سه شنبه 19 آذر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ميراث ماندگار ماندلا، گفت‌وگو با سروش دباغ

سروش دباغ
مهم‌ترين ميراثی که ماندلا برای حال و آينده‌ی از خود به جای گذاشت سنت خشونت پرهيزی بود؛ البته با تلقی صحيح‌اش. چرا که خشونت معقول و موجه را نيز می‌توان سراغ گرفت و بر آن صحه نهاد؛ مرادم در اينجا عدم ترويج خشونت و به‌ويژه خودسازی در جهت زدودن دل و ضمير از کينه‌ است. اين‌ها نکاتی است که می‌توان از ميراث ماندلا اخذ کرد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


* با توجه به اينکه دوران کودکی و نوجوانی خود را در در فضای انقلابی ايران سپری کرده‌ايد و پيروزی جنبش ضد آپارتايد در افريقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا و همچنين آزادی او، که مصادف بود با سال‌های شکل گيری افکار شما در نوجوانی و آغاز جوانی، شخصيت نلسون ماندلا و انديشه‌های او چه تأثيری بر روی افکار شما داشته است؟
- البته من از ايام انقلاب خاطره‌ی چندانی ندارم و آن سال‌ها دوران طفوليت خود را می‌گذراندم. زمانی که انقلاب ۵۷ رخ داد من چهار سال داشتم و به همراه خانواده در خارج از ايران به سر می‌بردم و پس از انقلاب در سال ۵۸ به ايران بازگشتيم. هر آنچه درباره‌ی انقلاب بهمن ۵۷ می‌دانم در زمره‌ی آن چيزی ست که بعدها شنيده‌ و خوانده‌ام؛ نه به مثابه يک بازيگر در اين عرصه، که به عنوان يک تماشاگر. بدين معنا که از طريق گفته‌ها، شنيده‌ها، و خوانده‌ها تصوير و درک خودم را از انقلاب ۵۷ سامان بخشيده‌ام تا به امروز. تصويری که در دوران دبيرستان داشتم با تصويری که الآن از پديده انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ دارم خيلی فاصله دارد. به هر حال هنگامی که با پديده های اجتماعی سر و کار داريم، داوری ما در طول زمان و همزمان با لف و نشر آن پديده در طول تاريخ از طريق خوانده‌ها و تجربه زيسته می تواند دستخوش تغيير شود؛ چنانکه من درباره‌ی انقلاب ۵۷ اين گونه‌ام و کثيری مثل من. روزگاری را که تحولات افريقای جنوبی رخ داد و و دوران ۲۷ ساله‌ی زندان نلسون ماندلا به پايان رسيد و سفری هم به ايران داشت، خوب به ياد دارم؛ آن زمان اخبار اين واقعه را رصد می‌کردم. با توجه به مشی شخصی‌ام و درک و تلقی‌ام نسبت به مناسبات سياسی در جهان جديد و همچنين دلبستگی عميقی که به ساز و کار دموکراتيک و نيز مدنيت و مدارا دارم، به طور قطع رفتاری را که ماندلا از خود نشان داد، قوياً می‌ستايم. گمان می‌کنم کمتر رخ می‌دهد که فردی اينگونه بتواند دشمنان سابق خود را ببخشد و مسائل را شخصی نبيند و نخواهد برای تشفی خاطر، دشمنان ديروز را به سخت‌ترين وجه ممکن يا دست کم به همان اندازه‌ای که آنها او و هم نژادانش را اذيت کردند، مجازات کند. به سبب صبر و خويشتن