از مصيبت بازی واليبال با کوبا تا ولی فقيه ترياکی و نوری‌زاد بيچاره

کشکول خبری هفته (۱۸۲)
ف. م. سخن
ويژه خبرنامه گويا

در کشکول شماره ۱۸۲ می خوانيم:
- مصيبت بازی واليبال با کوبا
- تبريک به مناسبت پيروزی تيم واليبال ايران بر کوبا
- سلام خدمت آقای حسن روحانی
- هواپيماهای ميلياردر ايرانی
- ولی فقيه ترياکی و نوری زاد بيچاره

مصيبت بازی واليبال با کوبا

"...در سالن مسابقات در کوبا وضعيت تماشاگران زن وخيم‌تر هم می‌شود. به هر حال ما تصميم گرفتيم با همکاران فرهنگی خود در کوبا وارد مذاکره شويم تا بتوانيم لباس گرمکن و شلوار بر تن تماشاگران مسابقه واليبال ايران و کوبا کنيم تا ديگر متوجه اين شرايط نباشيم." «عزت الله ضرغامی٬ بی بی سی فارسی»

انا لله و انا اليه راجعون! انا لله و انا اليه راجعون! تسليت به مسلمانان ايران و جهان! تسليت به مقام معظم رهبری٬ نايب بر حق امام زمان!

می فرماييد چی شده؟! هيچی! بدبخت شديم رفت پی کارش! حالا چی کار کنيم؟! فاصله ی تماشاگر تا بازيگر يکی دو متر٬ پر و پاچه ی زن های تماشاگر بيرون٬ دوربين تلويزيون در حالت تله٬ وَه چه صحنه های جگرخراشی که خواهيم ديد!

البته آقای ضرغامی اسلام پناه٬ به دادِ ما بيچاره ها و ايمان مان خواهد رسيد و نخواهد گذاشت ستون های دين مان به لرزه در بيايد.

قرار شده جلوی دروازه ی استاديوم آزادی کوبا به خانم ها يکی يک شلوار ورزشی بدهند که آن ها به خاطر گل روی ما هم که شده به پا کنند و مانع از به لرزه در آمدن ايمان مسلمين گردند.

من که بی صبرانه منتظر ديدن اين بازی هستم٬ شما چطور؟!

تبريک به مناسبت پيروزی تيم واليبال ايران بر کوبا
"تيم واليبال ايران در زمين کوبا بر اين تيم قدرتمند پيروز شد." «راديو فردا»

در آخرين لحظاتی که مطالب کشکول نوشته می شد با خبر شديم که تيم ملی واليبال ايران در زمين کوبا بر اين تيم قوی و قدرتمند پيروز شده است. تبريک به بازيکنان عزيز کشورمان.

تا اين لحظه فيلم يا خبری مبتنی بر مصيبت ناشی از اختلاف فرهنگی دريافت نکرده ايم. اميدواريم بنياد اسلام با آبشارهای بازيکنان به خطر نيفتاده باشد و ستون های اسلام عزيز آسيبی نديده باشد!

سلام خدمت آقای حسن روحانی

همين جوری سلام! حال تان چطور است آقای رئيس جمهور؟ خانم بچه ها خوب هستند؟ کسالتی نيست؟ کمر دردی٬ سر دردی٬ چه می دانم سر گيجه ای چيزی عارض نشده است در اين مدت بعد از انتخابات؟ آخر آقای خاتمی عزيز ما هميشه در مواقع بحران دچار کمر درد می شدند گفتيم يک حالی از شما بپرسيم ببينيم شما دچار چنين ناراحتی هايی نشده باشيد...

چی؟! بگم چی می خوام ازتون؟! حرف آخرم را همين اول بزنم؟! قربان من چيزی نمی خوام ازتون! همين جوری گفتم يک حال و احوالی کرده باشم. آقای خاتمی گفته اند فعلا از شما چيزی نخواهيم٬ بگذاريم خستگی در کنيد بعد شايد خواسته های حداقلی که کف خواسته های مشروع مان هست را از شما بخواهيم که آن هم حالا حالاها وقت هست و نيازی به زحمت افتادن شما نيست.

خب ديگر٬ بيش از اين سر مبارک را درد نمی آورم. خوب استراحت کنيد چون ما رئيس جمهور انتخاب نکرده ايم که خودش را خسته کند؛ رئيس جمهور انتخاب کرده ايم که سر حال و قبراق و خندان باشد و ملت از او چيزی نخواهد.

