یکشنبه 9 تیر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از تبریک به قهرمانان والیبال ایران تا اهدای جام جهانی به بانوی شنای ایران

ف. م. سخن
ويژه خبرنامه گويا

در کشکول شماره ۱۸۱ می خوانیم:
- تبریک به قهرمانان والیبال ایران
- کیهان بچه پر رو ها
- افشین اسانلو و آقای نوری زاد
- پنداری دود شد رفت هوا!
- اهدای جام جهانی به بانوی شنای ایران



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


تبریک به قهرمانان والیبال ایران
"در ادامه لیگ جهانی والیبال دقایقی قبل ایران مقتدرانه از سد ایتالیا گذشت." «خبرگزاری ها»

با آمدن حسن روحانی انگار بختکی که با حضور احمدی نژاد بر سر ایران و ایرانیان افتاده بود به کناری رفته و ما داریم هِی می بریم! نوش جان مان! پدرمان در آمد از بس غصه خوردیم! بچه ها متشکریم!

البته من خرافاتی نیستم و به قدم و چشم شور و این حرف ها اعتقاد ندارم ولی به قول یکی انگار شاه برگشته:)! حالا روحانی آمد این طوری شد؛ اگر مهندس موسوی آمده بود لابد تیم فوتبال ما هم برزیل و آرژانتین را می بُرد!

امیدواریم قدم آقای روحانی برای اقتصاد ایران هم خوب باشد. کار ما مثل مادر بزرگ ها و عمه خانم ها به دعا و ورد و جادو کشیده است. این قدر اوضاع مملکت خراب است که درست کردن آن از باز کردن دریا توسط موسی و زنده کردن مرده توسط عیسی هم دشوارتر است. ولی به هر حال انسان به همین دلخوشی ها زنده است. عجالتا ما برویم یک کم قر در کمرمان باقی مانده آن را بدهیم و برگردیم!

کیهان بچه پر رو ها
آدم این کیهان را که می بیند کلی لبخند بر لب اش می آید. خودش هم لابد کیف می کند که این قدر بچه زرنگ است و همه را مچل می کند. خب دم اش گرم! بگذار خوشحال باشد و فکر کند خیلی با حال است. بچه پر روها معمولا این طوری هستند یعنی خودشان از خودشان خیلی متشکرند و فکر می کنند چون می توانند همه را انگشت به دهان کنند خیلی بارشان است. بگذار فکر کنند!

خدا بیامرزد پدر ما را. داستانی تعریف می کرد که شاید قبلا جایی تعریف کرده باشم و آن این بود که یک نفر به یک نفر دیگر بدهکار بود و طلبکار مدام پول اش را از او می خواست. یک روز بدهکار بدبخت پول را برد بدهد به طلبکار. طلبکار سر کارش نبود و بدهکار پول را داد به شاگرد طلبکار. عصر که بدهکار آمد از جلوی مغازه ی طلبکار رد شود٬ طلبکار پرید یقه ی بدهکار را گرفت و دو تا کشیده ی آبدار به او زد که "مرتیکه! چرا پول مرا نمی دهی؟!" بدهکار بیچاره هاج و واج گفت که "پول را صبح آوردم نبودی دادم دست شاگردت." طلبکار گفت "خفه شو دروغ گو!" و دو تا کشیده ی دیگر زد بیخ گوش بدهکار. در این اثنا شاگرد طلبکار به خاطر سر و صدا بیرون آمد و به طلبکار گفت که "ایشان پول را صبح آورد داد به من٬ من یادم رفت به شما بگویم!" طلبکار چه کار کند خوب است؟ لابد می گویید یقه ی بدهکار را رها کند و از او عذر بخواهد و خجالت زده سر به زیر افکند. نُچ! طلبکار که آقای حسین شریعتمداری و شرکا به سبک او عمل می کنند دو تا کشیده ی دیگر به بدهکار بدبخت زد که "مرتیکه ی فلان فلان شده حالا چی شده مگه این طور مرا برّ و برّ نگاه می کنی؟!"

به قول عمران صلاحی حالا حکایت حاج حسین شریعتمداری و شرکاست که روحانی را مال خود کردند و رو به اصلاح طلب ها می گویند چه کشکی چه دوغی؟! کی گفته روحانی از شماست؟! اصلا از خودِ خودِ ماست!

بله. همین طور است که شما می فرمایید. اصلا روحانی از خودِ خودِ شماست.

می پرسید چه شده که این ها را می نویسم؟ هیچی! این را که کیهان امروز (روز شنبه ۸ تیر) چاپ کرده بخوانید منظورم را خواهید فهمید:
"...با این اوصاف خیلی وقاحت می خواهد که جریان فعال در فتنه های ۷۸ و ۸۸ برای مصادره رئیس جمهور منتخب و آرای وی خیز بردارد..."