داری ستايش برانگيز ماندلا، خوشبختانه واژه‌ی «نگرو» که بار تخفيفی داشت و متضمن تحقير کردن سياهان در سرزمين آفريقای جنوبی بود، رفته رفته از ميان رخت بربست. برای من، سعه‌ی صدر ماندلا هميشه تحسين بر انگيز بوده است؛ همچنين جهد پر توفيق او در راستای نهادينه نشدن خشونت در جامعه آفريقای جنوبی. ماندلا دشمنان خويش را بخشيد و در عين حال فراموش نکرد. به مصداق آن سخن مولانا که «خون به خون شستن محال است و محال» اجازه نداد تا حمام خون در کشور به راه افتد و خشونت نهادينه شود. من به اقتضای دموکرات بودنم با انقلاب و ساز و کار انقلابی به علت آثار و نتايج زير- و- رو کننده ای که در ميان‌مدت و درازمدت به دنبال دارد، چندان بر سر مِهر نيستم؛ از اين رو شيوه‌ی ماندلا را می‌پسندم. ماندلا خشونت پرهيز بود و اجازه نداد خشونت در جامعه نهادينه شود. او به نهادينه شدن ساز و کار دموکراتيک در کشور افريقای جنوبی مدد فراوان رساند. مدارا منشی او با توصيه‌ها و آموزه‌های عرفای ما در باب مدارا کردن با خلايق در تناسب است؛ به خاطر علاقه‌ای که به سنت عرفانی دارم نيز اين مشی ماندلا را قوياً می‌ستايم. حافظ به ما می‌گويد: «آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا» انصافاً مدارا کردن با دشمنانی که دشمنِ مدارا هستند کاری است بس دشوار. اما ماندلا نشان داد که می‌شود از پس اين کار برآمد و با دشمنانی که سال‌های سال به او و هم نژادانش آزار رسانده بودند از در مرافقت درآمد. او توانست ديده را ناديده کند و کثيری از آنچه را که رخ داده عقب بزند و به حاشيه براند؛ گويی که رخ نداده است. چنين رويکردی هم متوقف بر نوعی سلوک و ورزيدگی اخلاقی شخصیِ درونی است و هم ديد کلان تاريخی؛ مشتهياتِ نفسانی و منويات درونی را نديدن و صرفاً دلبستۀ سرنوشت کشور و ملت بودن. هنگامی که من به مثابه ناظر بيرونی در ماندلا و کارنامه‌اش نظر می کنم، آنچه را که در آفريقای جنوبی رخ داد را می‌ستايم و تحسين می کنم. بر سردرِبارگاه ابوالحسن خرقانی نوشته شده: «هر آنکس که بدين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد». پيام اين سخن دل انگيز خرقانی عبارتست از جدی انگاشتن و بر صدر نشاندن انسان‌های گوشت و پوست و خون دارِ انضمامی؛ فارغ از نژاد، دين و جنسيت آنها. ماندلا چنين کاربزرگی را در روزگار ما انجام داد ؛ آن هم در شرايطی که ضميرعمومِ انسان‌های مظلوم، به سبب ظلمی که بر آن‌ها رفته، با کينه و انتقام عجين شده و به حق در راستای احقاق حقوق خود و ديگر مظلومان بر می خيزند. آنجا ست که در اکثر اوقات، خشونت هم چاشنی کار می‌شود. ماندلا نشان داد سياهان می‌توانند در جامعه‌ی افريقا حکومت کنند و در عين حال به کسانی که تا ديروز دشمنان قسم خورده اين جماعت بودند، درس معنويت و مدارا دهند.

