گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
22 دی» ازدواج با فرزند خوانده مخالف شهودهای اخلاقی است- بخش دوم٬ سروش دباغ21 دی» ازدواج با فرزند خوانده مخالف شهودهای اخلاقی است٬ سروش دباغ 4 دی» شمه ای از لذت همنشینی: سروش دباغ 19 آذر» ميراث ماندگار ماندلا، گفتوگو با سروش دباغ 15 آذر» عاشورا، ايدئولوژی و کودک-قسمت دوم، گفتوگوی نشريه "راه ديگر" با سروش دباغ
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بررسی پیامدهای مثبت و منفی فیسبوک ٬ گفتگوی روزنامه قانون با سروش دباغدر زندگی امروز، شبکههای اجتماعی نقش مهمی بازی میکنند. چندی پیش در دپارتمان ما در دانشگاه تورنتو جلسهای بود، از بخش رایانه دانشگاه دو نفر آمده بودند و برای اساتید توضیح میدادند که چگونه میتوان از فیسبوک و توییتر برای ارتباط بهینه با دانشجویان استفاده کرد؛تهدیدها و توهین های فیس بوکی را نادیده میگیرم! احسان نادرپور: سروش دباغ؛ پژوهشگر ایرانی در حوزههای ادبیات، دین و فلسفه است. وی از شهریور 90 برای تدریس و تحقیقات علمی به تورنتو مهاجرت کرد. نزدیک به 2سال و نیم است که عضو فیس بوک میباشد و به گفتهی خودش روزی دوبار به این شبکهی اجتماعی سر میزند. او دارای یک صفحهی شخصی و یک صفحهی هواداران با بیش از 4 هزار عضو است. راس یک ساعت مشخص با سروش دباغ برای چت قرار میگذارم؛ با کمی تاخیر می آید اما بیشتر از سه برابر آنچه مقرر شده بود برای این چَت وقت میگذارد. با وی در مورد فرصتها و تهدیدهای فیسبوک در این شبکهی اجتماعی به گفتگوی فیسبوکی یا همان چَت پرداختیم که در ادامه آن را میخوانید: آقای دباغ معمولا چقدر زمان صرف فیس بوک میکنید؟ روزی دو بار به فیس بوک مراجعه میکنم؛ صبح و شب. در این دو بار، هم پستهای خود را میگذارم، هم به پیامهای شخصی پاسخ میدهم و هم مطالب دیگران را میخوانم. خواندن پیامهای شخصی و پاسخ دادن به آنها در این میان بیشترین وقت را از من میگیرد . برخی از مواقع حجم زیاد این پیامها غافلگیرم میکند، در عین حال میکوشم تا جاییکه میرسم به آنها پاسخ دهم. من علاوه بر صفحه اصلی فیس بوک، پیچی تحت عنوان "سروش دباغ" دارم؛ پستهایم را روی آن صفحه نیز میگذارم. در عین حال پیامهای آن صفحه را نیز به دقت میخوانم و پاسخ میدهم. در این میان مخالفان چقدر سهم دارند در مکاتبات و ارتباطات تان در فیس بوک ؟ بحث منطقی و غیر منطقی هم طبیعتا مطرح می شود برخوردتان با این افراد چگونه است ؟ علاوه بر هموطنان عزیز ایرانی، پیامها و پرسشهای زیادی نیز از افغانستان و عراق و تاجیکستان دریافت میکنم. مخالفان هم زیاد برایم مینویسند. اگر پیام اهانت آمیز نباشد و متضمن پرسشی باشد، معمولا پاسخ میدهم، اعم از اینکه منابعی برای مطالعه معرفی میکنم و یا به اختصار و یا تفصیل پاسخ مینویسم. پیامهایی را هم که متضمن اهانت و ناسزاست، البته بی پاسخ میگذارم و جز دعا برایشان کاری نمیکنم. برخی از پیامها نیز متضمن تهدید هستند. آنها را نیز نادیده می گیرم و از شان عبور میکنم. ولی