گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
22 دی» ازدواج با فرزند خوانده مخالف شهودهای اخلاقی است- بخش دوم٬ سروش دباغ4 دی» شمه ای از لذت همنشینی: سروش دباغ 19 آذر» ميراث ماندگار ماندلا، گفتوگو با سروش دباغ 15 آذر» عاشورا، ايدئولوژی و کودک-قسمت دوم، گفتوگوی نشريه "راه ديگر" با سروش دباغ 3 آذر» عاشورا، ايدئولوژی و کودک، گفتوگوی نشريه "راه ديگر" با سروش دباغ
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ازدواج با فرزند خوانده مخالف شهودهای اخلاقی است٬ سروش دباغاگر ماده و صورت این رابطه عوض شود، یعنی طرفین رابطه مدت زمان زیادی همدیگر را نبینند و قصۀ فرزند خواندگی ملغا شود؛ بعداً که دوباره همدیگر را دیدند، رابطۀ جدیدی در فضای دیگری بین آنها برقرار شود، میتوان درباره اخلاقی بودن آن تأمل کرد و در باب ماهیت رابطه جدید سخن گفت. اما اگر کسی دختری را به فرزندی قبول کرده، آن وقت تصور کنید است که فرد تا دو ماه پیش پدر آن دختر بوده و حالا بخواهد شوهر او شود؛ این رابطه غیر اخلاقی است و شهود اخلاقی ما آنرا ناروا می انگارد.چنانکه میدانید، لایحه مربوط به کودکان بیسرپرست نقدهای زیادی به امکان ازادواج فرزندخوانده با والدین خودش وارد کرده است. چنین ازدواجی چرا غیر اخلاقی است؟ چنانکه در می یابم، دلیل اعتراضات موجود به قانونی شدن چنین ازدواجی، که در نوشتههاو مصاحبه های بسیاری مطرح شده ، این است که فرزندخوانده در حکم فرزند انگاشته میشود و صدور مجوز چنین ازدواجی، نوعی به رسمیتشناختن رابطه جنسی با محارم است. البته به لحاظ فقهی و بیولوژیک، رابطه والدین با دختر و پسرشان متفاوت از رابطه آنها با فرزندخواندهشان است. اما وقتی شما کسی را به عنوان فرزند میپذیرید، او در واقع در زمرۀ محارم شما محسوب میشود. آن کودک به منزل شما میآید و قرار است محیط امنی در خانه شما برای او فراهم شود و به او با دیده انسانی نگاه شود نه با نگاه جنسی. اگر هم این نگاه از ابتدا انسانی باشد، نباید بعداً تغییر یابد. چه در عرف ما و چه در عرف مغربزمین، عروس و داماد هم جزو محارماند؛ با اینکه نسبت بیولوژیک با خانواده همسر خود ندارند. اگر پدرشوهر یا مادرزن رابطه نامشروعی با عروس یا داماد خود داشته باشند، قبح عمل آنها در جهان امروز در عداد زنای با محارم است. چند سال قبل نوه یکی از نویسندگان مشهور غربی، افشا کرد که آن نویسندۀ مشهور باعروسش (یعنی مادر این دختر) رابطه جنسی داشته؛ از اینرو وی با تلخی از پدربزرگ خود یاد میکرد. آن ایام من در انگلستان درس می خواندم، از برخی از دوستان و دانشجویان انگلیسی و اروپایی در این باب سوال کردم ؛ جملگی بر این باور بودند که قبح این عمل نظیر قبح زنای با محارم است. حالا در قصۀ فرزندخوانده هم چنین نگاهی حاکم است. یعنی وقتی شما کسی را به فرزندی میپذیرید، باید با او مثل فرزند خودتان رفتار کنید. وقتی که عرف جامعه ما به چنین ازدواجی واکنش نشان میدهد، این امر نشاندهنده تلقی غالب از نسبت والدین با فرزندخوانده است. اگر کسی میخواهد همسر اختیار کند، میتواند به سراغ فرد دیگری جز فرزندخواندهاش برود! اینکه خانهزاد خودش را که تا دیروز در حکم فرزندش بود به ازدواج خود درآورد، صورت خوشی ندارد. شهودهای اخلاقی من هم با معترضان به این ازدواج، همآواست. این ازدواج متضمن نوعی استفاده ابزاری از یک