* با نظر به اينکه شما در برخی از کتاب ها و مقالات خود به موضوع اخلاق و فلسفه‌ی اخلاق پرداخته‌ايد، رويکرد نلسون ماندلا نسبت به مسائل سياسی و اجتماعی چه تأثيری بر اخلاق در حوزه‌ی سياسی و اجتماعی داشته است؟
- اگر بخواهم مطابق با آموزه‌های مکاتب اخلاقی سخن بگويم، بايد بگويم ماندلا طبق «اخلاق فضيلت‌گرا» رفتار کرد و در کسوت انسانی فضيلت مند با مخالفين و دشمنان خود از در مرافقت درآمد. در نظام سياسی کشور‌های مختلف، مناسبات و روابط بين المللی عموماً بر اساس مکتب «فايده گرايی اخلاقی» تنظيم می شود؛ يعنی بيشينه شدن فايده و کمينه شدن درد و رنج برای اکثريت شهروندان، قوام‌بخش مناسبات و روابط سياسی بين المللی ست. مفهوم «منفعت ملی» هم از اينجا نشأت گرفته؛ که در عرف بين الملل امری ست پذيرفته شده و کشورها مبتنی بر همين اصل روابط خود را با سايرين تنظيم می‌کنند. اما با توجه به وضعيت بحرانی و خاص کشور افريقای جنوبی در آن زمان، کاری که ماندلا کرد، فراتر از فايده گرايی اخلاقی بود؛ چرا که متضمن نوعی سلوک شخصی، خويشتن داری و کف نفس بود. شايد ماندلا و هم‌نژادان او حق داشتند تا به عدالت رفتار کنند و جمع کثيری از سفيدپوستانی را که دست به آزار و اذيت سياهان زده بودند، با موازين عادلانه محاکمه کنند و به زندان افکنند؛ اما ترجيح دادند کرم بورزند و کريمانه رفتار کنند تا عادلانه. بنابر آنچه از امير المؤمنين نقل شده، جود و کرم، فوق عدالت می‌نشيند؛ رفتاری که ماندلا کرد، کريمانه بود. او مناسبات و روابط را نه بر اساس عدالت، که بر پايه‌ی کرم در جامعه‌ی آفريقا برقرار کرد؛ که البته کاری بود به غايت دشوار. به خصوص با آن کينه‌های انباشته شده، در پی ظلم و جور و جنايتی که در حق اکثريت جمعيت سياه پوست آن کشور رفته بود. چنانکه می دانيم ماندلا ۲۷ سال زندان کشيده بود؛ در عين حال او خودسازی پيشه کرده و روی خود کار کرده بود و با توجه به محبوبيت کم نظيری که داشت سعی کرد تا کشورش را سامان بخشد و آب رفته را به جوی بازگرداند. کنش او، مطابق با مکاتب اخلاقی ، بيشتر به آموزه های اخلاق فضيلت‌گرا نزديک است. او با مد نظر قرار دادن فضائلی مانند صبر، بخشش، فتوت ... کوشيد تا روابط انسانی مبتنی بر مدارا را در جامعه نهادينه کند. تصورم اين است که در شرايط عادی، عموم دولتمردان مناسبات و روابط را بر اساس اخلاق فايده گرا تنظيم می‌کنند؛ اما وقتی کشور با موقعيت ويژه‌ای مواجه می‌شود و بحرانی در راه است، البته حرکت‌هايی نظير حرکت ماندلا سترگ است و سخت، و در عين حال کارآمد. يکی از مؤلفه‌های ديگر جنبش ضد آپارتايد در افريقای جنوبی، خشونت پرهيزی بود. اين هم يک فضيلت اخلاقی است؛ به ميزانی که انسان خشونت پرهيز باشد، به حقيقت انسانيت نزديک‌تر است؛ وگرنه خشم گرفتن بر ديگری و از پی آن روان شدن، فی نفسه هنری نيست؛ به قول حافظ « وفا و عهد نکو باشد ار بياموزی/ وگرنه هر که تو بينی ستمگری داند». هر چه انسان به عصبيت و تخليه خشم و کينه و نقار خود بيشتر بها دهد ، سويه ی حيوانی خود را بيشتر پرورده و به منصه ظهور رسانده است. البته نمی‌خواهم بگويم که خشونت پرهيزی به طور مطلق امر موجهی ست؛ به هر حال خشونتی که جهت صيانت نفس رخ می دهد، امری معقول است و در جای خود قابل دفاع. بر آن نيستم تا ِاعمال خشونت را به طور کامل نفی کنم. اما دعوت به خشونت کردن و انتقام گيری را بر صدر نشاندن و ترويج دادن، يک امر است، و خشونتی که فرد برای حفظ جان خويش مجبور به اعمال آن می شود، امر ديگری ست. ماندلا کوشيد فرهنگ خشونت پرهيزی و عدم دعوت به خشونت و انتقام گيری را به جهانيان نشان دهد. در همين ايام که با هم صحبت می‌کنيم، متأسفانه