شاد و تندرست باشيد
با احترام
ف. م. سخن

هواپيماهای ميلياردر ايرانی

"رونمايی ميلياردر ايرانی بابک زنجانی از ۱۷ فروند هواپيمای جديدش." «خبرنامه گويا»

می دانم. حتما فکر می کنيد من آدم بخيلی هستم و چش ندارم ميلياردر جوان و خوش تيپ و خوش پوش ايرانی را ببينم. نه والله. اينطوريا نيست! نوش جون شون. حتما زحمت کشيدن اين همه پول را در آوردن و باهاش هواپيما خريدن. غلط کرد کارل مارکس و ارزش اضافه و شيوه ی توليد و اين مزخرفات. او هم چش نداشت پولدارها را ببيند. بدبخت يک عمر نشست تو کتابخانه ی لندن و برای امرار معاش کت اش را فروخت٬ خب معلوم است عقده ی پولدارها را داشت. من غلط کنم مثل آقای مارکس باشم و بخواهم نديد بديد بازی در بياورم.

اين ها را نوشتم چون در عکس ها يک تعداد ايليوشين و توپولف و اين ها را ديدم گفتم همين جوری بگويم که اين هواپيماها خيلی هم خوب و مدرن است. حالا دست دوم هست و سال ساخت شان به ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱ بر می گردد ولی واقعا هواپيماهای خوب و عالی يی ست! درجه ی يک است! بی نظير است! اصلا هم عيب و ايراد و تَرَک داخلی و اين ها ندارد! من خودم به صورت «نون ديستراکتيو» بال و بدنه و «فيوزلاژ» و اين هايش را کنترل کرده ام همه چی عالی بوده است!

خب به سلامتی تشريف می بَريد مشهد؟ چی؟! من هم در خدمت باشم؟ نه قربان. خيلی ممنون. نه. والله تعارف نکنيد. من با اتوبوس می آيم شما با هواپيماهای آقای زنجانی تشريف ببريد. نه جان شما نمی شود؛ اين تن بميرد نمی شود. مرحمت زياد. به اميد ديدار در مشهد... [هه هه هه]...

ولی فقيه ترياکی و نوری زاد بيچاره
"چه خوب می شود که بخشنامه ای از زبان رهبر منتشر شود و همگان را به اين ضرورتِ اجتناب ناپذير تحکم فرمايند. انشای اين بخشنامه حتی می تواند اينگونه باشد: ...بر همه ی کارکنان دولت و مسئولان و شخصيت های کشوری و لشگری و روحانی و غير روحانی و نمايندگان مجلس و قضات دستگاه قضايی و همه و همه واجب است که برگه ی آزمايش خود را -مبنی بر عدم اعتياد- به دستگاه مربوطه ی خود تحويل دهند. ما نيز خودمان بهمراه آقايان محمد نوری زاد٬ حسين شريعتمداری٬ يکی از برادران لاريجانی٬ و يکی از مراجع عظام برای اطمينان مردم از صحت و سلامت کسانی که در اطراف رهبر مجتمع اند٬ به يکی از مراکز تشخيص اعتياد مراجعه [می کنيم] و نتيجه ی آزمايش خود را برای آگاهی مردم در معرض ديد رسانه های داخلی و خارجی قرار می دهيم و هرگز نيز اجازه نمی دهيم در اين حرکت ملی کوچکترين تقلبی صورت پذيرد..." «محمد نوری زاد خطاب به رهبر انقلاب»

به به! چه بساطی! چه زغال خوبی! چه جنس مرغوبی! بچسبان لامصب را بده دستمان تا پدر صاب بچه ی امريکای جنايتکار را در بياوريم! چی؟! نوری زاد باز نامه نوشته؟! چی نوشته؟! گفته بروم همراه با ايشان و حاج حسين و ديگران آزمايش اعتياد بدهم؟! اِی نمک به حرام! گفته بودند که با دوست تان چنان سخن بگوييد که اگر روزی دشمن تان شد آتو دست اش نباشد. ما گوش نکرديم؛ اين هم نتيجه اش!

حالا طوری نشده! فوت کن آن زغال را بده ببينم چه استراتژی يی برای مقابله با اين آدم بايد اتخاذ کنم! [جِلِز جيليز جيليز جيليز] به به! کيفور شدم! درد پام به کلی مرتفع شد! عجب داروی خوبی ست اين!

به حاج حسين بگيد يه «گفت و شنود» بنويسه که اين بابا صغيره و مغزش درست کار نمی کنه و اين مزخرفات را می گه! خب. يکی ديگه بچسبون تا خدمت امريکای جنايتکار هم برسم! سوراخ اش گرفته. بکن سوزن رو تو اون لامصب!...