افشین اسانلو و آقای نوری زاد
"امروز ساعت پنج و نیم عصر رفتم منزل مرحوم افشین اسانلو در مجیدیه ی جنوبی. سر خیابان٬ حجله ای روشن کرده بودند. با عکسی که نه به مرحوم اسانلو تعلق داشت و نه اسمش اسانلو بود. احتمالا عکس و مشخصات یکی دیگر را برای رد گم کردن کلیشه کرده بودند. برای چه؟ برای این که اینجا ایران است. جایی که فرزند ما اگر به هزار دلیل در زندان از پا در آمد و با هزار ارفاق اگر جنازه اش را تحویلمان دادند٬ تاکیدمان می کنند: نه مجلسی نه شیونی نه مصاحبه ای نه مطلبی!" «محمد نوری زاد٬ خبرنامه گویا»

خدا پدر آقای نوری زاد را بیامرزد که وسط این همه شادی و سرور ناشی از انتخاب روحانی و بُرد مسابقات جهانی یادمان می اندازد که ما هنوز در جایی به نام ایران زندگی می کنیم و ایران جایی ست که در آن بچه ی آدم را زنده به زندان می برند و مرده اش را تحویل می دهند.

بیچاره کسانی که گاه فراموش می کنند در ایران دو دولت وجود دارد. یک: دولتی که همه کاره است و می زند و می کشد و می بَرَد و تصمیمات مهم را می گیرد و اصلا و ابدا به کسی پاسخگو نیست. دو: دولتی که دولت ظاهری ست و تدارکاتچی ست و با اجازه ی دولت اصلی تصمیمات کم اهمیت می گیرد و پادوی دولت اول است.

اگر روزی٬ در اثر خوشی های بی شمار این موضوع را فراموش کنیم ناگهان از جایی به نام اوین و بند ۲۰۹ سر در می آوریم که در آن جا قشنگ حالی مان می کنند جریان دولت ها از چه قرار است و ما چقدر خوش خیال و احمق بوده ایم که دولت اول را در نظر نداشته ایم!

پنداری دود شد رفت هوا!

خدا رحمت کند مش قاسم را. تا قبر آ آ آ‌ آ! اگر زنده بود٬ ازش سوال می کردیم: "مش قاسم راستی این دکتر احمدی نژاد چی شد؟! کجاست؟ ازش خبری نیست؟"

او هم در حالی که سینی چای را روی میز می گذاشت می گفت: "بابام جان دروغ چرا تا قبر آ آ آ آ! ما که خودمان خبر نداریم ولی از خمیرگیر سراغ اش را گرفتیم او هم خبر نداشت. پنداری دود شده رفته هوا! شما ازش خبر نداری بابام جان؟"...

راستی چی شد احمدی نژاد؟ انگار بدبخت اصلا وجود خارجی نداشته. تازه هنوز دولت را تحویل نداده. اگر تحویل بدهد فکر می کنم به طور کامل از صفحه ی تاریخ ایران محو شود. بنده ی خدا خوب سوژه ای بود برای ما طنزنویسان. یادش گرامی باد!

اهدای جام جهانی به بانوی شنای ایران

"الهام السادات اصغری شناگر رکوردشکن ایران: گفتند چون موقع خروج از دریا برجستگی های بدن ات مشخص شد رکوردت ثبت نمی شود." «فرانس ۲۴»

والله ما اگر با لباس شنای خانم الهام السادات توی آب می رفتیم بی برو برگرد خفه می شدیم. لباس آدم شش کیلو سنگین تر از لباس معمولی باشد٬ پَک و پهلوی آدم با پرّه ی موتور قایق نیروی انتظامی آش و لاش شده باشد٬ آدم همه اش در هراس از دستگیری باشد٬ آن وقت با این شرایط و دَک و پُز بیست کیلومتر در دریا شنا کند والله جام جهانی هم برای آدم کم است! اگر الهام خانم با مایوی شناگران خارجی شنا می کرد لابد رکورد جهان را هم می زد.

به ما گفته اند از آقای حسن روحانی چیزی نخواهیم چون ایشان تازه از راه رسیده اند خسته می شوند. مانده ایم به که بگوییم که یکی به داد این دختر خانم قهرمان برسد. در مملکت اسلام از شنای زنان گفتن مثل این است که گوشت تن علما را آدم با دست خودش بِکَنَد. اصلا به ما چه. خانم جان تو هم برو مثل زنان علما چادر بکش سرت یک چشم ات را بیرون بینداز و قابلمه را روی چراغ بار بذار. زن را چه به شنا!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016