چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چگونه مرزبانان از دست جيش العدل آزاد شدند؟

تسنيم - بزرگ طايفه شه‌بخش به تشريح جزئيات و ناگفته‌های آزادی مرزبانان ربوده شده توسط گروهک جيش‌العدل که تاکنون در جايی مطرح نشده بود، پرداخت.

حاج اميد شه‌بخش يکی از معتمدان و ريش سفيدان سيستان و بلوچستان است که ماموريت يافته بود تا برای رايزنی و برقراری ارتباط با گروه تروريستی جيش‌العدل راهی برای مذاکره بيايد.

وی به تشريح آنچه که در جريان آزادی مرزبانان ايران ربوده شده از سوی اين گروهک تروريستی گذشته بود، پرداخت.

بخشهايی از مصاحبه بزرگ طايفه شه‌بخش:

-به دنبال هماهنگی‌های انجام شده برای آزادی مرزبانان ربوده شده، با تماس مسئولان و روحانيون و علمای منطقه با بنده مقرر شد بنده به همراه سه نفر ديگر از متنفذين استان برای ارتباط و يافتن راهی برای مذاکره با گروه جيش العدل اقدام کنيم.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


-بنده و چهار تن ديگر به نام‌های "حاج خدابخش زردکوهی"، "حاج علی نوايی" و "کپدانی" از جمله افرادی بوديم که برای اين ماموريت حساس انتخاب شده بوديم که با ما صحبت شد و توضيحات لازم در زمينه اهميت اين موضوع ارائه و در نتيجه تلاش برای آزادی و انتقال آنان توسط اين تيم آغاز شد.

-پس از توجيهات لازم تيم، به کويته پاکستان عزيمت کرديم که دو شب و دو روز آنجا بوديم و موفق شديم رابطی را برای برقراری ارتباط با عبدالرئوف ريگی پيدا کنيم. ساعت ۱۱ شب همان روز دوم برای ملاقات با عبدالرئوف يکی از سرکردگان جيش‌العدل خودرويی برای انتقال ما به منطقه کويته آمد و ما را سوار خودرو کرد و به سمت مسجدی در شهر کويته پاکستان بردند. جايی که عبدالرئوف ريگی به همراه چهار نفر ديگر در مسجد نشسته بودند.

-در آغاز ديدارمان، عبدالرئوف ريگی شروع کرد به انتقاد و گله از نظام که متقابلا با واکنش ما مواجه شد و ما بابت اينکه اقدام به گروگان گرفتن تعدادی بيگناه را کرده بود نسبت به وی ابراز انزجار کرديم. ‌توجيه او اين بود که همين سربازها هستند که به سمت ما تير می‌اندارند، نه رئيس جمهور ايران، بنابراين اين گروگانگيری را به گونه‌ای برای خود موجه جلوه می‌داد.

-در اين جلسه پس از بحث و گفت‌وگو و اهداء يک جلد کلام‌الله مجيد از سوی امام جمعه مسجد مکی و به نمايندگی از سران طوايف و قبائل، آنان متقاعد شدند که گروگان‌ها نبايد کشته شوند. عبدالرئوف ريگی برای مشورت با شورای ۶ نفره جيش‌العدل که به صورت گروهی تصميم‌گيری می‌کنند يک هفته زمان خواست تا جواب قطعی را در زمينه آزادی گروگان‌ها اعلام کند.

-يک هفته زمان خواسته شده به بيش از ۱۳ روز به طول انجاميد، با طولانی شدن زمان و بالاگرفتن موج نگرانی‌ها، ما از طريق رابط محلی دوباره با وی تماس تلفنی برقرار کرديم که مقرر شد تا در سراوان رفته و آنجا نسبت به تحويل گروگان‌ها اقدام شود.

-در مسير بوديم که دوباره تماس گرفته و اظهار داشتند که بايد به شهر نگور برای تحويل گروگان‌ها مراجعه کنيم که پس از يک شب و يک روز مجددا تماس گرفته و گفتند به منطقه پيشين بياييد، آنجا هم ۴ شب بوديم با اين تفکر که شايد آنها ما را سرگردان کرده‌اند در نتيجه به همراه حاج خدابخش زردکوهی راهی زاهدان شديم و صبح روز بعد دوباره با ما تماس گرفتند و منطقه‌ای مشترک بين مرز ايران، پاکستان و افغانستان به نام «برابچه» را برای انتقال گروگان‌ها اعلام کردند.

-پس از فراهم شدن پاس‌های تردد مرزی، سلاح و مهمات لازم از طريق ميل ۷۲ وارد خاک پاکستان شده که در اين جا خواستم برادرم را بفرستم اما رابط محلی گفت که گروهک گفته است بايد خود شما بياييد. به همين منظور مجبور شديم ۵ ساعت در خاک پاکستان مسير را پيموده و به منطقه‌ای به نام «لال بندين» برسيم. آنجا که رسيديم طبق تماس نلفنی اعلام کردند که فردا برای تحويل گروگان‌ها به منطقه می‌آيند. فردای آن روز ۴ نفر مسلح با يک خودرو به محل تعيين شده آمدند که دو نفر پياده و با ما مذاکره کردند.