انسان است. البته پذیرفتن یک کودک به فرزندی، از اول با چنین قصدی همراه نبوده، ولی اگر قرار باشد فرزندخوانده سرانجام همسرِ پدرخوانده یا مادرخواندهاش شود، نوعی استفاده ابزاری از یک انسان در اینجا متحقق شده است؛ یعنی کسی را با هدفی مشخص و متعارف به خانه بیاوریم و نهایتاً استفادهای نامتعارف از او بکنیم؛ استفادهای که مبنای ایجاد و آغاز این رابطه نبوده است. این امر متضمن نقض "کرامت انسانی" است. شما وقتی با کسی قرارداد ازدواج می بندید، رابطهای بنا میکنید که در آن رابطه جسمانیِ جنسی هم مندرج است. اما وقتی یک دختربچه یا پسربچه را به فرزندی میپذیرید، اصلاً چنین قصدی در رابطۀ شما با آن کودک مندرج نیست. رابطه با فرزندخوانده بر حس انسان دوستی بنا شده است. شهودهای اخلاقی من هم میگوید اگر چنین رابطهای 20-15 سال دیگر به ازدواج ختم شود، عملی غیر اخلاقی رخ داده است. اینکه میفرمایید شهود اخلاقی چنین حکمی میکند، یعنی استدلال قاطع و محکمی وجود ندارد و ما باید این ازدواج را شهوداً غیر اخلاقی بدانیم؟ «شهود» در فلسفه اخلاق جدید یکی از منابع احراز معرفت اخلاقی است. یعنی ما استدلال اخلاقیِ مبتنی بر شهود هم داریم. مثلاً شما به نحو شهودی درمی یابید که درهمین سنخ ازدواج مورد بحث، کرامت انسانیِ آن فرزندخوانده نقض میشود و همین دلیلیست برای ناروایی چنین ازدواجی؛ همچنان که به نحو شهودی، ناروایی اخلاقیِ دروغ گویی و پیمان شکنی را احراز می کنید. به اختصار عرض می کنم که در قرن بیستم، ما شهودگرایان سنتی ای مثل دیوید راس داریم که شهودهای اخلاقیِ غیر استنتاجیِ خطاناپذیر(infallible (را قوام بخش استدلال اخلاقی می دانند. علاوه بر این، شهودگرایانی نظیر رابرت آئودی را داریم که شهودهای اخلاقی را خطاپذیر(fallible) انگاشته ؛ شهودهایی که قوام بخش استدلال هایی برای انجام و یا ترک کنشی در قلمرو اخلاق اند. فرض کنیم آقا یا خانم الف با آقای ب قرارداد میبندد که کودک او را به عنوان فرزندخوانده به خانهاش بیاورد. سالها میگذرد و آن دختربچه به سن قانونی میرسد و حالا آقا یا خانم الف با آن بچه دیگر بالغ شده، قرارداد جدیدی میبندد که او همسرش باشد. اگر آن دختر یا پسر هم در کمال آزادی و اختیار این قرارداد را بپذیرد، به این ازدواج اخلاقاً چه نقدی وارد است؟ یعنی کسی که تا به حال پدر او بوده، حالا قرار است همسرش باشد؟ بله. یعنی تا به حال پدرخوانده یا مادرخوانده او بوده حالا همسرش میشود. خیلی نا متعارف است که انسان یک عمر کسی را پدر یا مادر خود بینگارد و سپس آن شخص همسرش بشود. در عین حال، اگر از بدو پذیرش آن بچه به عنوان فرزندخوانده چنین قصدی در کار بوده، معلوم است که آن قرارداد اولیه با اهداف انسانی منعقد نشده؛ مگر کسی درباره فرزند خودش چنین محاسباتی میکند؟ اگر ماده و صورت این رابطه عوض شود، یعنی طرفین رابطه مدت زمان زیادی همدیگر را نبینند و قصۀ فرزند خواندگی ملغا شود؛ بعداً که دوباره همدیگر را دیدند، رابطۀ جدیدی در فضای دیگری بین آنها برقرار شود، میتوان درباره اخلاقی بودن آن تأمل کرد و در باب ماهیت رابطه جدید سخن گفت. اما اگر کسی دختری را به فرزندی قبول کرده، آن وقت تصور کنید است که فرد تا دو ماه پیش پدر آن دختر بوده و حالا بخواهد شوهر او شود؛ این رابطه غیر اخلاقی است و شهود اخلاقی ما آنرا ناروا می انگارد. در واقع شهود اخلاقی ما میگوید که اگر ژان والژان با کوزت ازدواج میکرد، مرتکب یک عمل غیر اخلاقی شده بود. بله، همینطور است. شما فرمودید چنین ازدواجی صورت اخلاقی ندارد. از صورت که بگذریم، آیا این ازدواج واقعا هم غیر اخلاقی است؟ این بستگی به نظریه اخلاقی شما دارد. اگر شما در قلمرو «اخلاق هنجاری» به « فایده گرایی اخلاقی» باور داشته باشید، معتقد خواهید بود که چنین ازدواجی متضمن بیشینه شدن ضرر و کمینه شدن فایده است و به همین دلیل آن را غیر اخلاقی میدانید. اگر وظیفهگرا باشید، خواهید گفت این ازدواج کرامت انسانی را نقض میکند و به همین دلیل غیر اخلاقی است. در چارچوب مکاتب اخلاقی گوناگون می توان له غیر اخلاقی بودنِ این ازدواج استدلال کرد. اگر این ازدواج مسبوق به تجاوز جنسی باشد که حکمش روشن است و از منظر عموم مکاتب اخلاقی، نارواست. یعنی شما چه فایدهگرا باشید، چه وظیفهگرا و چه فضیلتگرا، چنین ازدواجی را غیر اخلاقی میدانید. علاوه بر این، اگر این ازدواج مبتنی بر سوء استفاده از جهل و نا آگاهی بچه باشد، یعنی سنینی که بچه درکی از ماهیت ازدواج ندارد، او به این نیت که در آینده به همسری برگرفته خواهد شد، به فرزند خواندگی پذیرفته شود، باز هم ازمنظر مکاتب فایدهگرایی، وظیفهگرایی و فضیلتگرایی، چنین ازدواجی غیر اخلاقی است. اگر از اول این توافق در جامعه وجود داشته باشد که فرزندخوانده می تواند با پدر یا مادرش ازدواج کند، حکم این ازدواج چیست؟ یعنی عرف جامعه حساسیتی نسبت به این ازدواج نداشته باشد. باید دید این توافق با چه کسی صورت گرفته است؛ با بچهای که هنوز خوب و بد خودش را تشخیص نمیدهد و درکی از مقوله ازدواج ندارد؟ دیگران هر نظری که داشته باشند، کسی اخلاقا حق ندارد از ناآگاهی آن بچه سوء استفاده کند. یک فرزندخواندۀ چهار ساله که درکی از ازدواج ندارد. دختر پانزده ساله چطور؟ تا همین دو سه نسل قبل دختر پانزده ساله به راحتی ازدواج میکرد. بله، ولی با پدرخوانده خودش ازدواج نمیکرد! یعنی تا همین چند دهۀ پیش ازدواج دختر پانزده ساله در جامعه ما امری متعارف بود، ولی ازدواج او با پدرخواندهاش در همان زمان هم امری نامتعارف و مخالف شهود اخلاقی اعضای جامعه بود. آن دختر پس از رسیدن به سن بلوغ، مطابق با عرف جامعه، با کسی جز پدرخواندهاش ازدواج میکرد. ولی اگر آن دختر با کسی ازدواج میکرد که تا دیروز در خانه به او به چشم پدر نگاه میکرد، آن دختر نیز مورد سوء استفاده واقع شده و کرامت انسانیاش نقض شده بود. درباره مفهوم "ازدواج غیر اخلاقی" هم کمی توضیح میفرمایید. چنین مفهومی اساساً مصداق دارد؟ بله، اگر کسی به اجبار ازدواج کند، ازدواجی غیر اخلاقی رخ داده است. اگر با محارم باشد، غیر اخلاقی است. چرا؟ اگر کسی پس از مدتی بگوید من عاشق پدرم هستم و میخواهم با او ازدواج کنم، تکلیف چیست؟ از منظر اخلاق سکولار؟ نمیدانم! در جوامع غربی هم چنین ازدواجی غیر اخلاقی و غیر قانونی است. بر فرض که نتوانند ازدواج کنند. اگر بخواهند به عنوان یک زوج ازدواج نکرده زندگی کنند، باز هم نمیتوانند؟ نه، این کار هم در غرب غیر قانونی است. در مغرب زمین هم زنای با محارم اخلاقاً بسیار قبیح است. علی ای حال، چه شما واقع گرا ( realist) باشید وچه ضد واقع گرا anti-realist))؛ در هر صورت، در قلمرو اخلاق هنجاری، زنای با محارم قبح اخلاقی دارد و نا موجه و فرونهادنی است. در مثال مربوط به همان نویسنده غربی، فارغ از جنبۀ حقوقی ماجرا، قبح اخلاقیاش مد نظرم بود. شما می فرمایید عرف این ازدواج را غیر اخلاقی میداند و قانون هم آن را غیر اخلاقی قلمدا کرده است. ازدواج یک زن با چند مرد در تبت و نپال ظاهراً هنوز هم رواج دارد و غیر اخلاقی قلمداد نمیشود. سوال من این است که آیا در چارچوب اخلاق سکولار، فارغ از عرف و قانون جامعه، میتوان ازدواجی مبتنی بر رضایت طرفین را غیر اخلاقی دانست؟ این بستگی به موضع شما در فلسفه اخلاق دارد. اگر شما اعتبارگرا (conventionalist) باشید، مثل مرحوم علامه طباطبایی در مقاله « ادراکات اعتباری» در کتاب « اصول فلسفه وروش رئالیسم»؛ یعنی امور اخلاقی را علی الاصول اعتباری بدانید، ممکن است از دورانی به دوران دیگر، تفاوت رای جدی درباره اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن یک عمل داشته باشید. علامه طباطبایی مثال میزند که زنا و ازدواج، دو عمل مشابهاند ولی ما اولی را قبیح قلمداد کردهایم و دومی را روا؛ چرا که زنا قبح فاعلی دارد نه قبح فعلی. یعنی ازدواج و زنا حسن و قبح ذاتی ندارند. کسانی که به اعتباری بودن اخلاق باور دارند و در فلسفه اخلاق رئالیست نیستند، علی الاصول چنین نگاهی دارند؛ یعنی معتقدند یک عمل خاص در دورهای ممکن است اخلاقی قلمداد شود ولی در دورهای دیگر، «عرف عقلا» به دلائل دیگری اعتبار میکنند که آن عمل غیر اخلاقی است. اما اگر کسی واقعگرا باشد، بر این باور است که یک عمل خاص ذاتاً قبح و یا حسن اخلاقی دارد و خوبی و بدیِ اخلاقی این کنش، خصوصیتی است که به نحوی از انحاء در عالم خارج، تعین و تقرر دارد؛ در اردوگاه واقع گرایان اخلاقی، می توان «فوق طبیعت گرایان»، «طبیعت گرایان» و «نا طبیعت گرایان» را سراغ گرفت و از یکدیگر تفکیک کرد. رای عموم واقعگرایان در حوزه اخلاق، از یونان باستان تا به امروز، این است که خصوصیات اخلاقی ای نظیر خوبی، بدی، باید، نباید، وظیفه.... نسبتی با عالم واقع دارند. به عبارت دیگر، این خصوصیات اخلاقی ، مستقل از فاعل اخلاقی ، بخشی از اثاثه عالم خارجاند. از سوی دیگر، کسی که قائل به اعتباری بودنِ ادراکات اخلاقی است، صرفاً به "اعتبار عقلا" بسنده میکند و ملاکش برای اخلاقی بودن یا نبودن یک عمل، اجماع و اعتبار عقلاست. اعتبار عقلا نیز در ادوار تاریخی و یا مناطق جغرافیایی گوناگون میتواند متفاوت باشد. از این منظر، مثلاً اخلاقی بودنِ پدیدۀ چندهمسری زنان در تبت، از منظر قراردادگرایان، با توجه به اعتبار عقلا در درون آن اجتماع، پذیرفته است، اما چنین امری در اجتماعات دیگر پذیرفتنی نیست. در عین حال، همین پدیده از منظر یک واقع گرا، قبحِ همه جایی دارد؛ چه در تبت، چه در اروپا و چه در آمریکا؛ چرا که بدیِ آن، امری واقعی است که می توان آنرا در جهان پیرامون سراغ گرفت. لزوماً نه. چون کسی هم که در حوزۀ اخلاق اعتبارگرا است، میتواند ازدواج با محارم را غیر اخلاقی بداند و آن را غیر قانونی بینگارد. چنین فردی، چنانکه گفتم، با استناد به مفهوم "اعتبار عقلا" (و نه قبح ذاتی) این امر را غیر اخلاقی میداند و چون آن را غیر اخلاقی قلمداد میکند، قانوناً هم آن را ممنوع میکند. پس اعم از اینکه واقعگرا باشید یا ضد واقعگرا، میتوانید حکم به ممنوعیت چنین نوع ازدواجی بدهید. ادامه این نوشته را میتوانید در اینجا بخوانید Copyright: gooya.com 2016
|