دوشنبه 11 آذر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رفورماسيون، هومانيسم - تفاوت‌ها و شباهت، ناصر کاخساز

ناصر کاخساز
رفورماسيون و هومانيسم - رنسانس - دو پايه‌ی اصلی تحول مدرن در جامعه‌ی اروپايی‌اند. در ايران، ما از رفورماسيونی نيم‌بند برخورداريم که بسوی قدرت سياسی خيز برداشته است و به همين سبب از وظايف رفورماتوری خود ناچار است تا حد قابل توجهی چشم بپوشد. در کنار اين رفورماسيون نيم‌بند ما از يک جنبش هومانيستی يا رنسانسی نيز محروميم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


هومانيست‌ها در آغاز بر رفورماسيون تاثير قابل توجهی گذاشتند. در حالی که موفقيت مارتين لوتر به عمر هومانيسم از نظر تاريخی پايان داد. هومانيست‌ها از تحول در دين و دو صدايی شدن دين بوسيله‌ی رفورماتورها استقبال کردند. ولی در عين حال نگران تکوين يک بسته‌بندی جديد اعتقادی بودند. اراسموس گفت من به دايره‌ی اعتقادی طرفداران مارتين لوتر تعلق ندارم. هومانيست‌ها تنها به دوصدايی شدن دين باور نداشتند، آن‌ها با هر نظريه‌ی تک اعتقادی و تک حقيقتی مخالف بودند. به قول فوئنتس، سروانتس نويسنده‌ی رمان دن کيشوت زير تاثير تئوری دو حقيقتی اراسموس بود. تئوری دو حقيقتی هومانيست‌ها بسيار فراتر از تئوری دوصدايی در دين بود. گرايشات حقوق بشری هومانيست‌ها از همين ويزيون گسترده‌ی انسانی آن‌ها ناشی می‌شد.

تضاد اصلی بر سر حقوق بشر بود. هومانيسم به معنی دقيق کلمه يک جنبش حقوق بشری است. رفورماسيون اما به پيروزی اعتقاد معينی - در عمل - باور داشت. تفاوت بعدی در نگاه به ضرورت خشونت يا جنگ خود را نشان می‌داد. اراسموس که آموزگار هومانيسم بود، با هر شکل از خشونت و جنگ مخالف بود. و اساسا ضرورتی برای درگيری جنگ‌های دهقانی قائل نبود. او در عين حال گفت که با نظرات رفورماتوری لوتر موافق است.

رفورماسيون اما گرچه به يک نبرد اعتقادی اطلاق می‌شد، اما راه پيروزی ليبراليسم و روابط بورژوايی را هموار کرد. ترجمه‌ی انجيل بوسيله‌ی لوتر را برخی از نظر اهميت با اختراع چاپ مقايسه کرده‌اند.

تفاوت ديگر هومانيسم با رفورماسيون اين بود که هومانيسم به گونه‌ای زودرس به مراحل آغازين روشنگری نيز دست يافته بود. يعنی اقدامات هومانيست‌ها انتزاعی‌تر و انسانی تر بود در حالی که اقدامات رفورماتورها واقعی‌تر و پراگماتيستی‌تر بود و با شکل‌گيری و تکوين پروسه‌ی ملت‌سازی منطبق‌تر بود. لوتر پاره‌ای از هويت آلمانی است، در حالی که اراسموس آموزگار اروپا بود.

تفاوت ديگر اين بود که هومانيست‌ها باور تفاهم‌آميز و انسانی خود را نه الزاما به روايت دين بلکه با پل زدن به آنتيک رُم و از آن پس به آنتيک يونان پيوند می‌زدند و پای خود را در تاريخيت پلوراليستی آنتيک سفت می‌کردند.

تفاوت ديگر در سازماندهی بود. سازماندهی هومانيست‌ها - به عنوان مثال ارتباطات اروپايی اراسموس - به شيوه‌ای کاملا افقی و مسطح برقرار شده بود در حالی که رفورماسيون از متد سازماندهی عمودی يا سازماندهی گود که مختص جريانات ايمانی و اعتقادی است سود می‌جست. به اين سبب است که می‌گويم کار هومانيست‌ها نسبت به رفورماتورها جنبه‌ی انتزاعی و تاحدی روشنگرانه داشت. اساسا کار روشنگری به سبب اين که انديشه‌ای انسانی، همگانی و افقی است، تا حدی جنبه‌ی انتزاعی يعنی غيرپراگماتيستی هم دارد و به همين سبب قلمرو نفوذ آن به قلمرو هنر، ادبيات و فلسفه گسترش می‌يابد. متفکران و هنرمندانی مانند سروانتس، گوته، شيللر، هگل و هولدرلين، هومانيست‌های زمان خود و ادامه دهندگان سنت اراسموسی بودند.

وجه مشترک رفورماسيون و هومانيسم اين بود که به نظريه‌ی ليبراليزه شدن دين - و نه عقلانی کردن دين – باور داشتند. لوتر از «انسان آزاد مسيحی» سخن می‌گفت و ورود به قلمرو قدرت سياسی، يعنی وارد ساختن دولت سياسی به حريم تقدس متافيزيکی را مخالف آموزه‌های مسيح و به زيان قلمرو معنوی دين می‌دانست. او حتا از حمايت جنبش دهقانی توماس مونتسر به اين سبب دست شست که توماس مونتسر نه تنها با دستگاه پاپ، بلکه عليه قدرت دنيوی نيز مبارزه می‌کرد.

