بروز سیل در روزهای اول سال در کشورمان تلفات و خسارات قابل توجهی را به دنبال داشت. این امریست تاسف بار. اما آن چه نگرانی بیشتری به وجود میآورد پیامی است که در این واقعه برای ذهنهای هشیار و کنجکاو نهفته بود. این پیامی است برای بیدار شدن همهی ایرانیان. این سیل مشخص ساخت که کشورمان به چنان درجهای از تخریب محیط زیست و زیرساختها دچار شده است که از این پس، فقط با یک سلسله از این گونه مشکلات روبرو خواهد بود؛ یا بر اثر بارندگی زیاد یا بر اثر کمبود باران. نتیجهی هر دو به نوعی یکی است: فاجعهی انسانی، زیست محیطی و اقتصادی.
به عبارت روشن تر کشورمان از این پس وارد فاز آسیب پذیری طبیعی میشود. یعنی هر واقعهی آب و هوایی میتواند به سهم خود منشاء آسیب هایی جدی به مردم، محیط طبیعی، جانداران، محیط زندگی و شهر و روستاها در ایران باشد. این در حالیست که تمدن ایرانی موفق شده بوده نزدیک به ده هزار سال خود را با این ویژگیهای طبیعی انطباق دهد و در کنار آنها شهرهای بزرگ و دهها هزار روستا را تولد بخشد. اما میبینیم که بی لیاقتی و بی توجهی مسئولان و حاکمان، در یک بازهی زمانی تنها چهل ساله، شرایط زیست بوم ایران را به روزی انداخته است که از این پس دیگر در آن سرزمین امکان ادامهی حیات برای بسیاری و در نقاط زیادی از کشور ناممکن میشود.
این خبر از چه میدهد؟
از غیر قابل زیست شدن بخشهای عمدهای از سرزمین مان. و این واقعیت با خود یک فاجعهی جمعیتی را به دنبال دارد و آن این که میلیونها نفر، به طور دقیق تر بگوییم، دهها میلیون ایرانی، در سالهای آینده با این امر غیر قابل اجتناب روبرو میشوند که مکانی که در آن زندگی میکنند قابل ادامه برای سکونت و حیات نیست و به ناچار باید به دنبال مهاجرت باشند. اما پرسش این است، مهاجرت به کجا؟ تا یک جایی سرزمین پهناور ایران این ظرفیت را داشت که مهاجرتهای کوچک و بزرگ درون خود را پذیرا باشد. به طور مثال وقتی بیش از هشتاد درصد روستاهای سیستان و بلوچستان در این چند دهه از بین رفتند، جمعیت آن جایی را در شهرهای همان استان یا در سایر استانها پیدا کردند که در آن ساکن شده و با سختی، یک زندگی دوباره را در آن آغاز کنند. یا به طور مثال، شهری مثل تهران این ظرفیت را داشت که از سال ۱۳۵۷ جمعیت خود را از سه میلیون نفر به نزدیک ۱۲ میلیون نفر در ۱۳۹۷ افزایش دهد. میلیونها نفر از روستاها و شهرستانها برای زندگی به آن جا آمدند و جا و مکان و امکانات حداقلی را یافتند.
دلیل این پدیده آن بود که همزمان که بخش هایی از ایران، به دلیل بی توجهی، به اضمحلال دچار میشد، بخشهای دیگر از کشور میتوانستند برخی توانایی هایی بالقوهی خود را بالفعل سازند و جمعیت گریخته از مناطق ویران شده را پذیرا شوند. این بار اما صورت مسئله تفاوت دارد. این بار، تخریب گسترده و سراسری بروز کرده است و جایی از ایران نیست که از شر سوء مدیریت، سوء استفاده و غارت یا خطای محاسباتی سران و قدرتمندان رژیم جان سالم به در برده باشد. این بار هم شمال کشور ویران شده و هم جنوب آن. هم شرق مینالد و هم غرب.
