Friday, Apr 5, 2019

صفحه نخست » کدام بدیل پاسخگوی معضلات ایران است؟ جهانگیر گلزار

Jahangir_Golzar_2.jpgمتن سخنرانی در جلسه همایش ایرانیان هامبورگ


معضلات در ایران، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است. این مجموعه چهار وجه یک پدیده هستند که این پدیده ایران است و نتیجه‌اش وضعیتی است که امروز شاهد آنیم.
نظام حاکم بر ایران در حال حاضر کشور را در ۸ جنگ درگیر کرده است. ایران در عراق و سوریه و یمن و لبنان خود درگیر جنگ نظامی است. بخاطر سیاستهای نادرست در زمینه اتم ایران تحریم است و ایران درگیر جنگ اقتصادی است و جنگ سیاسی حاصل از درگیری سپاه و قدرت او با دیگر نهادها و سلطه سران سپاه در مافیای واردات و صادرات و از طرف دیگر جنگ فرهنگی که روابط اجتماعی را از روابط انسانی و بدون خشونت به روابط سراسر خشونت تبدیل نموده‌اند.
امروز شاهد گرانی بیش از حد هستیم که حاصل روابطی است که استبداد فقیه بر کشور و اقتصاد حاکم نموده است.
تا امروز ولی فقیه و مافیای مالی نظامی باعث شده است که ۵ درصد مردم، ۷۰ درصد سرمایه‌ها را در اختیار داشته باشند.