هم لوتر و هم اراسموس با عقلانی کردن دين مخالف بودند هدف آن‌ها آشکارا ليبراليزه کردن دين بود. راسيوناليزاسيون يک مقوله‌ی اقتصاد سياسی است. در حالی که ليبراليزاسيون يک مقوله‌ی اساسی اصلاح دين است. عقل در برنامه‌ی اصلاح دينی اصطلاح مبهمی است. حرکت رفورم دينی در ايران در صورتی به يک جنبش رفورماسيونی اعتلا می‌يابد که از يک دين ليبرالی دفاع کند- و نه يک دين عقلانی که اصطلاح کشدار و مبهمی است و امکان سوء تعبير در آن فراوان است_ تا به تفاهم و همزيستی در جامعه‌ی ايرانی کمک کند. زير برنامه‌ی عقلانی کردن دين می‌توان از يک دين سوسياليستی يعنی يک ايدئولوژی خرده بورژوايی و گل و گشاد و به هر حال قابل تفسير به شکل‌هايی متضاد و گوناگون نيز سخن گفت.

بر پايه‌ی نکات فوق می‌توان گفت که رفورماسيون و هومانيسم – رنسانس- دو پايه‌ی اصلی تحول مدرن در جامعه‌ی اروپايی‌اند. در ايران، ما از رفورماسيونی نيم‌بند برخورداريم که بسوی قدرت سياسی خيز برداشته است و به همين سبب از وظايف رفورماتوری خود ناچار است تا حد قابل توجهی چشم بپوشد. در کنار اين رفورماسيون نيم‌بند ما از يک جنبش هومانيستی يا رنسانسی نيز محروميم. و اين يعنی نيم به علاوه ی منهای يک. جنبش هومانيستی يا رنسانسی ما پاره‌ی آغازين‌اش را در انقلاب مشروطه، و پاره‌ی مکمل‌اش را در نهضت ملی ايران داشته است. اصلاح طلبی دينی در ايران بر اين تجربه‌ی عظيم تاريخی پل می‌زند و به همين سبب قادر به پاسخ گويی مشکلات اجتماعی ايران نيست.

من باور ندارم که حرکت رفورم دينی در ايران فاقد رفورماتورهای خويش است. مجتهد شبستری يک نوميناليست و يک رفورماتور، و نوری زاد يک هومانيست قابل احترام است. شبستری و نوری زاد دموکرات‌های فراساختاری‌اند و طرفداران ليبراليزه شدن دين در جامعه‌ی ايرانی‌اند. حرکت اصلاح‌طلبی دينی به مثابه يک حرکت سياسی جوينده‌ی قدرت دنيوی، راه اساسا متفاوتی را نسبت به حاکميت دينی موجود نمی‌پيمايد.

بدون برخورد با مکتب‌پرستی تنگ‌نظرانه‌ی کالوينيستی آيت‌الله خمينی و دستورات جزايی او، - از ترور فردی سلمان رشدی گرفته تا ترور جمعی و نسل کشی سال ۶۷ که به همت آيت‌الله منتظری افشا شد نمی‌توان به حقوق بشر باور داشت. به گفته‌ی اشتفان تسوايگ جناياتی که کالون در مقام يک رفورماتور کرد از اين واقعيت برمی‌خاست که او در باره‌ی افراد قضاوت می‌کرد و سپس می‌گذاشت تا قضاوت او به مرحله‌ی اجرا در‌آيد. به گفته‌ی تسوايگ، کالون به جرائمِ تجريدی که در قلمرو ذهن رخ می دهند، نه تنها باور داشت بلکه می‌گذاشت برای آن‌ها مجازات‌های سنگين توام با شکنجه مقرر شود. در حالی که از نظر حقوق کيفری که او دشمن آن بود، جرم به عملی گفته می‌شود که از پيش در قانون برای آن مجازات تعيين شده باشد.

سخنان گرم اشتفان تسوايگ را در باره‌ی کالوين که می‌خوانی آيت‌الله خمينی را می‌بينی که در کالبد او –يعنی کالبد کالون- حلول کرده است. تسوايگ می‌گويد جنايات کالوين – می‌توانيم بخوانيم خمينی- بخاطر آينده بايد افشا شود. طفره رفتن از آن‌ها زمينه‌ی تکرار آن‌ها را در آينده فراهم می‌کند و چشم‌انداز اعتماد به حرکت اصلاح‌طلبی را تيره و تار می‌کند. مگر اين که رفورم دينی زير کنترل حرکت هومانيستی قرار بگيرد.

علت انحراف کالوين اين بود که اعتقادات رفورماسيونی خود را بتدريج از باورهای هومانيستی تهی کرد . تا جايی که به سرکوب خشن هومانيست‌ها پرداخت. يعنی همان کاری که آيت‌الله خمينی در يکی از سخنرانی‌های وحشتناک‌اش با صدور حکم ارتداد جبهه‌ی ملی به بهانه‌ی صدور يک اعلاميه انجام داد. او با صدور حکم ارتداد جبهه‌ی ملی نفرت ژرف و باطنی و ايدئولوژيک خود را به هومانيسم نهضت ملی ايران آشکار کرد.

از کنار اين گونه اقدامات کالوينيستی گذشتن، احتمال سرکوب هومانيست های ايرانی را در آينده، يعنی احتمال سرکوب تداوم جنبش هومانيستی سبر را تقويت می‌کند.

ناصر کاخساز
http://www.hadewasat.com/


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016