کشور سوريه گرفتار جنگ داخلی عظيمی شده و طبق گزارش‌های رسمی سازمان ملل بالغ بر صدهزار نفر تا کنون در سوريه کشته شده‌اند. به ياد داريم چندی پيش يکی از مخالفان رژيم اسد زمانی که يکی از نظاميان را کشت قلب او را از سينه او درآورد و مقابل دوربين گرفت و در حالی که به وجد آمده بود، وجدی که از عمق کينه و نفرت برمی‌خواست، بانگ برآورد که ما بايد سينه‌های ديگر نظاميان را اينچنين بشکافيم و قلبشان را از سينه درآوريم؛ اين حرکت البته با اعتراض شديد جامعه‌ی بين المللی رو به رو شد. اگر جلوی خشونت ورزی گرفته نشود، کار بدين جا می‌رسد و عده‌ای تقديس و ترويج آنرا در دستور کار خود قرار می دهند. ماندلا با مد نظر قرار دادن آموزه های اخلاق فضيلت گرا و با ترويج خشونت پرهيزی ، درس بزرگی به همگان داد و کاری به غايت بزرگ و کم نظير در تاريخ سياسی معاصر انجام داد.

* اين روزها در سخن‌هايی که درباره‌ی شخصيت نلسون ماندلا گفته می‌شود، ويژگی‌های شخصيت او را به خصلت‌های عرفانی تشبيه می‌کنند. ديدگاه شما در اين باره چيست؟
- اخيراً در روزنامه‌ی شرق نوشته‌ای از آقای سعيد حجاريان خواندم که ناظر به همين معنا بود. بله، می‌توان گفت ماندلا، بنا به گواهی زندگی‌اش، سلوکی عرفانی را در پيش گرفته بود، سلوکی که به راحتی در انسان نهادينه نمی شود و ملکه او نمی گردد. چنانکه اوردم، خشم گرفتن و کينه ورزيدن از مقومات زندگی بشری ست. ماندلا روی خود خيلی کار کرده بود تا بدين مقام برسد. موافقم که او نوعی سلوک عرفانی پيشه کرده بود و می‌توان او را سالک و عارف مدرن ناميد. من در سلسله مقالاتی که تحت عنوان «طرح واره‌ای ازعرفان مدرن» نوشته‌ام و تا کنون چهار شماره از آن منتشر شده ، کوشيده‌ام مؤلفه‌ها و مقومات نگرش و سلوک عرفانی در جهان راز زدايی شده‌ی کنونی را به روايت خود توضيح دهم. در مقاله ی سوم اين مجموعه که صبغه ی اخلاقی دارد ، با اخذ کردن مفهوم «ديگری» چنانکه لويناس آن را بکار برده، توضيح داده ام که دلمشغول ديگران بودن و به قول گابريل مارسل «وفا» پيشه کردن و در پی کاستن از درد و رنج‌های ديگران برآمدن از مقومات سلوک عرفانی است. در نوشته‌های کسانی مانند داستايفسکی، مارسل، لويناس، کازنتزاکيس...؛ سلوک عرفانی و سلوک اخلاقی متوقف بر دلمشغول «ديگری» بودن است و در راستای کاستن از درد و رنج ايشان گام برداشتن و خودخواهی را کمينه کردن. مارسل معتقد است حتی ايمان ورزی از طريق وفا می‌گذرد؛ يعنی اگر فردی دلمشغول سامان بخشيدن به ايمان خود در جهان جديد است، بايد از امور انضمامی و پيرامونی آغاز کند و بنا بر آموزه‌های مسيحی و انجيلی، به همسايه‌ی خود بپردازد تا هاضمه‌ی فراخی کسب کند و به قول گابريل مارسل «آمادگی معنویِ» لازم را کسب کند. تصور می‌کنم ماندلا در اين امر کاملاً موفق بود. کسی که تفقد احوال باطن و کف نفس پيشه کرده و واجد دلی است که بسيار دوست می‌دارد و از کينه خالی شده، برای پای نهادن بر بام‌های آسمان بسيار مستعد است. با خواندن نوشته‌ی حجاريان دريافتم که ماندلا برخی از پروتکل‌های ديپلماتيک را در سفرهای خود رعايت نمی‌کرده؛ برای مثال اينکه چه کسی به استقبال او بيايد و سمت سياسی او چه باشد. از منظر آداب ديپلماتيک، ممکن است اين مسئله يک نقص و ضعف محسوب شود، اما از آنجا که او دلی درياوش داشت، از اين امور رسته بود و در بند اين مناسبات نبود. ماندلا در زمره سالکان مدرنی بود که «با خودی» را، يعنی خودِ کاذبِ فربهِ مشحون از کژی‌ها و پلشتی‌ها، را کنار نهاده و بر آن فائق آمده؛ رذايل اخلاقی را در خود کمينه و فضايل اخلاقی را در خود بيشينه و نهادينه کرده بود؛ کاری بس دشوار و البته ستودنی.