-از شورای ۶ نفره جيش‌العدل يک نفر در اين گروه چهار نفره حضور داشت و ما هم متقابل مسلح بوديم تا اگر احيانا درگيری پيش آمد بتوانيم از خود دفاع کنيم. کار مذاکره و صحبت با اين گروه را شروع کرديم و آنها موافقت کردند که سربازها را بدهند. وقتی از درجه‌دار پرسيديم، گفتند که او دور است، ما گفتيم محل را به ما اطلاع دهيد ما با امنيت خود می‌رويم و او را می‌آوريم که هرچه اصرار کرديم آنها قبول نکردند.

-با اتمام مذاکره، آنها نيز رفتند و فردا بعدازظهر يک نفر زنگ زد که ما نمی‌آييم و فقط ماشين حامل گروگان‌ها می‌آيد لذا يک نفر از شما برای تحويل سربازها به «لال بندين» بيايد و آنها را تحويل بگيرد.

-من، برادرم و يک محلی مسلحانه به محل رفتيم، در طول مسير که می‌رفتيم هيچ اطمينانی به تحويل گرفتن گروگان‌ها نداشتيم تا اينکه در حاشيه روستايی در منطقه «لال بندين» ماشين حامل چهار سرباز را مشاهده کرديم و من آنجا با ديدن ماشين به سمت آنها رفتم و برای نخستين بار با سربازها روبه‌رو شدم و به آنها گفتم که من ايرانی و برادر شما هستم و ديگر شما آزاد شديد.

-نخستين چيزی که به ذهنم خطور کرد اين بود که موبايلم را به سربازها بدهم تا آنان با خانواده‌هايشان تماس بگيرند و سلامتی خود را به آنها اطلاع بدهند در ابتدا آنان اعتماد نداشتند و نمی‌توانستند شماره بگيرند اما کم کم حس اعتماد آنان به ما جلب شد.

-با توجه به اينکه پس از تحويل هيچ‌گونه تامين جانی نداشتيم و منطقه هم بسيار ناامن بود و هر لحظه امکان داشت تا گروه تروريستی ديگری حمله و يک اتفاق جديدی حادث شود، بنابراين پس از تحويل گروگان‌ها در ساعت ۱۵ عصر با فراهم کردن بنزين، اسلحه و مهمات و با همراهی يک رابط محلی و همچنين يک ساعت معطلی توانستيم با خودرويی که تهيه کرده بوديم به بيراهه و ريگزار زده و به سمت خاک افغانستان حرکت کنيم. در مسيری که در حال حرکت بوديم با مقامات استان تماس و به آنها اعلام کرديم که ما به همراه سربازان داريم می‌آييم و شما آمادگی داشته باشيد.

-مقارن ساعت يک بود که به مرز کشورمان رسيديم و در منطقه‌ای به نام «کچو» در جنب کوه‌های ملک سياه کوه واقع در ۲۰ کيلومتری زاهدان منتظر نيروهای خودی بوديم تا اينکه با آمدن نيروهای خودی، ماشين حامل سربازان با مهمات و تجهيزات کامل که ۲۴ ساعت طی مسير در سخت‌ترين شرايط توفانی تحويل مقامات رسمی کشور شدند.

-شب اول که در کويته پاکستان در مسجد با عبدالرئوف ريگی مذاکره کرديم آنها براساس آداب خاص خود و رسم و رسومی که داشتند، حکم اعدام جمشيد دانايی‌فر را صادر کرده بودند و اين گونه عنوان کردند که ما به تلافی يکی از عناصرمان که در زندان‌های غرب کشور توسط نظام به قتل رسيده (در حالی‌که به دليل بيماری فوت کرده بود)، تلافی‌جويانه اين حکم را داده‌ايم.

-با استناد به قرآنی که برده بوديم و با اشاره به اينکه بزرگان قبايل و طوايف و همچنين در دين و مذهب ما، اسير بايد آزاد شود و نبايد او را کشت با عبدالرئوف ريگی صحبت کرديم که وی عنوان کرد من به تنهايی تصميم‌گيری نمی‌کنم و شورايی متشکل از ۶ نفر اعلام نظر می‌کنند. ما او را قانع کرديم که از کشتن دانايی‌فر صرف‌نظر کنند و وی هم در اين جلسه قول داد تا هر اقدامی که می‌تواند برای آزادی او انجام دهد که متاسفانه اينگونه نشد و اطلاعات ما حاکی از به شهادت رسيدن دانايی‌فر است.

-اظهارات ضد و نقيضی مطرح می‌شود که فرض به اين دارند که دانايی‌فر پناهنده شده و با گروه جيش‌العدل همکاری دارد هيچ کدام پايه و اساس نداشته و از نظر ما کاملا رد می‌شود.

-سران قبايل و طوايف و معتمدين دارای ريشه‌های خويشاوندی با آن سوی مرز هستند و خوشبختانه هنوز کلام بزرگترها در اين مناطق نفوذ و کاربرد دارد به طوری که از مسائل، اختلافات و تنازع‌های به وجود آمده با مردم‌داری و ريش سفيدی قابل حل شدن است و ما همواره خود را سرباز نظام دانسته و هر جا که لازم باشد برای حفظ امنيت و اقتدار کشور ورود پيدا می‌کنيم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016