در حال حاضر توان خرید نیمی از جامعه ایران امکان زندگی در ۱۵ روز را به انها می‌دهد. نیم دیگر ماه را با فقر جبران می‌کنند. طبق آمار داده شده مخارج یک خانواده ۳/۳ نفر معادل ۷۶۰/۳ میلیون تومان است. در سال گذشته برای همین خانوار در آمدی که بتواند مخارج آنها را کفاف بدهد، دو میلیون و ۴۸۰ هزار تومان اعلام شده بود.
ابراهیمی عضو فراکسیون امید مجلس می‌گوید: "افزایش حقوق کارمندان برای سال ۹۷ و سال ۹۸ واقعی نبوده است. افزایش حقوق برای سال ۹۷، ۱۰ درصد لحاظ شد در حالی که تورم موجود در جامعه ۱۷ الی ۱۸ درصد بود و برای سال ۹۸، ۲۰ درصد درنظر گرفته شده در حالی که تورم در کشور حدود ۳۵ درصد است".
یعنی از سال گذشته تا امروز یک سوم هزینه‌ها بیشتر شده است. به میزانی که بحرانها بیشتر می‌شود، تاثیراتش را بر روی معیشت مردم ملموس می‌توان مشاهده نمود. بنا بر آخرین آمار سال آینده مردم در فقر بیشتر و سرگردانی بیشتری قرار خواهند گرفت.
آیا اصلاحات می‌تواند راه حل معضلات باشد؟
در ایران استبداد تک محوری حاکم است. هر آنچه در ایران انجام می‌گیرد، باید رعایت قدرت حاکم را بکند. بدین خاطر است که اصلاحات در ایران ممکن نیست. اگر اصلاحی انجام بگیرد، به نفع استبداد حاکم تمام می‌شود. اصلاح طلبان در ایران انقلاب را مساوی خشونت و اصلاح را مساوی خشونت زدایی معرفی کرده و می‌کنند. روش اصلاح طلبان به این صورت بوده که مردم باید از پایین فشار به صاحبان قدرت بیاورند تا آنها در بالا بتوانند چانه زنی کنند. در عمل این مردم در ذهنیت آنها، تنها وسیله هستند برای روابط قدرتی که حاصل آن تقسیم قدرت است بین سران قدرت. تا امروز گزارش مشخص و دقیقی از چانه زنیها و نتیجه آن داده نشده است.
اصلاحطلبان نقش بزرگی در بزرگ شدن استبداد در ایران دارند. اصلاح طلبی زاییده استبداد فقیه است و آنها در دوران رفسنجانی و خاتمی و روحانی باعث رشد منفی اقتصاد و تولید و نهادینه شدن استبداد فقیه در ایران شده‌اند. آنچه از امرهای واقع مستمر است این است که: مسئله ساز نمی‌تواند مسئله حل کن باشد. تفاوت اصلاح طلبان و تمامیت خواهان در زمان انتخابات خود را نشان می‌دهد تا مردم بین بد و بدتر، به بد که اصلاح طلبان هستند رای بدهند.
از بعد از دوره احمدی نژاد حجم پول در ایران از ۴۷۰۰ هزار میلیارد تومان به ۱۵هزار هزار میلیارد تومان رسیده است. این نظام هزینه‌های خود را با فروش نفت و قرضه از خارج و چاپ اسکناس ممکن کرده است. از این بابت روزانه تورم بزرگتر می‌شود.
در جامعه‌ای که فضای رشد باز است و مردم در سرنوشت خود فعال و سهیم هستند و دمکراسی برقرار است، اصلاحات می‌تواند راهگشای فضاهای بسته بگردد و امکان تحول را ممکن گرداند. در جوامع بسته هر آنچه تحت نام اصلاحات انجام می‌گیرد به نفع استبداد خواهد بود. این از امرهای واقع مستمر در همه جوامع می‌باشد.
در ایران استبدا تحت نام ولایت فقیه حاکم است. محور تمام روابط استبداد فقیه است. قدرت فقیه قدرت فوق قانون است. فقیه بر جان و مال و ناموس مردم بسط ید دارد. او تنظیم کنند روابط داخلی و خارجی است. او جهت دهنده اقتصادی است و تمام تصمیمگیری‌های اساسی با مشورت و موافقت او باید انجام بگیرد. ولی فقیه و نظام ولایت فقیه غیر قابل اصلاح است. شخص خامنه‌ای و بیت رهبری مخالف دادن آزادی هستند. تصور می‌کنند که اگر کمی آزادیها بسط بیابد، سیل مردم آنها را خواهد برد. ترسی که از واقعیت اجتماعی ناشی می‌شود.
لازم به توضیح است که در هر رابطه‌ای علم و فن وابزار و پول نقش دارد. اگر در این رابطه زور محور باشد دیگر عوامل به کمک قدرت و زور می‌آیند. مثلا پول بیشتر بشود، در خدمت قدرت عمل می‌کند. و دیگر عوامل نیز به همین صورت است. اگر بجای زور و قدرت، حق و حقوق انسان را بگذاریم تفاوت مهمی صورت می‌گیرد. رابطه که در قدرت مدار بسته قدرت را ساخته است، باز شده و علم و فن و پول بکار رشد انسان و عمران طبیعت می‌آید.
محور ساختار روابط در ایران قدرت است. بنا بر این، آن چیزی که باید تغییر کند و حقوقمدار بشود محور قدرت است.
روانشناسی مردم در استبداد و مخصوصا استبداد دینی حاکم بر ایران روانشناسی عجز و ناتوانی و یاس و احساس حقارت و سرخوردگی است. این احساسات از آنجا بوجود می‌آیند و ایرانیان را در زمره شهروندان افسرده و از طرف دیگر خشن در رابطه با خود و زندگی خود کرده است زیرا استبداد فقیه محور روابط در کشور گردیده است.
احساس عجز و ناتوانی زایید ذهنیت زیست در استبدادهاست. این احساسات احساس انسان با حقوق نیست. انسانی که از حقوق برخوردار می‌شود احساس شادی و رشد و تحول دارد.
آیا نیروهای خارجی می‌توانند راهگشا مشکلات مردم باشند؟
ما چند تجربه در دو دهه گذشته داشته‌ایم. یکی افغانستان و یکی عراق و یکی لیبی و یکی سوریه. حمله نظامی در این کشورها نه اینکه دمکراسی و امنیت و نظم و عدالت را به ارمغان نیاورد بلکه ساختارهای قبلی که در خدمت مردم عمل می‌کرد را از بین برد و این جوامع را از هم گسیخته کرده و مشکلات فراوانی را بر مشکلات قبلی خود اضافه نموده است.
دخالت قدرتهای جهانی در اداره مملکت تضاد با استقلال وطن دارد. هیچ شخص و گروه و دسته بیگانه‌ای حق دخالت در امور کشوری را ندارد.