پرسشی که در این شرایط مطرح است این است که اگر در این شرایط، کار به مهاجرت گستردهی اجباری از یک منطقه در ایران کشیده شود، مهاجرین به کجای ایران میتوانند پناه ببرند که خود در آن زمان دچار مشکلاتی کم یا بیش مشابه نباشد؟ پاسخ به این پرسش نیاز به بررسی بسیار پیچیده ندارد، زیرا واقعیتهای دقیق آماری و گزارشهای مفصل فجایع ناشی از دست بردن طمع ورزانه و سودجویانه در طبیعت آشکار و عریان در مقابل ماست.
واقعیتی که مردم ایران از همین روزهای نخست سال ۱۳۹۸ در حال کشف آن هستند این است که ایران ویران شده است و این ویرانی قرار است که دهها میلیون نفر را از کشور بیرون براند. وزیر کشاورزی دولت روحانی، عیسی کلانتری، در یکی از برآوردهای خود، بر اساس نظر کارشناسان این وزارتخانه در مورد کم آبی، این رقم را تا پنجاه میلیون نفر ارزیابی کرده بود. خبر بد اما این است که اینک باید، علاوه بر عنصر کم آبی، پارامترهای تخریب گر دیگری را وارد محاسبه کنیم و این رقم را حداقلی ارزیابی کنیم. به عبارت دیگر، در سالهای آینده، شمار ایرانیانی که باید سرزمین خود را ترک کنند تا آب و نانی در جایی بیابند و زنده بمانند از این رقم پیش بینی شده هم بیشتر میتواند باشد.
درست صد سال پیش، در جریان قحطی بزرگ ۱۹۱۷-۱۹۱۹، که توسط ارتش تجاوزگر انگلستان در ایران سازماندهی شد، نزدیک به نیمی از جمعیت ایران هلاک شد. اینک یک قرن بعد، این نه دشمن خارجی، که دشمنان مستقر در بیت رهبری، کاخ ریاست جمهوری، وزارتخانهها، مجلس شورای اسلامی، مراکز فرماندهی سپاه و دفاتر موتلفه هایی بازار است که طرح نابودسازی ایران در یک دورهی چهل ساله به مورد اجرا گذاشته شده است. این دشمنان تاریخی ایران زمین موفق شدند در این دورهی کوتاه امکان ادامهی حیات یک تمدن ده هزار ساله را زیر سوال برند. و اینها کسانی هستند که اغلبشان در خارج ثروت و امکانات فراوانی را برای روز نهایی تدارک دیده و مستقر شدهاند. آنها در پاریس و ونکوور و تورنتو و کالیفرنیا و تل آویو کاخ و ویلا دارند، خانوادههایشان اقامت وپاسپورت این کشورها را دارند و در آن جا به سر میبرند. آنها در انتظارند تا آخرین دلارها را به خارج منتقل کرده و سر موقع، خودشان نیز یک ملت هشتاد میلیونی را در فقر و قحطی و گرسنگی وبی آبی، در یک سرزمین غارت شده و ویران، رها کنند و به ویلاهای مجلل خود در آمریکا و کانادا و پاریس و... مراجعه کنند.
اینک اما ماییم و آیندهای چنین سیاه و تباه. آیا این سیل نوروزی میتواند ما را در سال ۹۸ بیدار کند تا دست به حرکتی سرنوشت ساز بزنیم و یا این که باز منتظر میشویم تا در دام ساختهی دست دشمنان ایران، یعنی آخوند و پاسدار و دزدان گنده بازاری تاراجگر هلاک شویم؟ انتخاب با ماست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آدرس ایمیل نویسنده: [email protected]
این مقاله قبل از این در نشریه پیوند در کانادا منتشر شده است.
تست بکارت، وقاحت، حماقت در جمهوری اسلامی، آرش فضیلت
ما و «نفرینشدگان تاریخ»، علی میرفطروس