از حجم اندک ناسزاها و تهدیدها که بگذریم، خوشبختانه، با افراد زیادی که مسئلههای معرفتی و وجودی جدی دارند، در این قریب به 3 سال در فیس بوک آشنا شدهام، از این بابت خرسندم. خیلی از کسانی که مقالات و مصاحبهها و فایلهای صوتی مرا خوانده و گوش کردهاند، پرسش ها و انتقادات خود را با من در میان گذاشتهاند؛ حقیقتا از آنها استفاده کردهام. گفتید در فیس بوک برایتان پیام تهدید آمیز میفرستند! اتفاقی که ما در حجم وسیعتر دیدهایم و در ادامه به آن اشاره میکنیم. چه تهدیدهایی معمولا علیه تان صورت میگیرد؟ آیا تاکنون نمود بیرونی هم داشته است؟ نه، نمود بیرونی نداشته. تهدیدها و توهین هایی از این دست که اگر روزی شما را از نزدیک ببینیم، چنین و چنان می کنیم، نوشته ها و سخنان شما سخیف و بی مایه و دل آزار است... آنها را هیچوقت جدی نگرفتهام. مشخص هم نیست که از داخل و یا خارج کشور این تهدیدها را دریافت میکنم. بیش از آن، الفاظ رکیکی و ناسزاهایی است که نثار خودم و خانواده ام، خصوصا پدرم، عبدالکریم سروش، می کنند.... آنهم عیبی ندارد حقیقتا، سالهاست با این قضیه آشنایم و بدان عادت کردهام! اوایل قدری ناراحت میشدم؛ اما خوشبختانه مدتهاست دیگر روی من اثر نمی گذارد. برخی از مواقع فکر میکنم این سخنان مخاطب دیگری دارد و خطاب به من نوشته نشده، به همین سبب از کنار آنها می گذرم. آقای دباغ در حوزه ی ادبیات برخی چندان از اینکه یک نویسنده از فیسبوک برای انتشار مطلب و یا حتی از تایپ کردن به جای قلم به دست گرفتن بهره ببرد رضایت ندارند. بعضی هم از خطر تاثیرگذاری منفی ادبیات مجازی بر زبان فارسی سخن میگویند. نظر شما در این باره چیست؟ من مشکلی با تایپ کردن به جای استفاده از قلم ندارم. به نظرم فیس بوک امکانی را به افراد می دهد تا دغدغهها و ایدههای خود را با دیگران در میان بگذارند. خطر تأثیرگذاری منفی در ادبیات مجازی را هم نمیبینیم. خطری که فیسبوک و کلا شبکه های مجازی دارند، این است که فرد را به دنبال خود بکشانند و او را از انجام کارهای دیگر باز دارند. مثلا میزان مطالعه و دیگر کارهای جدی فرهنگی را کاهش دهند . این خطر جدی است. اگر برای استفاده از فیسبوک و دیگر شبکههای اجتماعی، شخص برنامهریزی نکند و خود را در معرض این سیل اطلاعات و روابط اجتماعی قرار دهد، البته چنین آثاری را در پی خواهد داشت. به نظرم باید زمان مشخص و معینی را در شبانه روز به این امور اختصاص داد و نه بیشتر. فیس بوک مانند دیگر شبکههای اجتماعی، حقیقتا آثار و برکات زیادی دارد؛ اما باید به هوش بود و در اختصاص وقت بدان دقت کرد. برخی از افراد را میشناسم که واقعا به جز خواندن خبرهای فیسبوکی و پستهای دیگران، در طول ماه مطالعه منظم و جدی دیگری ندارند و نمیرسند فیالمثل کتابی در ادبیات و یا تاریخ و یا فلسفه و یا هنر بخوانند. به نظرم این اصلا درست نیست. از قضا چندی پیش مطلبی درباره فحاشی به لیونل مسی در روزنامه شرق منتشر کردم. اشاره کردم که خرده فرهنگی در کثیری از کشورهای دنیا در میان اهای