راه حل معضلات در دست مستبد عادل است؟
عده‌ای از شهروندان تصور می‌کنند که قدرت را باید با قدرت جانشین کرد. گروههای سیاسی و مخصوصا آنها که خود را روشنفکر می‌دانند بیشتر در دام این تفکر می‌افتند.
مثلا می‌گویند که چرا این نظام زندانی سیاسی دارد و یا اعدام می‌کند ولی بعد از این نظام اعتقاد به اعدام افراد این نظام و زندانی کردن مخالفین دارند. در عمل می‌گویند استبداد فقیه بد است ولی استبداد صالح و یا استبداد درس خوانده‌ها و یا استبداد وابسته بد نیست. مشکل ایران تغییر شکل نیست بلکه تغییر ساختار است تغییر ستون پایه‌های قدرت و دمکراتیزه کرده روابط شرط اساسی برای برقراری دمکراسی است.
استبداد، استبداد است. از دست استبداد باید نجات یافت.
پس کدام بدیل؟
تحول در ایران ممکن می‌گردد اگر محور روابط که در قانون اساسی ولایت فقیه است، جایش را به کس دیگری و یا گروه دیگری ندهد. بلکه بجای قدرت مطلقه که در تضاد کامل با حقوق شهرومندان است، حقوق پنجگانه جایگزین بشود.
بدیل این نظام باید حقوقمدار باشد. بدیل این نظام باید قبول داشته باشد که با دیگر افراد جامعه حق اختلاف دارد و حق اشتراک در نظر. به دلیل اینکه مخالف نظر او هستند باید با آنها با خشونت عمل نکند.
بدیل این نظام باید در خدمت مردم باشد برای اینکه شهروندان از حقوق ذاتی خود برخوردار بگردند. در عمل بدیل می‌شود کارگزار مردم و مدیریت کنند خواست مردم.
قانون اساسی باید تغییر کند و محور فقیه و یا شاه و یا شخص و یا حزب و یا مقام علمی و مذهبی محور روابط نگردد. دین و مرام هم نباید در قانون اساسی محور بگردند. بستر و تمام اصول حاکم بر قانون اساسی باید از ۵ دسته حقوق دفاع کند. حقوق انسان، حقوق شهروندی انسان، حقوق طبیعت و حقوق ایران و حقوق ایران به عنوان عضو جامعه جهانی. رابطه‌ها که امروز بر اساس رابطه منافع با منافع و یا قدرت با قدرت هستند باید تغییر ساختار بدهند و بشوند رابطه حق با حق.
وقتی بستر قوانین ۵ دسته حقوق بشوند، رابطه بنیاد دینی با دولت قطع می‌گردد. رابطه ایدئولژیک هم از قانون اساسی قطع می‌شود. در این حالت خشونت از بین می‌رود و زیست در حقوق و رعایت حقوق خود و دیگری اصل روابط می‌گردد و رشد در سطح شهر و عمران طبیعت ممکن می‌گردد.
طبیعت ایران در حال نابودی است. طرح ایران سبز باید ممکن بگردد و علم و امکانات تکنیکی در خدمت طبیعت و عمران آن باید بکار بیفتند تا ایران محیط زندگی بگردد.
اقتصاد ایران اقتصاد مصرف محور بوده و هست. محور چرخه اقتصادی ایران بر مصرف و مصرف بیشتر شکل گرفته است. بدین خاطر، منافع حرف اول را می‌زند مافیای مالی نظامی بر اقتصاد سلطه پیدا کرده است. بدیل استبداد فقیه باید این رابطه را دگرگون کند. اقتصاد باید تولید محور بگردد. انسان ایرانی باید بیاموزد که کالای مورد احتیاج خود را خود تولید کند و کالای خوب تولید کند و صادر کند و ایرانی افتخار کند که کالای تولید وطن استفاده می‌کند.
مجددا یاد آور می‌شوم. تحول در ایران با جایگزینی قدرت جدید بجای قدرت حاکم ممکن نمی‌گردد. اگر تنها به دنبال تغییر بالا دستها یعنی در سطح دولت مردان باشیم، استبداد خود را باز سازی می‌کند. تحول اصلی را باید مردم انجام بدهند که مدافع حقوق خود بگردند و از حقوق دیگری دفاع کنند. اگر جامعه حقوق خود را بشناسد، امکان سلطه استبداد جدید کم و کمتر می‌شود.
شعار مردم، بیا بیرون هموطن حقتو فریاد بزن، خواهان تغییر در ساختارهاست.
اگر مردم خواهان تغییر بگردند و خواهان زیست در دمکراسی بشوند.
ستون پایه‌های استبداد ساخته از دادگاههای انقلاب تا سپاه و بسیج و... باید تغییر ساختار بدهند. ساده سخن اینکه این ستون پایه‌ها که در خدمت قدرت مطلقه هستند باید در خدمت مردم تغییر مدیریت و ساختار بدهند و در دیگر ارگانها ادغام بگردند.
بدیل نظام ولایت فقیه باید الگوی آزادیخواهی و استقلال طلبی باشد. بدیل این نظام باید خارج از نظام عمل کند و روی سخنش مردم ایران و ارائه برنامه جهت خروج از بحرانهای ایران باشد.


[email protected]



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy