمان حسين (ع) می‌بود و با شرايط حسين (ع) روبرو می‌شد و اگر صادق (ع) نيز در شرايط حسين (ع) می‌بود، جز راه قيام نمی‌رفتند. با اين وجود، روش‌های هر سه و هر چهار آنها، روش‌های انقلابی بود، چون تغيير بنيادهای عينی و ذهنی موجود را هدف قرار داده بودند. شريعتی هم گزينش‌گری نکرد، بلکه اجرای حق را در زمان خود به سياق حسين می‌يافت و همين سياق را به عنوان رسالت يک روشنفکر که وظيفه اصلی او پاسخ به «چه بايد کرد» زمانه خود بود، ارائه داد.
بعضی از نظرمندان بر اين باور هستند که حضرت پيامبر (ص)، چون امام حسن (ع)، در برخوردهای خود با مشرکان و کافران، گاه بنا به بعضی از مصلحت‌ها، به پيمان صلح با اين اقوام مبادرت می‌کرد و گاه تعامل با اين اقوام را می‌پذيرفت. چنين نبود که آن حضرات يکسره بر مبارزه و پيکار تأکيد داشته باشند. اما اين نظرمندان توجه ندارند که مبارزه قهر‌آميز زمانی است که تمام روش‌ها برای اجرای حق مسدود می‌شوند. به قول حضرت پيامبر، هرگاه هيچ راهی برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر (اجرای حقوق) باقی نمانده باشد، شمشيرها را بايد از غلاف بيرون کشيد. و بنا به روايت انديشه موازنه عدمی، وقتی سانسور کامل می‌شود، قيام امام حسين (ع) مشروع می‌شود. در زمان امام حسين (ع) و در هر دوره و در هر عصر و در هر جامعه، روش‌ها به حق سنجيده می‌شوند و نه به اشخاص و يا مصلحت‌ها. وقتی به مفاد پيمان صلح حديبيه و پيمان صلح امام مراجعه می‌کنيم، جز اجرای حق، چيزی نمی‌يابيم. خوب است خوانندگان محترم به اين حقيقت مهم تاريخی توجه داشته باشند که مفاد هر دو پيمان بدست آن دو حضرت انشاء و حضرات معاويه و مشرکان مکه، تا اندازه‌ای که در مقابل حق کوتاه آمدند، در مفاد پيمان تسليم شدند. بدين‌ترتيب، همچنان که در مقاله روشنفکری دينی و رابطه فلسفه حق و جامعه‌شناختی حقوق، به تفصيل شرح داده‌ام، همانگونه که به گفته امام علی (ع)، نمی‌توان حق گفت و مراد باطل از آن جست، همچنين نمی‌توان باطل گفت و مراد حق از آن جستجو کرد. مشی‌ای که پاره‌ای از کنشگران و بعضی از نظرمندان جستجو می‌کنند و گاه روش و سلوک پيامبر و ائمه را مستمسک قرار می‌دهند، از آن روست که چگونه در ‌پاره‌ای موارد می‌توان، بنا به مصلحت ناحق گفت، به مصلحت ناحق را تأييد کرد و سرانجام با ناحق در ناحق، می‌توان وارد عمل شد. اين نوع مصلحت‌سنجی‌ها که بيرون از حقيقت صورت می‌گيرد، نه اجرای حق، بلکه اجرای فسق را هدف قرار می‌دهد.

*به گفتگوی رضا خجسته رحيمی با دکتر عبدالکريم سروش در باره شريعتی، با عنوان «ديدار به قيامت»، مراجعه شود.
Ahmad_faal@yahoo.com
www.ahmadfaal.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016