گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
22 بهمن» بازرگان متأخر و سکولاريسم سياسی، گفتگو با سروش دباغ9 بهمن» "روشنفکری دينی" و روشنفکران دينی، سروش دباغ* 4 بهمن» بررسی پیامدهای مثبت و منفی فیسبوک ٬ گفتگوی روزنامه قانون با سروش دباغ 22 دی» ازدواج با فرزند خوانده مخالف شهودهای اخلاقی است- بخش دوم٬ سروش دباغ 21 دی» ازدواج با فرزند خوانده مخالف شهودهای اخلاقی است٬ سروش دباغ
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نوبت عاشقی، سروش دباغاخيرا کارگاه دو جلسه ای تحت عنوان "کارگاه عشق" در "بنياد سهروردی" برای مخاطبان ايرانی در شهر تورنتو برگزار کردم. در اين دو جلسه کوشيدم پنج معنای از عشق را، چنانکه در می يابم، از يکديگر تفکيک کرده و درباره هر يک نکاتی را به تفصيل توضيح دهم. در اين نوشته می کوشم به اختصار تلقی های پنجگانه از مفهوم عشق به روايت خود را تبيين کنماخيرا کارگاه دو جلسه ای تحت عنوان " کارگاه عشق" در « بنياد سهروردی» برای مخاطبان ايرانی در شهر تورنتو برگزار کردم. در اين دو جلسه کوشيدم پنج معنای از عشق را، چنانکه در می يابم، از يکديگر تفکيک کرده و درباره هريک نکاتی را به تفصيل توضيح دهم. مشارکت فعالانۀ حضار به غنای بيشتر مباحث، کمک بسيار کرد. در اين نوشته می کوشم به اختصار تلقی های پنجگانه از مفهوم عشق به روايت خود را تبيين کنم. «عشق رمانتيک» (۱) اولين سنخ از انواع عاشقی است. اين نوع رابطه متضمن علاقۀ شديد بين دو انسان است که تؤام با روابط جسمانی است. عشق زمينی زايل کنندۀ خودخواهی و خودشيفتگی است؛ چرا که عاشق، به جای اينکه دلمشغول خود باشد، مسحور و مفتون فرد ديگری شده و از حصار خود به در می آيد. در ادبيات کلاسيک فارسی اين نوع عاشقی به زيبايی به تصوير کشيده شده؛ به عنوان نمونه می توان از غزل های لطيف و روح نواز عاشقانۀ سعدی ياد کرد: من بیمايه که باشم که خريدار تو باشم تو مگر سايه لطفی به سر وقت من آری خويشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم در روزگار کنونی نيز وقتی فروغ فرخزاد « ازدحام کوچه خوشبخت» را به تصوير می کشد، از اين نوع روابط عاشقانۀ دل انگيز پرده بر می گيرد: «من از نهايت شب حرف ميزنم «عشق افلاطونی» (۲) پس از آن در می رسد و ناظر به کشش عميق ميانِ دو روح و به تعبير شريعتی دو « خويشاوند» است؛ عشقی فرا جنسيتی که در قيد زمان و مکان نيست. در اين نوع عاشقی، ممکن است دو نفر هم عصر و همزمان باشند، مانند مولوی و شمس تبريزی؛ همچنين ممکن است متعلق به ادوار مختلف باشند، نظير رابطۀ روحیِ ميان اقبال لاهوری و جلال الدين رومی و يا علی شريعتی و ابوذر غفاری، که « بعد منزل نبود در سفر روحانی». عموما اين نوع رابطه با تبديل مزاج و تحول احوال عجين است و به عاشق، نگاه و نگرش و وجود تازه ای می بخشد: «عشق آسمانی» (۳) از ديگر انواع عاشقی است. در اين تلقی، معشوق، تشخصی ندارد و در قالبِ معشوق زمينی نمی گنجد، بلکه موجودِ مهيب بی کرانه و بی تعين و بی رنگ و بی صورتی است که عاشق را در کام کشيده و دچار خود کرده است. اين نحوه ازعاشقی در ادبيات صوفيانه وعرفانیِ اديان ابراهيمی به وفور يافت می شود. در انجيل آمده که « خداوند عشق است»؛ عرفای مسلمان نيز بر اين باورند که خدا از جنس عشق است. به قول مولانا: تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و با وفايی تو شراب و ما سبويی تو چو آب و ما چو جويی « عشق اگزيستانسيل» (۶) که بسامد آن در دوران جديد بيشتر شده، ناظر به سرشت سوگناک هستی است و از دغدغه ها و تلاطم های وجودی ژرفِ عاشق در دنيای راززدايی شدۀ پيرامونی پرده بر می گيرد. تنهايی معنوی و «آرامش سرد» از مؤلفه های اين نوع عاشقی است؛ عاشقی ای که به جای ابتهاج و شادخواریِ عارفانه ای که فی المثل در « ديوان شمس» موج می زند، از جنس « ترنم موزون حزن» است و با آرامش و اندوه و تحير و سبکباری و ترک تعلقات و پرنده صفت شدن در می رسد و وسعت مشرب و هاضمۀ فراخ به عاشق می بخشد: « بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايی من بزرگ است « و عشق، تنها عشق اين نوع عاشقی را می توان افزون بر « هشت کتاب» سپهری و «کويريات» شريعتی، در نوشته های داستايفسکی، اونامونو، مارسل و برخی ديگر از اگزيستانسياليست های معاصر سراغ گرفت. « لب دريا برويم نوبت عاشقی است؛ باشد که در اين چند صباحی که برروی کرۀ خاکی زندگی می کنيم، به قدر طاقتِ خويش، اصناف عاشقی را تجربه کنيم و وجود تازه و نوی بيابيم و وقتمان خوش شود: گفتم آهندلی کنم چندی سعديا دور نيکنامی رفت ــــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|