وزرش دوست وجود دارد، مثال از حوادث خشونت بار فوتبال اروپا زدم، یا دعواهایی که در ورزش هاکی در کشور کانادا که من زندگی میکنم، به چشم میخورد و تلویزیون نیز انها را نشان میدهد. در عین حال، نباید مسئله را تحلیل تک عاملی کرد؛ کلا در میان ما فرهنگِ مدارا متاسفانه چندان نهادینه نشده و صبر و شکیبایی در مناسبات انسانی دست بالا را ندارد. شما نگاه کنید به نحوه رانندگی ما؛ کم طاقتی ما وقتی ماشینی می خواهد از پارک بیرون بیاید یا از ما سبقت بگیرد. برایم جالب است فیالمثل که در این مدت که در کانادا هستم، یکبار نشده، ببینم وقتی ماشینی دارد به آرامی از پارک بیرون میآید و یا ماشین را عقب و جلو میکند، ماشین عقبی بوق بزند و یا شیشه را پایین بکشد و داد و بیداد کند. دریکی از ایمیلهایی که دوستی اخیرا از تهران برایم فرستاده بود؛ در حاشیه یکی از عکسها دیدم، نوشته "پارک= پنچری". یادم افتاد 3سال است چنین تابلوهایی را ندیده ام!!! اینجا اگر کسی جلوی پارکینگ دیگری پارک کند، خیلی بعید است که دیگری ماشین او را پنچر کند و از آن تأمل برانگیزتر روی درب پارکینگ خود بنویسید که پارک = پنچری. طاقت و صبر و مدارا و رواداری ما در مجموع کم است. این امر علل متعدد دارد و روانشناسان و جامعه شناسان بهتر میتوانند آنرا تحلیل کنند. چارهای نداریم تا همه دست به دست هم دهیم و این فرهنگ را به کمک هم بسازیم. امری که زمان میبرد؛ اما به میزان نان شب برای ما ضروی است. بگذارید خاطره ای برای شما نقل کنم. چند ماه پیش در بانک رفته بودم؛ در صف ایستاده بودم تا نوبت من شود و خانمی ایرانی داشت در یکی از باجهها کار خود را میکرد. آنقدر رفتار ایشان غریب بود، که دیگر کسانی که در صف بودند، با تعجب به هم نگاه میکردند: بلند بلند با موبایل خود حرف میزد، با کسی آن طرف خط وسط بانک داد و بیداد میکرد. هم کارمند بانک و هم مشتریانی که در صف ایستاده بودند متعجب بودند از رفتار ایشان و از همه مهمتر اینکه توجه نداشت که وقت دیگران را که در صف ایستادهاند گرفته، و مشغول کارها و یا بهتر بگویم دعوای شخصی خود با کس دیگری وسط بانک است. البته کسی به این خانم آشکارا اعتراص نکرد؛ اما یادم هست خانمی که جلوی من ایستاده بود، برگشت و به من گقت این خانم فرهنگ حضور در بانک را ندارد؛ راست هم می گفت حقیقتا! من هم واقعا چیزی نداشتم بگویم و سکوت کردم. اگر مدارا محوری در ما نهادینه شود، قطعا در رفتار ما در شهر ( پولیس) و در تنظیم روابط ما با دیگران به نحو طبیعی بروز خواهد کرد. البته از بعد دیگری هم می شود به این تجمع مجازی نگاه کرد و از آن به سود کارهای عام المنفعه استفاده کرد . چندی پیش گروهی از دانشجویان فعال در امور خیریه اقدام به راهاندازی یک کمپینی کردند که توسط آن یک جوان را در آستانهی اعدام نجات دهند. اگر 13 هزار نفر عضو این کمپین میشدند و هرکدام 10 هزار تومان کمک میکردند هزینهی دیه این فرد که در 16 سالگی دچار قتل عمد شده بود تامین میشد. نزدیک به 20 هزار نفر اعلام کرده بودند که در این اقدام شرکت خواهند کرد و نهایت چند روز پیش این جوان با تامین مبلغ 130 میلیون تومان از اعدام نجات یافت. فکر میکنید آیا اقداماتی از این دست پتانسیل جایگزینی آن لشگرکشیها را دارند یا مخاطب شان را متفاوت میدانید؟ بله، این خبر خوب را من هم شنیدم؛ اقدام مبارکی بود. همین امر باعث می شود امید خود را از دست ندهیم و از شبکه های اجتماعی ای نظیر فیس بوک استفاده بهینه کنیم. به قول شما می تواند جایگزین آن لشکرکشی ها شود. به قول اقبال لاهوری؟« تو دل گرفته نباشی که عشق تنها نیست». باید امیدوار بود و به قول داستایفسکی به ادامه دادن ادامه داد. به نظرم به اندازه خود می توان از این رسانه برای حل مشکلات استفاده کرد و بهره برد. در زندگی امروز، شبکههای اجتماعی نقش مهمی بازی میکنند. چندی پیش در دپارتمان ما در دانشگاه تورنتو جلسهای بود، از بخش رایانه دانشگاه دو نفر آمده بودند و برای اساتید توضیح میدادند که چگونه میتوان از فیسبوک و توییتر برای ارتباط بهینه با دانشجویان استفاده کرد؛ برخی از اساتید اکنون از شبکه فیسبوک استفاده میکنند. چنانکه از ایشان شنیدهام، علاوه بر دانشجویان موظف، دانشجویانی که دانشجوی رسمی کلاس نیستند، در مباحثاتِ فیسبوک شرکت میکنند، منابع را میخوانند و با دیگران و استاد درس وارد گقتگو میشوند. مرادم از ذکر این مثال تأکید بر نفوذ این شبکه های اجتماعی در زندگی امروزه شهروندان است، باید آنرا جدی گرفت و در جای خود از آن بهره برد. برای پایان گفتگو هم یک استتوس برای ما بنویسید. در خاتمه این گقتگو، بد نیست استاتوسی را که 15 روز پیش در صفحۀ فیسبوک خود نوشتم و ناظر به آب و هوای آن روزهای تورنتو بود و در آن ذکری از دلتنگی من از روزهای بهاری تهران رفته بود، اینجا بیاورم: روزهای اخیر تورنتو خیلی سرد شده و بارشِ باران چهرۀ دیگری به شهر بخشیده است. بارانی که بر اثر سرمای زیاد بلافاصله تبدیل به یخ شده و روی شاخهها و کابلهای برق و ماشین ها نشسته است. از اینرو درختان متعددی در روزهای اخیر شکسته و در کوچه و خیابانهای شهر بر روی زمین افتاده ؛ برقِ بخشی از شهر نیز چند روزی است که قطع شده. از سوی دیگر شاخههایی که یخ زده و قندیلهای متعددی که بر روی آنها نقش بسته، مناظر طبیعی زیبایِ کم نظیری را پدید آورده است ..... همۀ این اتفاقات در آستانه تولد عیسی (ع) و حلول سال نو رخ داده است. فرا رسیدنِ سالروز تولید حضرت مسیح و سال نو میلادی را صمیمانه به همۀ دوستان تبریک میگویم. امیدوارم که سال خوبی پیش روی همۀ عزیزان باشد؛ روزهای اخیر با خود میاندیشیدم که چقدر تفاوت است میان در رسیدن سال نو در فرهنگ و آئین ما ایرانیان که با نو شدنِ طبیعت و نفس کشیدنِ زمین و بر زدن شکوفهها و خرمی و طراوت و لطافت و وزش باد صبا و بارش بارانِ مطبوعِ بهاری همراه است؛ در قیاس با سال نویی که در سرمای استخوان سوز زمستان در این سوی کرۀ خاکی سر بر میآورد. این ایام، دلم سخت هوای روزهای بهاری تهران را کرده است... با مهر Copyright: gooya.com 2016
|