* از ديد شما چه عواملی سبب شده است تا در ميان بسياری از چهره‌های نامدار سياسی قرن بيستم، ماندلا از يک چنين محبوبيت ماندگار جهانی و فرا ايدئولوژيکی برخوردار شود؟
- تصور می‌کنم سرّ آنرا بايد در مجموعه‌ای از عواملی سراغ گرفت که تا کنون برشمردم. قِران‌های مبارکی که پديدار شده و چنين جايگاه ممتازی را برای او در سپهر سياست رقم زده‌اند. به خصوص اينکه جمع شدن تمام اين ويژگی‌ها در يک سياستمدار کمتر رخ می‌دهد. کف نفسی که او پيشه کرد و دلی عاری از کينه و سرشار از شوقی که او داشت کمتر يافت می شود. ماندلا خالصانه و بدون هيچ شائبه‌ای از جان و مال خود سرمايه گذاشت و ۲۷ سال زندان را تحمل کرد. در عين حال نشان داد که به رغم فعاليت سياسی دراز آهنگ، حرص وافری برای کسب قدرت به هر قيمتی ندارد و با مخالفان و دشمنان ديروز خود از در مرافقت درمی‌آيد. فکر می‌کنم محبوبيت کم نظير او از اينجا نشأت می‌گيرد.

* مهم‌ترين ميراثی که ماندلا برای حال و آينده‌ی از خود به جای می‌گذارد چيست؟
- فکر می‌کنم سنت خشونت پرهيزی باشد؛ البته با تلقی صحيح‌اش. چرا که خشونت معقول و موجه را نيز ميتوان سراغ گرفت و بر آن صحه نهاد؛ مرادم در اينجا عدم ترويج خشونت و به ويژه خودسازی در جهت زدودن دل و ضمير از کينه‌ است. اين‌ها نکاتی است که می‌توان از ميراث ماندلا اخذ کرد و پيش چشم قرار داد و بدان عمل کرد. خصوصا در جامعه‌ای با ابعاد فرهنگی، سياسی، و اجتماعی جامعه‌ی ما؛ به کار بستن اين آموزه‌ها در راستای تلطيف فضا و تغيير نگرش افراد به آنچه در سپهر سياست می‌گذرد بسيار ضروری ست؛ هر چند تحقق اين‌ پديده، امری ست به غايت سخت ، اما ماندلا نشان داد که می‌توان اين کار را بر روی کره‌ی خاکی انجام داد. شايد روزی در کشورديگری که فضايی شبيه به آفريقای جنوبی داشته‌ يا گذشته‌ای متلاطمی را تجربه کرده‌، مطابق با آنچه او توصيه می کرد، شعار «ببخش و فراموش مکن» سرلوحه‌ی کار قرار گيرد و با صرف کمترين هزينه و درد و رنج، پاره‌ای گذارها محقق شود. اين آموزه ها، بخشِ ماندگار ميراث ماندلا ست.

برگرفته از روزنامه اعتماد


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016